واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: تقدير تلخ يك آشنايى
[ايران واشقانى فراهانى ]
زن با عجله پله هاى دادگاه را پيمود و نفس زنان خود را به شعبه دهم دادگاه رساند. مى خواست هر طور شده اسناد معاملات ميلياردى شوهرش را در آخرين لحظه ها باطل كند.
دلش نمى خواست به اين آسانى ارثيه و اموال پدرى اش را از دست بدهد.
«طاهره» دختر يكى يكدانه «محمودخان» در خانه مجلل پدرش از همه نوع امكانات بهره مند بود. به همين خاطر هم هميشه مورد حسادت و بدخواهى دوستانش قرار مى گرفت و سعى مى كرد تا كمتر، دوستى پيدا كند.
دامنه تنهايى روحش آنقدر وسيع بود كه هميشه منتظر بود تا حادثه اى از راه برسد و به زندگى ملال آور و يكنواختش پايان دهد. دلش مى خواست زندگى بى دردسرش آنقدر هيجان و فراز و نشيب داشته باشد كه جريان زندگى او را با خود ببرد. او دخترى پرانرژى بود كه در سكون و بى خبرى احساس خفگى و دلمردگى مى كرد.
آن روز وقتى دبير ادبيات از دانش آموزان خواست تا به عنوان تكليف نوروزى ۵ شعر از پنج شاعر معاصر انتخاب و حفظ كنند طاهره هيچگاه فكر نمى كرد حادثه اى كه منتظرش بود از راه برسد.
او براى انتخاب و خريد كتاب ها سردرگم شده بود و بيهوده در كتابفروشى بزرگ كتابها را زير و رو مى كرد. بالاخره هم رفتار ناشيانه اش باعث شد از پسر جوانى كه در حال بررسى حساب ها و فاكتور فروش كتاب ها بود، كمك بگيرد.
همكلام شدن آنها با هم دقايقى طول كشيد اما همان لحظه زودگذر كافى بود تا براى هميشه پاى عشقى پردردسر به زندگى اش باز شود.
حالا حادثه اى كه «طاهره» منتظرش بود، از راه رسيده بود. ديدار گاه و بى گاه آنها به زندگى بى روح و كسل كننده دختر جوان رنگ و بوى تازه اى بخشيده بود و آسمان زندگى در نظرش پرستاره تر از قبل به نظر مى رسيد.
مادرش كه متوجه تغيير رفتار و روحيات دخترش شده بود، مدتى حركات «طاهره» را زير نظر گرفت. تا اين كه يك روز با پيدا كردن نامه عاشقانه «امير» راز پنهانى دخترش برملا شد و پى برد كه او عاشق شده است. مخالفت هاى پدر ومادر طاهره هم هيچ فايده اى نداشت. او تصميم به ازدواج با پسر مورد علاقه اش گرفته بود و حتى تصميم به ترك تحصيل داشت.
هر چند امير پسر خوبى به نظر مى رسيد، اما خانواده اش از نظر مالى در سطح پائين ترى از پدر طاهره قرار داشتند. با اين حال «محمود خان» دلش مى خواست تا دختر يكى يكدانه اش را به عقد پسرى هم شأن خودشان درآورد.
سرانجام چند روز اعتصاب غذا و اوقات تلخى هاى «طاهره» و خانواده اش باعث شد تا با وساطت خان عمو، پدرش به ازدواج آنها رضايت دهد اما «محمودخان» براى آن كه روى سختى هاى زندگى را به دخترش نشان دهد، حمايت مالى خود را از آنها قطع كرد. او قصد داشت تا به اين ترتيب از دامادش انتقام بگيرد.
بنابراين زندگى «طاهره» و «امير» در كمال سادگى كليد خورد. آنها عهد بستند تا براى ساختن زندگى شان تلاش كنند و روى پاى خودشان بايستند.
با اين حال هر چند وقت، نوعروس در تنهايى هايش رفاه و آسايش خانه پدرى را به خاطر مى آورد و خسته از سختى روزگار به ياد آن روزهاى بى دردسر مى افتاد. اما وقتى امير را مى ديد كه با كار شبانه روزى در شركت سعى مى كرد مخارج زندگى شان را تأمين كند دلگرم مى شد و ناملايمات را تحمل مى كرد.
همزمان با تولد سومين فرزندشان، پدر «طاهره» كه از سال ها قبل مبتلا به سرطان بود، به تلخى جان سپرد و ثروت كلان او به تنها دخترش رسيد.
كارخانه آجرسازى، باغچه و ويلا، گاودارى بزرگ، خانه مجلل در شمال شهر و باغ بزرگى در شمال.
مادر هم كه پس از سال ها جدايى از دخترش ديگر تنهاى تنها شده بود، سعى كرد اختلاف با دامادش را كنار بگذارد و به جبران اين همه دورى از آنها بخواهد تا كنار هم زندگى كنند.
