تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826517045




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یاد آشنا


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: یاد آشنا
تو ای دلبر که پرسی حال ما را ،

که می گوید که یاد آشنا کن ؟



مرا در مانده حسرت چه خواهی ؟

که می گوید که دردم را دوا کن ؟



چو از احوال زارم یاد کردی

دوباره دست مرگ از من رها شد




رها کن دامنم را تا بمیرم

که جانم خسته زین رنج و بلا شد




نمی دیدی دلم دیوانه توست ؟

نپرسیدی چرا حال دلم را ؟



به درگاه تو زاری ها نکردم ؟

چرا پس حل نکردی مشکلم را ؟



ترا (( پیوند روح و جان )) نخواندم؟

تو (( پیوند دل و جانم )) نبودی ؟



چرا از دام آزادم نکردی ؟

چرا در فکر درمانم نبودی ؟



نمی دیدی که بعد از آن همه رنج

دل من تاب تنهایی ندارد ؟



نمی خواندی مگر در داستانها

" دل عاشق شکیبایی ندارد " ؟



به درد من ، فراق روی ماهت ،

نمی افزود و از جانم نمی کاست ؟



نمی دانی که آن اندوه جان کاه

شب و روز از دلو جان چه می خواست ؟



تو را چون گل نوازش ها نکردم ؟

" خریدار تو و نازت " نبودم ؟



تو " تنها هم زبان من " نبودی ؟

من از جان ، محرم رازت نبودم ؟



نمی لرزید سر تا پایم از شوق ؟

چو یک دم در کنارت می نشستم ؟



نمی گفتم به آن چشمان زیبا

" تو زیبایی و من زیبا پرستم " ؟



در آن مهتاب شب های بهاری

که می کردی به روی من تبسم ؛!!



نگه را بود بیش دیدن ؟

زبان را بود یارای تکلم ؟



" صفای عشق و امیدت " نگفتم ؟

" بهارو باغ و گلزارم " نبودی ؟



در آن ایام تاریک جدایی

همایون بخت بیدارم نبودی ؟



به بال آرزو تا مه نرفتیم ؟

خدا را در صفای جان ندیدیم ؟



بهشت عشق را دیدن نکردیم ؟

گل امید از آن گلشن نچیدیم ؟



غم دل را نمی گفتیم تنها ؟

غزل ها را نمی خواندیم با هم ؟



نمی کردم لبانت را تماشا ؟

نمی گفتم : " چه خواندی در نگاهم "؟



نمی دیدی که چون پروانه می سوخت

میان آتش غم تار و پودم ؟



نه از پروانه کم بودم که نالم

اگر دیدی که من خاموش بودم !




به دام غم گرفتارم ندیدی ؟

به جان و دل وفادارت نبودم ؟



در آن شب ها که گفتی راز دل را

سرا پا محو گفتارت نبودم ؟



نمی گفتم تو را ، با بیقراری :

ببین دل را که از هجران چه دیده ؟



ننالیدم در آغوشت که ای ماه

ببین جان را چه محنت ها کشیده ؟



چه می پنداشتی ؟ پولاد بودم ؟

تنم رویین و جانم آهنین بود ؟



اگر هم آهنم پنداشتی ، باز

سزای آن محبتها نه این بود !



چه شب ها خواب در چشمم نیامد

و گر خفتم ، تو را در خواب دیدم




چه رویاهای شیرینی که آخر

بنای جمله را بر آب دیدم !



نخستین روزها را یاد داری ؟

که ترسیدی وفا دارم نبینی ؟



وفاداری چنانم ناتوان کرد

که می ترسم دگر بارم نبینی




چرا باید در این ده روزه عمر

دل من روی آسایش نبیند ؟



چرا باید که چون خاکستر گرم

به روی آتش حسرت نشیند ؟



هنوزم یک نفس در سینه باقی ست

هنوز ای گل : " حامد تو " ام من ،
(حامد=فریدون)


تو میدانی که : " لیلی منی " تو

تو می بینی که " مجنون تو " ام من



هنوزت می پرستم می پرستم ؟

زند گر تیشه ، غم بر ریشه من




هنوزت با دل و جان دوست دارم

تویی سرمایه اندیشه من




تو ای دلبر که پرسی حال ما را !

که می گوید که یاد آشنا کن ؟




مرا درمانده حسرت چه خواهی ؟

که می گوید که دردم را دوا کن؟



که می گوید یاد کن بیمار خود را ؟

که می گویید با خبر از حال من باش ؟



اگر یارم نئی حالم چه پرسی ؟

و گر یار منی پس : مال من باش !






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن