واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: حال و هوای عزاداری تهرانیها در دوران قاجار+ عکس
یادداشتهای به جا مانده از رجال و ادیبان دوره قاجار حال و هوای حاکم بر مراسم عزاداری در دوران قاجار را نشان میدهد.یکی از رجال قجری که مطالب بسیاری در مورد این دوره تاریخی نوشته، معیرالممالک است.او در کتاب «یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصرالدینشاه» علاوه بر توصیف زندگی خصوصی ناصرالدینشاه به مراسم و آئینهایی که در دوره او برگزار میشده هم اشاره کردهاست.او در یادداشتهای این کتاب که از سوی نشر تاریخ ایران منتشر شده، در مورد حال و هوای آن ایام مینویسد:«در دو ماه محرم و صفر تهران عزاخانه حقیقی بود. از هیچ نقطه و به هیچ بهانه صدای ساز و آواز برنمیخواست و مجلس سروری برپا نمیشد. مگر سلام تحویل که در دو ماه مزبور با تمام کیفیت منعقد میگردید. دستکم دویست مجلس سوگواری در نقاط مختلف شهر تشکیل مییافت و دستههای سینهزن و غیر روز و شب در حرکت بودند.»بخشهایی از روایت معیر الممالک از آئینها، افراد و اماکن عزاداری آن دوره بدین شرح است:جایگاه شاه: چون اهل حرمسرا به طبقات بالای تکیه رفته، جا میگرفتند آغا نورمحمدخان کلیددار در را از پس آنان قفل میکرد. جایگاه شاه بالاخانه وسیعی بود که «ارسی» بزرگی رو به دیوانخانه داشت و دو غرفه در دو طرف آن بود که پیشخدمتهای مخصوص و عمله خلوت در آن مینشستند. طاقنمای نایبالسطلنه بسیار باشکوه و زیر بالاخانه شاه واقع بود.مردم و باقی عادات:زنهای شهر از صبح با قالیچه و غذایی مختصر آمده جا میگرفتند و بیشتر آنان برای شب نیز میماندند. منبری بیست پله از سنگ مرمر یکپارچه که نظامالدوله معیرالممالک در زمان حکومت خود در یزد سفارش داده و با وسائط نقلیه آن عصر به تهران حمل کرده بود، در صدر تکیه]دولت[قرار داشت. اطراف آن متجاوز از سیصد روضهخوان گرد میآمدند و برای گرم کردن مجلس یکی پس از دیگری به منبر رفته، پس از خواندن چند شعر مرثیه به زیر میآمدند تا آن که شاه به تکیه آمده د رجایگاه مخصوص قرار میگرفت. آنگاه آقا سیدابوطالب معروف به «خاتم» که مردی آگاه و سخنور و طرف ملاحظه و احترام مردم بود به منبر میرفت و به آوازی نسبتا خشن، ولی رسا ذکر مصیبتی کرده به دعای شاه مجلس را ختم میساخت. وی در فن خود مهارتی بسزا داشت و در کتابخانهاش چند هزار جلد از نسخههای خطی کمیاب گردآورده بود.
تعزیهخوانی: پس از ختم روضهخوانی تعزیه آغاز میشد. تعزیهخوانها که یکصد تن بودند، در یکی از دالانهای وسیع تکیه گرد میآمدند و جوان نابالغ و خوشآوازی که بچهخوان نامیده میشد اندکی پیشتر از آنان ایستاده به صورتی رسا و موثر چند بیت از بندهای معروف «محتشم» را میخواند. سپس همگان همآواز نوحه سر داده آهسته به راه میافتادند و یک دور، دور تخت گردیده بر آن میشدند و برابر جایگاه شاه سر فرود آورده به ردیف میایستادند.معینالبکا: او تعزیهگردان و دارای قامتی متوسط، چشمهایی درشت، ابروانی پر مو و ریشی پهن و بلند بود، کلاهی از پوست بخارای گل درشت بر سر، جبهای سیاه در بر و شالی پهن بر کمر داشت، میان عصای بلندی را به دست میگرفت و مقدم بر همه ایستاده، چنان باوقار و مناعت به چپ و راست و به لولههای نسخه اشعار تعزیه که به دور شال زده بود، مینگریست که گویی این بساط را از وجود خود برپا میدانست. این هنگام پنجاه فراش سرخپوش هر یک صندلی زرینی به دست از پلهها بالا آمده، آنها را گرد تخت میچیدند، سپس حاجبالدوله فراشباشی که رییس بر هشتصد فراش بود همراه نایبهای فراشخانه با لباس سیاه و عصا بر دست وارد میشد.سید قراب: او در وسط تخت به نوحهسرایی میایستاد و فراشها با سرداریهای ماهوت سرخ یراق و نواردوزی گردش به سینهزنی حلقه میبستند. سید قراب نیز بیتی چند از محتشم یاد میکرد و در پایان فراشها هم آهنگ فریاد «یا حسین» سر داده سینهزنان بیرون میرفتند، آنگاه دسته زنبورکچیان درون میآمد.
علم زنبورکخانه: علم زنبورکخانه را که به طاقه شالهای گرانبها و زریهای قدیمی و پرها الوان مزین بود آهسته پیش میاوردند،تیغهاش با لنگری مخصوص به پیش و پس نوسان میکرد. سرتیپ نصرتاللهخان زنبورکچیباشی با فرزندانش در سایه علم قرار داشتند و زنبورکچیان عرقچینی از ترمه بر سر و قبایی از علیجه راهراه در بر و گیوه بر پا، هر یک دو قطعه تخته گرد و اندکی پهن بر دست از عقب روان و هنگام نوحهخوانی تختهها را به ترتیبی خاص بر هم زده و بر هوا میبردند و بدین منوال یک بار دور تخت گردیده و بیرون میرفتند. سپس دسته سواران نیزهدار با نایهای دسته قرمز سر طلا و ریشه گلابتون بر بهترین اسبهای شاهی سوار وارد معرکه میشدند. اسبها را با یراقهای پهن طلا آراسته و گویهای زرین زیر «داباغی» آنها میآویختند. (داباغی عبارت بود از چند رشته ابریشم که برای زینت به گردن اسب میبستند و منگولههای زیبا بر آن میآویختند.) به دنبال آنان سواران یساول و فراش سوارها چماقهای زرین بر دوش به آدابی خاص آمده میگذشتند و پس از آنان اعراب که تنها کفیه و عقال به سر و شلواری چسبان به پا داشتند و به لحن عرب نوحهسرایی میکردند داخل میشدند و از عقبشان ده دسته موزیک نظامی میآمد. میرزاعلیاکبرخان نقاشباشی که در دوران مظفری به مزینالدوله لقب یافت و از شاگردانی بود که در زمان ناپلئون سوم در پاریس تحصیل کرده بود در راس آنها قرار داشت.دسته موزیک: دسته اول حامل آلات موزیک نقره تمام عیاری بود که در یکی از سفرها ویکتوریا ملکه انگلستان به شاه هدیه کرده بود.دسته دوم موزیک سوار قزاق بود که سرتیپ غلامرضاخان مینباشیان ملقب به سالار معزز رییس کل موزیک پیشاپیش آن میآمد و دستههای دیگر از پیش روان بودند. آنگاه شترهای زنبورکخانه با تمام زینت میآمدند و زنبورکها و زنبورکچیان بر پشت آنها جای داشتند وبیرقی بالا سرشان در اهتزاز بود( زنبورک نوعی توپ کوچک بود که گلوله آن حجم تخممرغی داشت) و سرانجام شترهای نقارهخانه با شکوه و وقاری قدم در تکیه مینهادند. «گبرگه«های بزرگ بر حیوانهای کوهپیکر بسته و کرناچیان با لباسهای سرخ بر پشت آنها گرم نوازندگی بودند. پس از این کبکبه تعزیهخوانها با جامههایی مناسب با موضوع تعزیه سوار بر اسبهای زینت شده به درون میآمدند و تعزیه آغاز میشد. گاه بنا به اقتضای مجلس کرناچیان از طبقه چهارم باد در کرناها میکردند.
علم شاه: حرکت دادن علم شاه که روز سوم محرم معمول میگردید به راستی تماشایی بود. علم مزبور را که پنجه بزرگی از زر ناب بر بالایش میدرخشید به اندرون میآوردند. انیس الدوله [یکی از همسران مورد علاقه ناصرالدین شاه] متصدی بستن و زینت آن بود و پس از آنکه علم را به انواع جواهر و طاقه شال و زریهای گرانبها میآراست آن را کنار حوض بزرگ اندرون قرار داده «دوستگامی» های پر از شربت گردش مینهادند. زنهای شاه و دیگر اهل اندرون که بالغ بر سه هزار تن میشدند گرد علم حلقه میبستند و انیسالدوله در پای آن ایستاده شربت میداد. سپس یکی از دخترهای فتحعلیشاه که زنی سالخورده و محترم بود و «شاهزاده خانمه» اش میگفتند زیر علم ایستاده نوحهسرایی آغاز میکرد و دیگران بدون استثناء به سینهزنی میپرداختند. پس از ربع ساعت که بدین منوال میگذشت نایبالسلطنه به اندرون آمده علم را حرکت میداد. امیرکبیر به جلو اعتمادالحرم و دیگر خواجهسرایان به دنبالش به آدابی خاص علم را به تکیه دولت برده در جایگاه مخصوص قرار میدادند.آخرین نوا در روز عاشورا: از روز هفتم دستههای سینهزنی و زنجیرزن و قمهزن و غیره در شهر به گردش میآمدند وشبها با مشعل و شیپور و موزیک ولولهای برپا میساختند. در سراسر شهر و درون تکیههانوحهگری و ورضهخوانی تا سپیدهدم ادامه داشت و از هر گوشه و کنار بانگ عزاداران به گوش میرسید. بامداد عاشورا قمهزنها در امامزاده زید گرد میآمدند و کفن بر گردن افکنده فرقها را به ضرب تیغ میشکافتند. آنگاه گروهی به سوی تکیه دولت و دستهای به قصد مجلس تعزیهداری که نایبالسلطنه در سیدنصرالدین برپا میساخت رهسپار میشدند. گروهی نیز بدن راسوراخ کرده، قمه و کارد و قفلهای گران از آن میگذراندند. هر ساله تیغزنها بنا به رسم، تنی چند زندانی از دولت میخواستند و شاه نیز به آنها میبخشید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 810]