به محض بازگشت به خانه پدرى همه خاطرات قديمى در ذهن «طاهره» تداعى شد. جاى پدر آنقدر خالى بود كه هر لحظه اندوه فراغش قلبش را مى فشرد و آرزوى ديدن او را داشت.
حضور بچه هاى طاهره در خانه پدر بزرگ، رفته رفته غبار غم را از بين برده روحيه مادربزرگ را هم تغيير داده بود. «طاهره» هم با رسيدن به رفاه گذشته اش سختى هاى زندگى را فراموش كرده و از اين كه فرزندانش مى توانستند راحت تر زندگى كنند، شاد و خندان به نظر مى رسيد.
«امير» با آنكه مرد درستكارى بود، اما نمى توانست مثل پدرزن مرحومش اداره امور كارخانه و املاك او را به دست بگيرد. او مديريت لازم براى رسيدگى و نظارت بر دارايى هاى موروثى را نداشت و بررسى حساب هاى پدر، بدهى ها و درآمدها را خارج از توانش مى ديد.
هر چند «طاهره» زن زيرك و باهوشى بود اما براى احترام به شوهرش ترجيح مى داد اداره امور را به دست او بسپارد و كمتر مداخله كند. او براى احتياط از شوهرش خواست برداشت از حساب هاى بانكى با امضاى هر دو نفرشان صورت گيرد تا بدون مشورت هم، چكى صادر نشود.
او با اعطاى وكالتنامه اى رسمى اختيار همه ارثيه اش را به شوهرش واگذار كرد و تصميم گرفت تا بيشتر در خانه كنار مادر و فرزندانش بماند.
«امير» به خاطر كار سخت و فشار فكرى در ۵۰ سالگى دچار افسردگى شديد شد. به طورى كه روزبه روز گوشه گيرتر شد و از هياهوى محيط كار فاصله گرفت. او به ناچار به مشاور مالى خود اعتماد كرد و از وى خواست با دريافت حقوقى بالاتر مسئوليت رسيدگى به كارها را برعهده بگيرد.
دوماه بعد، مشاور مالى جلسه اى ترتيب داد و از «امير» خواست تا با فروش بخشى از تصرفاتش، خود را از فشار روانى و استرس شغلى رها كند و زندگى آرامى را پيش گيرد.
در اين ميان «طاهره» احساس خطر مى كرد، اما بدون آن كه چيزى بگويد به دادگاه رفت و از اداره امور سرپرستى خواست تا شوهرش را محجور اعلام كنند.
سرانجام كميسيون روانپزشكى در پزشكى قانونى تشكيل شد و با دعوت از امير و انجام مصاحبه با وى مشخص شد كه وى دچار جنون ادوارى است و در وضعيت فعلى قادر به اداره امور خود نيست.
پس از دريافت اين گزارش، زن به عنوان قيم مالى شوهرش انتخاب شد اما ۹ ماه بعد او پى برد حساب هاى بانكى شان كه هر ماه ميليون ها تومان گردش مالى داشت، خالى شده و چك هاى صادره همه برگشت مى خورند.
او در ادامه تحقيقات دريافت مشاور مالى شان با همدستى ۳ شبكه كلاهبردار طى چند ماه مالكيت كارخانه و همه دارايى شان را تصاحب كرده و در شرايطى خاص با فريب «امير» و سوء استفاده از بيمارى اش تمامى اموال را مفت از چنگش درآورده و بين خودشان تقسيم كرده اند.
بنابراين «طاهره» از مشاورشان به اتهام خيانت درامانت شكايت كرد و از اداره سرپرستى خواست تا دستور توقيف عمليات تنظيم اسناد براى انتقال به خريداران قلابى را صادر كنند.
او همچنين تقاضاى صدور حكم حجر كرد تا شوهرش از سوى دادگاه محجور و ممنوع المعامله شود.
در جلسه دادگاه، خريداران كلاهبردار با ارائه مبايعه نامه اى كه نشان مى داد، آنها كارخانه و ديگر مستغلات را به نرخ روز خريدارى كرده اند، ادعاهاى زن را تكذيب كردند. اما «طاهره» با دقت در قولنامه ها دريافت «امير» فارغ از همه اين كشمكش ها پاى برگه ها را مهر و امضا كرده است.
«طاهره» كه همه زندگى و نتيجه سال ها زحمت پدرش را از دست رفته مى بيند، آرزو مى كند كه روزهاى آرام و بى دغدغه گذشته برگردد. او از اين همه حادثه و اتفاق خسته شده است /
«امير» بدون آنكه پولى دريافت كند، اسناد مالكيت را امضا كرده و همه ثروت خانوادگى «طاهره» را در اثر بيمارى روحى برباد داده بود.
او نمى داند آيا نتيجه حكم دادگاه به نفع شان خواهد بود يا نه، اما آرزو مى كند هر چه زودتر حادثه ها متوقف شوند و او دوباره به زندگى كم دغدغه تر گذشته بازگردد. با اين حال همچنان منتظر آخرين اعلام نظر دادگاه مانده است.
يکشنبه 31 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]