پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850037088
نگاهى به مجموعههاى تلويزيونى در ماه رمضانمولفه هاى تصويرى اغراق آميز
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: نگاهى به مجموعههاى تلويزيونى در ماه رمضانمولفه هاى تصويرى اغراق آميز
اميررضا نورى پرتو - نزديك به يك دهه است كه نام ماه مبارك رمضان، جدا از جنبههاى معنوى اش، مجموعههاى تلويزيونى را به ياد مخاطبان ايرانى سيما مىاندازد. هر سال به طور معمول يكى دو مجموعه از سريالهاى مناسبتى تلويزيون در ماه مبارك رمضان مورد استقبال و خوشايند مردم (به عنوان تماشاگران بالقوه جعبه جادويي) قرار مىگيرند و تا مدتها بازار بحث و اظهار نظر در مورد آنها داغ است. دامنه استقبال از اين مجموعهها گاه تا به اندازهاى مىرسد كه شوخى با كاراكترها و روابطشان به يكى از مهمترين موضوعهاى مطرح شده در گفتوگوهاى مردم كوچه و بازار تبديل مىشود (مثل پيامكهاى رد و بدل شده ميان عامه مردم در سال گذشته). ماه رمضان امسال نيز به مانند سالهاى اخير شاهد پخش چهار مجموعه تلويزيونى بوديم كه هر يك مخاطبان خاص خود را داشتند، اما هيچ يك از آنها نتوانستند به مجموعهاى جريان ساز و محبوب (در حدى گسترده) تبديل شوند. ضعفهاى ساختارى و تكنيكى آشكار اين سريالها گاه تا آن اندازه مشهود بود كه مخاطبان عام اين قبيل برنامهها نيز اين ايرادها را كشف مىكردند و برمىشماردند. هدف اين يادداشت نقدى اجمالى بر چهار سريال پخش شده در ماه رمضان امسال است.
روز حسرت؛ معناگرايى مدرسهاى در هالهاى از همان اغراقهاى هميشگي!
كمتر كسى را از ميان مخاطبان هميشگى تلويزيون مىتوان يافت كه نام سيروس مقدم برايش آشنا نباشد. او كه به جرات پركارترين كارگردان سريالها و فيلمهاى تلويزيونى است، امسال مجموعه روزحسرت را به روى آنتن فرستاد كه كمكم به عنوان پرمخاطبترين سريال تلويزيون در ماه رمضان جاى خود را در ميان خانوادهها باز كرد. روز حسرت دو تم روايى به ظاهر جذاب را روايت مىكند؛ يكى بخش ماورايى و مذهبى فيلمنامه است كه تمام تمركزش بر مشاهدات كاراكتر نرجس (افسانه بايگان) از دنياى برزخ است و ديگرى به داستان مسعود (پوريا پور سرخ)، فرزند نرجس و حاج رضا (فرامرز قريبيان) مىپردازد كه رابطه دو طرفه او با همسر فلجش، معصومه (ليندا كياني) و همسر دومش، فريده (مهراوه شريفى نيا)، يك مثلث عشقى را پديد آورده است. اما مشكل بزرگ روز حسرت در عدم توانايى فيلمنامهاش براى پرداخت درست اين دو موقعيت روايى و يك شخصيتپردازى محكم و قابل قبول خلاصه شده است. مسعود به عنوان يكى از اصلىترين كاراكترهاى مجموعه ،شخصيتى منفعل است كه نه نقش بازى كردنش براى پدر و مادرش به دل مىنشيند و نه ابراز علاقهاش به معصومه. او حتى در برابر كنشها و تهديدهاى فريده موجودى دست و پا بسته به نظر مىرسد كه در مواقع حساس قادربه يك تصميمگيرى درست و منطقى نيست و اگر قرار است خطر حضور فريده در خانوادهاش را رفع كند بايد دست به دامان كاراكترى همچون حامد (رحيم نوروزي) شود كه خود شخصيتى تك بعدي، منفى و دافعهانگيز به نظر مىرسد. از طرفى شخصيت معصومه نيز به دليل ناتوانىاش در حركت، در عمل به يك كاراكتر خنثى تبديل شده كه پاك بودنش (با تاكيد كليشهاى كارگردان بر لباس سفيد او) نمىتواند همذاتپندارى زيادى را در مخاطب برانگيزاند. شايد به همين دليل است كه او با مرگش خيلى زود از مناسبات داستان خارج مىشود. فريده قدرتمندترين و نمايشىترين شخصيت اين مجموعه است كه تصميمهايش مىتواند واكنش ديگر شخصيتهاى اصلى را به همراه داشته باشد. او با آنكه همسر دوم مسعود است، اما به شدت او را دوست دارد و زمانى كه محبت مسعود را از دست رفته مىبيند، در جهت گرفتن حقش بر مىآيد. آگاهى او از باردار شدنش حركت قصه را در مسيرى جذابتر مىاندازد. اما زمانى كه فريده خود را به خانواده مسعود معرفى مىكند و در كمال تعجب خود و تماشاگر، خيلى زود با آغوش باز و پذيراى پدر و مادر مسعود روبهرو مىشود، ديگر آن حالت نمايشى و همذاتپندارانه خود را از دست مىدهد و تماشاگر تنها بايد به انتظار نتيجه نقشههاى مسعود و حامد براى او باشد. در واقع او ديگر كاراكتر كنشمندى به حساب نمىآيد و تنها هدفش نگاه داشتن بچهاى است كه از مسعود در شكم دارد. با اين وجود باز هم فريده تا پايان مجموعه از ديگر كاراكترها پيشى دارد و در ارتباط با مخاطب موفقتر است. از سويى ديگر دو كاراكتر حاج رضا و نرجس به دليل تاكيد بيش از اندازه فيلمنامهنويس (عليرضا افخمي) و كارگردان بر خوب بودنشان و معرفى آنها به عنوان همان شخصيتهاى آشنا، قالبى و مورد علاقه تلويزيون، در مقايسه با ديگر كاراكترهاى اصلى انگيزه كمترى را در مخاطب براى پيگيرى كنشهايشان (البته اگر بتوان براى آنها كنشى هدفمند در فيلمنامه پيدا كرد) به وجود مىآورند. حاج رضا با آنكه بزرگ خانواده است و همه به نوعى از او حرفشنوى دارند، اما قدرت نمايشى چندانى ندارد و كاراكترى خنثى است كه تنها شايد حضورش در مشاهدههاى نرجس از عالم برزخ است كه اندكى او را از آن حالت حاشيهاى و تخت خارج مىكند. با اين وجود رويت حاج رضا در عالم برزخ آنقدر هم موقعيت بالقوه نمايشى و جذابى نيست كه بتواند تم ماورايى و مذهبى فيلمنامه را پررنگتر از داستانكهاى ديگر كند. اينكه مسعود فرزند واقعى حاج رضا و نرجس نيست، رازگشايى غافلگيرانهاى براى مخاطب به حساب نمىآيد و از همه بدتر اين كه در روند منحنى حركت داستان تغييرى اساسى به وجود نمىآورد. در واقع اين رازگشايى سبب تحولى در كنش شخصيتها نمىشود و در اين ميان پيگيرى حاج رضا و نرجس براى زنده شدن خاطرات گذشته و تلاش براى بهبود وضعيت نه چندان مناسب حاجرضا در برزخ به تم اصلى مجموعه تبديل مىشود و درست در اين جاست كه كارگردان و فيلمنامهنويس براى موجه جلوه دادن مشاهدات نرجس به دليل تراشى روى آوردهاند و ناگزير شخصيت روحانى (اسماعيل خلج) را وارد قصه كردهاند كه در لحظههاى بسيارى از مجموعه بايد به تماشاى وعظ او درباره دنياى برزخ بنشينيم. با وجود آنكه دنياى تصويرسازى همواره محمل خوبى براى بيان، اعتقادات و ايدئولوژىها بوده، اما نبايد اين نكته را از ياد برد كه اين پيامرسانى بايد در خدمت يك تم روايى و دراماتيزه باشد. اين موضوع چيزى است كه متاسفانه سازندگان روز حسرت به كلى آن را فراموش كردهاند. گويى تنها هدفشان اين بوده كه در راستاى فضاى معنوى شبهاى ماه رمضان داستانشان به اعتقادات مذهبى مخاطبان پهلو بزند و در طول ساخت مجموعه اصلا به اين فكر نبودهاند كه پيام اثرشان بيشتر مناسب داستانهاى مذهبى براى كودكان است! زمانى كه شخصيتهاى اصلى مجال چندانى براى خروج از قالبى تك بعدى ندارند، ديگر نمىتوان انتظار داشت كاراكترهايى همچون زرى (نسرين خسرواني) و آن دو منشى نرجس، ناهيد (نعيمه نظام دوست) و سارا و شخصيتهايى از اين دست شكل و شمايل يك شخصيت تمام عيار را داشته باشند يا نقشى تعيين كننده در مناسبات داستان ايفا كنند. از منظر زيبايىشناسى نيز روز حسرت حرف تازهاى براى گفتن ندارد و در بهترين حالت در راستاى همان مولفههاى تصويرى اغراقآميز كارهاى پيشين سيروس مقدم قرار مىگيرد. در اين جا نيز باز شاهد نورپردازىهاى غير متعارف (و البته گاه چشمنواز)، وجود بخار در عمق صحنههايى كه قرار است حس تعليق يا ماورايى بودن شان را بر سر بيننده فرياد بزنند و يا استفاده از لنزهاى وايد و معوجكننده تصوير هستيم كه ديگر به بخشى غير قابل تفكيك از مشخصههاى آثار مقدم درآمدهاند و فرقى نمىكند كه داستان چه فضايى دارد. روز حسرت با اين كه بازيگران توانايى را در اختيار دارد اما هيچ يك از آنها موفق نشدهاند سر و شكلى بهتر به نقشهاى ضعيفشان (از حيث شخصيتپردازي) ببخشند. شايد در ميان گروه بازيگران اين مجموعه بتوان به بازى درخور مهراوه شريفى نيا يا رحيم نوروزى (كه نقشهاى منفى را گاه استادانه بازى مىكند) اشاره كرد. البته ديدن فرامرز قريبيان بعد از مدتها براى بينندگانى كه خاطرههاى خوبى با بازىهاى درخشانش دارند، خالى از لطف نيست.
مثل هيچكس؛ به ياد مجموعههاى دهه شصت
عبدالحسين برزيده در مجموعه مثل هيچكس كه از شبكه دوم سيما پخش مىشد، تمام تلاش خود را صرف اين كرد كه ظاهر داستان اخلاقگرايانه اثرش خوش آب و رنگ جلوه كند و يا حداقل سر و شكلى شلخته نداشته باشد. شايد از لحاظ اجرايى بتوان گفت او در اين هدف تا اندازهاى موفق بوده، اما مهمترين مشكل مثل هيچكس را بايد در فيلمنامه نخنما و قابل پيشبينىاش جستوجو كرد. على اكبر محلوجيان كه سابقه خوبى در نگارش فيلمنامههايى با موضوع خانوادههاى سنتى دارد، در اين جا نيز در همان حال و هوا گام برداشته و خانوادهاى پرجمعيت را ترسيم كرده كه همه در سايه حمايت و جوانمردىهاى برادر بزرگ خانواده، كاراكتر محمد على يا همان داداشى (حسين ياري)، به ظاهر روزگار خوبى را مىگذرانند. در همان قسمتهاى ابتدايى و با معرفى شخصيتها و نوع رابطهشان با يكديگر به راحتى مىشد اتفاقهاى بعدى (بويژه فروپاشى بنيان خانواده داستان در اثر كارشكنىهاى جلال) و حتى متنبه شدن آدمهاى خطاكار قصه را در پايان مجموعه حدس زد. در چنين حالتى بايد به آن دسته از مخاطبان كه به كليشههاى ريز و درشت مجموعه انتقاد مىكردند حق داد. زمانى كه در يك متن نمايشى عنصر درام رنگ و بوى تازگى ندارد و شخصيتها آنقدر تكبعدى هستند كه گاه باعث آزار بيننده مىشوند، هر چه كارگردان براى فاخر جلوه دادن آن متن تلاش كند (كه در اين جا برزيده چندان هم در اين قيد و بندها نبوده و كاملا محافظهكارانه عمل كرده) باز هم نمىتواند اثرش را به سرانجامىدرست برساند. مثل هيچكس هم درست از همين ناحيه آسيب ديده است. شخصيتهاى اصلى آن قدر زياد و البته خنثى هستند كه منطق حضور برخى از آنها به زير سوال مىرود. مهمترين سوالى كه با پيگيرى كنش كاراكترها به ذهن مىرسد اين است كه به راستى اگر تعداد برادران و خواهران محمدعلى كم و زياد مىشد، آيا در اصل ماجرا تغيير محسوسى به وجود مىآمد؟ به جز محمد باقر (حميد ابراهيمي)، كاظم (رامين راستاد) و اشرف (نفيسه روشن) هيچ يك از ديگر كاراكترها هيچ نقشى در پيشبرد روند قصه مجموعه ندارند. از طرفى فيلمنامه گاه و بيگاه روى شوخ طبعى (كه بيشتر به مزهپرانىهاى لوس شبيه است) و شعارهاى اخلاقى كاراكتر محمدحسن تاكيد بيش از اندازه كرده است كه در اجرا به لطف بازى خوب جواد عزتى اين عيب كمتر به چشم مىآيد. كاراكتر جلال (اصغر همت) قطب مقابل داداشى است كه تمركز فيلمنامهنويس و كارگردان بر وجوه منفى شخصيتىاش قرار است تماشاگر را متوجه فضيلتهاى ريز و درشت داداشى كند. با اين كه تجربه بالاى اصغر همت كمك بسيار خوبى در نقشآفرينىاش بوده، اما پرسوناژ جلال تا آن اندازه منفى است كه تماشاگر حساس را از كينه و نفرت افراطگونهاش نسبت به جايگاه محمدعلى و خانوادهاش به تعجب وا مىدارد. شخصيتهايى از قبيل مادر (پروانه معصومي)، خان عمو (پرويز پورحسيني)، آقا ميرزا (مهران رجبي)، نرگس (آتنه فقيه نصيري) و محمد امير (شاهرخ استخري) گاه تنها براى تزئين صحنهها به كار گرفته شدهاند و حضورشان در كنار محمد على تنها بهانهاى است براى تائيد بزرگمردىهاى اين شخصيت و نفى بدىهاى جلال و يا نامروتىهاى كاظم و محمدباقر. گره افكنى فيلمنامه (به هم ريختن رابطه ميان برادران) آن قدر دير اتفاق مىافتد كه كمكم حوصله بيننده سر مىرود. در عوض تنها تعليق موجود در داستان در به سرانجام رسيدن مراسم سمنوپزان مادر خلاصه شده كه به عنوان يك دستاويز دراماتيك بيشتر به يك شوخى مىماند! پس از بروز اختلاف ميان برادرها و خواهرها نيز داستان تقريبا در جا متوقف مىشود و شكايت اشرف از محمدعلي، پلمپ شدن كارگاه داداشى و به زندان افتادن او تنها اتفاقهاى پيوستهاى است كه در داستان رخ مىدهند و بقيه سكانسها و فصلها به اظهارنظر آدمها درباره يكديگر خلاصه شده است. البته براى خالى نبودن عريضه مطابق پيشبينىها آدم بد ماجرا به سزاى عملش مىرسد و شخصيتهاى خطاكار داستان نيز به آغوش گرم خانوادهشان بازمىگردند و در كنار آن سر دادن شعارها در وصف جوانمردى و گذشت و ايثار هم بازار گرمىدارد! مثل هيچ كس بيشتر از آن كه از جنس زمانهاش باشد، تماشاگران تلويزيون را به ياد مجموعههاى اخلاق گراى دهه60 مىاندازد.
بزنگاه؛ دل خوش كردن به اندكى جزئيات
رضا عطاران در كنار مهران مديرى بهترين طنزپرداز عرصه تلويزيون است كه تفاوت عمده آثارش با كارهاى مهران مديرى در نوع نگاهش به مقوله طنز است. مديرى در طول چند مجموعه اخيرش ضمن نقد آداب و رفتارهاى اجتماعى و شخصى مرسوم ميان ايرانىها گوشه چشمى هم به مقوله فانتزىگرايى در طنز داشته و انصافا در اين كار موفق هم بوده است. اما رضا عطاران نقد رفتارها و ناهنجارىهاى اجتماع پيرامونش را در قالبى عاميانهتر به تصوير مىكشد و در برخى اوقات سعى كرده جنس كارهايش به كمدىهاى روحوضى نزديك شود. طنز موقعيت و كلام در كارهاى عطاران به خوبى موج مىزند و در بزنگاه نيز كم و بيش شاهد آن بوديم. اما مشكل كار اخير عطاران در اين است كه او پيكره روايى اثرش را رها كرده و بيشتر در قيد و بند بامزه در آمدن نوع رفتار و گفتار كاراكترها (كه همگىشان تيپهايى آشنا هستند) بوده است. به همين دليل از نيمههاى مجموعه شوخىهاى ردوبدل شده ميان شخصيتها ديگر آن تازگى اوليه را براى مخاطب ندارند و جوابگوى حجم زمان بالاى مجموعه نيستند. با اين وجود نگاه تيزبين عطاران نسبت به شخصيتهاى اثرش مجموعه را در لحظههايى دلپذير و خوشايند از كار در آورده است. بازى فوقالعاده مرجانه گلچين در نقش بهجت (كه بهترين نقشآفرينىاش در دو دوره از بازيگرىاش به شمار مىرود) و يا بازيگر نقش درسا كه تمام بار شوخ طبعانه مجموعه را بر عهده گرفته از نكتههاى قابل ملاحظه بزنگاه به شمار مىروند كه ضعفهاى موجود در شخصيتپردازى و فضاپردازى گاه تكرارى فصلها را اندكى تعديل مىكنند. تنها مزيت فيلمنامه در اين است كه روى وجه منفى و مثبت شخصيتهاى اصلىاش به طور يكسان كار كرده و هيچ يك از كاراكترها نه منفى منفى هستند نه مثبت مثبت. با اين وجود موقعيتهاى خلق شده در فيلمنامه هيچ يك تازگى چندانى ندارند و خيلى از آنها قابل حذف هستند و يا تاثيرشان در لحظه است. به عنوان مثال تاكيد چند قسمتى بر مراسم ختم پدر خانواده (احمد پور مخبر) با آن همه جزئيات كه تنها براى پررنگ شدن شوخىهاى كلامىو موقعيت فيلمنامه است، قضيه اعتياد نادر (رضا عطاران) كه افراط در شوخى با آن حتى حساسيتهايى را در سطح جامعه به وجود آورد، ورود مرتضايى به زندگى آنها، فلج شدن صابر (حميد لولايي) كه بيشتر در خدمت اسپانسر مجموعه (سازمان بهزيستي) بود تا خط روايى آن، ورود عمو (احمد پورمخبر) به زندگى آنها براى گرفتن حقش، تلاش كامران (على صادقي) براى به چنگ آوردن آن يك ميليارد تومان و فريب خوردن او از آن بنگاهدار از جمله اين اتفاقها هستند كه كاركرد غيرمشخص و مخدوشى در روند فيلمنامه دارند. در نگاهى كلى بزنگاه در مقايسه با ديگر ساختههاى مناسبتى رضا عطاران پيشرفتى به حساب نمىآيد و در بهترين حالت، با چشمپوشى از ضعفهاى محتوايىاش، مىتوان آن را در رديف ديگر آثار عطاران ارزيابى كرد.
مامور بدرقه؛ شكست دوباره سعيد سلطانى در ماه رمضان
با در نظر گرفتن تمام نقطههاى ضعف و قوت مجموعههاى پخش شده در ماه رمضان امسال مىتوان ادعا كرد مامور بدرقه كه هر شب بر آنتن شبكه پنج سيما مىرفت، ضعيفترينشان بود كه كليشههاى به كار گرفته شده در آن تا حدى سخيف و گاه آزار دهنده بودند كه در مخاطب ايجاد دافعه مىكردند. باز هم به مانند بيشتر مجموعههاى ماه رمضان در مامور بدرقه شاهد تلاش عدهاى براى به چنگ آوردن شيئى با ارزش يا مبلغ پولى زياد بوديم كه در كنارش يكى دو ماجراى عشقى با چاشنى مزهپرانىهاى سطحى نيز اضافه شده بود تا ملغمهاى از تمام مولفههاى آسانپسند را شاهد باشيم. افشين (محسن طنابنده) و فرامرز (جواد رضويان) دو كاراكتر اصلى مامور بدرقه بودند كه در كنار آصف (سيروس گرجستاني) مثلث شوخ طبعى داستان بىرمق را تشكيل مىدادند. اما فيلمنامه (كار اميرعباس عالى پيام) آنقدر به پرداخت درست اين سه شخصيت بىتوجه بوده كه تنها شاهد كاريكاتورهايى از اين سه كاراكتر هستيم و در بهترين حالت تيپهاى آشناى مجموعههاى تلويزيونى را به ياد مىآورند. اين مشكل در مورد كاراكترهايى همچون شهين (مهرانه مهين ترابي)، مهشيد (بهاره رهنما)، رحيم (ناصر گيتى جاه) و ماهرخ (زهره مجابي) نيز صدق مىكند. خط روايى فيلمنامه جان چندانى ندارد و مجبور است روى اتفاقهايى همچون رسيدن دو برادر به هم (رحيم و آصف) پس از سالها بىخبرى از هم، گم شدن چمدان حاوى پولها و به دردسر افتادن افشين و يا مواجهه آصف و افشين با مليحه (هايده حائري) و همسرش اميريل كه قاچاقچيان اشياى عتيقه هستند و تغيير ظاهرى فرامرز براى تصاحب پول آن عتيقهها مانور بدهد كه هيچ يك درگيركننده به نظر نمىرسند و انگيزهاى را براى پيگيرى در بيننده به وجود نمىآورند. اعتياد فرامرز يا ابله بودن خواهرزادهاش، نادر (كيانوش گرامي) يا هفت خط بودن افشين و احساساتى بودن مهشيد (بويژه احساس علاقهاش به افشين) از آن دستمايههاى شخصيتى تكرارى اما كماكان جذاب است كه فيلمنامهنويس و كارگردان مجموعه نتوانستهاند از آنها بهرهبردارى مناسبى كنند. تحول شخصيتها در پايان قصه نيز از فرط قابل پيش بينى بودن هيچ حسى را در مخاطب به وجود نمىآورند. سعيد سلطانى كه مجموعههاى آبرومندى را در كارنامهاش دارد، سال گذشته با مجموعه شكرانه نتوانست انتظارها را برآورده كند و امسال نيز از عهده جمع و جور كردن داستان بىروح و شلخته اثرش برنيامده و شكستى ديگر را در كارنامهاش رقم زده است.
ابتذال تعريف مشخصى در سينما و تلويزيون ما پيدا كرده است و هر يك از هنرمندان، منتقدان و مسئولان فرهنگى و سينمايى از آن تعبيرى در ذهن دارند. اما كاش كسى پيدا مىشد كه بگويد به هدر دادن چند صد ميليون تومان هزينه براى به تصوير كشيدن داستانهايى كه از فرط ملال، تكرار و كليشهاى بودن باعث دافعه كامل در بيننده مىشوند، خود نوعى توهين به شعور مخاطبان و غلتيدن در دامن ابتذال و جذب مخاطب به هر قيمتى به حساب مىآيد. ضعفهاى ساختارى و محتوايى دربرخى مجموعههاى امسال تلويزيون حاكى از آن بود كه مسئولان تلويزيون به نقدها و تحليلهاى كارشناسى شده در سالهاى گذشته توجه چندانى نشان ندادهاند و باز هم همه چيز اسير همان شتابزدگىها، عدم ديد كارشناسانه در انتخاب سوژه و پروراندن آنها و اعمال سليقهها شد. نارضايتى خيلى از مخاطبان از سريالهاى تلويزيونى ماه رمضان مىتواند هشدارى براى برنامهسازان تلويزيون باشد كه از خواب خرگوشى بيدار شوند و بىهراس از مميزىهاى دست و پاگير كمى هم شرايط روز جامعه و مشكلات و معضلات موجود را در نظر داشته باشند و آنها را با ديدى دراماتيزه و جذاب به تصوير بكشند.
يکشنبه 14 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-