-دوبادكنك
بچه ميمون از درخت بالا رفت و تاب خورد، تاب خورد و تاب خورد تا اين كه نگهبان را ديد كه به طرف قفس مي آمد.
نگهبان برايش غذا گذاشت و رفت بچه ميمون پايين پريد و غذايش را خورد، بعد به بيرون از قفس نگاه كرد، بچه ها به او خنديدند.
بادكنك هاي رنگي قشنگي در دست آن ها بود، ميمون به بالاترين شاخه درخت رفت و از آن بالا به بادكنك ها نگاه كرد.
روز بعد بچه ميمون برگ هاي درخت را ديد كه تكان مي خوردند.
باد تندي وزيد و وزيد و بادكنك زردي از دست دختركي رها شد و رفت و رفت و رفت، چسبيد به بالاي قفس.
بچه ميمون با خوشحالي از درخت بالا ر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان