واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: راز پنهان گروگانگیری 100 میلیونی در عروسی
وقتی سردسته آدمربایان و گروگان 16 ساله پس از آزادی سوار بر اتوبوس به سمت تهران میآمدند، ماموران همانجا وی را به دام انداختند. ساعت 6 غروب 21 شهریورماه سالجاری در نزدیکی پارک چیتگر و اطراف یک تالار عروسی سناریوی یک گروگانگیری کلید خورد و 2 مرد به اسارت رفتند. «امیر» نوجوانی 16 ساله که به همراه پدر و مادر و اعضای خانواهاش در جشن عروسی یکی از بستگانشان دعوت شده بود با پیشنهاد «ایمان» به سمت محل پارک خودرویشان به راه افتادند. ایمان که با خودرویش تعدادی از بستگان امیر را از یزد به تهران و برای شرکت در این مراسم جشن آورده بود به امیر گفت: من به این منطقه آشنا نیستم، بیا با هم برویم و به خودرویم سرکشی کنیم. امیر به همراه مرد 26 ساله به طرف محل پارک خودرو که به ادعای ایمان چند کوچه بالاتر بود به راه افتادند. با گذشت لحظهها و خاموش بودن تلفن همراه امیر و ایمان نگرانیهای خانواده امیر جو مراسم عروسی را به هم ریخت. چند ساعتی نگذشته بود که پدر امیر با 110 تماس گرفت و پلیس را در جریان گذاشت، خانواه امیر و بستگانشان تا صبح در کلانتری بودند و خیابانهای اطراف تالار عروسی را جستوجو کردند اما اثری از آنان نبود. در این مرحله با دستور دادیار موسوی از شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران تیمی از اداره 11 پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند. 24 ساعتی نگذشته بود که ناشناسی با خانواده امیر تماس تلفنی گرفت و با ادعای گروگانگیری امیر و ایمان، از خانواده امیر در ازای آزادی این نوجوان خواست صدها میلیون تومان پول بپردازند و تهدید کرد که امیر و ایمان را به افغانستان بردهاند و در صورت هرگونه مخالفت با خواسته آنان یا در صورتی که موضوع با پلیس مطرح شود 2 گروگان خود را خواهند کشت. کارآگاهان در بررسیهای خود دیدند که محل پارک خودرو در اطراف تالار عروسی که با فاصله غیرعادی 200 متر و در یک مکان خلوت بوده است که همین میتوانست سرنخی از آدمربایان باشد و نشان میداد ایمان میتوانسته خودش در طراحی این آدمربایی نقش داشته باشد. گروگانگیرها هر روز با تغییر رقم درخواستی پول را کم یا زیاد میکردند. پدر امیر که توان پرداخت چندصد میلیون تومانی را نداشت، از آدمرباها خواسته بود کمتر از این میزان پول بخواهند.کارآگاهان در نخستین اقدام با تشکیل تیمهای ویژهای بررسیهای خود را در 4 استان تهران، مرکزی، سیستان و بلوچستان و یزد متمرکز کردند. در شاخههای دیگر و با توجه به مدارکی که کارآگاهان به دست آوردند، در حالی که آدمرباها طوری برخورد میکردند که ایمان هم جزو گروگانهای آنهاست، دخالت ایمان در این پرونده و همدستی وی با آدمرباها برای کارآگاهان فاش شد. با این شرایط تحقیقات برای شناسایی گروگانگیران آغاز شد. در روزهای بعد مشخصات 3 تن از تبهکاران به نامهای «عامد»، «بختیار» و «رسول» برای کارآگاهان مشخص شد. با توجه به اینکه سلامت گروگان برای پلیس و دادیار موسوی مهم بود، با هماهنگیهای به عمل آمده و با توجه به کاهش پول درخواستی پدر گروگان با پرداخت یکصد میلیون تومان، روز 18 مهرماه پسرش را پس از یک ماه اسارت آزاد کرد و این در حالی بود که ایمان نیز رها شد. روز 19 مهرماه کارآگاهان ایمان که به همراه امیر در مسیر زاهدانـ کرمان بود در اتوبوس مسافربری دستگیر و همزمان 7 همدستش را در زاهدان، یزد و تهران دستگیر کردند. این 8 تبهکار که تصور نمیکردند پلیس میدانست ایمان سردسته آنان است حتی نتوانسته بودند 10 میلیون تومان را خرج کنند. در شاخه دیگر پرونده پلیس به تحقیق از نوجوان 16 ساله پرداخت، وی گفت: «ایمان که از یزد آمده بود و تعدادی از فامیل ما را با ماشین خود برای عروسی به تهران آورده بود ابتدای مراسم جشن به من گفت آدرس اینجا را بلد نبودم و خودرو را کمی دور پارک کردهام. بیا با هم برویم و آن را به نزدیک تالار بیاوریم». من هم با اطلاع موضوع به خانواده به همراه ایمان به راه افتادم. در محل پارک خودرو و زمانی که میخواستیم خودرو را حرکت دهیم. در مسیر چند مرد که داخل یک خودروی سواری پژوی نقرهای بودند از من پرسیدند «کارگرهای ساختمان نیمهکاره روبهرو را نمیشناسید؟» و من جواب دادم «خیر». در این مدت ایمان میگفت کوچه محل پارک را گم کرده است. من به او گفتم تا از دزدگیر استفاده کند. در حالی که ایمان کمی از من دور شده بود، سرنشینان خودروی پژو دوباره به سمت من آمدند و با من درگیر شدند. نخستین مهاجم که غافلگیرانه مرا از پشت گرفته بود با آرنجم به زمین انداختم و پیش از هرگونه عکسالعمل برای فرار، توسط 3 تن دیگر محاصره شده و با کتککاری مرا به داخل پژو بردند. مرا کف پژو خواباندند و در همین زمان ایمان هم که به کمکم آمده بود توسط آدمرباها به خودروی پژوی نقرهای آورده شد. بعد از حدود 2 ساعت مرا در یک جاده بیابانی به همراه یک تن از آدمرباها داخل صندوق عقب خودرو انداختند کسی که همراهم بود یک چاقو داشت تا هرجا که در طول مسیر سروصداکردم صدای مرا خاموش کند. داخل صندوقعقب 2 قرص خوابآور به زور به من خوراندند تا بخوابم. با توجه به اینکه هوای صندوق عقب خیلی بد بود قرصها زیاد کارساز نبود و بیشتر مسیر را بیدار بودم. روز بعد و نزدیک غروب ما را در یک شهر کوچک به یک خانهای بردند و گفتند اینجا افغانستان است. دست و پای من و ایمان همچنان بسته بود اما کتکی در کار نبود. با توجه به تماسهای آدمرباها با خانوادهام فهمیدم که آنها در ازای آزادی ما پول زیادی را خواستهاند. چند روز بعد آدمرباها ما را به شهر دیگری که بزرگتر از شهر قبلی بود، منتقل کردند. گفتند این شهر «شهر نو» افغانستان است. در این شهر تاحدودی دست و پای مارا باز کرده و آزادتر بودیم و لباس محلی به ما دادند و پوشیدیم. در طول شبانهروز، وقت ما با انواع فیلم پر میشد. یک بار ایمان را به شدت زدند. آدمرباها گفتند اگر فکر فرار به سرتان بزند این اطراف پر از طالبان است و به دست طالبان میافتید و آنها شما را میکشند، در حالی که ما از خانوادهات فقط پول میخواهیم و در صورت پرداخت این پول آسیبی به شما نمیرسانیم. ی افزود: روزی که آدمرباها پول را گرفتند، چشم من و ایمان را بستند و با یک دستگاه پراید به یک خیابان منتقل کرده و آنجا ما را رها کردند. در آن لحظه بود که فهمیدیم آنجا زاهدان است و در این مدت ما در زاهدان بودیم نه «شهر نو»ی افغانستان. آدمرباها به هریک از ما 70 هزار تومان داده بودند. ایمان گفت 70 هزار تومانش را گم کرده است. بلافاصله با خانوادهام تماس گرفتم و به سمت ترمینال حرکت کردیم. 2 بلیت برای تهران تهیه کرده و به راه افتادیم که نزدیک کرمان چند لباس شخصی با توقف اتوبوس به داخل آمده و به دستان ایمان دستبند زدند. من هم به خودروی پلاک شخصی پلیس منتقل شدم. با تماسهای افسرهای پلیس و صحبت آنها با ایمان فهمیدم که ایمان با آدمرباها همدست بوده و آدمرباها همزمان با دستگیری ایمان در زاهدان دستگیر شدهاند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]