واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: نفهميدم دايى چرا همش مى گفت ببخشيد؟!
• چطورى افندى ؟
- افندى كيه سيدى؟! درست صحبت كن!
• اوهوك! شاخ شدى؟! سفارش بكنم على دايى بازى برگشت حالتو قلفتى بگيره؟ يه كارى كنه كله بشى خوبه؟!
- منو كله كنن؟ من خودم يه عمر اينو و اونو كله كردم.
• راستى به خوب نكته اى اشاره كردى. تو مهره مار دارى يا به ريش فدراسيونتون «شيتيل» ميدى كه راه به راه با تو قرارداد مى بنده؟
- (مى خندد) به قول خودت اهوك سيدى! نيومده مى خواهى رجعت كنى؟! صبر الاحسن الخواص البشريه!
• هه؟! يعنى چى؟ من از بچگى از درس عربى فرارى بودم. اصلاً نفهميدم چى گفتى؟
- مگه درس عربى چشه ؟! خيلى هم دلت بخواد؟
• يادم مياد يك فعل را مى شد به حدود ۴۰۰ شكل نوشت. اگر ماضى بود ۸ تا حالت داشت. تازه اين ۸ تا حالت مال ساعت رسمى و اداريه. اگر تعطيل رسمى باشه، ميشه ۱۲ تا حالت! خلاصه خودت حساب كن تا ته قضيه رو بخون ديگه!
- ميگم سيدى اگر سختته مى خواى يك تعداد از قواعد زبون عربى رو كم كنيم كه تو راحت ياد بگيرى؟
• ممنون مى شيم. تو فرهنگستان زبان عرب آشنا دارى؟
- آره. برادر زنم اونجا كار مى كنه.
• خدا از برادر زنى كمش نكنه. بگو يه ۲۰ ، ۳۰ صفحه از قواعد و گرامر رو حذف كنه. از اين فك و فاميلا جاى ديگه هم دارى؟
- (مى خندد) هر جا بخواى دارم. كارت جايى گيره بگو!
• مثلاً كجاها آشنا دارى؟
- همه جا عزيزم. خيالت راحت باشه!
• وزارت بازرگانى عربستان كسى رو دارى؟
- ۲ تا از باجناق هام اونجان. يكيشون معاون وزيره!
• اون يكى چطوره؟
- اون خود وزيره!
• به به! چه حالى مى برى براى خودت تا صبح! تو شهردارى رياض آشنا ندارى؟
- خود شهردار كارت رو راه ميندازه؟
• آره! باجناقته؟
- زن برادرمه! يعنى برادر زنمه! يه خطايى لپى در ترجمه پيش اومد!
• اين خانم شما كيه كه همه داداشاش اينور و اونور پلاسن!
- (مى خندد) كدومشون رو ميگى؟
• كدوم چى؟ برادر خانمات؟
- (مى خندد) نه بابا! زنم رو ميگم! كدوم يكيشون رو مى پرسى؟
• مگه شما چند بار تجديد فراش كردى؟
- (مى خندد) ۴ تا ۴ تا!
• لكنت زبون گرفتى يا تشديد گذاشتى روش؟
- هيچ كدوم. فكر كنم تا حالا ۱۶بارى ازدواج كرده باشم!
• به حق چيزاى نديده و نشنيده!
- ۴ تا گرفتم طلاق دادم! ۴ تا ديگه گرفتم دوباره طلاق دادم. همين طورى خودت حساب كن ديگه!
• مرد حسابى ما اينجا سر يكى لنگيم! تو تا حالا ۱۶ بار عروسى كردى؟! صفحات شناسنامه جنابعالى اصلاً جا داره؟
- نه صفحه ازدواج من ديگه جا نداره. تو صفحات خالى برام مهر ازدواج مى زنن!
• خب چرا نميرى شناسنامت رو عوض كنى؟ المثنى بگيرى؟
- زنام منو مى كشن! يه دفعه خواستم شناسنامه خودم رو عوض كنم زنم گفت: حتماً مى خواى با شناسنامه جديدت برى تجديد فراش كنى؟ چشماتو در ميارم!
• ديگه دارى شلوغش مى كنى! مرد حسابى تو ۱۶ تا زن گرفتى اونم با يه شناسنامه، صداى خانماى تو در نيومد! بعد سر قضيه شناسنامه عوض كردنت به شما شك كردن كه مى خواى تجديد فراش كنى؟
- خب اينجا اينجوريه! ما اگه زن مى گيريم با گردن افراشته مى گيريم. مثل اين ثروتمندا و تازه به دوران رسيده هاى شما نيستيم كه از ترس زنشون ميرن شناسنامه المثنى مى گيرن و با منشى خودشون مخفيانه عروسى مى كنن!
• حداقل اونها يكى يكى زن ميگيرند! تودارى ۴ تا ۴ تا زن ميگيرى!
- مجبور بودم، مى فهمى؟ مجبور!
• (مى خندم) ياد اون جكه افتادم. قضيه اون يارو بود كه وسط اقيانوس، ۳ روز بالاى درخت منتظر نيروهاى كمكى بود!
- دقيقاً داستان من با اون يارو يكيه !
•اون يارو يك شخصيت خيالى تويه جكه ها؟!
-چه فرقى مى كنه ؟! داستان من واون عين همه!
•حالا بيا و درستش كن! يعنى چى اون وقت ؟
- بذار داستان را از اول برات بگم. من دفعه اول كه به فكر ازدواج افتادم، وقتى بود كه مى خواستم تو يك تيم باشگاهى به عنوان بازيكن استخدام بشم!
• چه ربطى داشت آخه؟!
- من خواهر كاپيتان تيم رو گرفتم. كاپيتان تيم هم خودش خواهر مربى تيم روگرفته بود. اينطورى فاميل شديم و منو بدون تست فنى قبول كردن!
• خب جالب شد. تعريف كن بعد چى شد؟
- بعد؟! بعدش جالب تر شد! مربى تيم را بركنار كردند!
•چرا؟
- آخه مربى تيم زنش را طلاق داده بود!
•خب؟!
- خب نداره أخى جون! مربى تيم قبلاً دختر مدير باشگاه رو گرفته بود!
• پس حتماً دليل انتخاب او به عنوان مربى تيم هم همين بوده ؟
- دقيقاً!
•عجب كشور با حالى دارين! ازدواج مى كنيد، پست مى گيرين، طلاق ميدين، بركنار مى شين! بعد چى مى شه؟
- دوباره ازدواج مى كنيم و دوباره پست مى گيريم !
•چه با حال! ازبحث دور نشيم. مربى رو كه بركنار كردن تو چى كار كردى؟
- من؟ من هم زنم روطلاق دادم و اين دفعه دختر خواهر معاون ادارى مالى باشگاه روگرفتم.
• چرا دختر خواهر معاون ادارى مالى باشگاه روگرفتى؟
- خب آخه اون باجناق مربى جديد بود!
• چه با حال! بعدش چى شد؟
- هيچى! ۲ فصل خوب كاركرديم وخوب هم مقام آورديم. بعد مدير باشگاه اخراج شد!
•چرا اون؟
- آخه اونم زنش روطلاق داد!
• زنش دختر كى بود؟
- آفرين! يادگرفتى! زنش دختر رئيس مجمع باشگاه بود!
• چطور ،طلاقش داد؟
- نه پسر جون! دختر رئيس مجمع رو طلاق داد ورفت با دختر عموى دختر خاله دختر دايى وزير
امور خارجه ازدواج كرد.
•اگه چاه نفت بخوام بايد با دخترخاله
پسر عموى پسر دايى كى ازدواج كنم؟
- خيلى زرنگى. خوشم اومد.
• مى خوام خوشت نياد! جواب بده!
- من چه مى دونم مرد حسابى! اگه جواب اين سؤال رو مى دونستم كه خودم چلاق نبودم كه! الان صاحب چاه نفت مى شدم!
• راست مى گى ها! به اين فكر نكرده بودم. آقا بعد از اينكه مدير باشگاتون عوض شد چه اتفاقى افتاد؟
- هيچى! رفتم يه باشگاه ديگه!
• زنتم طلاق دادى؟
- نه. يه مدير برنامه توپ كه ايجنت فيفا بود با دخترخاله پسر عموى زنم ازدواج كرد و شد مديربرنامه هاى من!
• چه باحال كى مربى شدى؟
- ازدواج هشتم و نهم بود!
• حال كدومش؟ هشتم يا نهم؟
- يادم نيست. بايد دفتر خاطراتم رو نگاه كنم.
• ماشاالله! حواس نمى مونه باسه آدم كه!
- من دختر آبدارچى يه باشگاه دسته دومى رو گرفتم و شدم سرمربى اون تيم.
• دختر يه آبدارچى؟
- آره. آخه تو اون باشگاه همه با هم برادر بودن! باشگاه مال يه شيخى بود كه حدوداً ۵۰ تا پسر داشت! مدير باشگاه و آبدارچى و مربى و بازيكن و تداركات و مشاور مطبوعاتى باشگاه همشون با هم داداش بودن!
• به به! خيلى خوش گذشت با اين مصاحبه! اومديم كار فرهنگى بكنيم تجديد فراش رو تو جامعه ورزشى ترويج كرديم! البته برو بچه هاى ما خودشون ختم تجديد فراش هستند و اصلاً نياز ندارن كه از شما الگو بردارى كنن!
- حالا من به اونش كار ندارم. يك سال تو اون باشگاه سرمربى بودم. بعد تيم اومد بالا. بعد از اون با حفظ عيال، معذرت مى خوام با حفظ سمت، هم تو اين تيم موندم و هم رفتم يه تيم ديگه مدير فنى شدم.
• خانمت پوستت رو نكند؟
- نه. چون هووش از رفقاى قديمش بود با هم كنار اومدن. بعد هم من از درآمد جديدم براش يه ست كامل مرواريد خريدم و قضيه حل شد!
• آخرش شدى مربى تيم ملى ديگه؟!
- آره.
• فقط بگو اين دفعه با كى ازدواج كردى كه اين همه مدت موندگار شدى؟
- حدس بزن!
• دختر خاله رئيس روابط فدراسيون؟
- نه. برو بالاتر.
• دختر دايى پسر عموى رئيس امور مالى؟
- اصلاً و ابداً! اونو بگيرى حداكثر ميشى ليدر تيم ملى! طرف اصلاً برش نداره!
• آخه چطور؟ اينجا امور ماليا خيلى برش دارن!
- آخه عزيزم. اينجا همه چيز درست و حسابيه! امور مالى ما عملاً هيچ كاره اس! سر سال دولت يه پول گردن كلفت ميريزه به حساب فدراسيون.
نه اسپانسرى، نه كسر بودجه اى، نه چيزى!
• نوكرتم... بى خيال شو. يه سؤال فنى بپرسم بهتره. بالاخره تو چه كسى رو گرفتى كه اين همه مدت تو فدراسيون بند شدى؟
- من دختر رئيس فدراسيون فوتبال عربستان را گرفتم.
• همينه كه اينجورى چترتو پهن كردى توى فدراسيون!
- دقيقاً صديقى!
• حالا كه پارتى تو اين همه كلفته، پس چرا تو مربى موقتى؟! هى ميرى و مياى؟!
- خب اينا همش تقصير زنمه! هر وقت شكايت منو به باباش مى كنه، يه مربى خارجى ميارن! دوباره
۶ ماه ناز مى كشم و براى خانوم طلا مى خرم، يارو كله ميشه!
• آهان! اوكى! ممنون! رفع سوء تفاهم شد. سؤال آخر از بازى ايران و عربستان كه حسابى له و لوردتون كرديم هيچ خاطره اى ندارى؟
- خاطره كه نه! فقط نمى دونم چرا مطبوعات ايران اين همه گير دادن كه على دايى بداخلاقه؟! اون بنده خدا كه هر وقت مى خواهد حرف بزنه، هى ميگه معذرت مى خوام، ببخشيد! ديگه چرا شماها به اون گير ميدين؟ بچه به اين مؤدبى كجاش بداخلاقه؟
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]