واضح آرشیو وب فارسی:قدس: نگاهي به فيلم سينمايي «ميناي شهر خاموش» ساخته اميرشهاب رضويان؛ عشق و روزگار سپري شده
* آي سان نوروزي
خلاصه داستان: دكتر پارسا به درخواست دوست قديمي پدرش - قناتي- براي جراحي رزمنده اي كه آخرين تيرجنگ ايران و عراق را
كنار قلبش دارد پس از مدتها به ايران مي آيد. دكتر ناخواسته در سفري به شهر زادگاهش(بم) كه سه سال پيش بر اثر زلزله ويران شده با قناتي و راننده اي به نام «ايرج» همسفر مي شود و...
***
«اميرشهاب رضويان» جزو كارگردانهاي كم كاري است كه فيلمهايش را با دقت و وسواس و رعايت جزئيات هدفمند معنايي به مرحله توليد مي رساند. شايد همين جزئيات و تأكيد بر ساخت هدفمند و غيرسطحي هم هست كه باعث شده آثارش در گروه فيلمهاي سينمايي مخاطب خاص مورد ارزشيابي قرار بگيرند و(به بياني شايد بدبينانه) به واسطه معناهاي پيچيده شان چندان مورد توجه تماشاگران عام نباشند.
«سفر مردان خاكستري» به همين دليل اصلاً راهي به اكران سينماها نبرد و «تهران ساعت هفت صبح» هم در چند سينماي محدود و بدون كمترين توجه مخاطب به نمايش درآمد. سومين ساخته بلند سينمايي اين كارگردان اما، پس از آنكه در جشنواره فيلم فجر مورد توجه منتقدان و مطبوعات قرار گرفت با وضعيتي كم و بيش بهتر از ديگر آثارش در حال حاضر در سينماهاي تهران و چند شهرستان روانه اكران شده است.
«ميناي شهر خاموش» مثل ديگر آثار رضويان بايد از دو جنبه روساختي و محتوايي مورد بررسي قرار گيرد. اين فيلم كه هيچ گاه در قيد و بند ساختار داستاني و طرح قصه در چارچوبهاي كلاسيك سينماي داستانگو نيست، روايتش را با تكيه بر تداوم اشاره به نشانه و نمادها پيش مي برد و اصلاً فيلمي روايت محور است.
روايت خطي فيلم رضويان بر پايه سفري طراحي شده كه به مكاشفه اي انساني، اجتماعي و در نهايت تاريخي منجر مي شود. شخصيتهاي فيلم در اين مكاشفه، نشانه ها و مشاهدات اجتماعي را با قدرت شهودي شخصيتشان انطباق داده و از طريق رمز گشايي از اين نشانه ها و نمادها موضوع را به بعد تاريخي آن ارجاع مي دهند.
سه شخصيت اصلي فيلم هر يك نماينده اي از سه نسل نزديك تاريخ معاصر ايران هستند. قناتي كه پيرمردي اهل هنر و عاشق مسلك است و سالهاست از بم به تهران آمده و در فراق عشق سالهاي جواني اش روزگار مي گذراند، اولين نسل مورد اشاره است. قناتي سالها پيش عاشق دختري(مادر دكتر پارسا) بوده، اما به خاطر دوستش بر اين عشق سرپوش مي گذارد و حتي به خاطر قولي كه به او داده در مراسم عروسي آنها ساز هم مي زند.
دكتر پارسا كه نماينده نسل دوم است نيز سي سال از وطن دور بوده و حالا تنها و مستأصل به بهانه دعوت قناتي به ايران بازگشته و عشق دوران كودكي اش(كه باز هم نمادي از عشق به خاك و وطن است) را در ويرانه هاي شهر بم باز مي يابد.
سومين شخصيت فيلم هم «ايرج»، راننده جوان امروزي است كه به دلايلي نتوانسته ادامه تحصيل بدهد و حالا درگير مشكلات اقتصادي براي رسيدن به نامزدش است.
