تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد، خداوند اِبا دارد از اين كه حق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836087832




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فقط به خاطر تو


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: تکین به او نگاه کرد که مثل برج زهرمار دست به سینه نشسته و به بیرون زل زده بود:چه مرگته؟
- چرا نزاشتی با ماشین خودم بیام؟
- حالا مگه چی شده؟
- انگار که من 7 سالمه و روز اول مدرسه اس!
- خوب همینطوره دیگه!
تیام به او چشم غره رفت .
- تنها تفاوتش اینه که 18 سالته و به جای مدرسه داری میری دانشگاه!
- کمه؟
تکین خندید: خیلی هم زیاد نیست. تیام نفس عمیقی کشید.
-حالا اینقدر نحس نباش ( تیام شانه هایش را بالا انداخت ) والله ، از 7 ساله هم کمتری. خیالت راحت، دیگه بعد از این مجبور نیستی با من بیای . ولی چون می خواستم باهات حرف بزنم و تو هم هم مثل کش تنبون در میری ... بگذریم. ببین بچه...
تکین تا به دانشگاه برسندبه او چند اندرز برادرانه داد و قبل از اینکه به دانشگاه برسند، نگه داشت : اینا رو واسه خودت گفتم ، دیگه خود دانی. حالا گورتو گم کن!
- چرا؟ مگه تو نمی تونی ماشینتو ببری داخل؟
- چرا! ولی تو بهتره پررو نشی و مثل بقیه بری تو. تو دانشگاه تو دیگه برادر من نیستی!
- برادری که این حرفا رو نداره!
تکین مشت آرامی به شانه ی او زد : زحمتو کم کن!
تیام پیاده شد و با چشم ماشین تکین را تعقیب کرد ، انگار جانش در می رفت آن چار قدم را برود ، به زور راه افتاد .
قبلا به هوای تکین آنجا آمده بود و محیط زیاد برایش غریبه نبود. هرچند چهره ها با درخت های کنارش زیاد برایش تفاوت نداشت ، در حال و هوای خودش بود . موبایلش زنگ زد . بهزاد، پسر خاله اش بود که در شهرستان دانشگاه می رفت : کجایی گل پسر؟
غرید : دانشگاه !
- یه کم زود نیست؟ بالاخره بعد از دو هفته تصمیم گرفتی دانشگاه رو روشن کنی ؟
- تکین به زور آوردتم!
- همون واسه ات خوبه!
تا به سالن کلاس ها برسد ، بهزاد هم مثل تکین مخش را کار گرفت ولی این یکی با متلک و پرت و پلا !
- سر کلاس نمیری؟
- هنوز پیداش نکردم!
- برو بگرد ، ببین قیافه ی کدوم دانشجوها از همه پخمه تر و گلابی تره؟ همونا همکلاسیاتن!
تیام با اینکه چیزی نگفت با او موافق بود . بالاخره کلاس فیزیک را پیدا کرد ، یا اباالفضل ! چه جمعیتی ! پسرها سمت چپ نشسته بودند ، حوصله نداشت دنبال جای خالی بگردد ، همان اول نشست و جواب sms بهزاد را داد که پرسیده بود گلابی ها را پیدا کرده یا نه؟
خیلی ها هم بعد از او آمدند اما او سرش به کار خودش بود و فقط پاها را می دید ، بنابراین متوجه شد آخرین نفری که به کلاس آمد پایش شکسته ! سرش را بالا آورد و متوجه شد طرف با بلاتکلیفی به صندلی ها نگاه می کند فقط صندلی های آخر خالی بود و برای او رفتن با آن پاها مشکل !
تیام بلند شد : بیا بشین!
حتی منتظر جواب او نشد، رفت 5 ردیف عقبتر و بین دو پسر دیگر نشست ، هردو چنان اخمو و عصبانی بودند که تیام تنش بینشان را حس می کرد ، هنوز یک روز نگذشته بر سر چه دعوا کرده بودند؟ تا تکین به کلاس نیامده بود به یادش نیامد که با ضرب و زور همین آقا بعد از دو هفته پایش به کلاس باز شده !!!!!!!!
تکین بدون فوت وقت درسش را داد و چند تمرین داد . بعد دستمالی از جیبش در آورد ، صندلی را دستمال کشید ، نشست و شروع به حضور و غیاب کرد ! تیام نفس عمیقی کشید : بسم الله....
زود با او رسید : اندرزگو !
تیام با بی میلی دستش را بالا گرفت و تکین به دقت به او نگاه کرد : می زاشتی ترم آینده می اومدی!
کلاس ترکید و تیام غرولند کرد ، تکین رفت سراغ بقیه ! یکی دوتا از دخترها برگشتند و او را نگاه کردند ، لابد فقط آنها متوجه یکی بودن فامیل او و استاد و شاید حتی شباهت ظاهریشان شده بودند . شانه هایش را بالا انداخت . پسرها که اصلا در باغ نبودند مخصوصا اینهایی که او بینشان نشسته بود . یکیشان داشت با موبایل سودوکو بازی می کرد و دیگری داشت دل و روده ی دسته کلید فانتزی اش را در می آورد و تیام با بی میلی به صدای تکین گوش داد، جای مامان خالی که پسر ارشدش را اینطور ببیند !
تکین اسم دیگری را هم با تامل خواند : بزرگمهر !
پسری که تیام جایش را به او داده بود دستش را بلند کرد ، تکین به پای گچ گرفته ی او نگاه کرد : متوجهم !
بقیه را سرسری خواند و تیام می دانست که او چنان حافظه ای دارد که همه ی این قوم گلابی را به قیافه و فامیل بشناسد. متوجه لبخند تکین شد که اسمی را خواند : رضایی!
هر دو پسری که تیام بینشان نشسته بود دستشان را بالا بردند، تکین خندید : مگه اینکه بین شما دوتا جدایی بیفته این کلاس ساکت باشه! هردو غرولند کردند و تکین ادامه داد
تیام به آندو نگاه کرد : برادرین؟
یکیشان با جدیت گفت : نه دختر عموییم!

تیام هوم ناخوشایندی گفت و همان پسر به تیام گفت : میشه به این قزمیت بگی سوییچ رو بده به من؟
- چرا خودت نمیگی ؟
- بگو دیگه ، نمیمیری!
تیام به آن یکی گفت : دختر عموت میگه سوییچو بده بهش !
- بگو به همین خیال باشه !
تیام به دیگری نگاه کرد و او گفت : بگو به زبون خوش بده !
- برو بابا ! مگه من پستچی ام؟ خودت بگو !
به عقب تکیه داد و به آندو نگاه کرد که چشم هایشان شعله می کشید .
– هی ، شما دوتا چتونه؟ مگه به خون هم تشنه این ؟
هردو به او نگاه کردند که با چشم های بی حوصله آنها را نگاه می کرد : بی خیال بابا !
- تو تا حالا کجا بودی ؟
تیام شانه هایش را بالا انداخت : خونه مون !
- چی می خونی ؟
- مکانیک !
- مثل ما !
دست چپی تیام غرید : آره !
- تو راضی نیستی ؟
- نه ، ما شیر یا خط انداختیم این قزمیت برد !
تیام گیج شد : خوب مجبور نبودین مثل هم انتخاب کنین !
- مجبور نبودیم ؟ دیوونه شدی ؟
تیام سردرگم شده بود و بحث را عوض کرد : من الان کارگاه دارم ، شما چی؟
- ماهم !

هرسه با هم به کارگاه رفتند ، اسم رضایی ها "معین" و "متین " بود ، جانشان به جان هم بسته بود ولی آبشان به یک جو نمی رفت ، مدام به سر و کول هم می پریدند و تیام را دیوانه کردند .
آن پسر پاشکسته هم در کارگاه بود که با دیدن تیام به طرفش آمد : دمت گرم پسر!
تیام غرغر کرد : کاری نکردم !
پسر دستش را به طرف او دراز کرد : پارسا بزرگمهر!
متین چشمهایش را تنگ کرد : تو پسر دکتر بزرگمهری ، صبح با اون اومدی!
پارسا با دقت به متین نگاه کرد : بابارو از کجا می شناسی ؟ مگه ترم اولی نیستین ؟
نیش معین باز شد : فکر کردی ما تو این دوهفته بیکار بودیم و ول می گشتیم ؟ آمار می گرفتیم ! ( به صورت پر از خراش او اشاره کرد ) گرگ بهت حمله کرده؟
پارسا خندید : تصادف کردم ( لبخند پررنگی زد) روزی که نتیجه دانشگاه رو زدن!
- از ذوق کوبیدی به دیوار؟
استاد آمد و پارسا جواب معین را نداد !
آنها یک گروه شدند و شروع کردند . دوقلوها تیز و فرز بودند و پارسا دقیق.... و تیام بی توجه و بی حوصله !
متین با آرنج به پهلویش زد : تورو به زور فرستادن دانشگاه ؟
تیام دندان هایش را به هم فشرد و به یاد تکین افتاد : همچین!
معین قهقهه زد : لابد از ترس شوهر اومده دانشگاه ! راستشو بگو !
هرسه خندیدند و تیام غرید : نمکدون !
کلاس که تمام شد چهارنفری به محوطه ی دانشگاه برگشتند . دوقلوها به تریا رفتند و تیام و پارسا جلوی تریا روی نیمکتی نشستند . پارسا به ساعتش نگاه کرد ، اطرافش را کاوید وخندید : چه به موقع !
تیام هم به آن طرف نگاه کرد و ابروهایش بالا رفت ؛ یک دختر بود ، در جایش نیمخیز شد : من برم !






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن