واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: عزت الله انتظامي سمفوني ايثار را روايت كرد «اين فصل را با من بخوان» در تالار وحدت به صدا درآمد
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - موسيقي
داني كه مردان مسافر كم شكيبند هم در زمين هم آسمان، هرجا غريبند
داني كه در غربت سخنها عاشقانه است اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است
اين قصه را بسيار خواندم عاشقانه است
نخستين روزهاي پاييزي 87، در آستانه هفتهي دفاع مقدس و براي دومين سال متوالي، موسيقي و نمايش «اين فصل را با من بخوان» تالار وحدت را فرا ميگيرد.
به گزارش خبرنگار بخش موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اجرا روايتي از روز واقعه تا جنگ تحميلي دارد كه با تغييراتي نسبت به سال گذشته و با همكاري چند هنرمند تئاتر، اركستر سمفونيك تهران و رهبري مهمان مجيد انتظامي و كارگرداني حسين پارسايي اجرايي شد.
درها كه باز ميشود و تماشاگران بر صندليها جاي ميگيرند، اركستر سمفونيك تهران و نوازندههايش به ترتيب فضاي خالي سن وحدت را پر ميكنند و با سكوت تالار، مجيد انتظامي وارد ميشود.
نواي كوتاه سازهاي زهي فضا را پر ميكند و با سكوتي صدا به گوش ميرسد: «نينوا، آري نينوا...نام قديمي كربلا اين است.»
حبيب رضايي در ميان سكوت تماشاگران وارد تالار ميشود و از حماسهاي سخن ميگويد: «اين سوگواري نيست. عزيزي نمرده كه چنين ذكر يا حق گرفتهايد؟! اينجا روايت پيشگويان ابدي است...دو خورشيد در برابر هم ...بعد از چندين قرن افسانه...بكوبيد،بكوبيد...»
«روز واقعه» تصوير ميشود و با صداي ساكسيفونيستها كه در بالكنهاي طبقه اول جا گرفتهاند نخستين قطعه ادامه پيدا ميكند.
حركات موزون، تمپوي سنج و طبل هماهنگ، ريتمهاي گردشي ويولن سلها و صداي فلوت، و كلارينت و صحنههايي از «روز واقعه» همراه با حركات گروه فرم سكوت و نوازش را بهصحنه ميآورند.
محمد رحمانيان قطعات نمايشي را نوشته، نادر رجبپور طراح حركات موزون است و اركستر سمفوني تهران مينوازند،اما اين بار به جاي مهتاب نصيرپور سه بازيگر ديگر براي روايت صحنهها حضور دارند.
حبيب رضايي و مريلا زارعي از «روز واقعه» تا پايان «آژانس شيشه اي » را روايت ميكنند.
صداي طبل كه به گوش ميرسد زني با لباس رزمندگان وارد صحنه ميشود. لهجهي جنوبياش آشناست و براي ماندن و جنگيدن مبارزه ميكند و اينگونه روايت ميكند: «يكي بود،يكي نبود، يه سرزميني بود ، با مردمان خوب،همه كاري ،همه نجيب،همه مهربون، دست كه بلند ميكردي هزار دست و هزار لب به لبيك باز ميشد... اسم اين سرزمين بود، «سرزمين خورشيد»...
اين بار «حماسه خرمشهر » به صدا در ميآيد. گروه نمايش در تالار ميچرخند، كوزه و گل و گلوله و لت زدنهاي سوزناك زنان باديهنشين، خاطراتي از سالهاي جنگ و حماسه را با نواي موسيقي در تالار پخش ميكند و به ياد تماشاگران ميآورند.
سكوت تالار را فرا ميگيرد و بعد از مكثي كوتاه صداي سوت به گوش ميرسد.
مرد اين طور روايت ميكند: «دنيا چقدر كوچيكه، خاكريز كجا و اينجا كجا...پاتك چهارم بعد از سوم...حالا شناختين...حالا ديگه نه شما تو كرخه اين نه من ...همه اينجاييم ، تو راين ...كنار هم ...»
