واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: گروه فرهنگ- مرجان حاجي حسني: خانه ابدي پيمان، آماده است. افراد زيادي آمده اند تا به جوان خوش قد و قامتي که روي دوش مردم حمل مي شود بگويند «پيمان جان، خانه نو مبارک»
نزديکتر که مي شوند، مي بينمش که سوار بر دوش مردم با لبخند ميآيد. حلقه گل زيبايي که بر گردن دارد زير نور خورشيد زيباتر به نظر مي رسد و او در ميان تشويق و اشتياق جمعيت فقط مي گويد: « خدا را شکر که باز هم زنده هستم،» اما همه تصورات يک حباب زيباست که خيلي زود در خاطرم مي شکند و من در کمال ناباوري تابوت بزرگي را مي بينم که سوار بر دوش مردم باشتاب به سوي خانه ابدي پيمان ميآيد. جمعيت هم به سرعت به دنبالش مي آيند. اما پيمان عجول تر از آن است که منتظر کسي بماند. او مثل هميشه شتاب دارد. اما چشمان اشکبار همراهانش باور ندارند که ديگر پيمان ابدي به معبود مي پيوندد.
اما مرگ خوب مي داند که پيمان، از خفتن در خانه ابديش هراس نداشت وگرنه حيثيت مرگ را اين چنين به بازي نمي گرفت.
امروز جمعه است، 18 ارديبهشت ماه خانه سينماي ايران، مملو از جمعيتي است که آمده بودند، پيکر پيمان ابدي- بدلکار سينما و تلويزيون ايران- تا قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) بدرقه کنند.
در اين مراسم جمعي از هنرمندان سينما و تلويزيون و علاقمندان به پيمان ابدي حضور دارند; ضمن اينکه اعضاي گروه «بدلکاري ابدي» در حالي که لباسهايي متحدالشکل به تن دارند، از مقابل در خانه سينما تا داخل حياط در صفي منظم ايستاده اند.
حسينعلي فلاح ليالستاني، ميرمحمد تجدد، داود خليلي، ذبيح ذبيح پور، محمدرضا گلزار، عليرضا فتحي، باران کوثري، شقايق دهقان، سيامک انصاري، پژمان بازغي، برادران بنفشه خواه، همايون باقرزاده، رضا طوفان، مهدي ميامي، حسن فردين، فريدون بخشايش، ايرج سرباز، رحمان مقدم، حشمت آرميده، علي الله ياري، هما مکرمي و سيما پرنور از جمله هنرمنداني بودند که در مراسم تشييع پيکر پيمان ابدي حاضر شدند.
در بخشي از اين مراسم بابک باقري يکي از شاگردان ابدي به نيابت از گروه بدلکاري «پيمان ابدي» در سخناني که به سختي قادر به بيان جملاتش بود، از حاضران تشکر کرد و گفت: صفت هاي پيمان را در يک جمله نمي توانم بگويم; او در خوش برخوردي، زبان زد همگان بود و اعتمادبه نفس اش نيز براي همه سمبل بود. من ياد ندارم سر صحنه ي فيلمي باشم و پيمان محبوب نباشد. او به حدي درست منش بود که همه را شيفته خود مي کرد.
او سپس به قرائت شعري پرداخت و گفت: تا که بوديم نبود با ما کسي .... کشت ما را غم بي هم نفسي
تا که مرديم همه يار شدند.... خفته ايم همه بيدار شدند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]