واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: عكس و عكاسى در دوران پسامدرن كارگزاران مرگ
[ليدا فخرى]
«اگر هنوز عكس ما را برمى انگيزد به دليل قرابتى است كه با مرگ دارد.»
كريستين بوبلفانسكى
«سكون و سكوت» مشخصه عكاسى است همچنان كه مشخصه مرگ است. نسبت مرگ و عكاسى از اينجا برخاسته است. پيش از كريستين متز، اين بارت بود كه متذكر چنين نسبتى شد. «اتاق روشن» واپسين كتابى است كه بارت در دوران حياتش منتشر كرد. بارت در اين كتاب نسبت عكس (حضور) را با مرگ (غياب) آشكار مى كند. يكى از درونمايه هاى اصلى «اتاق روشن» تماشاى عكس هاى مادر محبوبش بود. مادرى كه تازه درگذشته بود: «اكنون در شامگاهى زمستانى، اندكى پس از مرگ مادرم، به عكس ها نگاه مى كنم. اميدى به يافتن او ندارم، چشمداشتى از اين عكس ها ندارم كه به گفته پروست عكس هاى آدمى ديگر، ما را كمتر به ياد آن آدم و بيشتر به ياد خودمان مى اندازد. من ديگر چهره او را همچون يك كليت به ياد نخواهم آورد.»
بارت در اين كتاب از عكاسان به عنوان «كارگزاران مرگ» ياد مى كند و عكاسى را متناظر با «نوعى پرش ناگهانى در مرگ حقيقى» در جوامع مدرن مى داند. عكس با ترس ها و بيم هاى ما، در مواجهه با مرگ مرتبط است و ممكن است امكان تملك خيالى و اصلاح و تعديل احساسات را به وجود آورد.
تنها بارت نيست كه به نسبت عكاسى و مرگ اشاره مى كند، ديگر نظريه پردازان هم بر اين نسبت صحه گذاشته اند. سوزان سانتاگ مى گويد: «همه عكس ها ثبت خاطره يك لحظه اند. گرفتن يك عكس به نوعى يعنى مشاركت در مرگ». پى ير مك اورلان مى نويسد: «مرگ براى انسان امرى اسرارآميز است و قدرت عكس در رابطه اى كه با اين سر دارد نهفته است.»
به اعتقاد كريستين متز عكاسى از راه هاى بسيارى با مرگ پيوند مى يابد. «حفظ يادمان ها» نخستين راه است. لحظه اى كه در عكس ثبت مى شود مرده است. عكس «ياد مرگ» است. عكس به آينه اى همانند است كه خود را در آن مى بينيم، نه در آن لحظه خاص بلكه سالخورده تر، آن سان كه گذر عمر ميان لحظه گرفتن عكس و «اكنون» برجسته شود.
گشوده و بسته شدن عدسى دوربين عكاسى، «سوژه» را به دنياى ديگرى مى برد، به دنيايى بى زمان. عكاسى ما را از «بودن» عبور مى دهد. گرفتن عكس كنشى است قطعى، ناگهانى و تند، درست همچون مرگ، يا همچون ساختن بت در ناآگاهى. با هر عكس قطعه اى از زمان به گونه اى قطعى، خشن و بى رحم از تقدير محتومش مى گسلد، گويا از نابودى نجات مى يابد. در حالى كه در زندگى يا در فيلم سينمايى، هر لحظه و هر نما، با لحظه و نماى بعدى پشت سر گذاشته مى شود. گويا نابود مى شود يا فراموش مى شود. به اين اعتبار، «كنش عكاسى» هر لحظه را از تداومش مى گسلد و آن را حفظ مى كند. اين كار چنان خاموش انجام مى شود همچون جسدى در گور يا بتى در ناآگاه. فيلم هاى هشت ميليمترى (و ويديويى) از مردگان، كاركرد عكس آنان را ندارد. چرا كه بيشتر آنان را به زندگان همانند مى كنند. عكس اما به دليل منش صريح و قاطع «سكون و سكوتش» هر چند خاطره مرده را زنده مى كند، اما خود او را مرده مى پندارد.
عكس اگرچه گذشته اى رفته را مى نماياند اما «علامت زندگى» را از كف مى دهد. عكس بايد «زمان و تداوم» را از خود دور كند تا عكس شود. هر عكسى چونان گسست لحظه اى از تداوم زمان و مكان است، در حالى كه زندگى ادامه مى يابد و دگرگون مى شود. به اين اعتبار است كه عكس را «لحظه اى از قلمرو ناشناخته مرگ» مى دانند. مرگ است كه مى ماند. در سينما آنچه بيرون از هر فريم (از كادر يا قاب تصوير) قرار مى گيرد «خارج از فيلم» نيست. عناصر خارجى مى توانند، در فريمى ديگر، در نمايى كه دوربين در آن حركت مى كند، يا در نمايى كه پس از تقطيع نماى حاضر مى آيد به چشم آيند. مهمتر از اين، در سينماى گويا مى توان به گونه اى مداوم آواى دنياى خارج از كادر را شنيد.
در سينما «بيرون كادر» در واقع در منطق و زمان جهان متن جاى دارد. اما در عكس آنچه در بيرون كادر است ديگر ديده نمى شود. جهان بيرون كادر عكس، مرده است. در سينما بيش و كم ما مى توانيم حدس بزنيم كه بيرون كادر چه مى گذرد. اما در عكاسى شخصيتى كه در درون فريم وجود دارد، ارتباطى با دنياى بيرون قاب ندارد. تماشاگر عكس هم از محتواى بيرون كادر بى خبر است و انتظار اين را هم ندارد كه از آن باخبر شود. عكس، هرچيزى جز لحظه ثبت را براى مخاطب خود مى كُشد. تمام «غايب» ها است كه «حضور» را در عكس معنا مى بخشد. كشف مورد حاضر از مورد غايب همان جانمايه عكس است. تصوير سينمايى به قدرت تصوير عكاسى يادآور اين غياب نيست. اين بازى حضور و غياب از سوى رولان بارت «نقطه نهايى ديد دقيق و روشن» خوانده مى شود. سينما و عكاسى از دو راه متفاوت به اين نقطه مى رسند؛ هر دو تركيبى از باور و ناباورى اند. تماشاگر در فيلم هرلحظه ميان واقعيت و خيال سرگردان است. اما در عكس او فاصله مورد غياب و مورد حاضر را به درستى درك مى كند.
مرگ عكاسى
از نسبت عكس و مرگ گفتيم. اما اكنون از «مرگ عكاسى» مى گويند و مى نويسند. هر روز بيشتر حس مى شود كه شاهد دوره اى جديد هستيم؛ دوره پساعكاسى. دوره اى كه فرزند ارشد «انقلاب ديجيتالى» است. فناورى هاى مجازى، با توانايى در خلق تصوير «واقع گرايانه» براساس كاربردهاى رياضى كه واقعيت را شكل مى دهد، به حس پيش بينى و انتظار مى افزايند. در شرايطى كه فرهنگ تصويرى ما متأثر از انقلاب فناورى و پيامدهاى انقلابى آن است آيا مى توان انتظار داشت كه بازهم تصوير ما را «تكان» دهد !
هميشه «انقلاب» تقابل بين گذشته (بد) و آينده (خوب) را به رخ معاصرانش مى كشد. فناورى قديمى محدود كننده و ضعيف معرفى مى شود درحالى كه فناورى جديد الكترونيكى دوران آزادى و انعطاف پذيرى بى قيد و شرط در خلق تصاوير را نويد مى دهد. اعتقاد بر اين است كه تخيل عكاسان محدود شده است زيرا نمى توانند انجام كارى وراى ثبت واقعيت را در سر بپرورانند. مى گويند در آينده، توانايى افزايش يافته پرداخت و دستكارى تصاوير به عكاسان دوره پسا عكاسى امكان كنترل بيشترى را مى دهد و امكان توليد تصاوير مجازى در رايانه ها و در نتيجه امكان توليد تصاويرى مستقل از مصاديق آن ها در «دنياى واقعى» آزادى بيشترى را براى تخيل عكاسان دوره پساعكاسى فراهم خواهد كرد.اما اين آزادى به چه قيمت به انسان پسا مدرن فروخته مى شود تا واقعيت مجازى و «پسا واقعى» را به او عرضه دارد
انقلاب ديدارى ناشى از فنون ديجيتال در قلب يك انقلاب فرهنگى بسيار گسترده تر در حال وقوع است. تحول در فرهنگ تصويرى در كانون گذار تاريخى از شرايط مدرنيته به وضعيت پسامدرن نهفته است. نظم پسامدرن نظمى است كه در آن برترى جهان مادى به تصوير به چالش خوانده مى شود. دنيايى است كه در آن قلمرو تصوير به قلمرويى خود بسنده بدل شده است و حتى در اساس وجود «دنياى واقعى» ترديد بوجود آمده است. چرا كه دنياى پسامدرن دنياى شبيه سازى و شبيه ساخته ها است كه تولد فرهنگ پساعكاسى را بر مزار عكاسى به جشن مى نشيند.و از اين پس، گفتمان پسا عكاسى است كه تولد فرهنگ بصرى پسامدرن را به دنياى ديجيتال نويد مى دهد.
امروزه تصويرهاى ديجيتالى «نوع جديدى از نشانه ها را به وجود آورده اند» كه ويژگى هاى آن كاملاً با ويژگى هاى تصوير عكاسى متفاوت است. از اين تصويرهاى جديد مى توان براى «دستيابى به اشكال جديد از درك» استفاده كرد و مى توان از اين تصويرها با مبهم كردن مرزهاى متعارف و ترغيب به برهم ريختن و گذر از قوانينى كه معمولاً به آنها تكيه مى كنيم، براى ايجاد آشفتگى و حيرانى استفاده كرد. تصاوير ديجيتالى مفاهيم سنتى حقيقت، اصالت و اعتبار را برهم زده و واژگون كرده اند و ما را وادشته اند تا درباره طبيعت و جايگاه تصاوير به «دانشى» ديگر دست يابيم؛ «عقلانى كردن ديد» و «خرد ورزانه كردن تصوير» كه در واقع بن مايه اصلى پسا عكاسى بوده است.
شنبه 6 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]