سوت دوباره به صدا در ميآيد و اركستر سمفونيك ،تالار را به ياد روزهاي «از كرخه تا راين» ميبرد و با فاصلهاي كوتاه «بوي پيراهن يوسف» و بعد از آن «آژانس شيشه اي» نواخته ميشود.
هنوز فرصتي تا شروع قطعهي آخر باقي است كه نور سالن به رديف اول ميرود و صداي آشنايي به گوش
ميرسد كه خطاب به رهبر اركستر مي گويد: « اجازه بديد آقاي انتظامي،اجازه بديد»
اين آقاي بازيگر است كه با تشويق تماشاگران ايستاده به روي سن ميآيد و همه را دعوت به سكوت ميكند تا «حماسه ايثار» را روايت كند.
انتظامي پدر اين طور شروع مي كند:« اميدوارم امشب همه آن چيزهايي را كه ميخواستم بگم بتونم براتون تعريف كنم.
هر سمفوني يك قصهاي دارد. من «ويوالدي و چهار فصلش» را كه مثل زندگي همه ما ميمونه دوست دارم اما امشب ميخوام از سمفوني ايثار حرف بزنم.
ايثار تو فرهنگ لغت به معناي هديه كردن با ارزشترين چيزهاست .همه ما ميدونيم كه جان آدمي با ارزشترين چيزي است كه خداوند به او هديه كرده است و خيلي از جوانان ما از اين جان گذشتند و با شروع انقلاب و بعد از آن جنگ تحميلي به جبههها رفتند و به خاطر ما و مملكتشون ايثار كردند. اين افراد ايثارگران آشكارند.
اما ميدانيم كه از بين آنها هنوز هستند آدمهايي كه شيميايي و قطع نخاعي و... شدهاند ، آنهايي كه نفس نميتونند بكشند ، تكان نميتونن بخورن، اما هنوز دارن زندگي ميكنند. آنها رفتند و ناقص برگشتند.
يك عده ديگري هم هستند كه الان شهيد شدهاند ولي اجسادشون هنوز پيدا نشده و نميشه. آدمهايي كه زير آوار جنگ دفن شدند و امروز كسي سراغشون را نميگيرد و آنها ايثارگران پنهانند.
انتظامي در ادامه سخنانش داستاني از سرگذشت اركستر سمفونيك تهران روايت ميكند و حرفهاي خود را اين طور ادامه ميدهد: هنرمندان هميشه ماندهاند و كار كردهاند و بيحرمتي ديدهاند، اما در صحنه مهربان بازي كردند، مهربان ساز زدند و مهربان تصوير كردند و كارشان را ادامه دادند و ادامه دادند، پس: «اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است، اين قصه را بسيار خواندم عاشقانه است....»
پدر ـ عزت الله انتظامي ـ پسرش ـ مجيد ـ را ميبوسد و بعد از چند دقيقه تشويق تماشاگران ميگويد: الهي قربونت برم شروع كن و اين طور «حماسه ايثار» در آخرين دقايق از پنج شنبه چهارم مهرماه در تالار وحدت نواخته ميشود. اما دود، فرياد، صداي شيههي اسب، ضجهي زنان، لت زني و ...تا نيمههاي شب پاييزي در لابهلاي صندليهاي قرمز تالار ميمانند تا اين موسيقي نمايش را براي هشت شب ديگر در تالار وحدت روايت كنند.
در حاشيه مراسم:
بالكن طبقه دوم كاملا پر بود ولي بالكنهاي طبقه سوم و رديفهايي از طبقه همكف خالي بود.
بروشور نمايش به نخستين شب اجرا نرسيد.
مجيد انتظامي با تشويق تماشاگران در پايان برنامه مجددا بازگشت و براي دومين بار قطعه «حماسه خرمشهر» را نواخت.
انتهاي پيام
جمعه 5 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]