تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگز زمين باقى نمى‏ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى‏ش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834899496




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زخم مردم پایتخت را چه كسی می بیند؟


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: كلان شهر تهران، فرصتی با انتهایی ناپیدا برای كسب درآمد و ارتزاق است، البته اگر جنس تان با جنس پایتخت یكی شود و ابایی نداشته باشید كه حرام و حلال زندگی تان بالا و پایین شود؛ این پایتخت دوست داشتنی زیر پوستش اتفاقاتی رخ می‏ دهد كه هیچ یك از ما خبری از آنها نداریم. اما بسیاری از آنهاست كه هر روز از كنارش عبور می‏كنیم و اگر دلمان گرفته باشد، در نهایت برایش آهی می كشیم. زخم هایی كهنه بر روی پوست شهر كه نه تنها درمان نیافته، بلكه روز به روز وسعت پیدا كرده و در نهایت با چرك و خون ظاهرش آنچنان مشمئزكننده شده كه هر عابری را وادارد بینی احساسش را بگیرد تا آلودگی مشامش را نیازارد، غافل از آنكه این زخم بر تن همان عابر است و رهگذر ساده دل زخم هایش را بر آینه دیوار می‏ نگرد. زخم ها سر نبسته بودند كه سر باز كنند؛ زخم ها سال هاست همین جا هستند. تاریخ ها نه برای ماه ها كه متعلق به سال ها تا اكنون است و دریغا كه آنچنان كهنه شده‏ اند كه دیگر دردشان یك عادت بی ارزش شده و نه غمی بر می انگیزد و نه تلاشی برای بهبود. گاه گاهی، كهنه ای بر رویش می گذاریم تا كسی خون مردگی ها و زردابه بسته بررویش را نبیند و به واسطه آنكه بیمار هستیم، تحقیر و تمسخرمان نكند. زخم ها از سالیان دور هستند و چه عجیب بر تن تك تك ما نقش بسته اند. هرچند بر تن گروهی مان عیان گشته و بر تن گروهی دیگر همچنان مستتر است، اما دریغا كه این زخم فراگیر است. اینجا گوشه ای از این زخم است؛ گوشه ای از تهران. در حاشیه مریض خانه‏ ای كه مردم به قصد پیوند كلیه به آن مراجعه می كنند. بیمارستان فیروزگر در میدان ولی عصر مملو از این صحنه ها است. شماره هایی كه به تاریخ ها گره خورده اند تا مشتری دچار زحمت نشود و به فروشندگان كلیه ای مراجعه نكنند كه جنس شان تمام شده است! اینجا خودروها سریع دور می‌زنند و عابرها نیز در مواجهه با این نوشتارها سرعت می گیرند. انگار دیگر كسی دوست ندارد تلخی حقیقت را به جان بخرد و زخم ها جزئی از جانمان شده اند كه نه تنها از بهبودشان ناامیدیم، بلكه باور كرده ایم این زخم ها آهسته آهسته وسیع تر می‏‌شوند و نمی‏‌توان حتی متوقفش كرد. همه وقایع اینجا برای همه اهالی محل عادی است؛ به خصوص برای اهالی این خیابان ها كه باید احساس آزار و اذیت كنند، هم همه چیز عادی شده و به جز سركی كه هنگام نظاره طولانی مدت این آگهی های دیواری از پنجره به قصد كنجاوی می كشند، تا ببینند به چه مقصودی این همه مدت محو این اوضاع شده ایم، خبری نیست. اینجا اگر یك اسپری بزرگ برداری و بر در و دیوار اهل محل بزرگ بنویسی: «كلیه فروشی، هیچ همسایه ای یقه ات را نمی گیرد» و حتی تشری نمی زند؛ همه چیز عادی عادی است. اینجا در هر نقطه ای آگهی نوشته اند. عدد شماره ها از چندصد شماره فزونی دارد و تازه این در حالی است كه یكی از رهگذران ثابت خیابان جلویمان را می‌گیرد و نشانی یكی دو بیمارستان دیگر را هم می دهد كه اطرافشان مملو از این شماره ها است؛ شماره هایی كه دیوارهای چند ده متری را سیاه كردند و به حكم زخممان، ساعت به ساعت گسترش می یابند. بانوی سال خورده دیگری كه خود را جرم شناس می‏‌خواند، در مقام عابر داوطلبانه پیش می آید و هم كلام می شود و می گوید: «اینها درد است اما دریغا؛ كسی به اینها توجهی نمی كند. بعضی وقت ها كه عبور می كنم، برخی از فروشنده ها، ایستاده اند كه اگر متقاضی آمد، همان جا بفروشند و این اتفاق سریع بیفتد و متقاضی كلیه سراغ شماره ها نرود. هر روز هم این شماره ها بیشتر می شود و من یاد علل جرم زایی می افتم كه بزرگ ترینش فقر است.» برخی عجله دارند و با عبارتی چون فوری و زیرقیمت، آدم را یاد بنگاه های خرید و فروش خودرو می اندازند. انگار تكه ای از تن كالایی كم ارزش شده كه هرچندصدتایش را بخواهی می توان با قیمتی كمتر از یك خودرو قابل قبول خریداری كرد و چه مشتاقانی كه درد زندگی شان بالا زده و چاره ای ندارند جز فروش تكه ای از تنشان را. عده ای آنچنان بی صبر فروش و دریافت مبلغ هستند كه حقی برای دیگران قائل نمی شوند و با یك اسپری بزرگ بر روی شماره های دیگران، بزرگ و خوانا، سن و سال و گروه خونی شان را نوشته اند و اینچنین است كه حتی در دنیای مظلومان هم گروهی به گروهی دیگر ظلم می كنند تا زودتر تنشان تكه تكه شود و در قبال بهبودی بخشیدن به همنوعی، رقمی دریافت كنند و به زخم زندگی بزنند؛ اینها را هیچ گاه شاید همسر و مادر فروشندگان كلیه نیز درنیابند، چرا كه نه دستی قطع می‏‌شود و نه پایی بریده خواهد شد. چرخی كه در این خیابان ها بزنی، قیمت هم مشخص می شود. نرخ بازار، 15 میلیون تومان است كه اگر خریدار نیاز فوری داشته باشد تا 20 میلیون تومان هم افزایش می یابد و اگر فروشنده احتیاج داشته باشد به 10 میلیون تومان هم می رسد و در این میان برخی نیز قیمت را رقم انجمن كلیه اعلام می كنند. كلیه ای كه دیه مرده اش 24 میلیون تومان است، زنده و سالمش 15 میلیون تومان معامله می شود و دو طرف بازی در اصل سود نمی‏ كنند و البته بازنده اصلی فروشنده در مانده ای است كه آخرین تیر تركشش فروش بخشی از تنش است. این جماعت قطعاً آبرودار هستند كه فروختن گوشتشان را به تن فروشی و دزدی و كلاهبرداری ترجیح داده اند و در این شهر كثیف، خود را به رنگ دیگران در نیاورده اند. برای این آبرو ارزشی والا قائلیم و بدین سان، تلاش شد تمام یا بخشی از شماره های تماس این عزیزان در تصاویر محو شود و آبروی این بزرگواران حفظ شود؛ بزرگوارانی كه یادمان می اندازند هنوز با شرف زندگی كردن و تن به بی شرفی ندادن، امكان پذیر است، حتی به قیمت فروش كلیه. بازی رنگ ها روی در و دیوار دیگر ارزش هنری اش را از دست می دهد و عكاس تنها هدفی كه دنبال نمی كند، نمایش زیبایی در قاب تصویر است. شات ها هیچ تنظیمی ندارد و انگار قرار نیست معرف یك نگاه باشند و تنها باید آشفتگی دنیایمان را به تصویر بكشند. دنیایی كه تصور می كنیم، زیبای زیبای زیبا است، حال آنكه زخم هایی بر تنمان نقش بسته كه فراموشش كرده ایم و این زیبایی محصول فراموشی و نسیان انسان ها است. همه نوع سن و تیپ و گروه خونی را می توان یافت. از O- تا AB+ و از متولد 64 تا متولد 50 و از ورزشكار تا دختر دانشجو. عمده فروشنده اند و البته لابلای آنها برخی با خطوط خود را خریدار فوری معرفی كرده اند و عمدتاً در پی گروه های خونی كم یاب هستند. عمده آگهی دهندگان، دارندگان خطوط اعتباری هستند و حداقل نگارنده نتوانست شخصی را بیابد كه در مقام فروشنده، شماره خط ثابتی را نوشته باشد و چه جالب كه عدالت خواهانی كه تنها شعارش را یاد گرفته اند به واسطه آنكه منافعشان اقتضا نمی نند، سعی می كنند دستمال را محكم تر روی این زخم فشار بدهند و مدعی شوند كه اینها برای سال های دور است اما صد افسوس كه تاریخ ها مكرراٌ برای اردیبهشت ماه 90 نیز است. چه طنز تلخی است كه مدعیان عدالت محوری حتی یك زحمت به خود نمی دهند، در یك دفترچه تلفن، شماره های این عده را یادداشت نمایند و با تماسی، به نامه های اینها كه بر دیوار غیرتشان نوشته شده پاسخ دهند. نامه هایی كه مملو از التماس نیست و با حقیقت گره خورده است و البته پاسخ به آنها برد تبلیغاتی چندانی ندارد و شاید نتوان فیلم خوبی از كنارش برای چهره ای سیاسی ساخت.   به قول عابری: «مردم هم كلاهشان را سفت گرفته اند كه باد نبرد» و این تعامل مردم و مسئولان در ندیدن آنچه رخ می دهد، كافی است تا همه چیز به خوبی و خوشی بگذرد و اگر گاه گاهی تلنگری هم زده می‏شود، به مرور زمان سپرده شود و همه دور هم خوش باشیم و به هم دیگر توصیه كنیم، حرفی نزنیم كه باعث سیاه نمایی شود، حال آنكه روی سیاهی نشسته ایم! چند تصویر بعد كه خود گویا است، ببینید تا به آخرین تصویر برسیم. حال تصویری كه در ذیل مشاهده می كنید، ساعتی گران تر از یك جفت كلیه در بازار آزاد است. البته این گرانی را تخفیف بود، و الا این ساعت قیمت 7 عدد كلیه سالم است. این ساعت آنتیك بنابر ادعای فروشنده اش، مربوط به دوره لویی شانزدهم است و شناسنامه دارد و طبیعتاً باید هفتاد میلیون تومان هم ارزش داشته باشد، كما اینكه یك مجسمه یا تابلوی با عمر بیش از صد سال هم حتی اگر فاقد زیبایی خاص یا خالق شهیری باشد، ارزشمند بوده و ذی قیمت می‏شود اما زمانی قیمت این كالا اهمیت می یابد كه در می یابیم، در كسری از دقیقه ای، چنین ساعتی در لوس فروشی مركز پایتخت، به قصد گوشه ای از یك پنت هاوس یا همان حوالی خریده می شود. مقصود، سرمایه دارستیزی نیست كه طبیعتاً بازدیدكننده از این لوكس فروشی از فقرا نیستند و هدف از این مقایسه افزایش اختلاف طبقات و محو آهسته آهسته طبقه میانی است و این خطر بزرگی برای جامعه اسلامی است. اینكه شعار داده می شود در چند سال اخیر فاصله طبقاتی كم شده، حقیقتاٌ حكم همان شعار را دارد و نمودهای بیرونی حداقل برای نگارنده، خلاف این ادعا را به تصویر در می آورد. فاصله ها افزوده شده و این قطعاً در مدار عدالت، جای ندارد. مقصود صرفاً بیان این نیست كه گروهی از پرخوری می میرند و گروهی از گرسنگی، بلكه مقصود این است كه آبروداری دشوار گشته و عده ای برای حفظ آبرو، دست به مال حرام نمی برند و ترجیح می دهند شرافتمندانه كلیه شان و سلامت شان را با مبلغی معاوضه كنند. اینها را كه دیدم یاد فیلم تلخ هیچ و فحش هایی افتادم كه به او و كارگردانش دادند؛ آیا هیچ دروغ بود یا چند مورد همچون هیچ وجود دارد كه حكم سیاه نمایی را پیدا كند؟ آقایانی كه چنین تعبیر می كنند، سری به خیابان فیروزگر بزنند تا دریابند، هیچ در مقابل حقیقت هیچ نبود. اما از همه اینها كه بگذریم، آنچه بیش از همه در این تنازع بقاء و فرسخ ها اختلاف فقیر و غنی دردآور است و خانه تن هر جاندار ذی شعوری را به آتش می كشد، خواب مردمی است كه این زخم ها را می بینند و تلاش می كنند بی توجه از كنارش گذر كنند؛ مردم سوداگر و بی تفاوتی كه در مقابل درد و رنج هم نوع سختدل شده اند، روزگاری بس عجیب را با خلق و خویی متفاوت و تاثرآور در تناسب با مردم تهران قدیم در پیش دارند و در فرهنگ اسلامی، چه آهسته و پیوسته سردی و بی تفاوتی مردم اروپای شرقی را با خود همراه ساخته اند. دلمان بس می‏‌سوزد برای سختدلی ها و یاد اخوان ثالث می افتیم: خانه‌ام آتش گرفته‌ است، آتشی جانسوز هر طرف می‌سوزد این آتش پرده‌ها و فرش‌ها را ، تارشان با پود من به هر سو می‌دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده‌های‌ام تلخ و خروش گریه‌ام ناشاد از درون خسته‌ی سوزان می‌كنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد! خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم هم‌چنان می‌سوزد این آتش نقش‌هایی را كه من بستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی‌ساحل وای بر من، سوزد و سوزد غنچه‌هایی را كه پروردم به دشواری در دهان گود گلدان‌ها روزهای سخت بیماری از فراز بام‌هاشان ، شاد دشمنان‌ام موذیانه خنده‌های فتح‌شان بر لب بر منِ آتش به جان ناظر در پناه این مُشَبّك شب من به هر سو می‌دوم گریان ازین بیداد می‌كنم فریاد‌، ای فریاد! ای فریاد! وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش آن‌چه دارم یادگار و دفتر و دیوان و آن‌چه دارد منظر و ایوان من به دستان پر از تاول این طرف را می‌كنم خاموش وز لهیب آن روم از هوش زان دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود تا سحرگاهان، كه می‌داند كه بود من شود نابود خفته‌اند این مهربان همسایگان‌ام شاد در بستر صبح از من مانده بر جا مُشت خاكستر وای، آیا هیچ سر بر می‌كُنند از خواب؟ مهربان همسایگان‌ام از پی امداد؟ سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد می‌كنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد! پایگاه اینترنتی




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 666]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن