تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 28 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ما قومى هستيم كه تا گرسنه نشويم غذا نمى‏خوريم و تا سير نشده‏ايم دست از غذا مى‏ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854152028




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اين ... جا .... زندان ... است...


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: اين ... جا .... زندان ... است...
لحظه اي پيش آمد پاي صحبت هاي چند زنداني چشم به راه بنشينم تا نوشته هايم را دوباره بازنگري كنم آن چه نگاشته بودم بوي غربت داشت و درد و رنج ديگران در ميان نوشته هايم غرورهاي شكسته، اشك هاي مادران رنج كشيده، داغ هاي التيام نيافته و آه سرد پيرمرد جوان مرده بود . آن سوي ديوارهاي بلند زندان چشماني منتظر ديده به درد دوخته اند تا شايد خبر آزادي شان چشمان منتظر طفلي را با تبسم خنده هايش شادي را مهمان خانه كند. نمي خواستم بنگارم زني در فراق يار زندگي اش تمام هستي خود را در طبق اخلاص گذاشته تا يتيمان او در بين همسن و سالان خود كم نياورند با تلاش لقمه ناني فراهم مي كند تا كودكانش دست به سوي ديگران دراز نكنند اين حق آن هاست حال سرنوشت با بي رحمي تمام نان آورشان را از آنان ستانده است.

و از اقبال راننده اي كه نه بيمه دارد و نه گواهي نامه بد باني مرگ مرد خانه شده است. تنها كيفرش انتظار و سال ها انتظار در پشت ميله هاي آهنين ولي چه سود نه آن يتيمان توشه اي دارند و هم طفل هاي مرد زنداني يتيم گشته اند نه از باب فراق پدر بلكه از داغ روزگار و بي رحمي زمانه...

در اين وادي سرنوشت گاه زندگي ها درهم آميخته مي شود و دردها و رنج ها باهم همسايه مي شوند و در كنارشان خانه اي از محبت ساخته مي شود. و مهمان اين خانه انسان هاي باكرامت آشيانه مي سازند و آن گاه كه ناله هاي يتيمان را مي شنوند راحتي را بر خود حرام مي كنند و سفره هاي طفلان بي پدر و زن هاي بي شوهر را كه روزگار با آن ها بي رحمي كرده با لطف و گذشتن از اندكي مال، رنگين مي كنند وقتي در كنارشان پاي حرف هاي بي دردشان مي نشينم گويا از خود و خود بودن خسته مي شوم چگونه انسان هايي مي دانند با اندكي گذشت از مال و دارايي دنيوي مي توان نان آورشان را كه در وادي سرنوشت به گرداب فرو رفته نجات دهند ولي بي خيال از كنار دردهاي مجاوران مي گذرند آنان شايد هرگز به كاروان موران با چشم دل نگاه نكرده اند كه كرم و بخشش را تجربه كنند.

پا در ميانه زندان مي گذارم و دردها را با قلم محبت بر سطر سطر اين سفره سفيد با اشك آناني كه در وادي سرنوشت در گرداب گناه نادانسته محبوس شده اند رنگ مي كنم و دردهايشان را با جملات شكسته شكسته بر سفره دلتان نقش مي زنم شايد از اين نوشته ها معناي درد را براي لحظه اي در پشت در خانه هايتان احساس كنيد و از روي لطف به رسم انصاف بر توفان زده سرنوشت مرهمي به زخمش بگذاري. پيرمرد اشك هايش را به جاي مركب به من مي دهد تا برايش بنويسم هنوز كودكانم را دوست دارم و آنان را پس از 7 سال از ياد نبرده ام وقتي دختركم را در پشت اين ميله هاي آهنين مي بينم با قطره هاي اشكش روز آزادي مرا مي پرسد از او شرم مي كنم زيرا حال بايد حق الناس را كه ديه 4 نفر است بپردازم.

آيا اين چهارديواري به جاي محبس برايم پول مي سازد تا حق ديگران را بدهم... با حسرت هق هق گريه امانش را مي برد. آن سو مردي در افكار پريشان فرو رفته نزديكش مي شوم دردش را در پرده اي از خجالت مخفي مي كند. از او مي خواهم بگويد چگونه در اين سرنوشت گرفتار شده است؟ سرش را پايين مي اندازد و آرام مي گويد: ورشكستگي و سيلاب زندگي مرا به اين وادي آورده است. سال ها ست كه آن سوي ديوارهاي بلند زندان را نديده ام. كم كم دارم فراموش مي كنم آن سوي ديوارها چشماني به انتظارم هستند. حال كسي ديگر به ملاقاتم نمي آيد گويا آن ها هم از انتظار خسته شده اند من چون منتظري انتظار مرگ را براي خودم در اين چهار ديواري بطالت پيشه كرده ام حال چگونه مي توانم حق الناس را پس دهم كه تنها همدم من اين ميله هاي آهنين است او را با دردهايش تنها مي گذارم و تنها همدردي من آه سرد است.

در گوشه اتاق جوانكي پايه هاي تخت را مي فشارد در كنارش آرام مي نشينم بي آن كه حرفي رد و بدل كنم سفره دلش را برايم مي گشايد.

هركس با شروع زندگي مشترك سعي مي كند روزهاي خوش را تجربه كند و شادي مهمان خانه زوج هاي جوان مي شود چه خوب است اين روزها براي همه تداوم داشته باشد. ولي افسوس و صد افسوس كه در اين وادي چنين چيزهايي مفهومي ندارد و چون توفان زدگان زندگي در سيلاب خودخواهي همسرم گرفتار شده ام و جاي تجربه روزهاي خوش همدم اين ديوارهاي بلند شده ام گاه از فرط دلتنگي غصه هايم را با اين ميله ها درد دل مي كنم و چون مال و منال براي پرداخت مهريه همسرم ندارم بايد همدم اين ميله ها باشم.جوانكي لنگان لنگان خودش را به من نزديك مي كند از او مي پرسم شما چگونه به اين خانه عبرت وارد شدي لحظه اي مكث مي كند و مي گويد: راز آمدنم به اين برزخ جز تقدير و سرنوشت چيز ديگري نيست. در حالي كه بدن ناقصش توان روي پا ايستادن را از او سلب مي كند آرام روي تخت خود را مي اندازد...

تازه موتوري با هزاران زحمت گرفته بودم و سوار شدن به آن مرا به اوج لذت و هيجان مي رساند آن روز انگار چرخ روزگار بر وفق مراد من نبود تازه از چهارراه نگذشته بودم كه عابري جلوي موتورم سبز شد تا به خود جنبيدم ديگر كار از كار گذشته بود و عابر بين زمين و آسمان قرار گرفته بود و با برخورد سر آن پيرمرد برزمين آخرين حرفش را به سنگ فرش خيابان گفت و آرام روحش در آسمان به پرواز درآمد. من از آن جا كه نه بيمه موتور داشتم نه گواهي نامه پس از صدور راي دادگاه مبني بر پرداخت ديه مرد مسلمان حال سال هاست كه در ميان اين چهارديواري محبوسم و ماه هاست كه ديگر از ياد همه رفته ام انگار مرگ زود هنگام به سراغم آمده است و هر روز براي آزادي لحظه شماري مي كنم ولي افسوس كه خداوند سرنوشت مرا چنين مقدر كرده است ولي باز هم اميد به درگاه او دارم و تنها اوست كه فريادرس اين شكست خوردگان سرنوشت است.مرد ميانسالي در گوشه اي كز كرده دستانش را به پيشاني مي فشارد لحظه اي در كنارش مي نشينم. سرش را بالا مي گيرد او حرف هاي من با ديگران را شنيده بود آه سردي مي كشد و راز سرنوشت نافرجام خود را غفلت مي داند. او مي گويد: پاييز 2 سال قبل را پشت سر گذاشتم براي لذت بردن از طبيعت با اسلحه شكاري به دامن كوه با دوستانم رفتيم من به خطا جاي شكار دوستم را هدف قرار دادم. در حالي كه قطرات اشك در گوشه چشمانش حلقه زده مي گويد: اينك چند سالي است كه در پشت ميله هاي زندان بابت ديه دوستم محبس را تحمل مي كنم و فقط اميدم به خداست تا شايد او به فرزندم ترحم كند و دوباره كانون خانه خود را با حضورم گرم كنم و دستان پينه بسته همسرم را با تلاشم مرهم گذارم تا بار مسئوليت معاش بر او كم شود. ديگر زندانيان هر كدام به طريقي و سرنوشتي گرفتار اين ديوارهاي بلند شده اند و آنان كه به غيرعمد تحمل محبس مي كنند دل شكسته ترند زيرا قضا و قدر خداوند آنان را به اين وادي كشانده است پس سرزنش آنان معنا ندارد.از چهارديواري زندان بيرون مي آيم آسمان را لحظه اي مي نگرم در افكار پريشان فرو مي روم در ماه مبارك رمضان آيا نمي شود راهي جست وجو كرد تا شادي را به سفره هاي غم گرفته اين زندانيان هديه داد. آيا كرم و بخشش در ميان انسان هايي كه ادعاي انسانيت دارند وجود دارد تا براي لحظه اي قلبشان براي كودكان اين زندانيان كه چشمان منتظر دارند تا نان آورشان را در كنار سفره افطاري ببينند نمي لرزد ولي مي دانم انسان هاي فرهيخته اي وجود دارند كه عاطفه مهرباني را هنوز از ياد نبرده اند آنان در مراسم گلريزاني كه در استان برگزار مي شود باني آزادي انسان هايي مي شوند كه ناخواسته گرفتار شده اند. آري بياييد در اين ماه رحمت ما هم دستان كودكان بي سرپرست زنداني را به گرمي بفشاريم و با پرداخت مقداري ناچيز از مال خود خنده را روي لب هاي آنان بنشانيم. باشد اين تبسم هاي دور از انتظار آنان خوشنودي و رضايت خداوند رحمان را فراهم كند و ره توشه اي باشد براي دنيايي كه انتظار ورودمان را دارد.
 چهارشنبه 3 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن