تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):على پيشواى مؤمنان و ثروت پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827934208




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يك فرشته


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: يك فرشته
زمستون بود. من و بابام داشتيم توي باغ بزرگ شهر گردش مي كرديم. بابام برام شيريني خريده بود. همان طور كه داشتم شيريني مي خوردم و گردش مي كردم روي شاخه خشك يك درخت چشمم به چند تا گنجشك افتاد.

مي دونستم كه گنجشك ها گرسنه اند و روي زمين پر برف چيزي پيدا نمي كنند تا بخورند. شنيده بودم كه اگر كسي به پرنده ها غذا بده فرشته ها اونو خيلي دوست دارن. شيريني ها رو ريزريز كردم و روي زمين ريختم. گنجشك ها هم اومدن و مشغول خوردن ريزه هاي شيريني شدن.

چيزي نگذشت كه يك خانم و آقا اومدن. خانم يك پاكت در دستش بود و آقا هم يك دوربين عكاسي به گردنش آويزون كرده بود. خانم پاكت پر از دونه رو به طرف گنجشك ها گرفت. گنجشك ها از پيش من رفتن تا از پاكت اون خانم دونه بخورن. آقا هم شروع كرد به عكس گرفتن از اون خانم.

من از غصه گريه ام گرفت. آخه اون ها فقط مي خواستن عكس بگيرن و به ديگران نشون بدن كه با پرنده ها مهربون هستن.

اون آقا و خانوم پس از اين كه چند تا عكس گرفتن رفتن. دونه هاشون رو هم با خودشون بردن و گنجشك هاي گرسنه روي زمين موندن. بابام دوباره برام شيريني خريد. من و بابام شيريني ها رو ريزريز كرديم و جلوي گنجشك ها ريختيم. اون وقت بود كه از خوشحالي احساس كردم كه فرشته اي داره منو مي بوسه.
 سه شنبه 9 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن