محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845451944
عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن خبرگزاري فارس: اين مقاله بر آن است كه به دو پرسش زير پاسخ گويد:1) آيا وجه اشتراكي بين عناصر نمايشي و قصص قرآن كريم وجود دارد؟2) وجه اشتراك بين عناصر نمايشي و قصص قرآن كريم از چه نوعي ميتواند باشد؟ اين مقاله بر آن است كه به دو پرسش زير پاسخ گويد: 1) آيا وجه اشتراكي بين عناصر نمايشي و قصص قرآن كريم وجود دارد؟ 2) وجه اشتراك بين عناصر نمايشي و قصص قرآن كريم از چه نوعي ميتواند باشد؟ روشن است كه موضوعيت پرسش دوم مشروط به پاسخ اول است و پاسخگويي به اين دو پرسش، نيازمند مقدماتي است كه از اين مقدمات ميتوان به موضوعات زير اشاره كرد: ـ شناخت ماهيت قرآن كريم و قصص آن. ـ اهداف بيان قصص در قرآن كريم. ـ شناخت فلسفهي وجودي و ماهوي عناصر نمايشي. ـ آشنايي با تعاريف و كاربرد عناصر نمايشي. با توجه به اين كه هدف اين مقاله بحث پيرامون اين موضوعات نميباشد، به همين منظور به مقدار نياز و ضرورت، مطالبي در خصوص هر كدام از آنها بيان خواهد شد. آيات چندي پيرامون ماهيت قرآن كريم و بيان اهداف قصص در آن: عليهاالسلام آيات 2 و 3 سورهي لقمان: «تِلكَ آياتُ الْكِتابِ الْحكيمِ، هُديً ورَحْمَةً لِلْمُحْسِنين.» «اين آيات كتاب حكمتآموز است، رهنمود و رحمتي براي نيكوكاران است. سورهيواقعه، آيهي (80): «تَنزِيلٌمِّنرَبِالْعالَمينَ.» «فرستادهاي از سوي پروردگار جهانيان است.» سورهي يوسف، آيهي (111): «لَقَدْ كانَ فيِ قَصَصِهِمْ عِبرة لِأُوْلِي الاَْلْبابِ ما كانَ حَديثا يُفْتَري وَلكِن تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنوُنَ.» «به راستي كه در بيان داستان ايشان مايهي عبرتي براي خردمندان هست. [و اين قرآن] سخني بر ساخته نيست. بلكه همخوان با كتابي است كه پيشاپيش آن است و روشنگر همه چيز است و رهنمود و رحمتي براي اهل ايمان است.» سورهي اعراف، آيهي (176): «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.» «پس برايشان اين پند و داستان را بخوان! باشد كه انديشه كنند.» سورهي بقره، آيهي (23): «وَ اِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلَنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثّلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَآءَكُمْ مِن دُونِ اللّهِ إنْ كُنْتُم صادِقينَ.» «و اگر از آنچه بر بندهي خويش فرو فرستادهايم، شك داريد، اگر راست ميگوييد سورهاي همانند آن بياوريد واز ياورانتان در برابر خداوند، ياري بخواهيد.» تعاريف عناصر نمايشي: لازم به ذكر است كه در اين مقاله از شعار بالغ بر 80 عنصر نمايشي فقط 24 عنصر نمايشي به طور اختصار تعريف شدهاند. و اين تعداد عنصر نمايشي در 11 قصه از قصص قرآن كريم بررسي شده است. 1) احتمـال و ضــرورت: (Probability and necessity) احتمال و ضرورت دو عنصر در طرح تراژدي است كه حامل رويدادهايي نمايشي است كه بر اصلهاي كلي بنا شدهاند و ارتباط مستقيم با رويدادهاي زندگي واقعي ندارند. هر رويدادي بنابر اصل احتمال و ضرورت، بايد به ديگر رويدادها و سرانجام به كل نمايش، پيوند و بستگي داشته باشد. 2) انديشه: (Thought) ارسطو مينويسد: انديشه، توانايي بيان به جا و مناسبموقعيت است ... ماانديشهرادرآن گفتههايي مييابيم كه موضوعي كلي و عام را بيان ميكنند. 3) بازشناخت: (Anagnorisis) اصطلاحي كه به معناي كشف هويت واقعي شخصيت نمايش به كار ميرود. براي كشف هويت واقعي چندين تمهيد وجود دارد. 4) بازگشت به گذشته: (Flashback) شگردي كه از آن طريق تماشاگر يا خواننده با گذشتهي يك شخصيت يا شخصيتهاي يك بازي آشنا ميشود. 5) بحران: (Crisis) نقطهاي در طرح كه گرهافكني به آخرين مرحلهاش ـ اوج ـ ميرسد و گرهگشايي آغاز ميشود. بحران، اغلب نقطهي چرخشي است كه پس از آن، آينده يا سرنوشت شخصيت محوري دگرگون ميشود. 6) بيان: (Diction) بيان، وسيلهاي است كه نمايشنامهنويس با آن به طرح انديشهاش ميپردازد و در آن ميان به شخصيتپردازي مورد نظرش دست مييابد. 7) پرسش و پاسخ: (Stichomytia) گفتگويي مقطّع ميان دو يا چند شخصيت. 8) تحوّل: (Reversal) تحّول، عبارت از دگرگوني در عمل نمايش به طوري كه منجر به دگرگوني موقعيت شخصيت نمايش شود. 9) تعريف: (Exposition) تعريف، قسمتي از شروع نمايش است كه به معرفي اشخاص عمدهي بازي، موضوع مورد اختلاف و تبيين حال و هوا و فضايي ميپردازد كه وقايع نمايشنامه در آن جريان خواهد يافت. 10) تعليق: (Suspense) ايجاد يك موقعيت انتظار و يا بيتكليفي در تماشاگر. 11) رقيب: (Antagenisti) شخصيتيكه رقيبشخصيت اصلينمايش است. 12) سه تايي: (Trilogy) مجموعهي سه نمايشنامه كامل كه پيوندشان يك سرگذشت بلند و يا يك مضمون محوري يا يك انديشه باشد. 13) شخصيت: (Character) قصد ارسطو از شخصيت، خلق و خو، ويژگي يا خصلتهاي رفتاري است كه نمايشنامهنويس به عنوان سببهاي عمل مطرح ميكند. 14) شخصيت پردازي: (Characterization) نمايش عملها، رويدادها و گفتگو چنان كه تماشاگر بتواند شخصيتهاي نمايشي را مانند تكچهرههاي موجودهايي زنده و واقعي درك كند. 15) صحنه: (Stage) محل داستان در يك عمل نمايشي. صحنه، معاني ديگري نيز در حوزهي تئاتر دارد. 16) طرح: (Plot) ارسطو«ترتيب رويدادها» را طرح ناميده است. 17) طرح خطي: (Linear Plot) گونهاي طرح نمايشي كه رويدادها در رابطهاي علت و معلولي در خطي مستقيم در پي هم ميآيند تا موضوع را روشن و دركپذير كنند. 18) كشمكش: (Conflict) عنصر ستيز در عمل يك نمايش كه حاصل عمل متقابل ميان نيروهاي متضاد در يك طرح است. كشمكش انواع مختلف دارد. 19) گرهافكني: (Rrsolution) در ساخت نمايشي، آن بخش از نمايش كه از آغاز عمل تا نقطهي بحران، يعني گرهگشايي، ادامه مييابد. 20) گرهگشايي: (Resolution) در ساختمان نمايشي، گرهگشايي بخشي از عمل يك نمايش است از لحظهي بحران تا پايان نمايشنامه. 21) گفتار پاياني: (Epilogue) گفتاري كه در پايان يك نمايش، به وسيلهي يكي از بازيگران و خطاب به تماشاگران بيان ميشود. 22) مكان: (Locale) فضاي عيني داستان كه عمل نمايشي در آن جا روي ميدهد. 23) موقعيت نمايشي: (Dramatic Situation) ماهيت يك كار نمايشي كه به پيوندهاي يك شخصيت با ديگر شخصيتها و موقعيتها و نيروهاي مؤثر به اين پيوندها اشاره دارد. 24) نقطهي عزيمت: (Piont of attack) نقطهي عزيمت به لحظهاي در نمايش گفته ميشود كه در ساختمان طرح، عمل آغاز ميشود. بررسي عناصر نمايشي در قصص سورهي بقره: 1 ـ داستان حضرت آدم عليهالسلام ، آيات 29 الي 39 2 ـ داستان گاو بنياسرائيل، آيات 67 الي 73 3 ـ داستان طالوت عليهالسلام ، آيات 246 الي 252 4 ـ داستان نمرود، آيهي 258 5 ـ داستان شهر خالي، آيهي 259 6 ـ داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام و پـرندگـان، آيهي 260 داستان حضرت آدم عليهالسلام آيات 29 ـ 39): و به كساني كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند، نويد بده كه ايشان را بوستانهايي است كه در فرودست آن جويباران جاري است؛ هرگاه از ميوههاي آن روزي يابند، گويند اين همان است كه پيشترها از آن بهرهمند بوديم؛ و به ايشان همانند آن داده شود؛ و در آن جا جفتهاي پاكيزه دارند؛ و هم در آن جا جاويدانند«25»خداوند پروا ندارد كه به پشه و فراتر [يا فروتر] از آن مثل زند، آن گاه مؤمنان ميدانند كه آن [مثل [راست و درست است [و] از سوي پروردگارشان است؛ ولي كافران ميگويند خداوند از اين مَثل چه ميخواهد؟ [بدينسان] بسياري را بدان گمراه و بسياري را راهنمايي ميكند، ولي جز نافرمانان كسي را بدان بي راه نميگرداند«26» كساني كه پيمان خداوند را پس از بستنش ميشكنند، و آن چه خداوند به پيوستن آن فرمان داده است، ميگسلند و در زمين فساد ميكنند، اينان زيانكارند«27» چگونه به خداوند كفر ميورزيد؟ حال آن كه بيجان بوديد و او به شما جان بخشيد. سپس شما را ميميراند و دوباره زنده ميكند. آن گاه به سويش بازگردانده ميشويد«28» او كسي است كه آنچه در زمين است، همه را براي شما آفريد، سپس به [آفرينش[ آسمان پرداخت. و هفت آسمان استوار كرد و او به هر چيزي داناست«29» و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من گمارندهي جانشيني در زمينم، گفتند آيا كسي را در آن ميگماري كه در آن فساد ميكند و خونها ميريزد؟ حال آن كه ما شاكرانه تو را نيايش ميكنيم و تو را به پاكي ياد ميكنيم. فرمود: من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد«30» و همهي نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست ميگوييد به من از نامهاي ايشان خبر دهيد«31» گفتند: پاكا كه تويي، ما دانشي نداريم جز آن چه به ما آموختهاي. تو داناي فرزانهاي«32»فرمود: اي آدم آنان را از نامهايشان خبر ده؛ و چون از نامههايشان خبرشان داد، فرمود: آيا به شما نگفتم كه من ناپيداي آسمانها و زمين را ميدانم«33» و چون به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده بريد، همه سجده بردند جز ابليس كه سر كشيد و كبر ورزيد و از كافران شد«34» و گفتيم: اي آدم تو و همسرت در بهشت بياراميد و از [نعمتهاي] آن از هر جا كه خواستيد به خوشي و فراواني بخوريد، ولي به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود«35» سپس شيطان آنان را به لغزش كشانيد و از جايي كه بودند، آواره كرد و گفتيم: پايين رويد ـ برخي دشمن يكديگر ـ و در روي زمين تا وقت معين آرامشگاه و بهرهمندي داريد«36» آن گاه آدم كلماتي از پروردگارش فرا گرفت و [خداوند[ از او درگذشت، چه او توبهپذير مهربان است«37» گفتيم: همه از آن [بهشت] پايين رويد، آن گاه اگر رهنمودي از من براي شما آمد، كساني كه از رهنمودم پيروي كنند، بيمي برايشان نيست و اندوهگين نگردند«38» و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ انگاشتند، دوزخياند و جاودانه در آنند«39» 1 ـ انديشه: انديشهي داستان آدم عليهالسلام از آيات 29 و 30 مشهود است. به طوري كه ميتوان گفت، انديشهي اين داستان حول اين دو عبارت است: «و او به هر چيز داناست»، «من گمارندهي جانشيني در زمينم» با توجه به تعريفي كه از عنصر انديشه در فصل گذشته ارايه شد، اين دو عبارت، مصداق چنين تعريفي ميباشند. به طور واضحتر ميتوان انديشهي داستان آدم عليهالسلام را اينگونه بيان كرد: «داننده به هر چيز ميخواهد جانشيني در زمين بگمارد.» 2 ـ بازشناخت: عنصر «بازشناخت» به نوعي در مورد فرشتگان رخ ميدهد. به طوري كه فرشتگاني كه در آغاز نسبت به خلق آدم عليهالسلام به عنوان جانشين خداوند در زمين معترض بودند، در اواسط داستان، كار به جايي ميرسد كه همين فرشتگان در مقابل آدم عليهالسلام سجده ميكنند. در واقع شناخت جديدي كه فرشتگان در مورد جانشين زمين كسب ميكنند، منجر ميشود كه در پايان حضورشان در داستان با نگرشي متفاوت از قبل، صحنه داستان را ترك كنند. لذا با توجه به اين توضيح، ميتوانيم بگوييم كه: عنصر «بازشناخت» در داستان آدم عليهالسلام كاربرد دارد؛ امّا اين كاربرد با كاربردي كه در تراژدي دارد متفاوت است. 3 ـ بيان: «بيان» در داستان آدم عليهالسلام به شيوهي روايي و به طريق گفتگو ارايه شده است. داستان در همان ابتدا با گفتگوي خداوند متعال و فرشتگان آغاز ميشود. اهميت چنين آغاز و گفتگويي در اين است كه: اولاً: خوانندگان، به صورت مستقيم و با زبان خود فرشتگان با دقايق انديشههاي آنان آشنا ميشوند و ميدانيم كه گوش دادن به صورت مستقيم، به مراتب از نقل و گزارش صرف، زندهتر و دلپذيرتر است. ثانيا: قبل از آن كه داستانسُرا (خداوند سبحان) در شناساندنانحراف رفتار شخصيّت محاوره كننده در پايان گفتگو دخالت كند، خوانندگان به طور مستقيم به اين انحرافها پي ميبرند و اين امر در داستان تحقق يافته است. چرا كهپس ازآشكار شدن ديدگاه فرشتگان، اين پاسخ: «من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد» آمـده است. (خـوانندگـان از اين پاسخ ميتوانند به انحراف رفتار فرشتگان پي ببرند.) نتيجهاينكه:«گفتگو»بهعنوانيكعنصرتكنيكي، يك وظيفهي مهم را بر عهده دارد و آن مكشوف ساختنانديشههاي فرشتگان ـ باهمهي دقايق و جزييات آن ـ در برابر جانشين روي زمين است. بعد از اين گفتگو، داستان بيشتر از طريق روايي ادامه مييابد كه از خود آيات قابل فهم است. 4 ـ تحوّل: عنصر «تحوّل» در مورد هر چهار شخصيّت داستان آدم عليهالسلام مطرح ميباشد. اين چهار شخصيت داستان به ترتيب ورودشان به داستان عبارتند از: الف ـ فرشتگان ب ـ حضرت آدم عليهالسلام ج ـ ابليس د ـ حوّا عليهاالسلام فرشتگان: مخالفت با جانشيني آدم عليهالسلام (تحوّل) سجده كردن بر آدم عليهالسلام . آدم عليهالسلام و حوّا عليهاالسلام : گفتيم اي آدم تو و همسرت در بهشت بياراميد، (تحوّل) گفتيم پايين رويد [به روي زمين] و به پايين روي زمين رفتن، (تحوّل) فراگرفتن كلمات توسط آدم و در گذشتن خداوند از او. ابليس: ابليس در مقام فرشتگان، (تحوّل) قرار گرفتن در گروه كافران. 5 ـ رقيب: به نوعي عنصر «رقيب» در داستان آدم عليهالسلام كاركرد دارد. بر سر سجده نكردن ابليس آدم را. ابليس رقيب آدم عليهالسلام ميشود و تا آخر داستان حضور دارد و در نهايت سبب ميشود كه آدم عليهالسلام به روي زمين پايين برود. 6 و 7 ـ شخصيّت و شخصيّتپردازي: دربارهي شخصيّت و شخصيّتپردازي در اين داستان نكتهاي كه مهم است، طريقهي توالي ورود شخصيّتها به داستان ميباشد؛ به طوري كه بعد از «گفتگو»ي خداوند با فرشتگان، شخصيت ديگري به نام «ابليس» ظاهر ميشود و در ادامه به همين ترتيب حوّا وارد داستان ميشود. البته بهرهگيري از اين تكنيكها بر اساس فكر و انديشهاي است كه از بيان اين داستان موردنظر بوده است. از اين شخصيتها برخي ويژگيهاي ناشناخته و مبهمي دارند، همانند فرشتگان. همچنين شخصيتها به اصلي مانند آدم عليهالسلام و فرعي مانند ابليس، حوّا عليهاالسلام و فرشتگان، قسمت شدهاند. همان گونه كه شخصيتها به دو نوع انسان و فرشته تقسيم شدهاند. سرانجام، همهي شخصيتها بر طبق زبان داستاني، با خصوصيتهاي متغير ترسيم شدهاند، يعني هيچ كدام وضعيت ثابتي ندارند؛ به گونهاي كه در آغاز داستان با ويژگيهاي معيني در صحنهي داستان ظاهر ميشوند، اما در پايان به گونهاي ديگر. در علّت پرداخت شخصيتهاي داستان به اين طريق ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه غرض و مقصود داستان، بيان «مقام الهي جانشيني آدم عليهالسلام بر روي زمين» است؛ بنابراين بايد همهي وقايع و شخصيّتها در اين راستا باشند و اين گونه نيز هستند. در نتيجه به آن دسته از ويژگيهاي شخصيتها تأكيد شده است كه در راستاي اين انديشه ميباشد؛ و اگر فرشتگان مطرح شدند، نشان دهندهي بُعد الهي و متعالي انسان است كه در صورت اطاعت از حقّ تعالي به مقام و مرتبهاي بالاتر از فرشتگان نايل ميشود و در غير اين صورت ـ يعني پيروي از شيطان ـ اهل جهنم خواهد شد و جاودانه در آن جا خواهد ماند. اما در ارتباط با تقسيمبندي شخصيتها بر دو نوع اصلي و فرعي، با صراحت ميتوانيم بگوييم: شخصيت اصلي داستان، آدم عليهالسلام است. چرا كه اين شخصيت براي آدميان در صحنهي تجربهي جانشينيشان در زمين تجسم يافته است. شخصيتي كه در تمام قسمتهاي چهارگانهي داستان، ايفاي نقش ميكند. در بخشنخست: نقشخليفه ـ جانشين ـ را دارد. در بخش دوّم: نقش آموزندهي دانش را ايفا ميكند. كه همهي اسما را فرا ميگيرد. و در بخش سوّم: به فرشتگان و ابليس دستور داده ميشود كه در برابر او سجده كنند. و بالاخره در بخش چهارم: عمليات اسكان وي دربهشت و آنگـاه هبوط وي در زمين انجام ميشود. 8 ـ كشمكش: عنصر «كشمكش» در داستان آدم عليهالسلام بر سر موضوع «سجده كردن بر آدم عليهالسلام » بروز پيدا ميكند. به طوري كه ابليس به واسطهي سجده نكردنش، در مقابل خداوند متعال قرار ميگيرد و سبب ايجادتضاد ميشودكه لازمهيكشمكشاست. البته كشمكش تئآتري با كشمكش مطرح شده در اين داستان ماهيتا متفاوتاند. فقط تشابه ظاهري است كه باعث ميشود كه سجده نكردن ابليس بر آدم عليهالسلام را كشمكش بناميم. 9 ـ گفتار پاياني: عنصر «گفتار پاياني» در پايان داستان آدم عليهالسلام توسط خداوند متعال بيان ميشود. يعني به نوعي خطاب به جانشينان زمين ـ كه انديشهي داستان نيز طرح جانشيني در زمين بود ـ چنين ميگويد: گفتيم: همه از آن [بهشت] پايين رويد، آن گاه اگر رهنمودي از من براي شما آمد، كساني كه از رهنمودم پيروي كنند، بيمي بر ايشان نيست و اندوهگين نگردند و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ انگاشتند، دوزخياند و جاودانه در آنند.(1) البته نبايست به ظاهر بسنده كنيم و بگوييم كه داستان آدم عليهالسلام داراي عنصر «گفتار پاياني» است، چرا كه باطن و ماهيت امر مهمتر از ظاهر آن است. لذا بايد دقيقتر شويم تا دريابيم كه واقعا آيات 38 و 39 «گفتار پاياني» در مفهوم تئاترياند يا نه؟ داستان گاو بنياسرائيل: آيات 67ـ73 بقره) و چون موسي به قومش گفت، خداوند به شما دستور ميدهد كه ماده گاوي بكشيد، گفتند: آيا ما را ريشخند ميكني؟ گفت پناه بر خدا ميبرم كه [مبادا [از نادانان باشم«67» گفتند: از پروردگارت براي ما بخواه كه چون و چند آن گاو را بر ما روشن كند. گفت: ميفرمايد آن گاوي است نه پير و نه جوان، ميان سال بينابين؛ پس آن چه دستور يافتهايد انجام دهيد«68» گفتند: از پروردگارت بخواه براي ما روشن كند كه رنگ آن چيست. گفت: ميفرمايد آن گاوي است رنگش زردِ روشن كه بينندگان را شاد ميكند«69» گفتند: از پروردگارت بخواه كه براي ما روشن كند كه آن چگونه است [چون و چند] گاو بر ما مشتبه شده است و ما اگر خداي بخواهد راهياب خواهيم شد«70»گفت: ميفرمايد آن گاوي است كه نه رام [و كاري] است كه زمين را شيار كند و كشتزار را آبياري كند، تندرست و يكرنگ. گفتند: اينك سخن درست آوردي. سپس آن را كشتند و نزديك بود كه اين را نكنند«71» و ياد كنيد كه چون كسي را كشتيد و دربارهي او به ستيزه پرداختيد [و به گردن همديگر انداختيد] و خداوند آشكار كنندهي چيزي است كه پنهان ميساختيد«72» آن گاه گفتيم: بخشي از بدن گاو را به او [بدن آن كشته] بزنيد [تا زنده شود] و خداوند اين چنين مردگان را زنده ميكند و معجزات خويش را به شما مينماياند تا بينديشيد«73» 1 ـ انديشه: «انديشهي» نهفته در اين داستان، در آيهي 73 بيان شده است: «كَذلِكَ يُحيي اللّهُ الْمَوْتي...» «خداوند اين چنين مردگان را زنده ميكند.» حال براي تبيين اين انديشه، ساير عناصر پديدار ميشوند. 2 ـ بازگشت به گذشته: در اين داستان به يك معني از عنصر «بازگشت به گذشته» استفاده شده است و البته اين بهرهمندي در مفهوم تئآتري نميباشد. داستان گاو بنياسرائيل از حادثهي مياني آغاز ميشود؛ به طوري كه رويداد مياني اين داستان عبارت است از اختلاف نظر در شناسايي قاتل و روي آوردن به حضرت موسي عليهالسلام براي به دست آوردن قاتل و نيز كشتن گاو. اين گونه «آغاز» بيانگر اهميت اين رويداد در سلسلهي حوادث داستان ميباشد و در واقع حادثهي آغازين داستان در بردارندهي معنا و مفهوم ويژهاي است كه بر ساير مفاهيم فرعي مزيت و برتري دارد. با اندكي دقت و توجّه خواهيم فهميد كه آغاز داستان با اين رويداد، در راستاي انديشهاي است كه غايت بيان اين داستان در آن نهفته است. يعني داستان «زنده كردن مردگان» دربارهي حادثه فردي است كه قاتل وي ناشناخته است. مردم، در شناسايي قاتل، سخت دچار اختلاف ميشوند. از اين رو، به منظور كشف هويّت قاتل به موسي عليهالسلام روي ميآورند. موسي عليهالسلام به آنان دستور ميدهد تا گاوي را كه داراي مشخصات ويژهاي است، بكشند و پارهاي از اجزاي آن را به مقتول بزنند تا زنده شود و هويّت قاتل آشكار گردد. در اين صورت، نخستين رويداد داستان، قتل يك شخص است. رويداد مياني آن عبارت از اختلاف نظر در شناسايي قاتل و روي آوردن به موسي عليهالسلام براي به دست آوردن قاتل و نيز كشتن گاو. و آخرين رويداد داستان، زنده كردن فرد مقتول است. اين كه قبلاً اشاره شد كه يك معنا از «بازگشت به گذشته» در اين داستان استفاده شده است، از آيهي72 بر ميآيد؛ به طوري كه بعداز 5 آيه كه دربارهي كشتن گاو بوده است، خداوند ميفرمايد: ياد كنيد كه چون كسي را كشتيد و دربارهي او به ستيزه پرداختيد. [و به گردن همديگر انداختيد] و خداوند آشكار كنندهي چيزي است كه پنهان ميساختيد. و سپس در آيهي 73 ميگويد: آن گاه گفتيم: بخشي از بدن گاو را به او [بدن آن كشته] بزنيد [تا زنده شود]. پس معلوم ميشود كه «قتل» سرآغاز رويدادها و زدنبخشي از بدنگاو به«كشته» آخرين آنهاست. در ضمن، دلايل آغازيدن داستان به اين طريق و رويداد مياني را حداقل ميتوان چنين بيان كرد كه: الف ـ فرمان «ذبح گاو»: يعني ما را در مقابل يك فرمان آسماني قرار ميدهد. ب ـ «كشتن گاو»: وقتي انديشهي اين داستان «پديدهي احياي مردگان» است، پس تجليگاه و مظهر اين احياي مرده به وسيلهي كشتن گاو فراهم خواهد شد؛ لذا داستان به اين طريق آغاز ميشود. 3 ـ پرسش و پاسخ: داستان گاو نيز به نوعي با عنصر «پرسش و پاسخ» بيان ميشود؛ اما اين نيز نوع خاصي از پرسش و پاسخ است با معناي متفاوت از معناي تئآتري آن. به طوري كه از هفت آيهاي كه داستان گاو را بيان ميكنند، شش آيه به طريق پرسش و پاسخ ميباشد؛ پرسشي كه بنياسرائيل از موسي عليهالسلام در مورد بيان خداوند در كشتن گاو ميكنند و پاسخي كه خداوند از طريق موسي عليهالسلام به بنياسرائيل ميدهد. 4 و 5 ـ شخصيت و شخصيتپردازي: در اين داستان، اصل، «كشتن گاو» است؛ نه خود گاو، ولي به خاطر «پرسش»هاي بنياسرائيل «پاسخ»هاي خداوند، پرداختي هنرمندانه به شخصيت گاو داده است. لذا به اين معنا، گاو شخصيت اصلي داستان قرار گرفته است. يكي از شيوههاي شخصيت پردازي نيز به همين طريق، يعني «پرسش و پاسخ»، ميباشد كه به نوعي غيرتئآتري اين «پرسش و پاسخ»ها در اين داستان منجر به گفتگو شدهاند تا شخصيت گاو پرداخته شود. ويژگيهاي گاو را در چهار دسته ميتوان بيان كرد: دسته اول به بيان سه ويژگي پرداخته است؛ سنّ: از پروردگارت براي ما بخواه كه چند و چون آن گاو را بر ما روشن كند. رنگ: از پروردگارت بخواه براي ما روشن كند كه رنگ آن چيست؟ ويژگيهاي جسماني: از پروردگارت بخواه براي ما روشن كند كه آن چگونه است؟ [چند و چون] دستهي دوم به عنوان پاسخ دستهي اول آمده است؛ سن: ميانسال بينابين «عَوان». رنگ: زرد «بَقَرَةٌ صَفْراء» ويژگيهاي جسماني: تندرست و يكرنگ «مُسَلَّمَةٌ» دستهي سوم، دنبالهي دسته دوم ميباشد. زيرا در پاسخ، تنها به اعتدال سن و زردي رنگ و سلامت جسماني بسنده نشده است، بلكه براي هر داستان، ويژگيهايي را نيز بيان ميكند؛ سن: «نه پير...» رنگ: «روشن...» ويژگيهاي جسماني: «نه رام [و كاري] است كه زمين را شيار كند...» دستهي چهارم: سن: «... و نه جوان» رنگ: «... بينندگان را شاد كند.» ويژگيهاي جسماني: «... و نه كشتزار را آبياري كند.» ديگر ويژگيهاي جسماني كه مطرح شدهاند: «يك رنگ است و خال و نشانهاي در اندام آن مشاهده نميشود.» داستان طالوت عليهالسلام : (آيات246ـ252 بقره) آيا [داستان] بزرگان بنياسرائيل را پس از موسي ندانستهاي؟ آن گاه كه به پيامبرشان گفتند: براي ما فرمانروايي بگمار تا [به فرمان او] در راه خدا جهاد كنيم. گفت: اگر جهاد بر شما مقرر گردد، چه بسا كارزار نكنيد. گفتند: دليلي ندارد كه در راه خدا نجنگيم. و حال آن كه از خانه و كاشانهيمان رانده [و از زن] و فرزندانمان جدا شدهايم. آن گاه چون كارزار بر ايشان مقرر گشت، جز اندكي از ايشان، همه رويگردان شدند، و خدا از ستمكاران آگاه است«246» و پيامبرشان به ايشان گفت: خداوند طالوت را به فرمانروايي شما برگماشته است. گفتند: چگونه برما فرمانروايي كند، حال آن كه ما از او به فرمانروايي سزاوارتريم و مال و منال چنداني نيز ندارد. گفت: خداوند او را بر شما برگزيده است و به او دانايي و توانايي بسيار بخشيده است و خدا فرمانروايياش را به هر كس كه بخواهد ارزاني ميدارد و خدا گشايشگري داناست«247» و پيامبرشان به ايشان گفت: نشانهي [صدق و صحت] فرمانروايي او اين است كه «تابوت عهد» كه در آن مايهي آرامشي از سوي پروردگارتان و يادگاري از ميراث آل موسي عليهالسلام و آلهارون عليهالسلام هست و فرشتگانش حمل ميكنند، به سوي شما ميآيد. اگر مؤمن باشيد در اين امر عبرتي براي شماست«248» و هنگامي كه طالوت با سپاهيان رهسپار شد، گفت: خداوند آزمايندهي شما به جويباري است كه هر كس از آن بنوشد از من نيست و هر كس از آن نخورد از من است، مگر آن كه مشتي [آب] به دست خويش برگيرد؛ و جز اندكي از ايشان، همه از آن نوشيدند. و چون او و كساني كه همراه او ايمان آورده بودند، از آن جوي برگذشتند، [بددلان[ گفتند: امروز تاب جالوت و سپاهيانش را نداريم، [اما [كساني كه يقين داشتند كه به لقاي الهي خواهند رسيد، گفتند: چه بسا گروهي اندكشمار كه به توفيق الهي بر گروهي انبوه پيروز گرديده است و خداوند با شكيبايان است«249» و چون با جالوت و سپاهيانش رو در رو شدند، گفتند: پروردگارا بر ما [باران] صبر فرو ريز و گامهاي ما را استوار بدار و ما را بر خداناشناسان پيروز گردان«250»آن گاه به توفيق الهي آنان را شكست دادند و داود عليهالسلام جالوت را كشت، و خـداوند به او فرمـانروايي و پيامبـري ارزاني داشت و از هر آن چه خواست به او آموخت و اگر خداوند بعضي از مردم را به دست بعضي ديگر دفع نكند، زمين تبـاه شود، ولي خـداوند بر جهـانيـان بخشـش و بخشايش دارد«251» اين آيات الهي است كه به حق بر تو ميخوانيمش و تو از فرستادگاني«252» 1 ـ انديشه: عنصر «انديشه» در داستان طالوت عليهالسلام ميتواند به صورت چند انديشه مطرح شود، بدين ترتيب كه: الف ـ خدا از ستمكاران آگاه است. ب ـ خدا فرمانروايياش را به هر كه بخواهد ارزاني ميدارد و خدا گشايش گري داناست. ج ـ خدا آزماينده است. د ـ چه بسا گروهي اندكشمار كه به توفيق الهي بر گروهي انبوه پيروز گرديده است و خدا با شكيبايان است. ه·· ـ اگر خداوند بعضي از مردم را به دست بعضي ديگر دفع نكند، زمين تباه شود، ولي خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد. با بررسي اين انديشهها ميتوانيم عنصر «انديشه» در داستان طالوت عليهالسلام را اين گونه معرفي كنيم كه: خدا از ستمكاران آگاه است. براي همين اگر خداوند بعضي از مردم را به دست بعضي ديگر دفع نكند، زمين تباه شود، ولي خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد. حال مصداقهاي اين كه خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد در انديشههاي ديگر مطرح شدهاند. ـ «خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد. به همين سبب فرمانروايياش را به هر كه بخواهد ارزاني ميدارد و خدا گشايش گري داناست. چرا كه اگر چنين نباشد، زمين تباه شود.» زمين مـركز خليفـة اللهي جهـانيان. (عالـيترين هدف خلقت جهانيان همين خليفة اللهي است و تباهي زمين، يعني عقيم ماندن كار خلقت.) ـ «خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد»؛ به همين خاطر «خدا آزماينده است.» ـ «خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد»؛ به همين دليل «چه بسا گروهي اندك شمار كه به توفيق الهي بر گروهي انبوه پيروز گرديده است و خدا با شكيبايان است.» 2 ـ بازشناخت: در داستان طالوت عليهالسلام عنصر «بازشناخت» در ارتباط با گروهي از بنياسرائيل رخ ميدهد؛ به طوري كه در آيهي 246، وقتي كه آن گاه كه به پيامبرشان گفتند: براي ما فرمانروايي بگمار تا [به فرمان او] در راه خدا جهاد كنيم، ولي آن گاه چون كارزار بر ايشان مقرر گشت، جز اندكي از ايشان همه رويگردان شدند. نشان دهندهي اين مطلب است كه آن گروه از بنياسرائيل كه در آغاز داستان چنين تقاضايي از پيامبر خود داشتند، در حين عمل، جز اندكي از ايشان همه رويگردان شدند. پس اين گروه از بنياسرائيل در مورد خويشتن به شناختي جديد رسيدند كه هنگام عملي شدن خـواستـهي ايشـان از ادامـه دادن آن امتنـاع كـردند. شناخت جديد اين گروه از بنياسرائيل، به واسطهي «گماردن فرمانده» و «گذر از جويبار» فراهم ميشود تا اين كه خود اين گروه از بنياسرائيل بگويند: امروز تاب جالوت و سپاهيانش را نداريم. 3 ـ بيان: «بيان» در داستان طالوت عليهالسلام به شيوهي روايي و به طريـق گفتگـو ارايـه مـيشود. امـا ايـن شيـوهي روايـي بيـان و گفتگـو به لحـاظ ساختـار در اين داستان داراي ويژگي خاصي است. به طـوري كـه راوي ـ خـداوند متعـال ـ داستـان را ايـن گونـه آغـاز ميكنـد كـه «آيـا [داستـان[ بزرگان بنياسرائيل را پس از موسي ندانستهاي؟» اين مطلب نشان ميدهد كه مخاطبي براي داستان وجود دارد كه راوي خطابش با اوست. در ادامـه، در همان آيهي 246، آغاز و پايان و نتيجهي داستان را بيان ميكند. يعني مخاطبِ راوي در همان ابتدا ميداند كه بنياسرائيل از تقـاضايي كه از پيامبر خود دارند در حين عمل سر باز خواهند زد. حال براي اين كه اين سر باز زدن نشان داده شود، داستان در آيات بعدي بسط مييابد. در ضمن، گفته شد، ساختار «بيان» در داستان طالوت عليهالسلام خاص و ويژه است و به همين آيهي 246 بر ميگردد؛ به طوري كه كلّ داستان به صورت گفتگو است و اصولاً گفتگو، يك سير كلامي دارد. يعني يك انجامي دارد؛ به طوري كه در آن، موضوعي مطرح ميشود كه در سير كلامي طرفين به يك سرانجام ميرسد و در واقع آخرين كلام ردّ و بدل شده، شفاف كنندهي موضوع آغازين گفتگوست، اما در داستان طالوت عليهالسلام ، در آغاز داستان، شاهد هستيم كه سير كلامي گفتگو طرح نميشود، بلكه تقاضاي بنياسرائيل به عنوان كلام آغازين گفتگو بيان ميشود و در ادامه، بدون تصوير كردن سير كلامي، طرفين گفتگو، آخرين كلام گفتگو، يعني جز اندكي از ايشان، همه رويگردان شدند، بيان ميشود. در آيات بعدي براي اين كه خواننده يا شنونده داستان اقنـاع شود كه چرا ايـن گونه شده است؟ سير كلامي گفتگو طرح ميشود. در واقع منطق سير كلامي گفتگو شكسته ميشود و سپس براساس انديشه، داستان، ساختار جديـدي پيـدا ميكنـد كه ديگر اين ساختار، منطقـي غيـر از منـطق سيـر كلامـي گفتگـو دارد. 4 و 5 ـ شخصيت و شخصيتپردازي: شخصيتهاي داستان طالوت عليهالسلام به ترتيب عبارتند از: الف ـ گروهي از بنياسرائيل. ب ـ پيامبر بنياسرائيل. ج ـ طالوت عليهالسلام . د ـ جالوت. ه·· ـ داود عليهالسلام . اما شخصيت پردازي در داستان طالوت عليهالسلام ، شخصت پردازي مبتني بر انديشهي داستان است. يعني اين پنج شخصيت داستان، آن گونه پرداخته ميشوند كه لازمهي انديشهي داستان است. براي نمونه وقتي نام پيامبر بنياسرائيل بيان نميشود به اين خاطر است كه در نمودار ساختن انديشهي داستان، ذكر نام او كاربرد ندارد ولي چون حضور او به عنوان واسطه بين خداوند متعال و بنياسرائيل، پيش برندهي داستان براي آشكار شدن انديشه مؤثر و ضروري است در داستان گنجانده ميشود و آن هم در حدّ يك «پيام رسان». يعني از شخصيت او فقط «پيامبر بودن» اوست كه در خدمت انديشهي داستان است. لذا ابعاد ديگري از شخصيت او مطرح نميگردد. و شخصيت «طالوت عليهالسلام » نيز به واسطهي كجانديشيهاي بنياسرائيل پرداخته ميشود و دانايي و توانايي به عنوان بارزترين وجوه شخصيتي طالوت عليهالسلام در داستان مطرح ميشود كه اين نيز در خدمت انديشهي داستان ميباشد. و از شخصيت«جالوت» نيز،چونهمين مقداري كه بنياسرائيل را از خانه و كاشانهشان رانده [و از زن] و فرزندانشان جدا كرده است در خدمت انديشهي داستان بوده، بدان پرداخته شده است. از شخصيت «داود» عليهالسلام نيز اين سه ويژگي مطـرح ميشـود كه لازمـهي انديشهي داستان است: 1 ـ كُشندهي جالوت 2 ـ فرمانروايي او 3 ـ حكمت او 6 ـ صحنه: تنها مكاني كه به عنوان عنصر «صحنه» در داستان طالوت عليهالسلام مطرح ميشود و در عمل نقش مهمّي ايفا ميكند، همان جويباري است كه لشكريان طالوت عليهالسلام از آن ميگذرند. باز متوجه ميشـويم كه در صحنـهپـردازي داستـان نيـز همـان عنصـر انديشه، حضور دارد چرا كه بدون بيان جويبار،انديشهي داستانبه روشني تصوير نخواهد شد. «جويبار» تصويرگر اين بخش از انديشه داستان است كه خدا از ستمكاران آگاه است. چرا كه به واسطهي اين جويبار، ستم گران مصداق عيني در داستان پيدا ميكنند. 7 ـ طرح خطي: رويدادهاي داستان طالوت عليهالسلام به صورت خطي، يعني پشت سر هم و با توالي زماني، به وقوع ميپيوندد كه نتيجهي آن به عنوان عنصر «طرح خطي» در اين داستان مطرح ميشود. تقاضاي گماردن فرمانده؛ معرفي فرمانده همراه با نشانهي آن؛ لشكركشي سپاهيان طالوت عليهالسلام ؛ گذر از جويبار؛ شكست خوردن سپاهيان جالوت؛ كشته شدن جالوت. 8 ـ كشمكش: عنصر «كشمكش» در داستان طالوت عليهالسلام بر سر موضوع «گماردن طالوت به عنوان فرماندهي بنياسرائيل» بروز ميكند. البته اين كشمكش به گستردگي كشمكش تئآتري نيست. 9 ـ گفتار پاياني: عنصر «گفتار پاياني» به نوعي در پايان داستان طالوت عليهالسلام بيان ميشود: اين آيات الهي است كه به حق برتر ميخوانيمش و تو از فرستادگاني. با توجه به آيهي 252، آنچه به عنوان «گفتار پاياني» مطرح ميشود و اهميّت دارد، همان حقّ بودن آيات الهي است كه نمونهي آن، داستان طالوت عليهالسلام ميباشد. داستان نمرود: (آيهي 258 بقره) آيا [داستـان] كسـي را كـه از [سـرمستـي] آن كـه خـداونـد بـه او ملـك و مكـنت بخشيـده بـود، با ابراهيم عليهالسلام دربارهي پروردگارش محاجّه ميكرد، ندانستهاي؟ چون ابراهيم عليهالسلام گفت: پروردگار من كسي است كه زندگي ميبخشد و ميميراند، او [نمرود [گفت: من [نيز] زندگي ميبخشم و ميميرانم؛ ابراهيم عليهالسلام گفت: خداوند خورشيد را از مشرق بر ميآورد، تو از مغربش برآور. آن كفر پيشه، سرگشته [و خاموش [ماند و خداونـد مـردم ستـم كار را هدايت نميكند«258» 1 ـ انديشه: انديشهي مطرح در داستان نمرود، پديدهي «زندگي بخشيدن و ميراندن» ميباشد كه به ترتيب در دو داستان بعدي، يعني داستان «شهر خالي» و داستان «قطعه قطعه شدن چهار پرنده به دست ابراهيم عليهالسلام »، نيز مطرح ميگردد و اين داستان مدخل ورود به اين موضوع و مبحث است. اين انديشه از محاجّهي ابراهيم عليهالسلام و نمرود آشكار ميشود. 2 ـ تعريف: عنصر «تعريف» در اين داستان به گونهي خاصي ارايه شده است كه در راستاي اهداف يا به تعبير ديگر در راستاي انديشهي داستان ميباشد. خداوند ميفرمايد: آيا [داستان] كسي را كه از [سرمستي] آن كه خداوند به او ملك و مكنت بخشيده بود، با ابراهيم عليهالسلام دربارهي پروردگارش محاجّه ميكرد، ندانستهاي؟ خداوند با چنين تعريفي از «نمرود» به چند نكته اشاره دارد: الف ـ خداوند به او ملك و مكنت بخشيـده بود. ب ـ ملك و مكنت، مانع نمرود از درك صحيح دربارهي پروردگار شده بود. چرا كه ميپنداشت او هم ميتواند زنـدگي ببخشد و بميراند. 3 ـ رقابت: ابراهيم عليهالسلام كه شخصيت اصلي داستان است، به نوعي، نمرود در ابلاغ پيام الهي رقيب اوست. چرا كه ابراهيم عليهالسلام پروردگارش را خدايي معرفي ميكند كه زندگي ميبخشد و ميميراند و نمرود نيز چنين ادعايي دارد. لذا بر سر موضوع واحد اختلاف نظر حاصل ميشود و نمرود رقيب ابراهيم عليهالسلام ميشود. 4 ـ كشمكش: در اين داستان به نوعي كشمكش بين ابراهيم عليهالسلام و نمرود صورت گرفته است و از نوع كشمكش انسان بر ضد انسان ميباشد. نكتهاي كه در اين كشمكش حايز اهميت است، مشخص نبودن مكان و زمان آن ميباشد. به نظر ميرسد علت اين ابهام اين است كه بر بيان حقّ بدون قيد زمان و مكان تأكيد شود. به عبارت ديگر داستان نمرود با اين ويژگي كشمكش، اين مطلب را آشكار ميكند كه اصل، صلابت و استواري در بيان حقّ است و زمان و مكان نميتواند مانع بيان آن شود. با توجه به اين دليل، ابهام زماني و مكاني كشمكش داستان قابل توجيه است. داستان شهر خالي: (آيهي 259 بقره) آيا [داستان] كسي را كه بر شهري گذشت كه سقفها و ديوارهايش فرو ريخته بود، [در دل[ گفت: چگونه خداوند [اهل] اين [شهر] را پس از مرگشان زنده ميكند؟ آن گاه خداوند او را [به مدت] صد سال ميراند، سپس زنده كرد؛ [و به او[ گفت: چه مدت [در اين حال] ماندهاي؟ گفت يك روز يا بخشي از يك روز [در اين حال] ماندهام. فرمود: چنين نيست، صد سال [در چنين حالي[ ماندهاي. به خوردني و نوشيدنيات بنگر كه با گذشت زمان ديگرگون نشده است و به درازگوشت بنگر و [بدينسان] تو را مايهي عبرت مردم خواهيم ساخت و به استخوانها بنگر كه چگونه فراهمشان مينهيم، سپس بر آنها [پردهي [گوشت ميپوشانيم و هنگامي كه [حقيقت امر] بر او آشكار شد، گفت: ميدانم كه خداوند بر هر كاري توانا است«259» 1 ـ انديشه: همان طور كه قبلاً اشـاره شد اين داستـان (شهـر خالي) نيز پيـرامون پديدهي «زندگي بخشيدن و ميراندن» ميباشد؛ امّا به گونهاي متفاوت از داستـان قبـل. در داستـان قبـل (داستـان نمرود) بحث كلامي در مورد توانايي مطلق خداوند بر «زندگي بخشيدن و ميراندن» بود، ولي در اين داستان انديشهي «توانايي بر زندگي بخشيدن و ميراندن» به نوعي خاص نشان داده شده است. 2 ـ بازشناخت: عنصر «بازشناخت» به يك معنا در داستان شهر خالي به كار رفته است. شخصيت اصلي داستان كه در آيه از او به عنوان كسي را كه بر شهري گذشت نام برده شده است، طبق كتب تفاسير، پيامبري است كه «ارميا» يا «عزير» نام دارد. در اين داستان ارميا يا عزير در پايان به شناختي جديد نايل ميشود؛ به طوري كه در آغاز، زنده شدن اهل شهر براي او به واسطهي موقعيت و فضايي كه در آنجا حاكم بوده است، بعيد به نظر ميرسد؛ (در تفاسير آمده كه حيوانات خشكي و دريايي از مردار آنها ميخوردند)، ولي در پايان داستان خود اوست كه ميگويد: «ميدانم كه خداوند بر هر كاري تواناست.» كيفيت و چگونگي عنصر «بازشناخت» نيز از خود آيه به روشني معلوم است. او به واسطهي خواب صد ساله و بيداري بعد از آن به اين شناخت جديد ميرسد. البته عنصر «بازشناخت» در اين داستان با عنصر «بازشناخت» تئآتري تفاوت دارد. 3 ـ بيان: «بيان» در اين داستان به طريق گفتگو ارايه شده است. اين گفتگو با پرسش شخصيت اصلي داستان آغاز ميشود و در ادامه، توسط نداي غيبي يا پيرمردي (طبق برخي تفاسير) از او سؤال ميشود كه چه مدت [در اين حال] ماندهاي؟ در جواب، شخصيت اصلي ميگويد: يك روز يا بخشي از يك روز [در اين حال] ماندهام.» به همين ترتيب داستان ادامه پيدا ميكند و عنصر «بيان» شكل ميگيرد. 4 و 5 ـ گرهافكني و گرهگشايي: داستان شهر خالي در همان آغاز با گرهافكني شروع ميشود و به نوعي از گرهاي كه براي شخصيت اصلي مطرح بوده است، سخن به ميان ميآيد. البته چنان كه قبلاً نيز اشاره شد اين عناصر به مفهوم تئآتري در داستانها به كار نرفتهاند، بلكه شباهتهايي بين آن ها موجود است. گرهافكني يا عمل فراز اين داستان، اين است كه شخصيت اصلي داستان در موقعيتي قرار ميگيرد كه زنده شدن مردگان اهل شهر با آن وضعيت برايش بعيد به نظر ميرسد، به طوريكه ميگويد: چگونه خداوند [اهل] اين [شهر] را پس از مرگشان زنده ميكند؟ حال، اين گرهافكني يا عمل فراز بايد به گرهگشايي يا عمل فرود منتهي شود. در ادامهي داستان شاهد گرهگشايي هستيم؛ به طوري كه با «ميراندن و زنده كردن» خود شخصيت اصلي تحقق مييابد. گره افكني يـا عمـل فـراز داستـان شهـر خـالـي: بعيد به نظر رسيدن زنده كردن مردگان اهل شهر براي شخصيت اصلي. گـرهگشايي يـا عمل فـرود داستـان شهـر خالـي: ميراندن شخصيت اصلي و سپس زنده كردنش بعد از صد سال. 6 ـ موقعيت نمايشي: داستان شهر خالي داراي «موقعيت نمايشي» است؛ به طوري كه عمل نمايشي، آرامش و سكون داستان را از بين برده است و تا زماني كه اين آرامش و سكون باز نگردد، عمل نمايشي ادامه خواهد داشت. عمل نمايشي آغازين داستان به واسطهي كشته شد. اهل شهر فراهم آمده است، حال اين كشته شدن ميتواند سؤالات گوناگوني را برانگيزد كه يكي از آن سؤالات هماني است كه در اين داستان مطرح شده است. «كشته شدن اهل شهر يا ميراندن آن ها» نيز نقطهي عزيمت موقعيت نمايشي داستان شهر خالي ميباشد؛ به طوري كه عمل نمايشي از اين نقطه شروع و عزيمت ميكند. داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام و پرندگان: (آيهي 260 بقره) و آن گاه كه ابراهيم گفت: پرودگارا به من بنماي كه چگونه مردگان را زنده ميكني؟ فرمود: مگر ايمان نداري؟ گفت: چرا، ولي براي آن كه دلم آرام گيرد. فرمود: چهار پرنده بگير [و بكش] و پاره پاره كن [و همه را در هم بياميز]، سپس بر سر هر كوهي پارهاي از آنها را بگذار، آن گاه آنان را [به خود [بخوان. [خواهي ديد] كه شتابان به سوي تو ميآيند و بدان كه خداوند، پيروزمندِ فرزانه است«260» 1 ـ انديشه: همان طور كه ذكر شد اين سوّمين داستان در سلسلهي داستان هاي به هم پيوستهاي است كه در مورد پديدهي ميراندن و زنده كردن ميباشد، اما ايـن بار شخصيّت اصلي، ابراهيم خليلاللّه عليهالسلام است. اگر به اين سه داستـان، يك جـا نظر كنيم، نكاتي براي مان روشن خواهد شد؛ به طـوري كـه در داستان نمرود بحث نظري پيرامون پديدهي زنده كردن و ميرانـدن مطـرح شد و معلـوم گـرديد كه تنها خـداوند قـادر و متعـال است كه توانايي زنده كردن و ميرانـدن را دارد. داستـان شهـر خـالي، نمايانـدن وضعيتـي از مردگـان بـود كه زنـده شدن آن ها به نظر بعيد ميرسيد. يعني وضعيت خاص اين مردگان سبب ميشد كه ارميا يا عزير زنده شدنشان را امري بعيد پندارد. در داستانابراهيم عليهالسلام و پرندگان،موضوعبه گونهاي ديگر مطرح است، در اين جا ابراهيم عليهالسلام در اين امر شك و ترديد ندارد، بلكه از كيفيت و چگـونگي زنده كردن مردگان سؤال دارد. به عبارت ديگر اين كه خداوند متعال مردگـان را زنـده ميكند، جاي ترديد نيست، بلكه اين زنده شدن به چـه طريق خواهـد بود، ايـن معنـا از خود آيهي مباركه نيز بر ميآيد. ابراهيم عليهالسلام ميگويد: پروردگارا به من بنماي كه چگونه مردگان را زنده ميكني. در واقع ابراهيم عليهالسلام از خداوند متعال كاري ميخواهد كه هنوز زمان وقوع آن نرسيده است. چرا كه در قيامت، مردگان زنده خواهند شد؛ نه قبل از قيامت و اين پرسش از كيفيت عمل است؛ نه از خود عمل. در اين سه داستان يك انديشه واحد از ابعاد مختلف مطرح شده است و به خاطر همين ابعاد مختلف، موقعيتها شخصيت ها و رويدادهاي متفاوتي در داستان ها گنجانده شده است. و اين تفاوت در موقعيت ها و شخصيت ها و رويدادها، لازمهي چنين نگرش هايي از يك انديشهي واحد بوده است. 2 ـ بيان: بيان در داستان ابراهيم عليهالسلام و پرندگان با عنصر «گفتگو» ارايه شده است كه به روشني از خود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 632]
صفحات پیشنهادی
عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن
عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن خبرگزاري فارس: اين مقاله بر آن است كه به دو پرسش زير پاسخ گويد:1) آيا وجه اشتراكي بين عناصر نمايشي و قصص قرآن كريم وجود ...
عناصر نمايشي در داستانهاي قرآن خبرگزاري فارس: اين مقاله بر آن است كه به دو پرسش زير پاسخ گويد:1) آيا وجه اشتراكي بين عناصر نمايشي و قصص قرآن كريم وجود ...
شش رویکرد هنری به قران
عناصر نمايشي همچون ساختمان و ساختار، زاويه ديد، انديشه و محتوا، ساختمان نمايش، ... باشد که اين نگاه براي تمام علاقمنداني که مي خواهند داستانهاي قرآني را دستمايه کار ...
عناصر نمايشي همچون ساختمان و ساختار، زاويه ديد، انديشه و محتوا، ساختمان نمايش، ... باشد که اين نگاه براي تمام علاقمنداني که مي خواهند داستانهاي قرآني را دستمايه کار ...
نگارين 55
نگارنده با اشاره به مطالب موجود در موسيقي و نظر قرآن و حديث و علماي اسلامي و .... بررسي عناصر نمايشي داستان حضرت يوسف کتاب «حکمت، هنر زيبايي و عناصر ...
نگارنده با اشاره به مطالب موجود در موسيقي و نظر قرآن و حديث و علماي اسلامي و .... بررسي عناصر نمايشي داستان حضرت يوسف کتاب «حکمت، هنر زيبايي و عناصر ...
قصص و علل بيان آن در قرآن
نکته ديگر اين است که، عناصر قصه هاي قرآني، از واقعيت و صداقت الهام مي گيرند. در آن ها به نمايش دقيق و حقيقي صحنه ها اهميت داده مي شود. در نقل داستان، به جزئيات و ...
نکته ديگر اين است که، عناصر قصه هاي قرآني، از واقعيت و صداقت الهام مي گيرند. در آن ها به نمايش دقيق و حقيقي صحنه ها اهميت داده مي شود. در نقل داستان، به جزئيات و ...
موسیو ابراهیم و گلهای قرآن
علیرضا کوشک جلالی"موسیو ابراهیم و گل های قرآن" داستان یک پسر 13 ساله یهودی ... در تئاتر باید نمایشنامه و بازیگر خوب باشند و دیگر عناصر زیاد اهمیتی ندارند.
علیرضا کوشک جلالی"موسیو ابراهیم و گل های قرآن" داستان یک پسر 13 ساله یهودی ... در تئاتر باید نمایشنامه و بازیگر خوب باشند و دیگر عناصر زیاد اهمیتی ندارند.
عاشورا می تواند یک اثر ماندگار سینمایی را رقم بزند
بسياري از ما داستانهاي قرآني و مذهبي زيادي از زندگي بزرگان دين را به خاطر داريم و ... است که عناصر داستاني لازم براي طرح و توليد يک اثر نمايشي را دارد؛ وجود قهرمان و ...
بسياري از ما داستانهاي قرآني و مذهبي زيادي از زندگي بزرگان دين را به خاطر داريم و ... است که عناصر داستاني لازم براي طرح و توليد يک اثر نمايشي را دارد؛ وجود قهرمان و ...
پژوهشي پيرامون قصههاي قرآني
ب) پراكندگي و تكرار : داستانهاي قرآن به صورت پراكنده و قطعه قطعه در قرآن پخش است، اما .... داستان چه به صورت نظم و چه در شكل ناشناختهاي از نمايشنامه و فيلم اثري در خواننده .... “ربب” كه در صورت مضاعف “ربّ” ميشود دو عنصر معنايي دارد: مالكيت و تدبر.
ب) پراكندگي و تكرار : داستانهاي قرآن به صورت پراكنده و قطعه قطعه در قرآن پخش است، اما .... داستان چه به صورت نظم و چه در شكل ناشناختهاي از نمايشنامه و فيلم اثري در خواننده .... “ربب” كه در صورت مضاعف “ربّ” ميشود دو عنصر معنايي دارد: مالكيت و تدبر.
جلوه دراماتیک قرآن کریم(1)
جلوه دراماتیک قرآن کریم(1) ... با چنین پیش فرض هایی اسلام سنی هرگز به شیوه ی نمایشی دست نیافت و تعزیه که زاده ی هنر و ابداع مسلمانان ..... پي نوشت : 1- همآنجا، ص 29.2- عناصر داستان، جمال ميرصادقي،چاپ دومف انتشارات شفا، تهران، 1367، ص 42.
جلوه دراماتیک قرآن کریم(1) ... با چنین پیش فرض هایی اسلام سنی هرگز به شیوه ی نمایشی دست نیافت و تعزیه که زاده ی هنر و ابداع مسلمانان ..... پي نوشت : 1- همآنجا، ص 29.2- عناصر داستان، جمال ميرصادقي،چاپ دومف انتشارات شفا، تهران، 1367، ص 42.
اجراي نمايش قرآني «سمفوني بيداري» از 11 تير در تالار وحدت
25 ژوئن 2008 – گروه هنر: نمايش «سمفوني بيداري» برگرفته از روايتهاي قرآني از 11 تيرماه در ... خلقت، بهشت، هبوط، هابيل و قابيل، داستان ابراهيم (ع)، موسي(ع)، عيسي(ع)، رستم و ... در اين سير تاريخي هميشه سه عنصر حق، باطل و شيطان حضور دارند.
25 ژوئن 2008 – گروه هنر: نمايش «سمفوني بيداري» برگرفته از روايتهاي قرآني از 11 تيرماه در ... خلقت، بهشت، هبوط، هابيل و قابيل، داستان ابراهيم (ع)، موسي(ع)، عيسي(ع)، رستم و ... در اين سير تاريخي هميشه سه عنصر حق، باطل و شيطان حضور دارند.
ادبيات و قرآن(1)
همه ي اين عناصر در تلفيق با يکديگر پيام و معناي کامل قرآن را پديد مي آورند، ... که به تبع آن مطالعات معدودي درباره داستان پردازي قرآن - يعني طرح داستان، گفتگوها، ..... به نمايش مي گذارند و در حالي که بسياري از شخصيت هاي قرآني يا خوبند يا بد، اما به ...
همه ي اين عناصر در تلفيق با يکديگر پيام و معناي کامل قرآن را پديد مي آورند، ... که به تبع آن مطالعات معدودي درباره داستان پردازي قرآن - يعني طرح داستان، گفتگوها، ..... به نمايش مي گذارند و در حالي که بسياري از شخصيت هاي قرآني يا خوبند يا بد، اما به ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها