واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ملاحظاتي درباره نقد صدرايي در تئاتر (بخش دوم)
در بخش نخست گفتيم كه نقد به عنوان يك عامل تاثيرگذار در عرصه هنر چه تاثيري دارد و مي تواند يكي از ابزارهاي اصلي پويايي هنرباشد.
فرهنگ يك جامعه رشد اصيل خود را از نقد اصيل و فرهنگي وام مي گيرد.
و اگر نقد مايه هاي فرهنگي را نداشته باشد مطمئناً از قدرت تاثيرگذاري آن كاسته خواهد شد دراين بخش به بحث پيرامون نقد فرهنگي و نياز تجهيز آن به فلسفه سخن خواهيم گفت.
غرب شيوه مشخصي دراين مورد دارد، آنان فلسفه خويش را بر پايه اومانيسم (انسان گرايي) قرارداده و پراگماتيسم (منفعت طلبي) را از دل آن بيرون آورده و به عنوان هسته فلسفه هاي منتزع از آن، هميشه مدنظر قرار مي دهند. اين است كه ظهور فلسفه كانت ريشه اي مي شود كه شاخه هايش را فلسفه هگل و دكارت و پس از آن ها با فيلسوفاني چون برتدراند راسل و ژان پل سارتر و الخ، تشكيل مي دهند.
همه اين نوع نظريه هاي فلسفي از دل اومانيسم و پراگماتيسم زاييده شده اند.
زمينه ظهور اين فلسفه ها، عواملي چون شرايط اجتماعي خاص، بحران هاي اجتماعي و فردي، نظرگاه ويژه آنان راجع به مذهب، حاكميت بي ديني و بي خدايي و بشرمحوري را شامل مي شود.
هنگامي كه سخن از انقلاب اسلامي مي گوئيم، نبايد اين انقلاب را حادثه اي يك شبه قلمداد نماييم. اين انقلاب شاخه اي از درخت بارور دين اسلام بوده است. مردم ايران با جان و دل آن را پذيرفته و در راه آن علاوه بر جانبازي فكر و ايده و عمل خالصانه خويش را نثار نموده اند و نزديك به هزار وچهار صد سال است كه از دين خود و حقانيت آن و ائمه آن دفاع كرده و خواهند كرد.بنابر اين پشتوانه اين انقلاب يك فرهنگ ناب ديني است برآمده از دل اين فرهنگ، علما، صلحاء، كلاميون، فقهيون و اصوليوني هستند كه پايه هاي آن را محكم نموده و جميع علما از شيخ مفيد و مقدس اردبيلي و شيخ انصاري و شيخ بهايي و ميرداماد و ملاصدرا تا فيض كاشاني و شيخ سبزواري و علامه طباطبايي و امام خميني را شامل مي شوند. سلسله جليله روحانيت براي حفظ اساس اسلام از هيچ تلاشي فروگذار نكردند؛از جمله آن ها مي توان در فلسفه از ملاصدرا و حكمت متعاليه او نام برد. در يك كلام بايد گفت حكمت متعاليه ملاصدراي شيرازي -كه درود خداوند بر او باد- اسلام را از جمود و خشكي تحميلي اخباريون رهاند و علوم عقلي را در اسلام زنده نمود.
اگر مي خواهيم در نظام فرهنگي و هنري اسلام، هنر و برآيند آن در جامعه را تابع نقد راستين مبتني بر حكمت اسلام نماييم و اگر مي خواهيم هنر و نقد شفاف و ناب آن را داشته باشيم بايد در ابتدا نظام فلسفي خاص آن را طراحي نماييم. بهترين مبنايي كه مي توان براي اعتبار بخشيدن به نظام فلسفي هنر و نقد آن قائل شد، حكمت متعاليه است، چرا كه حكمت متعاليه داراي چند ويژگي برجسته و كلان مي باشد كه در جاي خود بايد متذكر شد. يكي پيوسته كردن فلسفه توحيدي و اعتدال بخشيدن به آن و دور نگاه داشتن از افراط و تفريط است. فلسفه توحيدي و عرفاني موجود در حكمت متعاليه، فلسفه اي در راستاي حيات متعالي بشر به سوي كمال مطلق است. دوم، پيراسته كردن فلسفه هاي فيلسوفان موحد به نفع نظام فلسفي توحيدي است، يعني اينكه حكمت متعاليه داراي اين حسن است كه با ملاك و معيار قرار دادن نظريه توحيدي و تسري آن در فرهنگ ديني نقطه هاي روشن فلسفه توحيدي را از نظريات فيلسوفاني مانند ابن سينا، فارابي، ابن مسكويه و سهروردي استخراج و ناب ترين نظريات آن ها را در راستاي ابداع حكمت متعاليه نظام مند نموده است.
و سومين نكته، تضمين سير تكامل فلسفي در نظام فرهنگي اسلام است كه از نظر ملاصدرا در اسفار اربعه وي منعكس شده است.
ملاصدرا در راستاي تبيين فلسفه توحيدي و در تبيين آن در اسفار اربعه در واقع اين نكات را روشن مي سازد كه: الف؛ نظام فرهنگي در جامعه اسلامي نظامي پويا، هدفمند و در عين حال نقدپذير است و نقد آن در واقع ضامن تكامل آن مي باشد.
ب؛ بشر به عنوان احسن الخالقين در واقع با نقد خويش غفلت خويش را از جلوه جمال الهي اصلاح و راه صحيح را براي نيل به آن انتخاب مي كند.
ج؛ نقد براي نيل به آن كمال مطلق بايد ابتدا از خود آغاز شود تا انسان به آن شايستگي قدم نهادن در سير تكامل برسد. بنابراين او هميشه بايد راه بازگشت را براي خويش راهنماي عمل قرار دهد. به اين شرايط و نقد دروني و فردي در فرهنگ اسلامي توبه مي گويند كه در واقع در اسفار اربعه مفصل شرح آن آمده است.
ح؛ و سرانجام از آنجا كه نيل انسان به كمال مطلق امكان پذير نيست شگفتي فلسفه پوياي اسلامي از اين جا نشأت مي گيرد كه انسان اقناع نشده بلكه هر دروازه گشوده تكامل، او را به دروازه هاي ديگر رهنمون مي شود و او را اولا به شايستگي هاي خود واقف مي كند و دوم وي را به معرفت بيشتر توحيد محور نيز نائل مي نمايد.
بنابراين، در اين نظام فلسفي هنر و نقد آن مي تواند جايگاهي درخور خود را داشته باشد. اين امر مستلزم نظام مند كردن فلسفه هنر و نقد فلسفي در جايگاه آموزشي خاص آن است كه بتوان جايگاه آن را در كرسي هاي نظريه پردازي ارايه و از آن دفاع و سپس آن را تثبيت نمود. نكته اي كه در آينده به آن خواهيم پرداخت.
چهارشنبه 27 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]