تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):باعلما همنشینی کن تا سعادتمند شوی
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820730385




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نظم نوين جهاني در گفت وگو با دكتر قوام جهاني شدن براي ايران هم فرصت است و هم تهديد


واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: نظم نوين جهاني در گفت وگو با دكتر قوام جهاني شدن براي ايران هم فرصت است و هم تهديد
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي در آستانه سالروز آغاز تهاجم نظامي آمريكا به افغانستان به بهانه مبارزه با تروريسم در سال 2001 در گفت وگويي تفصيلي با ايسنا به بيان نحوه شكل گيري نظم نوين جهاني پس از جنگ سرد و تاثيرگذاري حوادث 11 سپتامبر بر آن پرداخت.
دكتر عبدالعلي قوام در گفت وگو با خبرنگار تاريخ و انديشه ايسنا اظهار كرد: نظمي كه در چارچوب نظام دو قطبي بر اساس جنگ سرد وجود داشت، با فروپاشي نظام دو قطبي عملا دستخوش تغييرات شد.
وي افزود: در حقيقت وجود اتحاد شوروي براي ايالات متحده آمريكا يك منبع معنا بود يعني هر اقدامي كه ايالات متحده آمريكا مي خواست در روابط بين الملل انجام دهد، اعم از دادن يا گرفتن امتياز يا برخوردهايي كه در مناطق مختلف صورت مي گرفت، تعاريفي كه از امنيت ارايه مي داد و آنچه كه تحت عنوان منافع ملي آمريكا تعريف مي شد و در يك كلام ديپلماسي آمريكا در طول 50 سال به خاطر وجود سيستم دو قطبي و وجود دشمني به نام اتحاد شوروي و كمونيسم بود.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي گفت: با فروپاشي نظام دو قطبي عملا خلائي در سياست خارجي آمريكا ملاحظه مي شود; به عبارت ديگر، بسياري از رفتارهاي آمريكا در جريان جنگ سرد، ارزش خود را از دست داد يعني به طور كلي استراتژي و هدف آمريكا گم شد و دليل آن هم اين بود كه 50 سال ديپلماسي آمريكا بر اساس وجود يك دشمن به نام كمونيسم تعريف شده بود. قوام ادامه داد: ورود و خروج آمريكا به ويتنام، انجام كودتا در كشورهاي مختلف، سر كار آوردن رهبران جديد و هر نوع اقدامي كه آمريكا انجام مي داد به خاطر وجود دشمني به نام شوروي و كمونيسم بود اما فروپاشي شوروي باعث شد كه تعاريف و چارچوب هاي سياست خارجي آمريكا، بهم بريزد حتي يكي از معاونان وقت وزارت امور خارجه آمريكا در جايي گفته بود كه اي كاش ديوار برلين پنج سال ديرتر فرو ريخته بود. در واقع آمريكا آمادگي فروپاشي شوروي كه براي او يك خلا» ناگهاني ايجاد مي كرد، نداشت تا بتواند خود را با وضعيت جديد تطابق دهد. در شرايط جديد، آمريكا از نيروي لازم، از قدرت نظامي كافي برخوردار بود اما نمي دانست با اين قدرت نظامي چه كار كند; بنابراين ملاحظه مي كنيم در اين شرايط آمريكا عملا با بحران معنا مواجه مي شود.
وي با بيان اينكه 11 سپتامبر آمريكا را از بلاتكليفي بعد از فروپاشي شوروي خارج مي كند، تصريح كرد: پس از 11 سپتامبر، آمريكا دشمن جديدي پيدا مي كند. اين دشمن در چارچوب تروريسم، اسلام راديكال، بنيادگرايي اسلامي و اسلام مبارزه جو تعريف مي شود بنابراين اقداماتي كه آمريكا پس از 11 سپتامبر انجام مي دهد، اتحاديه هايي كه به وجود مي آورد، مواضعي كه اتخاذ مي كند و هزينه هايي كه متقبل مي شود، بر اساس وضعيت جديد است; در اين شرايط آمريكا در مرحله اول سعي مي كند به صورت يك جانبه نظم نوين را شكل دهد اما در مرحله بعد با مشكلاتي كه در عراق با آنها برخورد مي كند، احساس مي كند كه بايد كشورهاي ديگر را نيز در شكل دادن به نظم جهاني مشاركت دهد. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي با بيان اينكه همه هزينه نظم نويني را كه پس از جنگ جهاني دوم به وجود آمد، آمريكا پرداخت نكرد، خاطر نشان كرد: بخشي از اين هزينه ها را اروپا و شوروي با ميليون ها كشته اي كه در جنگ دادند، پرداختند; از ابتدا نيز بعيد تصور مي شد كه آمريكا همه هزينه هاي نظم نوين را خود پرداخت كند. آمريكا بعد از جنگ سرد با مشكلات اقتصادي مواجه مي شود و تحت شرايط جديد سعي مي كرد جمهوري فدراتيو روسيه را زير چتر خود قرار دهد و به عنوان تنها ابرقدرت در عرصه روابط بين الملل ظاهر شود اما روسيه نيز پس از تبديل شدن به يك كشور عمده صادر كننده فرآورده هاي نفتي و گاز، از توان بالاي اقتصادي برخوردار شد و احساس كرد بايد در نظم نوين جهاني نقشي داشته باشد كه در نتيجه آن شاهد چالش هايي هستيم.
قوام با بيان اينكه نظم نوين، يك خواسته يا آرزو براي آمريكاست بيان كرد: اين نظم هنوز شكل نگرفته بلكه در حال شكل گيري است بنابراين تحت اين شرايط بايد ديد تا چه اندازه جامعه بين المللي با آمريكا همكاري مي كند.
وي افزود: تز آمريكا اين است كه هر چه ساختارهاي نظام هاي سياسي بيشتر شبيه هم باشند يعني دموكراتيك تر باشند به راحتي مي توانند در يك كمپ به رهبري آمريكا قرار گيرند بنابراين نظام هايي كه غير دموكراتيك هستند و دولت هاي غربي با آنها زبان مشتركي ندارند، با آمريكا در تعارض خواهند بود; بر اين اساس بعد از 11 سپتامبر بحث طرح خاورميانه بزرگ مطرح مي شود كه بر اين اساس بود كه كاهش تعارضات در منطقه اي به نام خاورميانه اي كه بناي بنيادگرايي اسلامي است، مستلزم ايجاد برخي اصلاحات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي و اصلاحات در ساختار حكومتي اين كشورهاست تا با آنها زبان مشترك داشته باشيم. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه بهشتي در ادامه به ايسنا گفت: آمريكا نظم نوين را بر اين اساس تعريف مي كند بنابراين اتحادها و ائتلاف هايي در عرصه بين الملل به وجود مي آورد; اين اتحادها اعم از اتحادها و ائتلاف هايي كه به صورت عيني در جنگ عراق مشاهده مي شود يا در مبارزه با طالبان و تروريسم در افغانستان انجام مي شود يا مساعي به عمل آمده براي اجماع بين المللي در زمينه پرونده هسته اي ايران يا خلع سلاح كره شمالي، همه از اين فكر نشات مي گيرد.
قوام اظهار كرد: روسيه و چين از جمله كشورهايي هستند كه نسبت به يك دهه گذشته بر قدرت شان افزوده شده و سهم بيشتري از توزيع قدرت در عرصه روابط بين الملل مي خواهند. در حقيقت آنها نظام يك قطبي را قبول ندارند و مي خواهند به يك نظام چندقطبي تبديل شود زيرا كشورهايي مانند روسيه، چين، هند، ايران و حتي اروپا احساس مي كنند كه هر چه نظام به سمت تك قطبي شدن حركت كند فشار بر آنها بيشتر خواهد بود. لازمه كاهش فشار گرايش به سمت نظام چندقطبي است. وي ادامه داد: در حقيقت موافقت نامه شانگهاي نيز بر همين اساس است كه نظم دلخواه آمريكا شكل نگيرد. اين احساس منحصر به چين، روسيه، هند، ايران، كره شمالي يا كشورهايي كه از سياست هاي موجود آمريكا ناراحت هستند، نمي شود; حتي اروپايي ها نيز سعي مي كنند به نحوي سلطه آمريكا را بر خود كاهش دهند زيرا در بسياري از موارد سياست هاي آمريكا با كشورهاي اروپايي همخواني ندارد از جمله درباره مسايل زيست محيطي. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي اضافه كرد: حتي در رابطه با مساله گرجستان كه اخيرا اتفاق افتاده، اروپايي ها سعي مي كنند اين برخورد هر چه زودتر از بين برود. آنها فكر مي كنند دود اين برخوردها به چشم اروپايي ها مي رود زيرا آمريكا از صحنه مناقشات اين منطقه دور است; پس هر اتفاقي از نظر نظامي و اقتصادي بيفتد، ضرر آن به اروپا مي رسد. به اين ترتيب در روند شكل گيري نظم نوين شاهد برخي چالش ها هستيم.
قوام با بيان اينكه فروپاشي نظام دو قطبي زمينه تشديد روند جهاني شدن را فراهم كرد، گفت: اين امري نبود كه با نقشه و برنامه ريزي آمريكا باشد. جهاني شدن از مدت ها پيش، از زمان وقوع انقلاب صنعتي و شكل گيري سيستم سرمايه داري اتفاق افتاد. روند جهاني شدن كه از پايان قرون گذشته شروع شده بود، در پايان جنگ جهاني دوم به خاطر شكل گيري بلوك ها كند مي شود.
وي، درباره علت كند شدن روند جهاني شدن در پايان جنگ جهاني دوم عنوان كرد: علت آن، اين بود كه در آن زمان بخش هايي از جهان از شمول سرمايه داري مستثني شدند يعني تا سال 1945 با وجود اينكه يك كشور كمونيست به نام اتحاد جماهير شوروي وجود داشت اما نظم جهاني در چارچوب سرمايه داري تعريف مي شد. پس از 1945 شوروي در راس يك بلوك قرار گرفت و اردوگاه شرق و غرب به وجود آمد و اقمار شوروي شكل گرفت به اين ترتيب شوروي رهبري بلوك شرق را برعهده داشت و بيش از 95 حزب كمونيست در خارج از جهان كمونيسم را رهبري مي كرد و جنبش هايي در نقاط مختلف جهان مورد حمايت شوروي قرار مي گيرد، اين وضعيت سبب مي شد كه روند جهاني شدن كند شود يعني مرزبندي هاي ايدئولوژيك روند جهاني شدن را از پايان جنگ جهاني دوم كند كرد.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل در ادامه به بيان مثالي درخصوص اينترنت پرداخت و گفت: اينترنت اوايل دهه 60 مورد استفاده پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) بود، اگر اينترنت به عنوان يكي از تجليات جهاني شدن در نظر گرفته شود، بنابراين در دهه 60 ميلادي وجود داشت اما تنها پس از فروپاشي نظام دو قطبي است كه اينترنت در شكل كنوني آن به وجود مي آيد يعني جهاني مي شود زيرا پس از فروپاشي نظام دو قطبي مرزبندي هاي ايدئولوژيك (پرده آهنين) فرو ريخت و در نتيجه موانعي كه براي بسط جهاني شدن وجود داشت، از ميان رفت و جهاني شدن سرعت گرفت. قوام با اشاره به آثار جهاني شدن در روابط بين الملل اظهار كرد: در اثر جهاني شدن مرزبندي كشورها تغيير كرد. مرزبندي هاي گذشته متصلب بود اما در عصر جهاني شدن ديگر دولت ها نمي توانند ادعا كنند كه در چارچوب بسته خود، سياستگذاري مي كنند. مرزهاي كشورها شديدا آسيب پذير شده و دولت از حالت مكان مند خارج مي شود يعني امنيت ديگر مكان مند نيست. يك دولت نمي تواند حصاري دور خود ايجاد كند و تصور كند كه در امنيت كامل است.
وي افزود: سيستم هاي ماهواره اي موجب شده اند كه امنيت فاقد مرز باشد يعني با وجود مرزهاي فيزيكي ، امنيت كشورها از راه هاي ديگري از طريق فضا در معرض خطر قرار مي گيرد يعني زندگي روابط بين الملل از مكان مندي خارج و فضامند مي شود. بسياري از مفاهيم مثل امنيت، حاكميت و استقلال كه در دوران جنگ سرد در مورد آن صحبت مي شد، معنا و مفهوم خود را پس از فروپاشي نظام دو قطبي و در جريان تشديد جهاني شدن از دست دادند. اقتصادها شديدا بهم گره خورد و دولت ها به يكديگر وابسته شدند; پس جهاني شدن نه يك فرصت مطلق و نه يك تهديد مطلق است. نوع استفاده دولت ها از جهاني شدن مي تواند آن را تبديل به يك فرصت يا تهديد كند. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل درباره چالش هايي كه در اثر جهاني شدن به وجود آمده به تفكيك ميان كشورهاي دارا (haves) و ندار (not haves) اشاره كرد و گفت: در مقابل روند جهاني شدن از بالا كه سيستم سرمايه داري موتور آن است، كشورهاي ندار سعي مي كنند به جهاني شدن از پايين نگاه كنند و بسياري از سازمان هاي بين المللي مانند يونسكو نيز از اين ايده جهان سومي ها حمايت مي كنند. يونسكو معتقد است تا سال 2020 نزديك به دو هزار زبان در دنيا به دليل تك گويي و مونولوگ شدن از بين خواهند رفت. مونولوگ بايد به ديالوگ تبديل شود بايد ندارها هم در روابط بين الملل صدايي داشته باشند.
قوام در پاسخ به اينكه اگر جهاني شدن را به معناي آمريكايي شدن در نظر بگيريم آيا مي توانيم آغاز آن را از زمان فروپاشي شوروي در نظر بگيريم؟ عنوان كرد: من فكر كنم تا حد زيادي روي تاثير آمريكا بر روند جهاني شدن مبالغه شده است. روند جهاني شدني كه در آغاز هزاره سوم شاهد آن هستيم، در نوع خود در تاريخ بي سابقه است; اكنون با تراكم زمان و مكان مواجه هستيم. اين جهاني شدن به دنبال فروپاشي شوروي اتفاق مي افتد. به عبارتي فروپاشي شوروي نقش مهمي در تشديد روند جهاني شدن به شكل فعلي خود داشت زيرا كشورهايي كه از شمول سرمايه داري مستثني بودند وارد صحنه جهاني شدند، پس از اين جهت نمي توانيم بگوييم آمريكا در جهاني شدن نقش داشته است.
وي در ادامه بيان كرد: جهاني شدن از قبل وجود داشته، موتور آن سرمايه داري بوده اما سوسياليسم آن را مهار كرده بود. با فروپاشي ديوار برلين و پرده آهنين اين بحث مطرح مي شود كه آمريكا به علت داشتن تكنولوژي و اطلاعات بيشتر و برخورداري از توان اقتصادي بالاتر و مطرح بودن به عنوان يك ابرقدرت، طبيعتا در سايه جهاني شدن بيشتر مي تواند از اين وضعيت به نفع خود استفاده كند يعني مي تواند فرهنگ و ارزش هايش را بسط دهد كه در مقابل آن هم مقاومت هايي وجود دارد كه فقط مربوط به جهان سوم هم نيست; در خود اروپا نيز مقاومت هايي صورت مي گيرد مثلا در فرانسه، بلژيك و هلند در مقابل فيلم ها و سيستم هاي آموزشي مقاومت زيادي انجام مي شود.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي با بيان اينكه جهاني شدن، جهاني شدن اسلام را نيز در بر دارد به ايسنا گفت: ما ناظر يك چالش ميان جهاني شدن ها هستيم. مرزبندي ها از بين رفته; از سويي جهاني شدني وجود دارد كه در چارچوب غرب است و از سويي جهاني شدن در چارچوب اسلام است; امكانات براي ايدئولوژي اسلامي هم فراهم شده يعني اسلام مي تواند پيام هايش را به اقصي نقاط دنيا گسترش دهد. پس جهاني شدن مي تواند به جهاني شدن ارزش هاي اسلامي هم كمك مي كند.
قوام يادآور شد: اينكه ما تصور كنيم جهاني شدن مركزي به نام واشنگتن دارد كه از آن جا هدايت مي شود، بنده اصلا آن را قبول ندارم. آمريكا در قالب سياست خود، سعي مي كند از قبل جهاني شدن استفاده كند كه اين جهاني سازي است اما همه اش جهاني سازي نيست. هم جهاني شدن هست هم جهاني سازي. آن بخش از جهاني شدن كه در قالب استراتژي و سياست خارجي ايالات متحده آمريكا قرار مي گيرد، جهاني سازي نام مي گيرد و آن بخشي از اين پديده كه خارج از اين حوزه قرار مي گيرد، جهاني شدن است. وي با بيان اينكه بيشتر مقاومت ها در برابر جهاني شدن در اشكال هويتي ديده مي شود، اظهار كرد: تا قبل از فروپاشي دو قطبي، نظم وستفاليا وجود داشت كه به قرارداد 1648 ارجاع مي شود كه موجب شكل گيري دولت هاي ملي شد. زماني يك دولت ملي وجود داشت كه مرز، حاكميت، استقلال، مشروعيت و حكومت داشت و مي توانست در چارچوب خود تصميم گيري كند اما با تشديد روند جهاني شدن نظم وستفاليا فرو مي ريزد و دولت پست وستفاليا مطرح مي شود كه استقلال و حاكميت در آن به شكل گذشته تعريف نمي شود. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل در ادامه به طرح مثالي پرداخت و يادآور شد: در اروپا تا قبل از قرارداد ماستريخت واحدهاي مجزا به نام انگلستان، فرانسه و آلمان غربي وجود داشت. هر كدام از اينها در چارچوب خود مستقل بودند و براي خود سياست خارجي و امنيت ملي را تعريف مي كردند اما الان ديگر مستقل نيستند. نظم وستفاليا شامل حال اين ها نمي شود اين ها اكنون به صورت دواير متداخل درآمده اند. در نتيجه هر كدام در سرنوشت ديگري سهيم هستند. همه حاكميت از آن خودشان نيست بلكه رابطه بين استقلال، حاكميت و مشروعيت مختل مي شود.
قوام با بيان اينكه جهاني شدن باعث مي شود دولت ها از محتوا خالي شوند، عنوان كرد: دولت ها به ظاهر پرچم ، سرود ملي، مرز مشخص و سيم خاردار دارند اما از درون تهي مي شوند يعني دولت دارد مچاله مي شود. صورت رسمي تر آن در اتحاديه اروپا و صورت غيررسمي آن در جهان سوم ديده مي شود كه مرزها فوق العاده نفوذپذير و هويت ها فوق العاده كدر شدند. هويت ها ديگر هويت هاي شفاف نيستند. جهاني شدن آثار سياسي بسياري داشته كه تجلي آثار سياسي در تضعيف نقش دولت ها در روابط بين الملل ديده مي شود.
وي اظهار كرد: در بعد فرهنگي مسايل هويتي مطرح است. سابق بر اين يك جماعت را در چارچوب پرچم و سرود ملي به عنوان كشور الف مي شناختيد; اكنون در داخل همان كشور، قوميت ها به دليل مركززدايي از دولت، دنبال هويت گم شده خود هستند. در حقيقت چالشي ميان نيروهاي فروملي، ملي و فراملي ايجاد شده است; اگر به كشوري مثل يوگسلاوي توجه كنيد تا دو دهه قبل كشوري به نام يوگسلاوي با يك پرچم مشخص مي شد اما به محض از بين رفتن مركزيت بلگراد كه به دلايل هويتي است، هويت هاي مختلف ايجاد مي شود. در گذشته اين كشور را به صورت مصنوعي به عنوان كمونيست جوان تعريف كرده بودند در آنجا مسلمان، صرب، كروات، مقدوني و اسلون بود ولي همه اين اقوام بر اساس يك هويت تعريف مي شدند. در درجه اول كمونيست بودند و در درجه دوم تبعه يوگسلاو محسوب مي شدند. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي در ادامه به ايسنا گفت: مقاومت ها و چالش هايي وجود دارد ميان گروه هايي كه احساس مي كنند هويت شان را قبلا مخدوش كرده يا از آن ها گرفته اند; بسياري از دولت هاي جهان سوم هم از طريق نيروهاي فروملي (گروه هاي قوميتي) مورد چالش قرار مي گيرند، هم از طريق نيروهاي فراملي كه قدرت هاي بزرگ مثل آمريكا يا سازمان هاي بين المللي هستند; مثلا سازمان ملل قطعنامه شوراي امنيت را صادر مي كند و براي عراق منطقه ممنوعه پرواز معين مي كند يعني حاكميت عراق را محدود مي كند. پس دولت ها هم از طرف نيروهاي فراملي تحت فشار هستند و هم به وسيله نيروهاي فروملي و قوميت هايي كه وجود دارد و در اين وضعيت دولت مركزي مي خواهد با چنگ و دندان اقتدار باقي مانده خود را حفظ كند. چالش ها به اين ترتيب به وجود مي آيد و طبيعتا نسبت به عوامل خارجي حساسيت نشان مي دهد. قوام درباره آينده اين چالش خاطر نشان كرد: سعي آمريكا بر اين است كه نظم نوين را بر اساس نظم يك قطبي تعريف كند ما بايد ببنيم آيا آمريكا توان اطلاعاتي، تكنولوژيكي، اقتصادي و مالي كافي را دارد كه يك تنه تمام هزينه ها را خود بپردازد. در نظم نويني كه پس از 1945 (نظم دوقطبي) شكل گرفت تنها بخشي از هزينه هاي آن را آمريكا پرداخت نه همه آن را. بخش عمده آن را اتحاد جماهير شوروي با ميليون ها كشته و تحمل خسارت هاي زياد پرداخت. بخش عمده ديگر را اروپايي ها پرداختند.
وي با بيان اينكه بايد ديد موقعيت آمريكا در آغاز هزاره سوم به گونه اي هست كه نظم نوين را هدايت كند، تصريح كرد: آمريكا قبلا روسيه يلتسين را كشوري قوي حساب نمي كرد كه امروز جلوي آن بايستد و مقاومت نشان دهد اما به موازات اين كه روسيه تبديل به بزرگ ترين صادر كننده فرآورده هاي نفتي مي شود، روسيه از اين حربه استفاده مي كند، سهم مي خواهد و مي گويد گرجستان حياط خلوت من است و ناوش را به آمريكاي لاتين مي برد و الان با ونزوئلا در كارائيب يك مانور نظامي دارند. استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي اظهار كرد: در جهان سوم ايران به عنوان يك قدرت در منطقه مطرح است، نقش و نفوذ دارد. اينكه بگوييم نظم نوين آينده در يك يا دو سال آينده شكل مي گيرد و تمام مي شود چنين چيزي را نمي توان گفت. به نظر من در دوران جنگ جهاني دوم تكليف روشن بود; در واقع نظم نوين جهاني در چارچوب برندگان جنگ برقرار شد، آن هايي كه جنگ را بردند چه شرق، چه كمونيسم، چه غرب، آمريكا، اروپا، اين ها آمدند نظم نوين را ساختند در اصل دو بازيگر يعني بلوك شرق و غرب نظم نوين را ساختند. قوام ادامه داد: در نظم جديد كشورهايي مانند ايران وجود دارند كه اقتدار آمريكا را زير سوال مي برند. همچنين ده ها، صدها و ميليون ها تشكل غير دولتي(NGO) وجود دارد كه سهمي از قدرت جهاني را به خود اختصاص دادند. در كشوري مثل بنگلادش 50 هزار NGO به وجود آمده است; اگر تروريسم را به عنوان يكNGO در نظر بگيريم، اقتدار دولت مركزي را مورد سوال قرار مي دهد. تروريسم در افغانستان چه مي گويد؟ تروريسم در عراق قدرت چه كسي را به چالش مي طلبد؟ آمريكا را. اما در نظم وستفاليا دولت مركزي فرماندهي كل قوا را هم داشت. يك نوع موتوپولوي ميليتاريستي وجود داشت، يك نوع انحصار نظامي در دولت وجود داشت اما در عراق اين وضعيت وجود ندارد يعني گروه هاي القاعده و تروريستي اكنون انحصار قدرت نظامي را از حكومت مركزي مي گيرند. وي با اشاره به اينكه بسياري معتقدند كه تروريسم پديده ناشي از جهاني شدن است، اظهار كرد: تحت اين شرايط چالش جهاني شدن مي تواند براي مدت زيادي ادامه يابد و دليل اصلي اينكه نمي توانيم اين نظم نوين پس از جنگ سرد را مانند نظم نوين بعد از 1945 تعريف كنيم، افزايش تعداد بازيگران است. اين استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي گفت: الان يك گروه تروريستي مي تواند بمب هاي شيميايي مخوف ايجاد كنند. گروه تروريستي دولت نيست NGO است. NGO مرز ندارد. گروه تروريستي بازيگر حكومتي نيست كه بتوان آن را محاصره دريايي كرد، غذا و اسلحه يا كمك تكنولوژيك به آن نداد تا تحت فشار قرار بگيرد. اين جبهه جنگ غيررسمي است. تروريسم با تشديد روند جهاني شدن مي تواند اشكال بسيار پيچيده تري به خود بگيرد.
قوام درباره وضعيت ايران در نظم جديد و واكنش هايي كه ايران مي تواند داشته باشد تا حداكثر منفعت را از آن ببرد، گفت: بعد از حادثه 11 سپتامبر اتفاقاتي افتاد كه هم له و هم عليه ايران بود; اولا حادثه 11 سپتامبر عليه ايران بود به علت اينكه در چارچوب سياستي كه آمريكا اعلام كرد نوك حمله متوجه اسلام بود. دوم اينكه براي نخستين بار آمريكا با ورود به عراق و افغانستان و نفوذي كه در آسياي مركزي پيدا كرد، در همسايگي ايران قرار گرفت پس اين ها تهديداتي براي ايران بودند.
وي خاطر نشان كرد: در مقابل دو نظامي كه در مقابل جمهوري اسلامي ايران عمل مي كردند، يعني عراق كه ما با آن وارد يك جنگ هشت ساله شده بوديم و از طرفي طالبان كه نظام ايران را به چالش طلبيده بود از بين رفتند; پس هم تهديد و هم فرصت بود بنابراين تحت اين شرايط ايران موقعيتي پيدا كرد كه احساس كرد از قدرت چانه زني بيشتري برخوردار است و مي تواند سهم بيشتري از قدرت را به خود اختصاص دهد و روي مواضع هسته اي خود و حالت خودكفايي بيشتر پافشاري مي كند. ايران در عراق و جنوب لبنان و در ميان گروه هاي فلسطيني دارد موقعيتي فراهم مي كند كه از قدرت چانه زني بيشتري برخوردار شود.
استاد علوم سياسي و روابط بين الملل عنوان كرد: ايران نبايد جهاني شدن را به عنوان يك تهديد تصور كند. جهاني شدن هم فرصت براي ايران است و هم تهديد. بايد دولت جمهوري اسلامي ايران با درايت و مديريت منطقه اي بحران بتواند از فرصت هاي به دست آمده جهاني شدن كه قبلا با برخي محذورات مواجه بود و اكنون براي توسعه روابط، تعاملات و جهاني شدن تسهيلاتي را فراهم كرده، استفاده كند. قوام در پايان خاطر نشان كرد: ايران بايد پيوندي با اقتصادي جهاني برقرار كند. ايران مي تواند روابطش را با جهان سوم توسعه دهد و اگر بخواهد به عنوان يك قدرت منطقه مطرح باشد، قطعا بايد با قدرت هاي بزرگ رابطه داشته و وارد تعامل شود و بتواند نقش خود را در عرصه روابط بين الملل ايفا كند. در ضمن دولت ها بايد تناسبي بين تعهدات و توانايي هايشان ايجاد كنند يعني ايران بايد به نحوي عمل كند كه بين توانايي ها و تعهداتش تعادل برقرار كند.
 يکشنبه 7 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن