واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: سیاست > چهره ها - خویشاوندسالاری (نپوتیسم) یعنی همین. یک عده بچه زن سوگلی هستند و یک عده از زنان صیغه ای. دسته اوّل شاه میشوند مثل محمد شاه، و دسته دوّم باید جنگ کنند برای "شاه کاکا" و هرات را بگیرند ولی سودش را آدمهای بی هوّیت هرهری مذهب بخورند مثل میرزا آقاخان نوری صدراعظم! به گزارش خبرآنلاین، عبدالله شهبازی، مورخ و پژوهشگر کهنهکار کشور، در یادداشتی که برای وبلاگ «غبار» ارسال کرده، نوشته است: من از ده بیست سال پیش میگفتم «نظام» دو نوع فرزند دارد. یکی بچههای زن «عقدی» است و دیگری بچه های زن «صیغه ای». من همیشه میگفتم: من بچه صیغه ای «نظام» هستم! سالها پیش میگفتم این حرف را. زمانی که به درد آمده بودم از کارهای شبانهروزی خودم و حالم بهم میخورد از تعریف ها و تمجیدها و تجلیلهایی که فقط حرف بود. میدیدم من این همه زحمت میکشم و فلان طلبه یا غیرطلبه «دهاتی» که تا دیروز به اتاقم راهش نمیدادم و خدا شاهد است بعضی شان را یک سال معطل میکردم برای یک جلسه دیدار، ناگهان میشود معاون وزیر. نه اینکه حسادت میکردم. خیر. از برکشیده شدن آدمهای دون و بیسواد حرصم میگرفت. ضمناً منظورم از «دهاتی»" اهانت به روستائیان نیست که خودم جد اندر جد روستایی که نه، عشایر، هستم. یعنی اگر روستائیان ساکن بودند و یکجانشین، پدران من چادرنشین بودند و از کوه بالا و پائین میرفتند برای یک لقمه نان! وی در ادامه این یادداشت مینویسد: برای من وضع فرق نکرده. چه «داخل نظام» باشم چه «خارج نظام»! قبلاً که داخل نظام بودم، که انشاءالله هنوز هم هستم اما زمانی فهمیدم بچه صیغه ای هستم که مؤسسهای بهنام مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران را در سه هزار مترمربع زمین در خیابان فرشته به پا کردم و برای ده سال پروژه تعریف کردم و قرارداد بستم. چقدر بنیاد دوست داشت این زمینها را بکوبد و برج بسازد! بهترین نقطه تهران است... وقتی همه چیز آماده شد، آنقدر اذیتم کردند که استعفا دادم. از خدا میخواستند. فوراً آقای... را، که از نیویورک آمده بود و علاف بود، گذاشتند به جای من. از شماره اوّل فصلنامه اسم او به عنوان سردبیر درج شد. حتی از من [در فصلنامه] تشکر هم نکردند در حالیکه بعضی مقالات سه شماره اوّل فصلنامه را اصلاً ویرایش که چه عرض کنم، بازنویسی کرده بودم برای نویسندگانی که اوّلین مطلب شان بود [...] این است سازوکار تحقیق در این مملکت. سالها پیش علامه تجلی اردکانی گفته: در خراب آباد ایران هستی ام بر باد رفت/ تا تجلی بخش تجریدم سوی بنگاله شد وی در تحلیل اوضاع تحقیق و محققان در کشور مینویسد: فکر میکنید چرا این همه شعرا و معمارها و متفکران ما به هند میرفتند به دستگاه این و آن امیر و شاه هندی ولی در ایران نمی ماندند. چون شبه قاره هند، مثل اروپا، متکثر بود و صدها حکومت مستقل و نیمه مستقل داشت و میشد از دست این به آن یکی پناه برد. ولی در ایران نمیشد. یعنی کمتر میشد. یا باید «داخل نظام» باشی یا «خارج از نظام». و «خارج از نظام» یعنی یا باید بمیری یا مهاجرت کنی... شش ماه پیش رفتم سری به نیویورک زدم. یک ماهی بودم. نگذاشتند در نیویورک هم یکی دو ماه راحت باشم. شایع کردند که فلانی به آمریکا پناهنده شده. زود برگشتم! شهبازی در بخش پایانی یادداشتش آورده است: زمانی، همان عزیزی که گفتم، و انصافاً پسر بامعرفت و خوبی است و دوستش دارم ولی فرهنگ و مکانیسم رشد در مملکت ما همین است و گریزی از آن نیست، در جلسهای گفت: «من بچه آخوندم و این نظام مال من است.» خندیدم و گفتم: نظام که مال بچه آخوندها نیست. زمانی که من و امثال من در زندان ساواک بودیم تو کجا بودی؟ واقعاً این تلقی وجود دارد. خویشاوندسالاری (نپوتیسم) یعنی همین. یک عده بچه زن سوگلی هستند و یک عده از زنان صیغه ای. دسته اوّل شاه میشوند مثل محمد شاه، و دسته دوّم باید جنگ کنند برای "شاه کاکا" و هرات را بگیرند ولی سودش را آدمهای بی هوّیت هرهری مذهب بخورند مثل میرزا آقاخان نوری صدراعظم!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]