واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: روايت رحيم صفوي از شكست حصر آبادان
ايران- زهرا ابراهيمي:
28 سال است كه از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران ميگذرد، طي اين مدت، هفته دفاع مقدس در شهريور ماه هر سال گرامي داشته ميشود
و معمول است كه فرماندهان و رزمندگان جنگ تحميلي به بازگويي خاطرات خود طي دوراني كه در جبههها سپري كردهاند ميپردازند. هر سال كه ميگذرد، اين احساس به وجود ميآيد كه همه گفتهها و ناگفتههاي جنگ مطرح شده و ديگر چيز جديدي نمانده كه بخواهد مطرح شود، اما به نظر ميرسد هنوز ميتوان از خلال وقايع و رخدادهاي جنگ به جمعبنديهاي جديدي دست يافت.
در پارك خيام تهران كه در يكي از خيابانهاي منشعب از ميدان امامحسين(ع) واقع است ساختماني وجود دارد كه نام آن به شهيدحسن باقري اختصاص يافته است، اما وقتي وارد ساختمان ميشوي ميبيني كه حسن باقري تنها نام ساختمان نيست بلكه در همه طبقات و سالنهاي آن، عكسها و آثار اين شهيد كه بسيار جوانتر از آن است كه بتوان تصور كرد يكي از فرماندهان جنگ در خوزستان بوده است، قرار دارد و گروهي در اين ساختمان حول محور شهيد حسن باقري فعاليت دارند و قصدشان اين است كه به ترويج فرهنگ شهادتطلبي در جامعه بپردازند و در اين راه كوشش ميكنند از انگيزهها و آرمانهاي شهيد حسن باقري الهام بگيرند.
حسن باقري نام مستعار شهيدغلامحسين افشردي است. در جلسهاي كه در سالن اين ساختمان برگزار شد، سردار سرلشكر پاسدار رحيم صفوي، فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به تبيين نقش شهيد حسن باقري در جبهههاي جنگ پرداخت. پس از آن شهردار منطقه 13 و برخي ديگر از همرزمان شهيد به تبيين نقش ايشان پرداختند تا راههايي براي برنامههاي فرهنگي جواناني كه در اين ساختمان مشغول فعاليت هستند پيدا شود تا به گفته خودشان از اين به بعد در بعد فرهنگي جامعه، فعالتر ظاهر شده و تهاجميتر عمل كنند.
خاطراتي كه رحيم صفوي از نحوه شكلگيري طرح مقدماتي عمليات شكست حصر آبادان گفت، تصويري بود از نحوه شكلگيري اوليه تشكيلات نظامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در خلال جنگ و روحيه و منش اعضاي سپاه. صفوي از شهيد حسن باقري گفت كه تازه ازدواج كرده بود و براي بردن دو تكه نان از قرارگاه به خانهاش، اجازه شرعي گرفت.
آنچه از سخنان فرماندهان جنگ در فيلم كوتاهي كه پخش شد قابل جمعبندي بود، اينكه سپاه و بسيج دو نيروي شكل نگرفته و تمرين نكرده اول انقلاب - كه اكثر نيروهاي آن را نيز جوانان تا حداكثر 25 سال تشكيل ميدادند- مدتي طول كشيد تا بتوانند راه پيشروي ارتش صدام را در داخل خاك ايران سد كنند، اين مدت زماني بود كه ارتش عراق وارد خاك ايران شد، خرمشهر را اشغال كرد و در پشت دروازههاي شهر آبادان متوقف شد و از آن به بعد سير جنگ شكل معكوس به خود گرفت. پس از متوقف شدن ارتش صدام در آبادان، كار جمعآوري اطلاعات از تجهيزات و نفرات دشمن آغاز شد و غلامحسين افشردي (شهيد حسن باقري) يكي از كساني بود كه به اين كار مبادرت ورزيد. هرچه ميزان شناخت و آگاهي از امكانات دشمن بيشتر ميشد آمادگي تهاجم به آنها نيز افزايش مييافت.
شهيد حسن باقري بولتن اطلاعاتي روزانه مينوشت و سعي داشت در اين بولتنها تصوير صحيحي از موقعيت دشمن ارائه كند. راهاندازي بايگاني جنگ از كارهاي اين شهيد بود كه طرحهاي دشمن را قابل پيشبيني ميكرد. به گفته غلامعلي رشيد، اين بايگاني ميتواند راجع به علت سقوط خرمشهر و ساير شهرهاي غرب كشور و علت عدمموفقيت نيروهاي نظامي ايران در ده ماهه اول جنگ و چگونگي ورود سپاه به جنگ در كنار ارتش پاسخ دهد.
در يك مرحله از جنگ، شهيد حسن باقري به اين نتيجه رسيد كه استراتژي دفاعي بنيصدر، بنبست است و نيروهاي ايراني بايد به خود جرأت حمله دهند.
پس از پايان نمايش فيلم كوتاه، سردار رحيم صفوي سخن خود را در مورد نقش شهيد حسن باقري در جبهههاي جنگ آغاز كرد. او گفت: عراقيها روز 19 مهر سال 59 از كارون عبور كردند، جاده اهواز به آبادان را قطع و در همين جاده شهيد تندگويان و همراهانشان را اسير كردند، از آبادان به طرف ماهشهر حركت كرده و اين شهر را تصرف كردند، دو روز بعد از رودخانه بهمنشير براي محاصره كامل آبادان عبور كردند. در منطقه گوي ذوالفقار با مقاومت مردمي روبهرو شدند و با اينكه پل زده و نيزارها را هم قطع كرده بودند ولي از بهمنشير عقبنشيني كردند. تمام راههاي زميني به آبادان قطع بود، تنها راه ورود به آبادان از طريق هوا و دريا بود، آبادان 270 درجه محاصره شده بود.
14 آبان سال 59 امام فرمان دادند كه حصر آبادان بايد شكسته شود. اين اولين صحبت امام بود كه با كلمه بايد شروع ميشد، دومين آن در قضاياي جزاير مجنون بود كه بايد حفظ ميشد.
عراقيها دو هدف حداكثري و حداقلي داشتند، حداكثر هدفشان سقوط نظام جمهوري اسلامي و حداقل آن تصرف آبادان بود تا به اين وسيله قرارداد 1975 را ملغي اعلام كنند. يك بند اين قرارداد درمورد اروندرود بود. عراقيها دنبال تسلط كامل بر اين آبراه بودند و اين تسلط با گرفتن آبادان و ضميمه كردن كل اين رود به عراق حاصل ميشد. چهارطرف آبادان آب بود؛ جنوب اروند، شمال بهمنشير، غربكارون و جنوب شرق «خليج فارس». تصرف آبادان صد برابر بيشتر از تصرف خرمشهر براي عراق اهميت داشت. بههمين دليل بايد تمام آن را ميگرفت و به همين دليل امام آن فرمان را دادند كه براي پاسداران حكم تكليف را داشت.
من در آن زمان فرمانده عمليات جنوب بودم. سردار رشيد جانشين من بود و شهيد حسن باقري معاون اطلاعات و امنيت بنده در ستاد عمليات جنوب كه در ساختمان گلف اهواز مستقر بود كه بعداً به پايگاه منتظران شهادت و بعد به قرارگاه كربلا تغيير نام يافت. هنوز اتاق كار و محل استراحت ما در اين ساختمان وجود دارد.
براي شكست حصر آبادان دستبهكار شديم. در 21خرداد سال60 سه ماه قبل از شكست حصر آبادان با 340 پاسدار و بسيجي به همراه باقري، رشيد و حسين خرازي عملياتي را براي پيشروي 3كيلومتري طرحريزي كرديم. اين طرح در همان شبي نهايي شد كه امام بنيصدر را از فرماندهي كل قوا عزل كردند. ما اسم طرح را «فرمانده كل قوا، خميني روح خدا» گذاشتيم. قرار بود به لشكر3 زرهي عراق كه 5000 نيرو، 400 تا 500 تانك و چندين برابر ما توان رزمي داشت حمله كنيم. اگر الان بود حمله نميكرديم. آن زمان ما توكل و ايماني داشتيم كه بماند.
ساعت سه بامداد كه عراقيها خوابيدند حمله كرديم. مسئول تخريب ما شهيد تيموري بود. آنقدر در ميدانهاي مين چاشني درآورده بود كه ديگر نگهبانان عراقي را ميشناخت و ميدانست هر كدام چهوقت پست خود را تحويل داده يا تحويل ميگيرند؛ حتي به سنگر عراقيها ميرفت و براي ما كنسرو ميآورد. تمام معبر را باز كرد. كانالي به سمت عراقيها به طول 1750 متر كنديم، به شكل تي كه مهمات را در آنها قرار ميداديم، شبها ميكنديم، و روزها زير شاخ و برگ درختان پنهانش ميكرديم. شبي كه به دشمن حمله كرديم 3كيلومتر پيشروي شد.
عراقيها پاتك زدند. خاكريزي از كنار جاده اهواز به آبادان زده بوديم. مهندس طرحچي ظرف چند ساعت اين خاكريز را زد. گردان صلاحالدين عراق را منهدم كرديم. براي اولين بار از عراقيها تانك گرفتيم. 8شبانهروز به ما حمله كردند؛ تا پشت خاكريز ميآمدند و برميگشتند. از 340 نفري كه در اين حمله شركت داشتند 100نفر شهيد شدند. روزهاي آخر اگر نيروي كمكي نميآمد ممكن بود منطقه سقوط كند. اين نخستين طراحي حمله از سوي سپاه و بسيج و جهاد به عراقيها بود. من در اين عمليات زخمي شدم. شهيد حسن باقري فرماندهي را بهدست گرفت. اين اولين دست و پنجه نرم كردن ما با عراقيها و فتح بابي براي شكست حصر آبادان بود.
براي شكست كامل حصر آبادان طرح ديگري ريختيم. جلسات شورايعالي دفاع در پايگاه هوايي دزفول تشكيل ميشد. طرح را به شورا بردم. اعضاي شورا بنيصدر بهعنوان رئيسجمهور، شهيد رجايي نخستوزير، فلاحي رئيس ستاد مشترك ارتش، ظهيرنژاد فرمانده نيروي زميني ارتش، هاشمي رفسنجاني، آيتالله خامنهاي و 2نفر هم از مجلس بودند (علياكبر پرورش و شهيد محمد منتظري). بعضيها با طرح ما مخالفت كردند. رهبري كه آن زمان نماينده امام در شورايعالي دفاع بودند بهشدت از طرح ما دفاع كردند و با قاطعيت و اصرار ايشان طرح به تصويب شورا رسيد بهشرطي كه با لشكر 77 خراسان كه مسئول منطقه بود هماهنگ شود. مرحوم ظهيرنژاد اين شرط را گذاشت. از اين به بعد ما براي قانع كردن فرمانده لشكر 77، يك ماه جاده اهواز به ماهشهر را طي كرديم. با يك تويوتاكرولاي سبزرنگ اين راه را طي ميكرديم. گاهي من راننده بودم گاهي هم حسن باقري.
ميرفتيم تا با قسمتهاي مختلف لشكر 77 خراسان ملاقات كنيم و آنها را براي انجام عمليات قانع سازيم. بالاخره طرح ما را با اصلاحاتي قبول كردند. مرحوم ظهيرنژاد و سرلشكر شهيد يوسف كلاهدوز به شادگان آمدند و در سهراهي شادگان به ماهشهر چادر فرماندهي زدند. براي انجام عمليات ناچار به زدن راه زميني به آبادان شديم تا مشكل تدارك مهمات و نيرو حل شود. قرار شد از باتلاقهاي آبادان به ماهشهر جاده بكشيم. ماشينهاي زيادي در باتلاق بود كه مردم آنها را گذاشته و فرار كرده بودند. اسم جاده را وحدت گذاشتيم؛ 15 تا 20 كيلومتر بود. يك قبضه خمپارهانداز 120 مهمترين مهمات ما بود. روزي 3 گلوله داشتيم.
طرح ما براي حمله از 3 محور بود؛ «محور دارخوين» به فرماندهي حسين خرازي كه 5 تا 7 گردان و يك تيپ ارتش داشت، «محور فياضيه» كه سردار احمدي با 5 گردان فرمانده آن بود، «محور ايستگاه 5 و 7 » كه قرباني و اسدي فرماندهان آن بودند و محور ماهشهر كه عساكره فرمانده آن به اضافه يك يگان از ارتش بودند. حسن باقري به محور دارخوين رفت، من به محور فياضيه و رشيد به ايستگاه 5 و 7 و فرماندهي آنها را برعهده گرفتيم.
عكس هوايي كه ارتش از موقعيت نيروهاي عراقي گرفته بود خيلي به ما كمك كرد. جاي تانكهاي عراقي خيلي مشخص بود. اساس كار ما تصرف دو پل «قصبه» و «مارخ» بود كه عراقيها از آنجا رد شده و وارد آبادان شده بودند. بچههاي محور دارخوين پيشروي كردند. ما در فياضيه و ايستگاه 5 و 7 با مشكل مواجه شديم. عراقيها كانالي را كه ما كنده بوديم شناسايي كرده و بسته بودند. محور دارخوين ساعت 10 تا 11 صبح پل اول را گرفت.
حسن باقري زنگ زد گفت شما هم پل دوم را بگيريد. گفتم ما به مشكل برخوردهايم، خودت اين كار را بكن. طولي نكشيد پل دوم را هم گرفتند. حسن باقري از نظر فرماندهي، طرحريزي عمليات، جمعآوري اطلاعات و قانع كردن فرماندهان و قدرت بيان و استدلال قوي و تعيينكننده بود. بعداز اين عمليات بود كه با او نشستيم و تيپ و گردان و... براي سپاه تشكيل داديم. طرح و عنوان تيپها را حسن باقري ميداد. مثل تيپ امامحسين؛ كربلا، عاشورا، تيپ 14 امام حسين، خلاصه باقري در ساماندهي ساختار تيپها و لشكرهاي سپاه كمك بزرگي بود.
شهيد باقري بسيار شجاع بود. همواره نگران شهادت ايشان بودم. در جبهه بود كه ازدواج كرد. يك بار كه ميخواست بهخانه برود گفت ما نان نداريم اجازه دارم دوتا نان از قرارگاه براي خانه ببرم؟ از ما براي بردن دو تا نان اجازه شرعي ميگرفت. بهشدت نسبت به حيف و ميل بيتالمال و تداركات جبهه حساسيت داشت. معتقد بود بهترين امكانات و غذا بايد در خط مقدم توزيع شود و هرچه عقبتر ميآمد امكانات و غذاي كمتري داده ميشد. سن خيلي كمي داشت. بسياري از بسيجيها و سپاهيها كمسن و سال بودند. يكي از آنها آقاي قاليباف بود كه وقتي به جبهه آمد 16 سالش بود. هر چي به او اصرار كرديم كه برود عقب و در تداركات باشد نميرفت. خيلي جسور بود. 19 سالش بود كه فرمانده لشكر شد. استعداد عجيبي داشت.
افراد بالاي 80 سال سن هم داشتيم. پيرمردي بود كه ما او را به «حاجآقا وجعلنا» اسم گذاشته بوديم. ميگفت اين عراقيها را خدا احمق آفريده، چشم و گوششان بسته است. آيه وجعلنا ميخواند، به ميان عراقيها ميرفت و وضو ميگرفت و برميگشت. بارها اين كار را كرد.
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]