آنچه به صورت مشترك در مورد سه نسل مورد اشاره در فيلم رضويان مي تواند اهميت داشته باشد تنهايي قهرمانان و فاصله تاريخي آنان از عشقهاي ابدي آنهاست كه هر يك به نوعي و در شرايط و برهه اي از زمان با آن درگير هستند.
رضويان رجوع به اين عشق تاريخي و بازيابي و احياي آن(كه عنصر اميدبخش و رهايي دهنده روايت هم هست) را در قالب سفري نمادين به سرانجام مي رساند. بم، زادگاه قناتي و دكتر پارسا در اثر زلزله نابود و ويران شده و حالا قناتي پس از سالها به شهرش بازگشته و قصد دارد با حفاري يك قنات خشكيده، بهانه اي براي تمايل به آباداني اميدبخش و نمادين آن را فراهم نمايد. همين تصميم او هم در واقع بهانه اي مي شود براي مرور عشق دوران جواني او و روزهاي خوب كودكي دكتر پارسا!
براين اساس، سه محدوده حركت و تغيير را در قالب نمادها و نشانه هاي تلويحي طرح شده در روايت «ميناي شهر خاموش» مي توان مورد بررسي قرارداد كه اين محورها با موقعيتها و خرده روايتهاي ديگر تكميل مي شوند:
اول: شهر بم بر اثر زلزله به ويرانه اي تبديل شده، اما روح زندگي درآن ديده مي شود.
دوم: قنات قديمي شهر بر اثر گذشت زمان خشك شده، اما به همت قناتي و تصميم او به حفاري، اميد زندگي و يافتن آب در آن زنده مي شود.
سوم: آدمهاي داستان، عشق زندگي شان را سالها پيش از دست داده و تنها شده اند، اما بازگشت آنها به وطن و خاك اباء و اجدادي اميد، عشق و زندگي را در وجودشان زنده مي كند.
حالا با بررسي استقلال و همراهي و همنشيني اين سه محور اصلي كه با كمك سه نماينده از سه نسل تاريخ معاصر به هم نزديك مي شوند و در قناتي در كنار يكي از نخلستانهاي شهر بم به نقطه اشتراك مي رسند، مي توان نتيجه ثابت پاياني را مورد تفسير قرارداد. در واقع همه آنچه كه تا به اينجاي كار در قالب روايت اجتماعي و انساني از همه محدوده ها و دغدغه هاي طرح شده شكل گرفته است در نقطه اي به اشتراك مي رسند كه در دل خاك و در قلب ايران و در جغرافيايي تاريخي و انساني ريشه دارد(قنات در شهر بم).
اميرشهاب رضويان، روايتها و مسير حركت شخصيتهاي فيلمش را به گونه اي هدفمند و براساس منظوري مشخص در ساختاري توجيه شده قرارداده و بدون اينكه جاي پاي نگاه و تحميل ديدگاهي از خودش بر جاي بگذارد مخاطب را به محتواي اثرش نزديك مي كند.
«ميناي شهر خاموش» كه براساس نام عشق دوران كودكي دكتر پارسا(مينا آذر بهرام) و جغرافياي نمادين ويران شده(شهر بم) تعريف شده، روايت ساده، روان و هدفمندي دارد و رضويان به جز در محدوده روايت شهري مربوط به مشاهدات دكتر پارسا از تهران امروز كه به شعار زدگي و زياده گويي كلامي گرايش پيدا مي كند و معدود فصولي كه در آنها قناتي را مدام به حرافي و پرگويي وا مي دارد، ساده، هدفمند و روان پرداخت شده و به خوبي هم توانسته است روايت ساختاري را در انطباق با مفاهيم مورد انتظار محتوايي قرار دهد.
«ميناي شهر خاموش» فيلم خوش پرداخت و دلنشيني است كه نشانه ها و مؤلفه هاي جزئي منظورش را در معرض ارتباط با ادراك خودآگاه و ناخودآگاه تاريخي مخاطبانش قرار مي دهد و به همين ترتيب هم به نتيجه و هدف مورد انتظارش دست پيدا مي كند.
دوشنبه 15 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]