واضح آرشیو وب فارسی:قدس: بوي ماه مهر
* فراز پاك
به به به. .. باز آمد بوي ماه مهر، ماه مدرسه
سلام منم، فراز پاك و با يك ويژه برنامه راديو بادبادك به مناسبت مهرماه خدمت شما رسيدم. پس چشماتونو باز كنيد و گوشهاتونو تيز كنيد، چونكه. .. . باز آمد. .. بوي ماه مهر!
(موسيقي)
امروز دقيقا يك هفته از شروع مدرسه ها مي گذره! يك دور همه معلمها رو ديديد، با همه همكلاسيها اخبار تابستاني رو رد و بدل كرديد، ولي ديگه از اين به بعد شوخي بردار نيست. مدرسه تخت گاز داره ميره جلو و واسه هيچكس هم صبر نمي كنه. دير بجنبيد عقب مونديد و بايد ماهها بدويد تا خودتونو بهش برسونيد. راستي امسال واسه عقب نموندن از مدرسه چه فكري كردين؟
(موسيقي)
نكنه شما از اون بچه پولدارايي هستين كه شيشصد جور معلم خصوصي مي گيرين و دويست نوع كلاس تقويتي مي روند تا اينكه هيچي از قلم نيفته؟ يا شايد هم اصلا از اونهايي هستيد كه درسها رو تحويل نمي گيرند و به اميد خدا ولشون مي كنن تا شب امتحان؟ هان؟ شما اين ور بوميد يا اونور بوم؟
(موسيقي)
ميونتون با برنامه ريزي چطوره؟ آره برنامه ريزي! اينقدر با تعجب منو نگاه نكنين ديگه. برنامه ريزي! همون چيزهايي كه مي نويسن كي بايد چي كار كنين تا اينكه همه كارها به موقع انجام بشوند و چيزي فراموش نشه ديگه. همونهايي كه تا حالا هزارتا شو نوشتين، ولي يكي اش رو هم درست اجرا نكردين.
(موسيقي)
گفتم كه امروز متفاوتم. نه؟ برنامه هم متفاوت است يعني به جاي گزارش يك قصه كوتاه قشنگ از دوست نوجوانمان خانم «فريبا ديندار» براتون آماده كرديم كه مي شنويد:
نقطه كوچولو و شيطنت هاش!
* فريبا ديندار
يكي بود يكي نبود. يه «نقطه» كوچولو بود كه از دنياي «نقطه ها» فرار كرده بود و هي «حروف الفبا» رو اذيت مي كرد. مي رفت رو سر «ح» مي نشست و «ح» رو مي كرد «خ». مي پريد رو شكمش مي شد «ج». مي رفت رو «ر» مي شد «ز» بعد سر مي خورد مي اومد پايين و مي شست رو شونه هاي «د» مي شد «ذ». «ط» رو محكم مي گرفت و مي شد «ظ». از گوشاي «ع» مي گرفت، مي نشست رو سرش و مي شد «غ». مي رفت كنار نقطه «ف» مي نشست ورو شونه هاش سنگيني مي كرد، كمر «ف» بيچاره رو خم مي كرد و مي شد «ق». قلم دوش «ص» مي شد و «ص» رو مي كرد «ض». خودش رو مي انداخت بغل «ل» و مي شد «ن.»
هي رو سر اين حرف اون حرف مي پريد و همه چيزرو بهم مي ريخت. همه «حروف الفبا» كلافه شده بودند، حتي اونايي كه نقطه نداشتند. و «نقطه كوچولو» هي شيطنت مي كرد. اخه تو دنياي «نقطه ها» خيلي حوصله اش سر مي رفت، هميشه تك و تنها يه گوشه مي نشست و به نقطه هايي كه مال «حروف الفبا» شده بودن نيگاه مي كرد وهي«اه اه.. . » مي كرد !تا اينكه يه روز يه نويسنده مهربون يه داستان درباره «نقطه كوچولو و شيطنت هاش» نوشت، دست «نقطه كوچولو» رو گرفت و بردتش اخر داستاني كه براش نوشته. حالا «نقطه كوچولو» اونقدر معروف و مهم شده كه همه نقطه هاي دنيا بهش حسودي مي كنن واونا هستن كه هي «اه اه. .. » مي كنن!
اينا ها! نيگاش كن، ببين چه آروم اين جا نشسته و داره لبخند مي زنه.
(موسيقي)
آقايون و خانمها يك كار مي گم جون شما نه نگين. به جون فراز از كارشناس پرسيدم گفته واسه خودتون خوبه. به خاطر منم كه شده شب قبل از كلاس يك نگاه به درسها بندازيد. اگه بد ديدين با من. يه نگاه كوچولو. هر درس فقط يك ربع. جون من! جون فراز! قسم دادم ها.
(موسيقي)
يك خواهش ديگه هم هست. به خاطر شادي دل خودتونو معلماتون درسهاي هر روز رو همون شب مرور كنيد و مشقهايش رو انجام بديد. شما يك روز اين كار رو بكنيد. نه يك هفته، قول مي دم مشتري بشين.
(موسيقي)
من كه حرفم رو زدم. شما همين دو تا كار رو بكنيد اگه هيچ وقت عقب افتادين با من. جون شما عين موتور توربو مي مونه واسه مغز نوجوان شما. انگاري زده باشين دنده كمكي همه درسها رو مثل جاده آسفالته رد مي كنه.
(موسيقي)
آها راستي از اتاق فرمان اشاره مي كنن كه امروز به علت خرابي سامانه پيامك نظرات شما رو نداشتيم. دلمون واسه حرفهاتون خيلي تنگ شده. پس حتما يه جوري واسه ما پيام بفرستيد و خستگي رو از تن ما بيرون كنيد. تا برنامه بعد خدا نگهدار.
سه شنبه 9 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]