واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش سوم/بررسي مفهوم قلب در قرآن كريم
گروه خبرنگاران افتخاري / سيد جعفر فاطمي نوش آبادي: همانطور كه ايست قلبي موجب مرگ قطعي انسان ميشود، از نظر روحي نيز مرحله ختم قلبي مفهوم زوال قابليت تغيير را دارد. اهل لغت، ختم قلب را مهر زده شدن آن معنا ميكنند.
قساوت (سنگدلي) از بيماريهاي قلب است. ما در زبان فارسي به كسي كه بسيار خشن و بيرحم باشد، سنگدل يا قسيالقلب ميگوييم، اما در زبان قرآن قساوت مقابل بيرحمي نيست، بلكه حالتي شبيه همان طبع قلبي است كه همچون سنگ بسيار سخت و نفوذناپذير شده باشد. سنگ برخلاف خاك كه آب باران را جذب ميكند و سبزه و گل و گياه ميدهد، رابطه چنداني با باران برقرار نميكند و بياعتنا باقي ميماند.
ذكر الهي نيز باران رحمتي است كه دلهاي مستعد و شوريده حال آنرا جذب ميكنند و خرمي و صفا و طراوت و تازگي مييابند، اما كساني كه به دليل اشتغال به تمنيات نفس و تمايلات دنيايي، انگيزه و احساس حقطلبي را در خود تضعيف كردهاند، همچون سنگ بيتفاوت و روگردان از آن ميشوند. يكي همچون اسفنج آب حياتبخش را جذب ميكند و ديگري همچون پارچههاي نايلوني به صورت سطحي با آن برخورد ميكند. نگاه كنيد به اين آيه كه چگونه چنين قضاوتي را تبيين ميكند: «افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علي نورٍ من ربه فويل للقاسيه قلوبهم من ذكرالله ...: آيا كسي كه خداوند سينهاش را براي اسلام (تسليم شدن به حق) گشوده باشد، در نتيجه در پرتو نوري از جانب رب خويش باشد (مساوي است با كسي كه در تاريكيهاي باطل باشد)، پس واي بر كساني كه دلشان در برابر (جذب) ياد خدا سنگ (دچار قساوت) باشد.»
همانطور كه ملاحظه ميكنيد قساوت را در آيه فوق در برابر شرح صدر قرار داده است كه مفهوم آن آزادي فكري، وسعت نظر و گشايش افق انديشه است. قساوت قلب، امري ذاتي، موروثي و ناگهاني همچون بيماريهاي قلب فيزيكي ما نيست، حالتي است كه بهتدريج، روز به روز و ذره ذره عارض ميشود، قرآن در تمثيلي گويا چنين حالتي را در مورد بنياسرائيل به دليل قرنها گمراهي و انحراف از حق، در روند تاريخ گذشتهشان نشان داده است.
اصولا قلب ما در قبول و پذيرش حق و هدايت الهي حالات مختلفي دارد كه از نظرِ سرسختي و مقاومت، يا نرمي و جاذبيت، قابل تشبيه با سنگ است. برخي از سنگها همچون سنگ خارا، نه آبي به خود جذب مي كند و نه در اثر تغييرات جوي (باد و باران و يخبندان) تغيير شكل چنداني ميدهد. سنگهاي آذرين معمولا چنين هستند، اما بعضي از سنگهاي رسوبي، به دليل نرمي زياد قابليت بيشتري نشان ميدهند و اسفنجوار با تمام حجم خود آب را جذب ميكنند و به سهولت تغيير شكل و حالت ميدهند.
قرآن نيز در مقام مقايسه و تمثيل، از اين شباهت ظاهري استفاده كرده و با ارائه مثال مجسمي از تفاوت تغيير شكل سنگها در كوه و دشت در اثر عوامل جوي، نشان داده است كه قلب آدمي از نظر قساوت و سختي ممكن است از سنگ هم سختتر شود، با اين تفاوت كه عمل تغيير شكل در طبيعت، باد و باران و تفاوت درجه حرارت است و در شريعت و نفس آدمي، هدايت و ارشاد الهي.
اين حقيقت را آيه ۷۴ سوره بقره به روشني و وضوح در سه تصوير مختلف از تغيير شكل سنگها در طبيعت به شرح ذيل بيان كرده است: سنگهايي كه به شدت تأثيرپذير بوده و به شكل انفجارآميزي نهرهاي متعددي از درون خود جاري ميسازند؛ سنگهايي كه حداقل شكاف برداشته و آبي خارج ميسازند؛ سنگهايي كه (به دليل فرسايش يا يخبندان) از اوج ارتفاعات به پايين ميغلتند و سقوط و هبوط ميكنند.
حالات فوق مبين اين حقيقت است كه سختترين سنگها هم سرانجام تأثيري از طبيعت ميپذيرند و تغيير حالتي ميدهند، اما برخي از انسانها در اثر ناسپاسي و انحراف از حق، به چنان قساوت و سنگدلي دچار ميشوند كه قلبشان از سنگ نيز سختتر ميشود.
نگاه كنيد به آيه مورد نظر: «ثُمَّ قَسَت قَلُوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالحِجارهِ اَواَشَدُّ قَسوهً واِنَّ مِنَ الحِجارَهِ لَما يَتَفَجّرُ مِنهُ اَلاَنهارُ وَاِنَّ مِنها لَما يَشّقّقُ فَيَخرُجُ مِنهُ الماءُ و اِنّ مِنها لَما يَهبِط مِن خَشيَهِ اللِه وَ مَااللهُ بِغافِلٍ عَمّاتَعمَلون: سپس دلهاي شما بعد از آن سخت شد همانند سنگ يا سختتر از آن، چرا كه از برخي سنگها نهرهاي متعدد منفجر و جاري ميشود و برخي تركخورده و از شكاف آن آبي جاري ميشود و برخي نيز از خشيت الهي هبوط ميكنند و خدا از آنچه ميكنيد غافل نيست.»
انسانهاي متقي و مخلص و مقرب درگاه الهي، همچون انبيا(ع) و اوليا، در برابر هدايت و ذكر حق آنچنان متحول و منقلب و دگرگون ميشوند كه وجودشان سرچشمه انواع علم و حكمتها ميشود و آثار آب حيات و هدايتشان، امتها را تا ابد سيراب ميكند. پيروان راستين آنها و پيشتازان از امت نيز قابل تشبيه به سنگي هستند كه شكاف برداشته و از درون آن آبي روان ميشود.
آنها نيز با تأثيرپذيري از پيام رسولان و با ايمان و اعمال صالح خود به مردم خير و خدمت و احسان و انفاق ميكنند و بالاخره سومين گروه كساني هستند كه اگر منشا خير و فايدهاي نيستند و تشنگي و طلبي را برطرف نميسازند، حداقل از قله غرور و استكبار خود پايين آمده خضوع و خشوع در برابر حق نشان ميدهند و از منيت و مستي غرور دست بر ميدارند.
تمثيل فوق از تركيب حالات مختلف سنگها در طبيعت با عكسالعمل و بازتاب دروني دل آدمي در برابر حق، تصوير زيبايي ساخته است كه براي اهل بصيرت بس تماشايي است، به خصوص نسبت دادن هبوط از بلندي يا خشيت الهي، كه مخصوص موجودات ذيشعور است، به سنگ و كوه كه ظاهرا شناخت و شعوري ندارند، براي همين است كه متكبران را از اوج افتخارات و قله غرور آنها به نيروي خشيت الهي به دامان تواضع و فروتني فرود آورد.
نتيجهگيري نهايي «و ماالله بغافل عما تعملون: خدا از آنچه ميكنيد غافل نيست.» نيز با ظرافتي شگفت، حواس خواننده يا شنونده را از استعاره و تمثيل به عالم واقعيات و عملكرد انسان متوجه ميسازد تا از طبيعت درس توحيد بگيرد.
ختم قلب: همانطور كه ايست قلبي موجب مرگ قطعي انسان ميشود، از نظر روحي نيز مرحله ختم قلبي مفهوم زوال قابليت تغيير را دارد. اهل لغت، ختم قلب را مهر زده شدن آن معنا ميكنند. در روزگاري كه هنوز امضاي پاي مدارك و اسناد معمول نشده بود، مردم از مهر استفاده ميكردند و به اين وسيله نامه و نوشته خود را خاتمه ميدادند، گاهي نيز از خاتم (انگشتر) به جاي مهر استفاده ميكردند.
قرآن تصريح ميكند: «اِنَّ َلَذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيهِم نذَرتهم اَم لَم تُنذِرهُم لاُيؤمِنونَ خَتَمَ اللهُ عَلي قُلُوبِهِم وَ عَلي سَمعهِم و عَلي اَبصارِهِم غِشاوهٌ...: كساني كه راه انكار و حق پوشي (كفر) را برگزيده اند، تفاوتي نمي كند چه هشدارشان بدهي يا بي تفاوت بماني. آنها ايمان نمي آورند، چرا كه (به دليل ناديده گرفتن حقايق) خداوند بر دل ها و گوش هاي آنها "مهر خاتمه" زده و بر چشمانشان گويي پرده اي است.»
ناديده گرفتن حقيقت از خودبيني ناشي ميشود، كسي كه خالق هستي را نميپرستد، در واقع با پيروي از خواهشهاي دل و هواي نفس، خودش را ميپرستد و به رغم علم و دانشِ اكتسابي، در حقيقت گمراه است. قرآن سقوط به مرحله خودپرستي را كه انحرافي از خداپرستي است، از آثار ختم قلب شمرده است: «اَفَرَاَيتَ مَنِ اَتّخَذَ اِلهَه هَواهُ وَاَضَلَّهُ اللهُ علي عِلمٍ وَ خَتَم عَلي سَمعِه وَ قَلبِهِ وَجَعَلَ عَلي بَصَرِهِ ِغشاوَهً: آيا به آن كس كه هواي نفسش را معبود خود گرفته (و به آن تسليم شده) توجه كردهاي؟ (در نتيجه طبيعي چنين رفتاري) خداوند او را هرچند عالم بود، گمراه كرد و بر گوش و دلش مهر (غفلت) نهاد و بر ديدهاش پردهاي كشيد.»*
ادامه دارد ... .
*منبع: پايگاه اطلاعرساني پارسينه
سه شنبه 2 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]