واضح آرشیو وب فارسی:الف: وبلاگستان/ سه واكنش به دعوت
واكنش اول:
وقتي رضا رشيد پور در يكي از برنامه هاي شيشه اي اش از ابراهيم حاتمي كيا نظرش را راجع به آدم هاي مختلف ميپرسيد ، به محسن مخملباف كه رسيد حاتمي كيا دو دستش را به نشانه ي دعا بالا آورد و گفت خدا آخر و عاقبت همه ي ما را ختم به خير كنه. حالا مثل اين كه آه مخملباف حاتمي كيا رو گرفته. و گرفته كه ما بعد از ديدن دغدغه هاي حاج كاظم و عباس حيدري و سلحشور و داوود و .... بايد بشينيم ...
حرف كلي من اينه كه دعوت يه فيلم متوسطه براي آرش معيريان. يه فيلم خوبه براي مهدي صباغ زاده. نه فيلمي تو كارنامه ي كارگرداني كه شاهكارهايي مثل ديده بان و برج مينو و آژانس و روبان داره.
همون چند قسمت اول سريال حلقه ي سبز بايد فكر امروز رو مي كرديم كه كارگردان محبوبمون كه حتي اگه به نام پدر كه يكي از ضعيف ترين كارهاشه رو تلويزيون بذاره باز هم رو تپه با پرويز پرستويي بغض ميكنيم، حالا بايد بره سراغ دغدغهي سقط جنين و ليست پرو پيمون بازيگر براي ما رو كنه كه مبادا گيشه رو از دست بده. مگه تو روبان چند تا بازيگر داشتي ابراهيم خان؟ پرستويي و كيانيان و حاجيان و اون لاك پشته. مگه با همينا ما رو ميخكوب نكردي. اونوقت حالا براي ميخكوب كردنمون چه كار ميكني؟ شوخي هاي مسخره رضا بابك و قضيه ي زشت اونا تو كربلا.
فيلم دعوت يك فيلم اپيزوديك هست كه به زندگي چند خانواده در مقابل مشكلات حامله شدن و سقط جنين ميپردازه. هيچ كدام از اين اپيزود ها با هم مرتبط نيستند و حلقه ي مشترك اين ها مطب دكتر سقط با بازي آناهيتا نعمتي هست. وقتي ما متوجه ميشويم كه اپيزود ها به هم مرتبط نيستند انتظار شخصيت پردازي عالي در تعداد كمي اپيزود را داريم كه حداقل در اواخر فيلم ديالوگ هاي اول فيلم را يادمان يايد. اما در اين جا شش هفت اپيزود كاملا مجزا و مستقل و بي ربط داريم كه فقط در بن مايه داستان به هم مرتبطند و هر كدام با كمي پردازش بيشتر ميتوانند فيلم كوتاهي براي فراز فشاركي و طناز پريشان زاده باشند.
حتي اگر روايت هايي موازي ميان اپييزود ها و پرداخت قصه اي مشترك در بن مايه داستان براي فيلم داشتيم باز ميشد گفت حاتمي كيا با وجود از يادبردن ارزش هاي خودش، سينما را از ياد نبرده است.
حرف راجع به فيلم زياد است. از انتخاب بازيگران بگير تا ديالوگ ها و فيلمنامه و دكوپاژ و غيره.
فقط از اين حرصم ميگيره كه چرا فيلم رو در روز اول اكران رفتم ديدم.
واكنش دوم:
فيلم دعوت و روز دوم اكرانش چهارم مهر رفتيم تنها سينماي كه اكرانش فعلا فقط بروي دوش اونه يك روز بعد از تولد كارگردانش .
از ابراهيم خان حاتمي كيا خيلي بيشتر از اينا توقع مي رفت .
داستان فيلم در مورد چند خانواده است 1- يك بازيگر سينما و همسرش 2 – يك چاه باز كن فاضلاب و همسرش 3- يك زن و شوهر پير و سنتي با چند دختر بزرگ 4 – خانم دكتر و آقا مهندس و 5- رئيس شركت و مترجم ايشان كه زن صيغه ايش در مي ياد .
هر كدام از اينها با مشكلي روبرو مي شوند كه همان نتيجه مثبت آزمايش و باردار بودن آنهاست كه از قضا همگي با اين امر مخالف اند و غير موجه ترين مخالفت براي زوج شهرستاني فروتن و جعفري جوزاني هستش . يك نكته بارز بگم تا ته اوضاع فيلمنامه را خودتان برويد : وقتي كه به خانم هاي باردار مثبت بودن نتيجه آزمايش را مي دادند چنان شكه مي شدند كه انگار مخفيانه از آنها آزمايش گرفته شده است ...
بگذاريد از اول فيلم شروع كنم جايي كه نتيجه آزمايش ها به دست خانم پرستار داده مي شود تا با تلفن نتيجه را به مراجعه كنندگان خبر دهد بعد تصوير سياه مي شود و صداي بوق تلفن شنيده مي شود و نام فيلم كه همانا دعوت باشد بر پرده محترمه نقش مي بندد . اصلا قصد مقايسه ندارم ولي توصيه مي كنم فصل قبل از عنوان بندي فيلم مگنولياي پل توماس اندرسون را ببينيد و آن توضيح ميخكوب كننده در مورد اينكه پيچيده ترين تصادفات زندگي ما اتفاقي نيست و روي صورت پسركي كه همچون ما ميخكوب شده و سياه شدن تصوير و چه جالب كه صداي بوق تلفن در اين لحظه از آن فيلم هم شنيده مي شود و سيل حوادث تو در تويي كه براي شخصيت هاي فيلم اتفاق مي افتد و تغيير جهت داستان تمامي آنها بعد از يك ساعت و نيم فيلم با بارش قورباغه از آسمان .... آن لحظه از فيلم است كه ما مي فهميم چرا در انتهاي سكانس ابتدايي نمايي از بالاي ابرها به زمين نشان داده مي شود و احتمال بارش باران روي تصوير نقش مي بندد .... احتمال بارش قورباغه چقدر است ؟ ولي مي بارد و زندگي همه را تغيير مي دهد ... عجب فيلمي بود ... شاهكار بگذريم قرار بود در مورد دعوت صحبت كنيم كه يكدفعه زديم تو خط مگنوليا كه البته ارزش داره ...
حالا فيلم شروع شد سكانس ميخكوب كننده ابتدائي هم نخواستيم حداقل فيلم قابل قبول ارائه مي شد .
تو تيتراژ فيلم اسم حاتمي كيا و چيستا يثربي به عنوان فيلمنامه نويس مي آيد اسم فروتن هم به عنوان اولين بازيگر در فيلمي اپيزوديكال مطرح مي شود كه همه به طور يكسان در آن نقش دارند البته كتايون رياحي به عنوان دكتر زنان بيشتر در فيلم ديده مي شود و يك اپيزود هم اختصاصي دارد كه اگر از نظر حضور و تعداد ديالوگ هم براورد كنيم ايشان به عنوان نقش اول فيلم مي باشند حالا چرا فروتن اول مي آيد ؟ حتما الان همه پيش خودتون مي گين حتما تركونده ديگه اما اگه فيلم و ديده باشين مسخره ترين چيز تركوندن فروتن در اين نقش مي باشد در محافل سينمايي در زمان توليد فيلم دعواي بين فروتن و يثربي سر صحنه فيلم به گوش مي رسيد و در برنامه مثلث شيشه اي اين دعوا از جانب خانم يثربي تاييد شد خداوكيلي آدمم به ايشون حق مي ده قاطي كنه ... آخه در سال 1387 كه نو آوري و شكوفايي سرلوحه همه عالم و آدم شده اين ادا بازي ها به عنوان يك بازي در يك نقشي از يك بازيگر ادعا دار قابل قبوله. آخر حاتمي كيا اين بازي بد و تشخيص نمي داده تا اصلاح كنه. اصلا چه دليلي داشته ايشون اين نقش و بازي كنه خيلي بازيگرهاي بهتر و نزديكتر به اين نقش وجود داره ... درسته منم دوست دارم بازيگرها رو در نقش هاي متفاوت ببينم و نمي خوام يكي تو يه تريپ ابدي بشه رو پرده و 70 تا فيلم عين هم بازي كنه ولي به شرط اينكه طرف قد اين حرفا باشه و از پس اين كار بر بياد .
يك نكته ديگه در مورد فيلم مرحله گذر اپيزودها به يك ديگره كه چند ثانيه اي نماي محو تهران و از پشت شيشه كثيف بالگرد امدادي كه زن اپيزود اول و سوار كرده مي باشد ... يعني واقعا ترفندي دلچسب تر از اين ايده لوس شده وجود نداشت ( من كه به شخصه از رديف هاي جلويي و عقبي مدام تيكه هايي مبني بر اينكه هنوز تو راهه يا بالگرده هنوز نرسيده را مي شنيدم )
اپيزود هايي يكي از يكي كم رمق تر حالا فرض مي گيريم اين بهترين فيلمنامه اي بود كه مي شد در مورد اين موضوع نوشت اين طرز اجرا از شخصي مثل حاتمي كيا بعيد بود. اپيزود اول كه پرش هايي زماني غير هماهنگي به جلو داشت و يك رابطه بد بين زوج و هيچ كش مكش و التهابي... نماهايي از يك فيلم در حال توليد كه خانم بازيگر ( اولين زن در برخورد با بحران حاملگي ) و نقش مكملش با بازي شريفي نياي با نمك خودمون اولي در يك استخر و دومي در يك باغ و اسب سواري با لباس هاي بلوچي و سومي اسكي كه آدم مي مونه اين چه فيلم ماليخوليايي هستش كه در اين فيلم داره ساخته مي شه و نقش كارگردان داخل فيلم رو خود حاتمي كيا بازي مي كنه ... اپيزود دوم هم كه يك زوج شهرستاني رو نشون مي ده كه به دليل سخت بودن بغل كردن بچه و اين ور اون ور بردنش مي خوان سقط اش كنن و يك مادر بزرگ مهربون از راه مي رسه و باز يك فرشته ديگرو نجات مي ده !
اپيزود سوم باز از همه بهتر بود هم بازي ها هم كمي داستان . اما حامله شدن يك زن مسن فقط همين قدر تعليق داره كه سر سفره سبزي پاك كردن بچه هاي مشكوك شده چند تا يك دستي ويار و از اين چيزا بزنن . اما اين اپيزود خدايي بهترين اپيزود فيلم بودش تنها اپيزودي كه تهش باز يك چيزي معلوم بود و اين قدر رو هواي هواي مثل چهار تاي ديگه ول نمي شه ... كلا پايان هاي باز سينماي ايران مثل اين مي مونه كه كارگردانان ما يك داستانو با تمام قدرتشون شوت مي كنن هوا خودشونم مي كشن كنار و اصلا براي فيلم جاذبه و قاعده اي هم تعريف نمي كنند تا بشر تماشاگر خودش در ذهنش اونو به زمين برگردونه ...
اپيزود چهارم هم در مورد خانم دكتر ماجراست كه از قرار معلوم اوضاع خودش در حاملگي از همه پيچيده تره با قضيه اجاره تخمك و خيانت مرد مهندس دست به گريبانه .
اپيزود آخرم مثلا تنه اي به حاج آقا و رئيس و منشي و صيغه هستش كه اين آخريه روي همه رو تو هوا ول شدن كم مي كنه .
كلا فيلمي كم مايه بود كه كوچك ترين تاثيري بر هيچ يك ار آدم هاي سينما آمده نگذاشت فيلمي كه با انتخاب كاراكتر از هر قشري مي خواست همه رو فيتيله پيچ كنه كه زهي خيال باطل.
در كل بهترين بخش سينما رفتن ما قبل از ورود به سالن بود كه در جلوي در سينما با خود ابراهيم خان حاتمي كيا طرف شديم . من و دوستان بوديم و ابراهيم حاتمي كيا.
البته حاتمي كيا خيلي سريع رفت آن طرف خيابان و كلاه كاسكته موتورش و گذاشت و كمي از دور ميزان مخاطبان سانس بعدي فيلم اش و ديد زد و رفت ... با موتور فلنگ وبست و جيم شد . بعد از فيلم فهميديم قضيه چيه.
واكنش سوم:
نفسمان باز شد. حالمان سر جايش آمد و اينكه كيف كرديم.
ابراهيم حاتمي كيا با فيلمي جديد آمده و حالا تا چند روز ديگر پرده سينما هاي تهران دوباره رنگ فيلمي خوب را به خود خواهند گرفت.
الان از تماشاي فيلم (دعوت)، آخرين اثر حاتمي كيا به خانه آمده ام و خوش حالم. خوشم از اينكه حاتمي كيا، كاري كه بايد را انجام داد و خوش ترم از اينكه خوب انجام داد. فيلمي اپيزوديك، اجتماعي، خوش ساخت و در ژانر خود كامل. واقعن مثل خيلي از فيلم هاي ديگر، جاي اين فيلم در سينماي ايران خالي بود.
و ديگر اين كه در بعضي از اپيزود هاي فيلم، بعضي زنان ديالوگ هايي از محروميت و مظلوميت زن ها مي گفتند اما واقعن به دل مي نشستند و عين واقعيت را بيان مي كردند. سناريوي هوشمندانه و باريك بينانه ، توسط چيستا يثربي و ابراهيم حاتمي كيا نوشته شده. تصوير برداري توسط فرج حيدري و جالب اين كه ليست بلند بالايي از بازيگران ايراني در تيتراژ فيلم جاي گرفته اند. حاتمي كيا از همه لحاظ سنت شكني كرده است و خب از حق نگذريم كه جواب داده و فيلم خوب درآمده است.
جمعه 5 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 300]