واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: پاورقي- مروركتاب تازه آندره اسلوند درباره روسيه پس از فروپاشي اتحاد شورويچرا اصلاحات بازار موفق شد و دموكراسي شكست خورد؟
نويسنده: آندره اسلوندمترجم: جعفر خيرخواهانبخش يازدهماو داد زد: «آنها هرگز چيزي به ما نميگويند!» آن روز روزنامه پراودا يك هشدار كوچك در صفحه دوم منتشر كرد كه حادثهاي در نيروگاه برق هستهاي چرنوبيل رخ داده است، اما...
فقط نخبگاني كه عادت داشتند به كنه مطلب پيببرند جاذبه اين كلمات را درك كردند. گورباچف با مهارت از اين كم گزارشدهي تكان دهنده توسط تشكيلات قديمي استفاده كرد تا مجبور به باز شدن علني بيشتري پس از چرنوبيل شوند.
در ژوئن 1987، نشريه ادبي نووي مير مقالهاي از اقتصاددان ليبرال نيكولاي شملوف به نام «مساعدهها و بدهيها» منتشر كرد. مقاله حملهاي بينظير بر نظام اقتصادي شوروي بود، اكثر تابوهاي اقتصادي شوروي را باطل كرد.
شملوف حمله خود را اين طور آغاز كرد:
«وضعيت اقتصادي ما هيچكس را راضي نميكند. دو نقص اصلي و درونساز، انحصار توليدكننده تحت شرايط كمبود و بيميلي بنگاههاي اقتصادي در پيشرفت علمي- فني، احتمالا بر هر كسي روشن است.» (1987)
اين اقتصاد به كمبودهاي فراگير دامن ميزد، در مقايسه با اقتصادهاي غربي بهشدت ناكارا بود، كيفيت افتضاحي توليد ميكرد و قادر به پذيرش نوآوريها نبود. او نيز از «دولگستروي» يا پروژههاي سرمايهگذاري ناتمام، زياده سرمايهگذاري پرهزينه، احتكار غيرعادي نهادهها و همه نوع ضايعات شكايت ميكرد. همه اين مشكلات اقتصاد شوروي شناخته شده بودند، اما آنها معمولا به عنوان موارد ويژه ارائه ميشدند در صورتي كه شملوف روشن ساخت كه آنها در ذات نظام اقتصادي شوروي هستند. «از همان آغاز، كل اين نظام با احساسگرايي اقتصادي توصيف شده بود كه اتصال محكمي به بيسوادي اقتصادي داشت.» او برنامهريزي مركزي را به عنوان نوعي هرج و مرجگرايي رد ميكرد. «امروز ما يك اقتصاد كمبود داريم، اقتصادي نامتوازن كه اساسا با همه محاسبات و در بسياري روشها غيرقابل مديريت است و براي اينكه كاملا صادق باشيم، اقتصادي كه تقريبا به برنامهريزي نميرسد.»
نظام شوروي، سرخوردگي و بيگانگي به بار آورد كه فرض ميشد از بين ميرود:
«بيتفاوتي و دلسردي، پديده عمومي شده است همچنين دزدي، بياحترامي به كار شرافتمندانه و همزمان حسادت تهاجمي به كساني كه پول زيادي بدست ميآورند، حتي اگر با درستكاري باشد. نشانههايي از تنزل تقريبا فيزيكي بخش قابل توجهي از جمعيت به خاطر مستي و تنبلي ظاهر شده است.» (شملوف 1987)
شملوف فرياد معروفي زد: «بياييد بكارت ايدئولوژيكي خود را از دست بدهيم.» مانع اصلي «اين نگراني بود كه ما روحيه شريرانه سرمايهداري را آزاد ميكنيم.» ايده اصلي وي اين بود كه بازارها بايد متوازن شوند و روسيه بايد از بازار فروشنده به بازار خريدار حركت كند، اما حتي شملوف براي دفاع از مواضع خود از لنين نام ميآورد. با اين كه در ظاهر از اقتصاد بازار طرفداري ميكرد، پيشنهادات واقعي وي صرفا گامهاي ذرهاي بود. شايد متهورانهترين اقدام وي حمايت از پذيرش شركتهاي سهامي عام بود كه وسيلهاي براي جذب مازاد پسانداز جمعيت بود و او فكر ميكرد بنگاهها بايد فقط به سود توجه داشته و اهداف فيزيكي در برنامهها حذف شود. او همچنين پيشنهاد داد كه بنگاههاي بد بايد بسته شوند، كارگران را با تهديد اخراج منضبط كرد و بيكاري اصطكاكي را باور داشت و پذيرفت.»
اين مقاله، تناقض بين فوريت و دو دلي را منعكس ساخت كه از ويژگيهاي اصلاحات روسي بود. در يك طرف، شملوف نسبت به اصلاحات جزيي در 1953 و 1965 هشدار ميداد چون «اقدامات نصفه نيمه اغلب بدتر از انفعال هستند.» از طرف ديگر، او انتظار تغييرات سريع را غير واقع بينانه ملاحظه ميكرد، چون كه اجراي اصلاحات نياز به سالها و شايد نسلها داشت.
به مدت يك ماه، مقاله شملوف بر بحثها و گفتوگوها در مسكو سايه افكند. اين بحث به مسالهاي تبديل شد كه گورباچف حمايت علني خويش را ابراز داشت و در واقع اجازه داد تا حملات تمام و كمالي بر برنامهريزي مركزي وارد شود. پس از انتشار اين مقاله، انتقاد عميقي از نظام اقتصادي سوسياليستي و تفكر اقتصاد بازار خالص اجازه داده شد.
نشريه نووي مير در شماره بعدي خود، نامهاي با عنوان «امكان يك كمي باردار شدن نيست.» منتشر كرد. نامه با نام مستعار «ال پوپكوا» (1987) توسط لاريسا پياشوا يك پژوهشگر نئوليبرال متخصص در امور آلمان در يك موسسه از آكادمي علوم نوشته شده بود. او استدلال كرد كه اقتباس برخي ويژگيهاي سرمايهداري كافي نبود؛ نياز به يك نظام سرمايهداري سازگار بود.
مقالات مشابهي كه به انتقاد از همه جنبههاي جامعه شوروي ميپرداختند يكي پس از ديگري ظاهر شدند، عمدتا توسط ستارگان ليبرال درون تشكيلات روشنفكري سابق نوشته شده بودند. در اوج گلاسنوست، يك حكايت درباره مردي دهان به دهان ميگشت كه به دوستش تلفن كرد:
«آيا مقاله صفحه اول پراوداي امروز را خواندهاي؟»
«نه، چه نوشته است؟»
«متاسفم، من جرات نميكنم پشت تلفن بهت بگويم.»
هيچ چيز به نظر نميرسيد آنقدر تاسفبار باشد كه بيان نشود. انتقاد از نظام شوروي براي گورباچف بسيار مناسب بود، اما پس از اينكه دريچههاي سد گشوده شد مهار جريان آب ممكن نبود و حقايقي كه سرانجام علني شدند واقعا تكاندهنده بودند. اگرچه مردم شوروي درباره فجايع بسياري ميدانستند، عده اندكي همه آنها را ميدانستند و بمباران شدن با همه اين حقايق قديمي دردناك و نفسگير بود.
مالكيت اشتراكي كشاورزي در دهه 1930 و كشتن ميليونها نفر در جريان آن، نميتوانست قابل توجيه باشد. در اوكراين و نيز در قزاقستان، حدود يك چهارم جمعيت در يك قحطي ساختگي كه سربازان پليس سري در رابطه با مالكيت اشتراكي تحميل كردند كشته شدند. دوران وحشت 1937 كه حدود يك ميليون نخبگان حزب كمونيست سابق را كشته بود قابل بخشش نبود. سه ملت كوچك بالتيك هرگز نميخواستند به اتحاد شوروي بپيوندند و اشغال آنها در پيمان ننگين مولوتف- ريبيتزوپ با آلمان نازي در اوت 1939 منعقد شد. طبق دايرهالمعارف بريتانيكا تلفات جمعيتي جنگ جهاني دوم در دولتهاي بالتيك به 25درصد در استوني، 30درصد در لاتويا و 15درصد در ليتواني رسيد كه بيشتر آنها تبعيديهاي شوروي بودند. چگونه ميتوانست اين اقدامات مشروعيت داشته باشد؟
با افزايش فضاي باز سياسي، اقدامات و بيانيههاي بيرحمانه قبلا سرپوش گذاشته شده توسط لنين، قهرمان بزرگ بازمانده گورباچف، علني شد. لنين حقيقتا در ترور خودسرانه و بر پا ساختن گولاگ، نظام اردوگاه زندانيان شوروي هر كاري خواست كرد. حزب كمونيست بابت سركوب اعضاي خويش در دهه 1930 پوزش خواست اما نه بيش از اين.
مشكل نهايي گورباچف اين بود كه او مدافع رژيم و تاريخچهاي بود كه هيچ كس نميتوانست از آن دفاع كند. گورباچف تا پايان پافشاري ميكرد كه سوسياليسم و لنين خوب هستند؛ ادعايي كه منطقي و معقول نبود. او هيچ روايت تامل برانگيزي درباره تاريخ شوروي نداشت و تنها دفاعي هم كه ميكرد آشفته و مغشوش بود.
با اين همه، گورباچف و نزديكترين همكارش ياكولف، نيروهاي محركه پشت گلاسنوست بودند. درماه مي و ژوئن 1989، عملا تمام تابوهاي كمونيست شكسته شد و آزادي بيان عمومي برقرار گرديد. رويداد انقلابي، نخستين نشست كنگره نمايندگان خلق اتحاد جماهير شوروي بود. برنامههاي نشست، مستقيم از تلويزيون پخش ميشد و به طور كامل در روزنامههاي اصلي منتشر شد. تقريبا نصف جمعيت اين برنامهها را تماشا كردند گويي كه هيجانانگيزترين مسابقه فوتبال بود. هرچيزي ميتوانست گفته شود و گفته شد. راديكالها شايد مسلط بودند، اما آنها با مقاومت تمام عيار از طرفداران استالين برخورد كردند. تصور عامه مردم شوروي از كشورشان براي هميشه تغيير كرد.
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]