پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851173350
بازخواني رهنمودهاي رهبر فرزانه انقلاب اسلامي/4 دوران حكومت بوش; دوران سياه حكومت نيرنگ
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: بازخواني رهنمودهاي رهبر فرزانه انقلاب اسلامي/4 دوران حكومت "بوش"; دوران سياه حكومت نيرنگ
خبرگزاري جمهوري اسلامي(ايرنا)-دفتر پژوهش و بررسي هاي خبري:رهبرفرزانه انقلاب اسلامي طي بيانات خود در استان فارس ضمن تشريح وضعيت جهان كه مبتني برخدعه،فريب ونيرنگ است،دوران بوش رادوراني سياه و تاريك،دوران ناامنترشدن دنيا ودوران رشد تروريسم درسراسرجهان خواندند كه آن را بررسي ميكنيم.
بدون شك آغاز هزاره سوم با حوادث و رخدادهاي سياسي زيادي همراه بود كه تاثير قابل توجهي در تحولات بينالملل داشت. يكي از آن رويدادها، قدرت يافتن نئومحافظهكاران جنگ طلب آمريكا و رياست جمهوري بوش در كاخ سفيد است. كه فضاي فكري آنها از همان ابتدا در جهت امنيتي كردن فضاي بين المللي شكل گرفته بود.
محافظه كاران حاكم بر كاخ سفيد به رياست بوش استدلال ميكردند، در حال حاضر جهان در شرايطي قرار گرفته كه تروريسم، صلح و امنيت بينالمللي را تهديد ميكند و بايد با اتخاذ سياستهاي تهاجمي نظامي گرايانه به مقابله با آنها پرداخت اين موضوع تاثيرات و پيامدهاي امنيتي قابل توجهي در پي داشت. ميليتاريزه شدن و امنيتي شدن فضاي بينالملل، قواعد بازي و بازيگران بينالملل، تغيير معادلات امنيتي، بروز ستيزشهاي نوظهور، گسترش محيطهاي بحراني وايجاد بحرانهاي تصاعد يابنده، بيثباتيها و ناامنيهاي بسيار وسيع در نقاط مختلف جهان بويژه مناطق استراتژيك، گسترش تروريسم، افزايش سلاحهاي كشتار جمعي و وسعت جنايات سازمان يافته، زياد شدن منازعات منطقهاي و در نتيجه افزايش قتل، غارت و كشتار هزاران نفر از زنان، كودكان و افراد غير نظامي، گسترش فقر در جهان و ... از اين قبيل ناامني ها است. چنين وضعيتي بيانگر اين است كه بيش از هر زمان ديگري صلح و امنيت بينالمللي تهديد ميشود و جهان كنوني را به يك جهان ناامن تبديل نموده است. كه به لحاظ شرايط و ويژگيهاي فوق منحصر به فرد است.
با اين توصيف سوال اساسي قابل طرح اين است كه:
علل بيثباتي و ناامني گسترده در عرصه تحولات بينالملل كه دنياي حاضر را به ناامنترين دوران تاريخ تبديل نموده است چيست؟
در پاسخ به اين سؤال ميتوان به صورت مختصر به نكاتي پيرامون اين موضوع اشاره كرد.
الف) ريشههاي بيثباتي و ناامنيهاي گسترده جهان
1) سلطه تفكر تهاجمي براي اجراي «تئوري تنها ابرقدرت»
سلطه تفكر تهاجمي از منظر امنيتي مفهومي است كه به توصيف وضعيتي ميپردازد كه در آن دكترين و تكنولوژيهاي نظامي براي تهاجم، مزاياي روشنتر و قاطعتري از دفاع را در نظر گرفته است. در اين چارچوب اگر تفكر كشوري بر اين مبنا باشد كه بهترين شكل دفاع در آمادگي براي حمله نهفته است ميتواند گرفتار دور باطلي از تقويت بدگمانيهاي متقابل شود.
تسلط تفكر تهاجمي علاوه بر آنكه مهم ترين عامل تهديد كننده امنيت بينالملل و صلح جهاني است ميتواند رقابت تسليحاتي و بياعتمادي را افزايش دهد و منجر به بروز و ظهور زمينههاي مستعد براي خطا و سوء تفاهمات گردد.با توجه به چنين جو سياسي ترديد برانگيزي، گسترش سلطه تفكر تهاجمي به خصوص وقتي كه در آن تحليل «بدترين وضعيت» منعكس شده باشد ميتواند باعث بزرگ نمايي تعارضها شده و وخامت معضل امنيتي را افزايش دهد.
در حال حاضر كه آمريكا تحت كنترل گروهي از نئومحافظهكاران قرار دارد و اين گروه مجموعهاي است كه خواهان سياست خارجي فعال يك جانبهگرا و قدرتمند براي آمريكا در عرصه بينالمللي است. دولتمردان نئومحافظهكار به رهبري بوش كه در ارتباط نزديك با صهيونيست و اسراييل قرار دارند با استفاده از تفكر سلطه تهاجمي بر اين باورند كه بعد از فروپاشي بلوك شرق و بويژه پس از حوادث 11 سپتامبر، اين فرصت طلايي براي «تنها ابرقدرت» جهان فراهم آمده تا ساختارو ماهيت بين الملل را به منظور تامين هر چه بيشتر منابع و رهبري بلامنازعه آمريكا در جهان به ويژه خاورميانه تعريف و ترسيم نمايند.
طرح دكترين اقدام نظامي بوش با هدف پش دستي با استفاده از تئوري حمله پيشدستانه در سال 2001 ، براي حفظ برتري نظامي آمريكا در جهان و جلوگيري از به وجود آمدن قدرتهاي رقيب در همين چارچوب قابل تجزيه و تحليل است. اين امر منجر به امنيتي شدن فضاي بينالملل شده است. در اين راستا «كميسيون تدوين استراتژي امنيت ملي ايالات متحده آمريكا در قرن 21»به هنگام طرح راهبردهاي علمي براي استراتژي آينده آمريكا در محيط بينالملل به ارائه مواردي از قبيل ذيل ميپردازد كه به تشديد فضاي امنيتي بوجود آمده كمك ميكند:
1ـ ايالات متحده به طور فزآيندهاي در قبال حملات خصمانه آسيبپذير شده است.
2ـ فضاي بين الملل به محيط رقابتي نظامي تبديل شده است.
بر مبناي اين سند جديد كه در 20 سپتامبر 2003 منتشر شد اصول بنيادي سياست خارجي و دفاعي آمريكا كه طي 50 سال مبناي كار بود، تغيير كرد و «حمله نظامي با هدف پيشدستي» كه مبناي حملات نظامي آمريكا به كشورهاي خاورميانه از جمله عراق و افغانستان بود جايگزين آنها شد؛ عزم آمريكا براي حفظ تفوق نظامي خود و جلوگيري از به چالش كشيدن قدرت نظامياش توسط ديگران مد نظر قرار گرفت.
اين راهبرد آمريكا را ميتوان اولين درون داد آشوب ساز نظام بينالملل در آغاز هزار سوم ميلادي دانست؛ چرا كه توانست به سرعت، ثبات نظام بينالملل را بر هم زده و منشاء تحولات نظامي ـ سياسي جديدي شود و روابط بين كشورها را از شكل اقتصادي به شكل نظامي تغيير دهد بنابراين سياست بينالملل ميليتاريزه شده و در يك برگشت آشكار، بيشتر كشورها به جنبههاي سخت افزاري و بعد نظامي مفهوم امنيت بيش از ابعاد ديگر توجه نمودند.
بر اين اساس ايالات متحده آمريكا سعي نمود تا در جهت تحقق ايده تنهاابرقدرت ضمن استفاده از شرايط نوين بينالمللي آغاز سده بيست يك، وضعيتي پديد آورد تا سياستهاي تهاجمي و نظامي خود را به صورت فزآيندهاي گسترش دهد.
2) گسترش فرآيندهاي مداخلهگرايي آمريكا
فرآيندهاي مداخلهگرايي توسط آمريكا به صورت مستقيم و يا غير مستقيم سبب ناامني شده و در مجموع ميتوان به چند نمونه اشاره نمود:
1- استفاده از جنگ محدود در برخي از حوزههاي جغرافيايي و حضور مستقيم و دخالت در امور داخلي كشورها.
2- استفاده از منازعه كم شدت در برخي كشورها و مختل نمودن ساختار سياسي آنها.
3- استفاده از انقلابهاي رنگين و دامن زدن به نافرماني مدني با استفاده از گروهها و جريانات سياسي اپوزيسيون.
4- استفاده از NGO ها ، گروهها و عناصر واسط بعنوان تسهيل كننده سياست آمريكا در برخي از كشورها .
5- استفاده از مكانيسم بحران سازي در برخي از حوزههاي جغرافيايي و دخالت در امور كشورها.
6- استفاده از دكترين مهار در برخي از حوزههاي جغرافيايي با استفاده از ساز و كارهاي قدرت نرم براي دخالت در امور داخلي كشورها.
توضيح اينكه پس از روي كار آمدن بوش و تيم جنگ طلب او، الگوهاي مبتني بر جكسونيسم بر سياست خارجي آمريكا حاكم گرديد.چنين الگويي بر ضرورت گسترش فرآيندهاي مداخلهگرايي آمريكا، يكجانبه گرايي و همچنين اقدامات پيش دستي كننده تاكيد دارد.
در همين راستا جدال با الگوهاي هميلتونيسم و ويلسونيسم ادامه يافته و در نتيجه شاهد گسترش روزافزون مداخلهگرايي آمريكا هستيم كه معطوف به كشور خاصي هم نيست و حوزههاي مختلف جغرافيايي را در بر ميگيرد.
3) تقابل گرايي ايدئولوژيك از طريق رويارويي استراتژيك
مطابق سند راهبرد امنيت ملي آمريكا در قرن 21، جهت عملي شدن اين نوع تقابل گرايي تمهيدات خاصي توسط آمريكاييها در نظر گرفته شده است. اين امر مبتني بر نظريات خاص انديشمندان سياسي نظير نظريه پايان تاريخ فوكوياما(1) و نظريه برخورد تمدنها از هانتينگتون است.(2) مركز ثقل تقابل گرايي ايدئولوژيك در وضعيت فعلي« اسلام گرايي» است به همين خاطر اين موضوع بسرعت به محيطهاي منطقهاي انعكاس يافت. بر اساس اعتقادات نئومحافظهكاران حاكم بر كاخ سفيد، خاورميانه مركز اسلام اصيل و اسلام سياسي و تندروي است كه بايد آن را براي جوامع ميزبان و كشورهاي همسايه تهديدي خطرناك تلقي كنيم و به عنوان يك محرك مهم و منبع بي ثباتي به شمار آوريم. آنها خاورميانه را به عنوان مركز تهديداتي ميدانند كه ناشي از راديكاليزم سياسي و بنيادگرايي ايدئولوژيك است.
اين موضوع در سند راهبرد امنيت ملي آمريكا در قرن 21، به عنوان تهديد اساسي و محور بسياري از بخشهاي مورد چالش منافع آن كشور شناسايي شده و به ابعاد مبارزه نرم عليه آن تاكيد شده است.
آمريكاييها الگوي جمهوري اسلامي را در تقابل و تضاد كامل با ليبرال دموكراسي و منافع نظام سرمايهداري ميدانند و بر اين باورند كه با وجود اين الگوي متضاد، تمام راهبردها و طرحهاي آنها در منطقه استراتژيك خاورميانه با چالش جدي مواجه شده و شكست خورده است.
بر اين اساس آنها با اتخاذ نوعي استراتژي تهاجمي و نظامي به مبارزه با ايدئولوژيهاي معارض بويژه اسلام اصيل پرداختهاند. همه شواهد و قرائن بيانگر اين است كه آمريكاييها براي تحقق اين امر، از شيوههاي گوناگوني استفاده كردهاند كه ايجاد بحرانهاي متعدد براي بيثباتي سياسي كشورهاي هدف از اين قبيل است. نكته قابل توجه اينكه، اين موضوع يك روند تصاعدي داشته و طي سالهاي 2007-2001 شاهد تشديد عمليات رواني منازعهآميز آمريكا و متحدان استراتژيك آن در تقابل با اسلام اصيل و مسلمانان هستيم. گر چه ماهيت و الگوي مبتني بر تعارض و ستيز آنان تداوم يافته است اما تاكتيك و شاخصهاي رفتاري آنها در برخورد با مسلمانان بويژه شيعيان تغييرات متنوعي پيدا كرده است. نتيجه همه اين رفتارها، ايجاد فتنهگري، و اختلاف افكني و تفرقهانگيزي حداكثري بين گروههاي اسلامي شيعه و سني و همچنين بين گروههاي شيعه و حمايت معنادار از يك قشر و گروه خاص و نيز تحريك ساير گروهها براي تشديد تعارضات بوده است. كه نتيجه آن گسترش ناامني ، بيثباتي سياسي و توسعه محيطهاي بحراني در مناطق مختلف خاورميانه بويژه كشورهاي اسلامي بوده است.
4- ايجاد گروههاي تروريستي و استفاده ابزاري از آنها توسط آمريكا
مستندات قابل اعتنايي وجود دارد كه برخي از گروههاي تروريست، اساساً ساخته و پرداخته آمريكا هستند.آمريكاييها براي اجراي طرح ها و راهبردهاي خود در نقاط مختلف جهان بويژه مناطق ژئواستراتژيك، نيازمند به تاسيس گروههاي تروريستي افراطي و پرورش آنها براي استفاده در موقع لزوم هستند .بعنوان نمونه القاعده و فتح الاسلام جزء گروههاي تروريستي ساخته شده توسط «سيا» جهت اهداف راهبردي آمريكا براي تقابل با اسلام اصيل است. اين در حالي است كه آمريكا جهت مقابله با جريان شيعه، مقاومت لبنان و انتفاضه فلسطين و مقابله با موج اسلام گرايي عصر حاضر عَلَم مبارزه با تروريسم را برافراشته كه خود نشانه اي آشكار از عوام فريبي آمريكا است.
5- نگرش آمريكا به امنيت (جابجايي دكترين امنيت انتخابي با دكترين امنيت دسته جمعي بر مبناي تئوري دو راهي يا تنگناي امنيت)
دو راهي يا تنگناي امنيت يكي ديگر از عوامل بروز ناامني است. اين امر بيانگر وضعيتي است كه تلاش هاي يك دولت يا يك كشور براي افزايش امنيت خود به شكل تناقض آميزي موجب كاهش امنيت ساير بازيگران بينالمللي ميشود زيرا آن كشور خود را در كلافي از خصومت در حال افزايش گرفتار مييابد.
آمريكاييها در حال حاضر نگرش جديدي به امنيت دارند. نگرش و رفتار آنها در خصوص امنيت بر مبناي عدم اطمينان (uncertanity) و امنيتي كردن (securitization) پديدهها، جريانات، شخصيت ها و هويت هاست. بدين معنا كه تهديدات امنيتي صرفاً با واقعيت هاي محسوس و ملموس سرو كار ندارند؛ بلكه اينكه چه پديدهاي امنيتي شود بستگي تام به برداشتها، نگرشها و پردازشهاي نئومحافظهكاران آمريكايي دارد. بنابراين آنها با نظريهپردازيها، پديده هاي سياسي و اجتماعي را ماهيتي امنيتي ميبخشند؛ برخي شخصيت ها، گروه ها و كشورها را تبديل به مظاهر نفرت انگيز و امنيتزدا ميكنند و حتي هويت و وجود آنها را تهديدزا قلمداد ميكنند. مجموعه اين فعل و انفعال كه عمدتاً بر روندهاي ذهني تكيه دارد، امنيتي كردن ناميده ميشود. البته در مراحل بعد ذهنيت صرف نيست بلكه منافع عظيمي وراي اين مفاهيم وجود دارد؛ مجموعهاي از شركتها، نهادهاي دولتي و غير دولتي درآمريكا وجود دارد كه بقاء و حيات خود را اينگونه ميبينند كه از اين مجموعه گسترده با صنعت توليد ترس (fear Industry) ياد مي شود.
نتيجه چنين رويكردي گسترش محيط هاي بحراني تصاعد يابنده است كه وخامت اوضاع را روز به روز بدتر و تهديدي جدي براي امنيت بينالملل به حساب ميآيد. يا به عبارت بهتر شرايط سياسي و امنيتي حاكم بر جهان را به شرايطي پيچيده و غير قابل پيشبيني در آورده است. مولفهها و عوامل تاثيرگذار درروند مسائل جاري، متعدد و متضاد شده و موجب جريان يافتن مسير حوادث در مسيرهاي متفاوت گرديده است. از صحراي آفريقا تا كنارههاي نيل و از آنجا تا بين النهرين و از بينالنهرين تا كوههاي هندوكش و بالاخره از آنجا تا سوماترا، مردم در انتظار حوادثي هستند كه نميدانند ماهيت آن حوادث چيست؟ چگونه رخ خواهد داد؟
آنچه در افغانستان رخ ميدهد بي ارتباط با مسايل عراق نيست و آنچه در عراق اتفاق ميافتد، متاثر و تاثيرگذار بر شرايط لبنان و فلسطين است و كار گردان صحنههاي تراژيك مناطق بحراني جهان، رويكردهاي بوش در مقوله امنيت سازي و به ديگر سخن نا امن سازي جهان است .
بر اين اساس ميتوان گفت آمريكاييها در شرايط فعلي از دكترين امنيت دستهجمعي (collective Security) به امنيتانتخابي(Selective securiy) گرايش پيدا كرده اند؛ يعني قبلاً نظامي مبتني بر توافق اكثر كشورها مد نظر بود تا هر كشوري كه صلح را نقض كند عليه آن عمل مشتركي انجام دهند؛ اما امنيت انتخابي مبين نظامي است كه داراي گستره جهاني نيست چرا كه تعداد محدودي از كشورهاي جهان را در بر ميگيرد و فقط چند بازيگر بينالمللي بر اساس اشتراكات استراتژيك متعهد ميشوند در صورت تهديد منافع يكي از اعضاء از جانب رقيب، ساير اعضاء به حمايت از عضو تهديد شده بپردازند.
6- تقابل گرايي استراتژيك آمريكا و قدرتهاي بزرگ براي گسترش حوزه نفوذ
تعامل گرايي كشورها و قدرتهاي بزرگ با آمريكا پس از حوادث 11سپتامبر، در اثر سياستهاي جنگ طلبانه بوش كمرنگ شده است و به نوعي تقابل استراتژيك تبديل شده است. رقابت قدرتهاي بزرگ با آمريكا براي گسترش نفوذ خود در حوزههاي جغرافيايي بويژه مناطق ژئوپليتك، بيثباتي و ناامني هاي گستردهاي را به همراه داشته است. آمريكا و ساير قدرتهاي بزرگ براي بدست آوردن منافع بيشتر و مطلوبيتهاي وسيعتر در مناطق حساس و استراتژيك از جمله آسياي مركزي و قفقاز با يكديگر به رقابت پرداخته كه اين امر منجر به ايجاد تنازعات منطقهاي، خشونتهاي قومي، طائفهاي و محلي شده است و موجب بروز ستيزشهاي نوظهور و ناامنيهاي گستردهاي شده است.
پيامدهاي اين تقابل استراتژيك عبارتست از :
1- گسترده شدن وفرسايشي شدن بحرانهاي ايجاد شده؛
2- پرداخت هزينههاي فراوان انساني و مالي توسط كشورهاي ميزبان؛
3- بوجود آمدن تفرقه بين گروهها و مردم در كشورهاي هدف؛
4- عقب ماندگي كشورهاي هدف در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي واقتصادي.
7) راهبردها و سياستهاي امنيتي بوش
راهبرد امنيتي 2001 ، طرح خاورميانه بزرگ، نقشه راه، طرح مبارزه با تروريسم و دهها طرح ارائه شده از طرف دولت بوش بر اين فرض استوار است كه ساير بازيگران بينالمللي و منطقهاي، عناصر منفعل و نهايتاً قابل كنترلي هستند كه آمريكا بايد از برتري نظامي خود براي ايجاد تغييرات مطلوب استفاده كند. بوش و تيم او معتقد بودند كه فضاي موجود بينالمللي مبتني بر تهديدات فزآينده آمريكا است بنابراين راهبردهايي ارائه كردند كه مطلوبيتهاي خود را محقق نمايند؛ اما سياستها و راهبردهاي آنها به زمينهاي در جهت ايجاد فضاي تعارض عليه كشورهاي جهان تبديل شد.
در واقع استفاده از ساز و كارهاي قدرت سخت و گسترش نظاميگري براي اهداف غير صادقانه منجر به ايجاد بحرانهاي گسترده جهاني و افزايش تضادهاي استراتژيك بويژه در حوزههاي منطقهاي گرديد كه اين را ميتـوان عامل بسياري از مخاطرات امنيتي و بر هم خوردن تعادل در سياست بينالملل دانست و از طرفي نشانه اصلي فضاي عدم تعادل را بايد در بحرانهاي مستمر و تكرار شونده مورد ملاحظه قرار داد كه هر گاه چنين بحرانهايي ايجاد شود بيانگر اين است كه سياست بينالملل در فضاي ادامه آشوب قرار دارد و آشوب بوجود آمده هم تعادل ساختاري را از بين ميبرد و اين چرخه بصورت مداوم تكرار خواهد شد تا اينكه ظهور چنين نشانههايي، انعطافپذيري ساختاري را كاهش ميدهد و در اين شرايط بحران قابل كنترل نيست.
8- حمايت گسترده و همهجانبه آمريكا از رژيم صهيونيستي
شكلبنديهاي قدرت و رفتار استراتژيك رژيم صهيونيستي را بايد تابعي از مفاهيم و ضرورتهاي امنيتي آن دانست. مقامات رژيم صهيونيستي احساس ميكنند كه در بين كشورهاي جهان، متفاوت ازديگران هستند. منافع ملي، حوزه جغرافيايي اشغالي و گروههاي اجتماعي آنان در شرايط تهديد قرار دارد به همين دليل آنان به گونهاي پايان ناپذير امنيت ملي خود را از طريق حداكثر سازي قدرت نظامي و استراتژيك مورد پيگيري قرار ميدهند. حمايتهاي گسترده مقامات كاخ سفيد از رژيم صهيونيستي باشد شده است كه آنها علاقهمند به تهديد حاكميت همسايگان از طريق توسل به قوه قهريه باشند؛ در پي بهبود قابليتهاي تهاجمي خود از جمله تلاش براي دستيابي يا حفظ سلاحهاي هستهاي، با بيولوژيكي و شيميايي و توانايي پرتاب اين سلاحها به فواصل دور دست باشند. آمريكائيها معتقدندكه بدون وجود رژيم صهيونيستي قادر نخواهند بود به آساني اهداف خود را درمنطقهدنبالكنند بنابراين رژيم صهيونيستي را به پيشرفتهترين مجتمعهاي نظامي به همراه قابليتهاي بالادر زمينه فناوري پيشرفته ادوات جنگي الكترونيكي مجهز مي كنند. به همين جهت بهرهگيري از ساختارهاي نظامي و امنيتي براي حداكثرسازي نقش منطقهاي رژيم صهيونيستي منجربه افزايش تعارضات منطقهاي گرديده است. از آنجائيكه رژيم صهيونيستي تهديدات فرضي گستردهاي را براي خود طراحي كرده وجه نظاميگري آن روز به روز افزايش يافته و از تعهدات واشنگتن مبني بر حفظ برتري نظامي خود در برابر ائتلاف دشمنان منطقهاي سود ميبرد.
به طور مشخص اتخاذ سياستهاي تهاجمي گسترده عليه مردم فلسطين كه با پشتيباني كامل آمريكا صورت ميگيرد و منجر به كشتار و آوارگي وسيع مردم مظلوم فلسطين شده بيش از همه صلح و امنيت منطقه و در نتيجه صلح و امنيت جهاني را به خطر انداخته است.
9) جدال گرايي گسترده در نظام بينالمللي از طريق تسليحات گرايي توسط آمريكا
در اين ارتباط، منافع آمريكاييها ايجاب ميكند كه در حوزههاي جغرافيايي مختلف بويژه مناطق حساس و استراتژيك، غيريت سازي نموده و از اين طريق مشروعيت سياسي لازم براي جدال گرايي گسترده تر در نظام بينالمللي را فراهم نمايند. شواهد موجود نشان ميدهد كه گروههاي محافظهكار در ساختار سياسي آمريكا حساسيت ويژهاي نسبت به شكل بنديهاي قدرت در نظام بينالملل دارند.
به طور كلي آمريكاييها تلاش دارند تا هر گونه منازعه را بر اساس شاخصهاي امنيتي تبيين كنند. و اين مساله در شرايطي محض امنيتي، بهانهاي شده كه بر اساس آن هر دولتي از رهگذر دستيابي به تسليحات در جستجوي امنيت باشد. به هر ميزان كه كشورهاي حوزه هاي ژئوپلتيك به سطح فراگيرتري از نظاميگري نائل گردند طبيعي است كه معضل امنيتي افزايش بيشتري پيدا ميكند و مخاطرات امنيتي زيادتري براي كشورها بوجود مي آورد زيرا تسلحيات گرايي، فضاي امنيتي پر از رعب و وحشت را به وجود مي آورد ويكي از عوامل و نشانههاي بي ثباتي و ناامني است. نتيجه اينكه كشورهايي كه مشروعيت خود را صرفاً از طريق تسليحات و قدرت سخت افزاري تأمين مي كنند به گونه اي اجتنابناپذير با موضوعي به نام معضل امنيتي روبرو مي شوند و اين موضوع در نهايت منجر به حداكثر سازي بحران هاي سياسي مي شود و به هر ميزان كه بحرانهاي سياسي افزايش يابد طبعاً مشروعيت لازم را براي مداخله قدرت هاي بزرگ در حوزه هاي جغرافيايي مختلف افزايش داده و اين امر متقابلاً بحران هاي مختلف را به گونه قابل توجهي ارتقاءمي دهد.
بنابراين موافقت نامههاي ناظر بر امنيت استراتژيك بينالمللي توسط آمريكا و متحدان استراتژيكش كنار گذاشته ميشوند و سلاحهاي جديد هستهاي توليد ميشود؛ دكترينهايي كه استفاده اوليه از سلاحهاي هستهاي مجاز ميشمارند رسماً جايگزين دكترينهاي عدم استفاده از سلاحهاي هستهاي ميشوند. نسل جديد موشكهاي قارهپيما توليد و آزمايششده و فضا، عرصه رقابت نظامي مي شود. زيردرياييهاي جديد اتمي، و ناوگانهاي دريايي بزرگ در اقيانوسها به حركت درميآيند و به نام مقابله با تروريسم در عمق دريا، موشكهايي به سمت ماهوارههاي مستقر در فضا شليك ميشوند.
در سال 2006 ميزان هزينه نظامي آمريكا به رقم 3/453 ميليارد دلار رسيد كه 20 ميليارد دلار بيش از سال 2005 و معادل 47 درصد كل هزينههاي نظامي جهان است و با كل هزينههاي نظامي 32 كشور جهان برابر ميكند.
در اول اكتبر سال 2007 ميلادي، وزرات دفاع آمريكا اعلام كرد كه در صدد است ستاد فرماندهي عالي نيروهاي نظامي آمريكا در آفريقا(افريكوم) را تأسيس نمايد و به اين ترتيب آمريكا تعداد ستادهاي عالي فرماندهي در خارج را به 6 ستاد افزايش داد و با ژاپن موافقتنامه استقرار ناوگانهاي اتمي دربندر ياكوزاكي را به امضاء رساند. همچنين آمريكا همزمان اعلام كرد كه در اقيانوس هند پايگاه نظامي گوام را نوسازي و تجهيز خواهد كرد و 15 ميليارد دلار ظرف ده سال آينده در اين پايگاه هزينه خواهد نمود و به اين ترتيب ياكوزاكي و گوام مركز اصلي عمليات نظامي آمريكا و پايگاههاي عملياتي سيستم دفاع موشكي در منطقه آسيا و اقيانوسيه ميشوند. آمريكا با طرح ايجاد ناوگان هزاركشتي( Thousand she nany) و پايگاه جهاني نيروهاي واكنش سريع، كنترل خود را بر اقيانوس هند و اقيانوس آرام تكميل نموده و از طريق هماهنگي ناوگانهاي دريايي كشورهاي ساحلي، اين دو اقيانوس تبديل به تنها ابرقدرت دريايي ميشود.
در عرصه هوايي، آمريكا با استقرار سيستم دفاع موشكي در شرق و غرب اوراسيا (روسيه و كشورهاي مشترك المنافع) درصدد مهار روسيه و جداكردن آن از مناطق تحت نفوذش است و با جايگزيني سيستم جديد هواپيماهاي جاسوسي هاواكس جهاني((Global Huwks به جاي هواپيماهاي U2 و پيوند زدن سيستماتيك آنها به سيستم اطلاعات زميني چند مليتيISR(جاسوسي- مراقبت- شناسايي) تسلط هوايي خود را بر مناطق مختلف جهان تكميل ميكند. و اين سيستمهوايي جدا از سيستم نظارت فضايي است كه از طريق ماهواره انجام ميشود.
جمعبندي
جهاني كه در آن به سر ميبريم جهاني متلاطم و پر از تغييرات است؛ ناامنيهاي گسترده، خشونت و بيثباتي به اوج خود رسيده است. وقايع شگفتي كه در چندسال اخير دنيا شاهد آن بوديم روابط بينالملل و معادلات جهاني را از اساس دگرگون نموده است. در اين رابطه برژينسكي از تحليل گران آمريكايي با بكارگيري اصطلاح لرزشهاي جهاني(Global Vibration)، امنيت جهاني را امنيتي لرزان ميداند كه لرزشهاي آن از بحران(Crisispric) سرچشمه ميگيرد.
روند تحولات آمريكا پس از روي كارآمدن دبليوبوش و بويژه پس از حوادث 11 سپتامبر از شتاب بسيار زيادي برخوردار شد و سياست خارجي آمريكا را دستخوش تحولي بنيادين نمود؛ دكترين امنيتي بوش و راهبرد 2025 نئومحافظهكاران به مهمترين اولويت سياست خارجي اين كشور تبديل شد و اين فرصت را براي آمريكائيها فراهم آوردتا تحت عنوان مبارزه با تروريسم، رويكرد امنيتگرايي خود را بر محيط بينالملل تحميل نمايند. در بين تمام مناطق متزلزل امنيتي، منطقه خاورميانه بيشترين ناآرامي را دارد تا جايي كه ملك عبدا... پادشاه عربستان در اجلاس سران شوراي همكاري خليج فارس در سال 2006 م، خاورميانه را به بشكه باروتي تشبيه ميكند كه هر آن احتمال انفجار آن ميرود.
پيامدهاي چنين تحولاتي عبارتست از:
1- ميليتاريزه شدن فضا و محيط بينالملل و همچنين بازيگران بينالمللي و قواعد بازي در اثر سياستهاي نظاميگرايانه و جنگطلبانه آمريكا در عصر حاضر.
2- ترويج يكجانبهگرايي مبتني بر كاربرد زور در روابط ميان دولت ها و جايگزين ساختن آن(امنيت انتخابي) به جاي امنيت دسته جمعي. اين امر توسل به قوه قهرآميز را نه بهعنوان آخرين راه براي حل و فصل منازعات ، بلكه به عنوان نخستين ابزار براي حل بحرانهاي منطقهاي و بينالمللي ترويج ميكند.
3- مخدوش نمودن بسياري از مباني عرفي و اخلاقي در روابط بين ملتها و دولتها در اثر دكترين نظامي _ امنيتي آمريكا.
4- زير سؤال بردن فلسفه وجودي سازمانها و نهادهاي بينالمللي و شليك تير خلاص بر هنجارهاي حقوقي پذيرفته شده در نظام بينالملل.
5- تعرض بازيگران روابط بينالملل از قواعد و هنجارهاي بينالمللي برمبناي رويكرد حمله پيشدستانه: يعني هر دولتي با ادعاي يك حمله و يا تهديد محتمل از سوي يك كشور ميتواند به آن كشور حمله كند. يعني حمله به ديگران براساس اين رويكرد شروع ميشود.
بنابراين ايده جنگ پيشدستانه، در عمل به معناي ناديده انگاشتن و كشيدن خط بطلان بر تمامي دستاوردهاي دو قرن گذشته جوامع بشري در عرصه حقوق بينالملل است كه نه تنها تمامي اين ميراث گرانبها را يكباره به دور ميريزد بلكه ساير سنتها و عرفهاي كهن در روابط ميان ملتها كه بسياري از آنها ريشه در تعاليم اديان الهي دارند را زيرپا ميگذارد.
همچنين دو ايده و سنت جنگ عادلانه يا مشروع و نيز صلح خدايي كه هر دو در طول دو هزارسال گذشته معيار و ملاك كلي براي محدود ساختن دامنه جنگ محسوب ميشدند با رويكرد جنگ پيشدستانه بوش مخدوش و نقض گرديد كه براثر آن روابط آمريكا و نهادهاي بينالمللي در دوران اخير را بايد از گيجكنندهترين جلوههاي نظامي جهان دانست.
پينوشتها:
1- فوكوياما معتقد است كه با توجه به اينكه غرب در جنگ سرد پيروز شده است در اصل دموكراسي ليبرال پيروز شده و بهترين ايدئولوژي مي باشد كه بايد ارزش هاي آن بردنيا حاكم شود.
2- هانتينگتون معتقد است كه آمريكا بدون دشمن هويت ندارد و در حال حاضر هم كمونيسم فروپاشيده بنابراين دشمن كنوني آمريكا اسلام و مسلمانان هستند و خاورميانه و به ويژه ايران مركز ثقل آن محسوب مي شود.
چهارشنبه 27 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-