تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815426358




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دوبادكنك


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: دوبادكنك
بچه ميمون از درخت بالا رفت و تاب خورد، تاب خورد و تاب خورد تا اين كه نگهبان را ديد كه به طرف قفس مي آمد.

نگهبان برايش غذا گذاشت و رفت بچه ميمون پايين پريد و غذايش را خورد، بعد به بيرون از قفس نگاه كرد، بچه ها به او خنديدند.

بادكنك هاي رنگي قشنگي در دست آن ها بود، ميمون به بالاترين شاخه درخت رفت و از آن بالا به بادكنك ها نگاه كرد.

روز بعد بچه ميمون برگ هاي درخت را ديد كه تكان مي خوردند.

باد تندي وزيد و وزيد و بادكنك زردي از دست دختركي رها شد و رفت و رفت و رفت، چسبيد به بالاي قفس.

بچه ميمون با خوشحالي از درخت بالا رفت و با زحمت زياد نخ بادكنك را گرفت اما نتوانست آن را توي قفس بياورد، دستش را روي بادكنك كشيد و آن را بغل كرد.

باد مي وزيد و بچه ميمون نخ را رها نمي كرد، مي ترسيد باد آن را با خود ببرد، او ساعت ها روي شاخه درخت نشست.

ظهر نگهبان براي ميمون غذا آورد به او نگاه كرد، ولي بچه ميمون اعتنايي نكرد و بادكنك را محكم تر چسبيد.

چند نفر جمع شدند و به بچه ميمون خنديدند.

در بين بچه ها، دختركي بود كه بادكنك قرمز داشت، دخترك نگاهي به بادكنك بچه ميمون كرد به طرف قفس راه افتاد و به نگهبان گفت: مي خواهم بادكنكم را به بچه ميمون بدهم!

نگهبان گفت: اين بچه ميمون از صبح تا حالا آن بالا نشسته و چيزي نخورده است.

بعد سرش را خاراند و گفت: باشد، در قفس را باز مي كنم.

زود بادكنك را توي قفس بينداز و برو.

نگهبان در قفس را باز كرد و دخترك بادكنك را توي قفس رها كرد، بعد عقب عقب برگشت و ميمون را نگاه كرد.

بچه ميمون وقتي بادكنك قرمز را ديد انگشتانش را باز كرد و بادكنك زرد آرام آرام بالا رفت، بالا و بالاتر.

بچه ميمون از درخت پايين آمد و بادكنك قرمز را بغل كرد.

از خوشحالي چند بار بالا و پايين پريد و دندان هايش را به دخترك نشان داد.

دخترك خوشحال شد و لبخند زد و دندان هايش را به ميمون نشان داد، بعد دنبال بادكنك دويد، دويد و دويد تا نخ بلندش را گرفت.

حالا هر دو بادكنك داشتند.
 پنجشنبه 11 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن