تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837654575




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: سيد هادي خسروشاهي حقيقت بهايي‌گري‌ در خاطرات صبحي (قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: سيد هادي خسروشاهي حقيقت بهايي‌گري‌ در خاطرات صبحي (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: فضل‌الله صبحي مهتدي، فرزند محمدحسين مهتدي، از بهائيان معروف كاشان بود. .صبحي پس از خاتمه جنگ جهاني اول، براي ديدن عبدالبهاء از راه بادكوبه و استانبول و بيروت به حيفا رفت و در آنجا مقرب درگاه شد و سالها كاتب عبدالبهاء گرديد.
خاطره و سابقه‌‌

در سال 1340 روزي در منزل استاد سيدمحمد محيط طباطبايي - نزديك بهارستان صحبت از بهايي‌گري و چگونگي پيدايش آن به عمل آمد. استاد ضمن بيان شرحي مبسوط، اشاره كرد كه (صبحي مهتدي) چون 12 سال (كاتب وحي‌!‌‌) و در كنار (عبدالبهاء) بوده، اطلاعات وسيع و تاريخي خوبي دارد و كتابي هم تحت عنوان (كتاب صبحي) در سال 1312 منتشر ساخته و اسرار اين فرقه و رهبري آن را، فاش ساخته است.‌اتفاقاً من از اين كتاب كه شش سال قبل از تولد اين‌ ‌جانب چاپ شده بود‌ ، نسخه‌اي داشتم كه اهدايي مرحوم محمدعلي آميغي (توتونچي) از دوستان تبريزي‌ام بود و در آن ضمن تشريح تاريخ و اهداف باب و بهاء، مطالبي نقل شده بود كه اگر كسي غير از (صبحي) آنها را نقل مي‌كرد، شايد باور كردنش آسان نبود‌!‌

به استاد محيط گفتم: اگر جناب (صبحي مهتدي) اجازه دهد، من آن كتاب را كه ديگر نسخه‌اي از آن در دسترس نيست، تجديد چاپ مي‌كنم، ولي چون آشنايي با نامبرده ندارم، شايد پيشنهاد مرا نپذيرد. اگر شما تماسي بگيريد، بي‌مناسبت نخواهد بود.استاد محيط تلفني با (صبحي) تماس گرفت و موضوع را مطرح ساخت و او با اين امر موافقت نمود سپس استاد تلفن را به من داد و با مرحوم صبحي، معارفه تلفني به عمل آمد و او موافقت خود را با چاپ و نشر كتاب، به اين‌ ‌جانب نيز اعلام نمود.‌

به علت گرفتاري‌ها، يكي دو سال گذشت و صبحي به رحمت خدا پيوست و من در تابستان 1343 كه در تبريز بودم، به مرحوم (ابراهيم جسيم) مدير كتابفروشي (سروش) پيشنهاد كردم كه (كتاب صبحي) را چاپ كند و او هم پذيرفت و كتاب در قطع رقعي و 228 صفحه، با مقدمه اي از اين‌‌ ‌جانب چاپ و منتشر گرديد و مورد استقبال عموم قرار گرفت و يك سال بعد تجديد چاپ شد.چاپ‌هاي سوم و چهارم كتاب، در قطع جيبي، در سال 1351 در قم منتشر شد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به علت عدم فعاليت فرقه مزبور در ايران، ضرورتي بر تجديد چاپ ديده نشد. تا آنكه در اين اواخر، در تلويزيون‌هاي ماهواره‌اي لوس‌آنجلس را ديدم كه برنامه‌هايي تحت عنوان (آيين بهايي) به فارسي در تبليغ افكار اين فرقه پخش مي‌گردد. و از سوي ديگر طبق اطلاعات به دست آمده، فعاليت زيرزميني اين فرقه در شهرهاي مختلف ايران هم از نو آغاز شده است و در جمهوري (آذربايجان نيز به فعاليت علني پرداخته‌اند و در عراق پس از اشغال توسط آمريكايي‌ها، كتابهاي بهايي‌گري توزيع مي‌شود و در مصر هم، علي‌رغم مخالفت الازهر، دادگاهي به آزادي تبليغ بهايي‌گري را‡ي داده و در جاهاي ديگر نيز، اين فرقه به فعاليت‌هاي گسترده‌اي مشغول شده كه بي‌ترديد در راستاي اهداف اسلام‌زدايي طرح آمريكاست، و از همين روي به فكرم آمد كه (كتاب صبحي) همراه كتاب (پيام پدر) كه در واقع مكمل كتاب اول است‌از نو و يكجا منتشر گردد. خوشبختانه مديريت محترم (مركز اسناد انقلاب اسلامي) هم پيشنهاد اين‌جانب را بر چاپ جديد آن تحت عنوان كلي: (خاطرات صبحي) پذيرفت و اينك هر دو كتاب به عنوان نخستين چاپ مجموعه كامل، با همان مقدمه سال 1343 اين‌جانب و مقدمه مشروح ديگري در بازخواني هر دو كتاب، در اختيار عموم قرار مي‌گيرد.

به اميد آنكه اهل خرد با مطالعه آن، به ماهيت اين فرقه پي ببرند و بدانند كه چرا امپرياليسم غرب و در راس آنها آمريكا، به نشر افكار بهايي‌گري در بلاد اسلامي، علاقه‌مندند و از هيچ‌گونه كمكي، در اين زمينه دريغ ندارند و بي‌ترديد بخشي از مبلغ 70 ميليون دلاري (سيا)، مصوبه كنگره آمريكا براي اسلام‌زدايي و تضعيف نظام اسلامي ايران هم در اين رابطه هزينه مي‌شود.‌

‌*‌*‌*‌‌

صبحي مهتدي‌

فضل‌الله صبحي مهتدي، فرزند محمدحسين مهتدي، از بهائيان معروف كاشان بود. زندگي صبحي بسيار پرماجرا و مملو از فراز و نشيب‌هاي عجيبي است. او شرح زندگي خود را در (كتاب صبحي) و (پيام پدر) به تفصيل نوشته است و چنانكه خود شرح مي‌دهد، ساليان درازي را در قفقاز، عشق‌آباد، بخارا، سمرقند، تاشكند و مرو گذرانده و سپس به ايران آمده و در ايران هم تقريباً به اغلب نقاط سفر كرده و در همه جا به عنوان مبلغ با هوش بهائيان به شمار رفته است.صبحي پس از خاتمه جنگ جهاني اول، براي ديدن عبدالبهاء از راه بادكوبه و استانبول و بيروت به حيفا رفت و در آنجا مقرب درگاه شد و سالها كاتب عبدالبهاء گرديد. وي پس از سالها، بنابه عللي كه در كتابش شرح داده، از اين دار و دسته سياسي وابسته به استعمار بين‌المللي، كناره گرفت و در عسرت مادي فراواني به سر برد تا آنكه سرانجام به عنوان آموزگار استخدام شد و بعدها در اداره انتشارات و راديو، برنامه كودكان را تنظيم مي‌كرد و براي بچه‌ها قصه‌هاي شيريني مي‌گفت كه مورد توجه همگان بود.صبحي در جمع‌آوري قصه‌ها و آداب و رسوم ايراني، زحمات زيادي كشيد و به همين جهت به عضويت (انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني) انتخاب شد. صبحي اهل قلم و ادب و هنر بود و خط بسيار خوش و زيبايي داشت.

او نخست بهايي قرصي بود، ولي بعدها برخلاف داعيه دشمنانش كه مي‌گفتند او مسيحي شده، مرد مسلمان و عارف مسلكي شد و در خدمت به افراد بينوا، مشهور بود.از صبحي آثار و تاليفات زيادي باقي مانده كه از آن جمله است: كتاب صبحي (1312 - 1342)، افسانه‌ها (در دو جلد 1324 و 1325)، داستان هاي ملل (1327)، حاج ملا زلفعلي (1326)، افسانه‌هاي كهن (در دو جلد 1328 و 1331)، دژ هوش‌ربا (1330)، داستان‌هاي ديوان بلخ (1331)، افسانه‌هاي باستاني ايران و مجار (1332)، افسانه‌هاي بوعلي سينا (1333)، پيام پدر (1335)، عمو نوروز (1339).‌بعضي از تاليفات او چندين بار تجديد چاپ شده و بعضي هم به زبان‌هاي خارجي از جمله: لماني، چكي و روسي ترجمه شده است.صبحي در آبان ماه 1341 شمسي در تهران درگذشت و تشييع جنازه مفصلي از او به عمل آمد:

(از سنا تاريخ پرسيدم نوشت در صباحي عمر صبحي شد به شام)

تحول فكري‌

صبحي در سال 1305، پس از اقامت دوازده ساله نزد عبدالبهاء و تحرير و انشاي مكاتبات وي، به ايران اعزام گرديد. در ايران تغييراتي در فكر و انديشه او پديد آمد و با توجه به عملكرد رهبري بهايي‌گري كه خود شاهد عيني آن بوده، از آن فرقه جدا شد و اسلام آورد و به نشر انديشه انسان دوستانه و اخلاق اسلامي و به بيان حقايق بهايي‌گري پرداخت. اين تغييرات فكري --- روحي يكي از برجسته‌ترين مبلغان بهايي‌گري سبب آن شد كه ‌وي از طرف بهاييان تكفير و تفسيق شود. چنان‌كه خود نگاشته پس از اين رويه‌اي خصومت‌آميز با وي در پيش گرفتند، تصميمات بسياري در مورد وي اتخاذ گرديد و حتي دايره فشار را بر خانواده‌اش هم گستراندند و از سوي پدر - كه بهايي بود - هم طرد گرديد.‌

صبحي علي‌رغم آنكه بسيار به سختي افتاده بود، چندي سكوت اختيار كرد تا بلكه موجب فراموشي موضوع گردد و زندگي گوشه‌گيرانه‌اي در پيش گيرد، ولي بهاييان دست از وي برنداشتند و در اذيت و آزارش كوشيدند تا اينكه وي براي دفاع از خود و بيان حقايق و علل برگشت خود از بهايي‌گري، مجبور شد شرح دگرگوني و خاطرات دوران بهايي‌گري و فعاليتهايش را بنگارد و ناگفته‌هاي درون اين فرقه را فاش نمايد.‌

هرچند وي از بهاييت به آغوش اسلام بازگشت و پرده از كار سران آن برداشت - همچنان كه خود نوشته - اما بغض و عداوتي با اهل بهاييه نداشت و تلاش نموده است از منظر فردي آشنا به حقايق، موضوع را طرح و مورد بحث قرار دهد و در اين راستا بايد نگرش و دوري وي از حبّ و بغض شخصي را ستود و از اين‌رو در صداقت و امانت وي نمي‌توان ترديد روا داشت. برهمين اساس كتاب او روايتي جالب، جذاب و خالي از يكسونگري عنادآميز است كه نه از طرف مقابل ايشان، بلكه از جانب يكي از مبلغان برجسته و محرم اسرار و منشي مخصوص عبدالبهاء، كاتب وحي! و واسطه فيض حق و خلق! به نگارش درآمده است، آن هم نه از سر عناد و خصومت، بلكه از سر كشف حقيقت.‌

علي‌رغم رويگرداني كامل صبحي از بهاييت، چون مورد اعتماد و محرم‌اسرار عبدالبهاء (عباس افندي) بود، همه اسرار را افشا نمي‌سازد و خود در اين باره چنين استدلال مي‌كند كه: (تمام اين اسرار را كه عبدالبهاء به صرف اعتماد و راستي و درستي من مكتوم نمي‌داشت، افشا نمي‌نمايم تا گذشته از اينكه نفس عمل محمود و ممدوح است، ظن او نيز بر امانت من نزد اهل خرد فاسد نگردد و هم در نزد آزادمردان از مردي و اهليت دور نباشيم.)1‌

صبحي در كتاب اول خود توجه ويژه‌اي به مباحث بنيادي و اعتقادي دارد كه در تاريخچه پيدايش بهاييت و معتقدات بهاييان و چه در مباني اعتقادي اسلامي، به تبيين و تشريح حقايق پرداخته است و ضمن بيان خاطرات دوران وابستگي خود به بهاييت، شاخصه‌هاي اعتقادي اسلامي را به عنوان رهايي‌بخش انسان و برترين مباني ديني به خواننده خاطرات عرضه مي‌دارد. چه بسا خوانندگاني كه بهايي بوده و از اين رهگذر پي به بي‌بنياني خود ببرند و با عقايد مستحكم اسلام آشنا گردند. صبحي پس از گذشت بيست سال از انتشار (كتاب صبحي) (يا خاطرات زندگي) در سال 1332، (پيام پدر)2 را منتشر كرد.‌كتاب اخير را مي‌توان جلد دوم خاطرات صبحي دانست. گرچه شباهتهايي در برخي از فرازهاي آن هست، ولي شرايط زماني و مكاني راوي، كيفيت و كميت بيان پيام پدر را متفاوت از خاطرات قبلي كرده است.‌

او در كتاب صبحي، ضمن بيان خاطرات، ناراستيهاي بهاييان را بيان داشته، دلايل و براهين عقلي و نقلي خود را براي روي‌گرداني از بهاييت طرح مي‌نمايد. در اين خاطرات گزارشها و روايات از مراكز بهاييت با مرگ عبدالبهاء ناقص ماند كه در پيام پدر اين بخش تكميل مي‌شود. قلم صبحي با توجه به وضعيت موجود بهاييان و رهبري آن به اوج رسيده است. در اين قسمت طرح مباحث اعتقادي كمتر مورد توجه بوده، همت بيشتر راوي، بيان واقعيتهاي اين فرقه است. چنين به نظر مي‌رسد كه او علي‌رغم روي‌گرداني از بهاييت، با برخي از بهايياني كه درگذشته دوست صميمي بوده، روابط دوستانه‌اش را قطع نكرده، بسياري از مباحث و روايتهاي دست اول از دوران رياست شوقي افندي، از طريق همانان به اطلاع صبحي رسيده است. هر چند كه طرف صبحي در پيام پدر به ظاهر جوانان ايران زمين است، اما در واقع خطاب اصلي او بهايياني است كه خواسته‌ يا ناخواسته در دام اين فرقه افتاده‌اند تا بلكه آنان را به تعقل و تدبر وادارد. از سطر به سطر اين دو كتاب مي‌توان نكات بسياري از كم و كيف فعاليتهاي فرقه بهاييت به دست آورد؛ نكاتي كه در پژوهشهاي ديگران كمتر يافت مي‌شود. برهمين اساس برآن هستيم به نكات مهم اين دو كتاب نگاهي بيفكنيم كه براي درك تحولات تاريخ معاصر ايران ضرورتي انكارناپذير دارد.‌

شگردهاي تبليغ بهاييت‌

صبحي پس از ذكر مقدمه‌اي درباره انگيزه نگارش كتاب صبحي يا خاطرات به جايگاه و خاندان خود در اين فرقه مي‌پردازد و عنوان مي‌كند كه در (مهد بهاييت تولد و پرورش يافته) و در (خانداني كه از قدماي احبا محسوب‌اند و خويشاوندي دوري با بهاءالله) دارد، رشد كرده است. استعداد و نبوغ سرشار او از يك سو و شور و شوق بسيارش در امر بهاييت موجب شد در اندك زمان الواح و كلمات بهاءالله و عبدالبهاء را حفظ كرده، در امر تبليغ بهاييت حتي به پدر كه مبلغ زبردستي بود، كمك كند؛ ضمن اينكه او در نزد برخي از به اصطلاح (اعلم جميع اهل بهاييت) هم كتابهاي اصلي اين فرقه را آموخته است. شور و شوق و استعداد وي به ميزاني مي‌رسد كه در پانزده سالگي زبان به سرودن شعر مي‌گشايد و در همين ايام به رتبه‌اي مي‌رسد كه به همراه يكي از دوستانش به قزوين عزيمت كرده در آن بلاد به تبليغ مي‌پردازد. اما در واقع اين شروعي بود براي عزيمتش به زنجان و آذربايجان. وي مي‌نگارد:‌

‌(... چنين تصور مي‌كردم كه مبلغ بهايي يعني فرشته كه طينت وجودش به آب عقل سرشته شده و ذره‌اي عيب و هوا در وجودش داخل نگشته، از اين جهت ارادت و محبت بسيار به اين صنف اظهار مي‌نمودم و درك خدمت آنان را توفيق و سعادتي عظيم مي‌شمردم...)‌

صبحي در ادامه به موضوع مهمي با عنوان (سرمايه تبليغ) مي‌پردازد و ضمن برشمردن مراتب تبليغ، شگردهاي تبليغي بهاييان را بيان مي‌دارد كه چگونه با كلمات و عبارات بازي مي‌كردند و با سفسطه و سوءاستفاده از باورهاي عاميانه به جذب مردم ساده‌لوح مي‌پرداخته‌اند. از آن جمله بيان معجزه و يا نقل آيات عجيبه و آثار موحشه براي مردم عوام است كه وي به حكايت ميرزا مهدي اخوان‌الصفا (يكي از مبلغان) در مواجهه با فردي در تبريز به آن پرداخته است. خود وي نيز ضمن ارائه شرح واقعيت كرامت نقل شده ميرزا مهدي، بي‌اساس بودن آن را نشان مي‌دهد. علاوه بر سوءاستفاده از باورهاي عاميانه براي جذب مردم عوام، دست به كار سفسطه و مغلطه براي مجاب كردن روحانياني مي‌شدند كه اشرافي به موضوع نداشتند. در همين مورد گزارشي به شرح زير از فعاليت خود نگاشته است:‌‌(اگرچه مردي خوش فطرت و با فكر بود، ولي چون در مناظره دستي نداشت و برهان را از سفسطه فرق نمي‌گذاشت و از مدعاي ما و كيفيت آن و تاريخ بابي و بهايي خبري از جايي نگرفته بود،‌ مغلوب من شد و چنين است كه حال هركس كه با مبلغين اين طايفه درافتد!)‌

ناگفته‌هايي از كانون بهاييت‌

صبحي پس از ديدار با عبدالبهاء به واسطه صداي خوب در نزد وي به مناجات‌خواني، سپس به خاطر خط خوش، مورد توجه او واقع شد و شغل كتابت به وي تفويض گرديد. در همان ابتداي توقف و اقامت صبحي، يكي از (طائفين حول عبدالبهاء)! كه مردي بي‌آلايش و ساده و طرف توجه عبدالبهاء بود، واقعيتهايي را براي وي بازگو كرد؛ از جمله اينكه: (بدان كه اين جماعت كه در اينجايند، چه آنهايي كه مجاورند و چه آنان كه طائف حول‌اند، حتي منتسبين عبدالبهاء چون من و تو، جز يك بشر عاجزي بيش نيستند... در اين جمعيت جز عبدالبهاء و حضرت خانم (همشيره عبدالبهاء) كه از هر جهت متمايز از سايرين هستند، ديگران مردماني با شيد و كيد دام‌گستر و حقه‌باز بي‌دين و لامذهب و من‌الباب الي‌المحراب خراب‌اند.)‌

از نكات جالبي كه با دقت در خاطرات صبحي مشخص مي‌شود، وضعيت بهاييان در حيفا و عكاست. بهاييان در اين دو كانون مهم بهاييت فقط شامل پنجاه خانواده‌ ايراني مهاجر بوده و از مردم آن سرزمين يك نفر هم بهايي نشده بود: (در حيفا و عكا نزديك پنجاه خانواده بهايي بودند و همه از مردم ايران بودند. از مردم آن سرزمين يك نفر هم بهايي نشده بودند، مگر نيرنگبازي به اسم جميل كه به فارسي سخن مي‌گفت و دانسته نشد كه از چه نژادي است؛ در روزگار جنگ جهاني دوم به ايران آمد و به دستياري جهودان بهايي، در آن روزگار آشفته از راه نادرستي و دزدي سودها برد. آنها دو دسته بودند: يك دسته‌ نيرومندتر كه پيروان عبدالبهاء بودند و خود را بهاييان ثابت مي‌خواندند و دسته ديگر كه كمتر از آنها هستند و خود را بهاييان موحد مي‌نامند و ميان اينها دشمني و كينه‌ورزي بي‌اندازه است.)‌

روِساي فرقه بهايي براي آنكه پيروانشان در حيفا و عكا از مسائل داخلي بهاييت سر در نياورند، مدت اقامت بهاييان در حيفا را نه يا نوزده روز قرار داده، بيش از اين رخصت اقامت نمي‌دادند. صبحي در توضيح چرايي اين اقامت كوتاه در خاطرات مي‌نويسد: (اين ايام قليل براي درك حقايق و فهم مسائل كفايت نمي‌كرد! خاصه كه چند روز از اين مدت را در عكا به سر مي‌بردند و هم به امورات شخصي خود مي‌رسيدند و چون مقصود اصلي ايشان از اين مسافرت جز تشرُف به حضور عبدالبهاء و زيارت (روضه) و (مقام اعلي) چيز ديگري نبود، زائرين به همين اندازه قناعت مي‌كردند و البته صلاح هم جز اين نبود، زيرا اكثريت توقف انس زياد، رعب ايشان را مي‌برد و پرده وهمشان را مي‌دريد و چيزهايي مي‌شنيدند و اموري مي‌ديدند كه به احتمال باعث سستي ايمانشان گشته نفس مدعي را چون خود... مي‌شمردند.)

تبعيض و تحقير ايرانيان‌

از جمله اموري كه در رويگرداني صبحي از بهاييت بي‌تأثير نبود، تبعيض و تحقير ايرانيان توسط عبدالبهاست. او مي‌نويسد: (آنچه در آنجا مرا دلتنگ مي‌كرد، چند چيز بود كه تاب بردباري آن را نداشتم: يكي آنكه ميان بهاييان فرنگي با ايراني جدايي مي‌گذاشتند. به فرنگيها بيشتر ارزش مي‌دادند تا به ايرانيها و مردم خاور.نخست آنكه مهمان‌خانه اينها از آنها جدا بود و افزار زندگي اينها آراسته و نيكوتر بود. ايرانيها هرچند تن در توي يك اتاق بودند و بر روي زمين مي‌خوابيدند، ولي فرنگيها در هر اتاقي بيش از يكي و دو نفر نبودند و تخت خوابهاي خوب فنري داشتند و افزار آسايش و خوراكشان بهتر بود. پيوسته عبدالبهاء شام و ناهار را با فرنگيها مي‌خورد؛ به عكس در مهمانخانه‌ ايرانيها يك بار هم اين كار را نكرد.

دوم انكه زنهاي اندرون دختران و خويشاوندان عبدالبهاء از ايرانيها رو مي‌گرفتند و ديده نشد كه براي نمونه دست كم يك بار خواهر يا زن عبدالبهاء كه هر دو پير بودند، از يك پيرمرد بهايي كه سرافرازي خود را در بندگي به آنها مي‌دانست، در هنگام برخورد پاسخ درودش را بدهند تا چه رسد كه دلجويي كنند. با فرنگيها اين‌گونه نبودند، با آنكه گروش و دلبستگي يك بهايي ايراني كه در اين راه جانبازيها كرده‌اند، از فرنگيها بيشتر و بالاتر بود و از بُن همانند نبودند.

سوم آنكه در نوشته‌هاي خود و گاهي كه مي‌خواستند مردم را به كيش بهايي بخوانند، درباره ايرانيها سخنان ناشايست مي‌گفتند كه اينها مردمي بودند مانند جانوران درنده خونريز و بدستيز، دور از آموزش و پرورش، در هوسهاي ناهنجار فرو رفته، زشتكار و بدكردار. اين دين آنها را به راه راست راهبر شد و به آنها دانش نشان داد تا از خوي جانوري دست كشيدند و اندك اندك به راه مردمي آمدند... و چنان در گفتن اين سخنان تردست بودند كه هر كس از مردم بيگانه كه با سخنان آنها آشنا شده بود، ايرانيها را پست‌ترين مردم جهان مي‌دانست!) اين روش تحقيرآميز توسط جانشين عبدالبهاء هم ادامه داشت. شوقي هم در مكاتبات خود به ايرانيان اهانت روا داشته و درباره‌ آنها مي‌گويد: (افراد ملت ايران كه به قساوتي محيرالقول و شقاوتي مبين به تنفيذ احكام ولاه‌ امور و روِساي شرع اقدام نمودند و ظلم و اعتسافي مرتكب گشتند كه به شهادت قلم ميثاق در هيچ تاريخي از قرون اولي و اعصار وسطي از ستمكارترين اشقيا حتي برابره‌ آفريقا شنيده نشد به جزاي اعمالشان رسيدند و در سنين متواليه آسايش و بركت از آن ملت متعصب جاهل ستمكار بالمره مقطوع گشت و آفات گوناگون از قحطي و وبا و بليات اخرمي كل را از وضيع و شريف احاطه نمود و يد منتقم قهار چندين هزار نفس را به باد فنا داد.)

گونه‌هاي ديگري از تبعيض و تحقير در رفتار و كردار روِساي اين فرقه به كرات در خاطرات صبحي روِيت شده است و آن ناديده گرفتن خطاها، جنايات و كردارهاي ناپسند مبلغان و پيروان مطيع بود. نه تنها از عيوب آنها چشم مي‌پوشيدند، حتي از بدگويي نسبت به آنها هم ممانعت مي‌كردند. اين رفتار را در مورد منتسبين و بستگان عبدالبهاء نيز مي‌توان ديد.‌

رياكاري و تظاهر

از نكته‌هايي كه در كردار و رفتار غيرقابل انكار بهاييان به ويژه عبدالبهاء در اين خاطرات ديده مي‌شود، تظاهر و رياكاري رهبر بهاييان است. صبحي چنين مي‌انگارد: (روز ديگر كه جمعه بود، با جميع همراهان به حمام رفتيم و نزديك ظهر بيرون آمديم. چون به در خانه عبدالبهاء رسيديم، ديديم سوار شده براي اداي فريضه جمعه عازم مسجد است. كرنش كرديم، گفت (مرحبا از شما پرسيدم، گفتند حمام رفته‌ايد.) بعد به طرف مسجد رفت؛ چه، از روز نخست كه بهاء و كسانش به عكا تبعيد شدند، عموم رعايت مقتضيات حكمت را فرموده، متظاهر به آداب اسلامي از قبيل نماز و روزه بودند. بنابراين هر روز جمعه عبدالبهاء به مسجدي مي‌رفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت كرده، به آداب طريقه حنفي كه مذهب اهل آن بلاد است، نماز مي‌گزارد!)

اين تزوير و مخفي‌كاري در مقابل پژوهشگراني همچون ادوارد براون صورت مي‌گرفت تا ماهيت اصلي فرقه بهاييت آشكار نگردد: (من با شوقي دوست بودم و در بيشتر گردشها با هم بوديم تا آنكه چند ماه پيش از مرگ عبدالبهاء به لندن رفت و همان روزها با يكديگر نامه‌نويسي داشتيم. پيوسته دستور عبدالبهاء در چگونگي آميزش و گفتگوي با مردم با نوشته‌ دست من به او مي‌رسيد. خوب به ياد دارم كه در نامه‌اي كه با خط من عبدالبهاء برايش نوشت، سخن از پروفسور ادوارد براون به ميان آورد و گفت: گاهي كه او را مي‌بينيد، سخن از كيش و آيين بهايي به ميان نياورد و هرگاه پروفسور از بهاء بپرسد و بگويد شما او را چه مي‌دانيد؟ در پاسخ بگويد: ما بهاء را استاد خويهاي پسنديده و پرورش دهنده مردمان مي‌دانيم، ديگر هيچ. و هم فرمود كه در گفتگوي خود با ديگران باريك‌بين باشد و چيزي نگويد كه بامزش آنان جور در نيايد!)‌

در طريقه اين فرقه، تظاهر و ظاهرسازي از شجره‌هاي مرسوم و متداول بوده است، رفتن به مسجد، پوشيدن لباس روحانيان مسلمان، گذاشتن ريش از آن جمله است كه براي فريب دادن مردم عوام بسيار به كار مي‌برند (چه عبدالبهاء را تصور چنين بود كه اين قسم از لباس در انظار اهميتي دارد.)

صبحي به اين شگرد مبلغان بهايي كه خود مبتلا به يكي از آنها بود، در جريان بازگشتش از حيفا به ايران به همراه شيخ‌الدالله بابلي مي‌پردازد كه به دستور عبدالبهاء مي‌بايست ريش خود را نتراشد و عمامه‌اي هم بر سر گذارد. و مي‌‌نويسد: (از وضع لباس و عمامه و محاسن و سكون و حركت و عزيمت و كريت و مظلوميت و علم و علامت و كرم و كرامت و... و صحبت نشان مي‌داديم، يعني به آنچه شايد يك نفر محقق و عالم مسلمان هم به آن اعتقاد ندارد و آن بيچاره [ها] چون اين علائم و آثار را با علائم وهمي و ذهني خود مطابق مي‌ديدند، از قبول و تصديق استيحاشي نمي‌داشتند.)

بهاييان مطرود

از تشكيلات مخوف بهاييان چون ركن اظهارات محفل روحاني بهاييت است كه عقل و علم هم در آن راهي نداشت، سبب شد تا ملاك قرب و طرد ارادت و اظهارات لفظيه‌ بهاييان به عبدالبهاء و شوقي افندي باشد. اطاعت كوركورانه رمز موفقيت در اين جرگه بود. هركس اطاعت كوركورانه نداشت، طرح و مصيبت او آغاز مي‌شد زيرا در بايكوتي شديد قرار مي‌گرفت. كسي كه توسط بهاييان مطرود مي‌گشت، به حال خود واگذاشته نمي‌شد؛ حتي توسط خانواده‌اش، پدر و مادر و بستگانش هم مورد تحريم قرار مي‌گرفت. هيچ كس حق رفت و آمد و صحبت با وي را نداشت جز براي ثواب كه دشنامي دهند و آب دهاني اندازند! سرگذشت خود صبحي گواه اين رويه‌ بهاييان است كه تا سر حد قتل و جرح هم پيش رفته است.

رفتار بهاييان باجمال بروجردي داستان عبرت‌آموزي است كه اين موضوع را روشن مي‌سازد: (يكي از دانشمندان آقاجمال بروجردي در زمان بهاء به اين دين گرويد و چنان دلباخته شد كه از همه چيز دست كشيد و پايداري نمود تا آنجا كه فرزندش كه در اصفهان مي‌زيست و از پيشوايان دين مسلماني بود، چون دريافت كه پدرش بهايي شده، او را بي‌دين خواند... آقاجمال به طهران آمد و در راه بهاء جان‌فشانيها نمود تا آنجا كه پاينام اسم‌الله الجمال گرفت. پس از بهاء كه ميان فرزندانش به ويژه غصن اعظم (عبدالبهاء) و غصن اكبر تيرگي پديدار شد، برآشفت و گفت: شگفتا ما مردم جهان را به دوستي و يگانگي مي‌خوانيم، چرا بايد اين دو نفر كه يكي پس‌از ديگري جانشين بهاء هستند، با يكديگر اين گونه باشند و دوگانگي كنند؟ براي اين كامه روانه عكا شد تا دل دو برادر را از تيرگي به پاكي رساند. چون به آنجا رسيد، اين در و آن در زد، سرانجام پيرو غصن اكبر شد و گفت: او درست مي‌گويد. دسته برابر با او بد شدند و عبدالبهاء به او پاينام پير گفتار داد و او را رنجاندند كه گزارشش دور و دراز است ولي آنچه مي‌خواهم بگويم اين است كه شبي در خانه‌اي دسته‌اي از بهاييان گرد هم بودند، من هم بودم. يكي از بهاييان ساده گفت: پير گفتار در چند سال پيش به كرمانشاه آمد، چون دوستان به فرمان عبدالبهاء او را راه ندادند، به ناچار در مسجد خانه گرفت. من دريافتم و به آن مسجد رفتم و به نگهبان مسجد و ديگران كه آنجا بودند، گفتم: اين مرد كيست كه او را در اينجا راه داده‌ايد؟ گفتند: نمي‌شناسيم، ولي اهل دانش است. من گفتم: اين از بيخ مسلمان نيست، اين جهود است. مردم برسرش ريختند و كتك بسياري زدند و نيمه جان از مسجد بيرونش كردند. اين را مي‌گفت و مي‌خنديد و ما هم كه مي‌شنيديم، خوشمان مي‌آمد و برگوينده آفرين مي‌گفتيم و از ناداني نمي‌خواستيم و نمي‌توانستيم بدانيم كه اين كار خوبي نبوده است.)‌

صبحي در شرح احوال ابن اصدق هم چنين رفتاري را با وي گزارش كرده است. جالب آنكه خود صبحي هم به گناه خود در آزار و اذيت به ناحق ابن اصدق اعتراف مي‌كند. اگر فرزندي از فرزندان بهاييان هم مسلمان مي‌گشت، وضعيت بسيار وخيمي در انتظارش بود. در فرقه‌اي كه ملاك قرب، اطاعت كوركورانه و ملاك طرد، نافرماني است، برخوردن به جنايات هولناك امري سهل و آسان است، آن هم از نزديكان روِساي بهاييت.

در كتاب پيام پدر با نام برخي از مبلغان چيره‌دست بهايي آشنا مي‌شويم كه وقتي دغلكاري و فريبكاري رهبران اين فرقه را ديدند، به دامن اسلام بازگشتند. ميرزا ابوالفضل گلپايگاني (سرانجام از اين گروه دلسرد شد و سالها خاموشي برگزيده و كارهايش به پايان نرسيد.) شيخ احمد ميلاني در عشق‌آباد از كيش بهايي روي‌گردان شد، به خراسان رفته،... از سر گرفته و دست به دامان پيشواي هشتمين شيعيان شد.

صبحي به سه تن از بهاييان تائب اشاره مي‌كند كه هريك مطالبي را در رد بهاييت نگاشته‌اند: (... شادروان آواره كه از دانشمندان بنام و مبلغان گرامي بود و عبدالبهاء او را در نامه‌هاي بي‌شمار ستايش كرده، چون شوقي از روش مردمي دور شده و از كيش و آييني كه به گفته خداوندانش بايد با خرد و دانش و راستي برابر آيد، فرسنگها از آنها جدايي پيدا كرده، به خانه مسلماني بازگشت و از خدا آمرزش خواست و چند دفتر در اين باره نگاشت. و پس از او (نيكو) كه در روز نخست در بروجرد به جرگه بهاييان درآمد و مسلمانان هرچه داشت،‌ از دستش گرفتند و رنجها به او رسانيدند ولي او شادمان بود كه همه اين آزارها كه به او مي‌رسانند، براي پيروي از آيين خداست. چون كار به دست شوقي افتاد و او را از نزديك شناخت، از او برگشت و به راستي و درستي پيرو كيش مسلماني شد و او نيز دفترها نگاشت. و پس از او (اقتصاد) كه در مراغه بهايي شد و با پدر در سر اين دين به ستيز برخاست و او را رها و دل‌شكسته كرد، آنگاه دو سه سال به راه افتاد و چون به خويهاي ناپسنديده شوقي آگاه شد، با آنكه در راه اين كيش رنجها كشيده بود و آوارگيها ديده و پدر را رنجانده، باز به جايگاه نخست خود برگشت و مردي دل‌آگاه شد و دفتري نوشت. همچنين ديگران كه اگر بخواهيم يك يك نامشان را ببريم، دورودراز خواهد شد.)

تناقضات آشكار

عقايد فرقه بهاييت چون بناي وحياني ندارد و صرفاً براظهارات لفظيه روِساي خود استوار گرديده، در سطوح مختلف دچار تناقضهاي آشكار است. پرداختن به اين تناقضات فاحش خود مي‌تواند موضوع تحقيق گسترده‌اي گردد. براساس خاطرات صبحي مي‌توان اين بحث را گشود تا محققان به شكل جدي‌تري به آن بپردازند. به عنوان نمونه، (بابيت) اساس بهاييت است. در اين دو تفاوت اساسي پيرامون تشيع وجود دارد. بهاييان هر كجا به لفظ شيعه رسيده‌اند، لفظ شيعه را همراه آن به كار برده‌اند درحالي كه سيد باب چنين نظري نداشت. و يا اينكه يكي از اصول مورد تبليغ فرقه بهاييت، (ازاله تعصب وطني و قومي و مذهبي است) درحالي كه تعصب در ميان اهل بهاء بسيار شديد و تند مي‌باشد. صبحي تعصب كور بهاييان را به خوبي در جاي جاي خاطراتش نشان داده است: (... مقداري از خاك عكا را به عنوان تربت در كيسه كوچك ريختن و به آنها دادن و شمع نيم سوخته روضه بهاء را براي شفاي امراض به آنها بخشيدن و تار موي عبدالبهاء را در كاغذ پيچيدن و به آنان سپردن چه معني دارد؟ عجبا! ما خود عاملين اين اعمال را خرافي مي‌دانيم و دردل به آنان مي‌خنديم، حال عين آن را خود مجري مي‌داريم با اين فرق كه در اسلام اين حركات از مردم عامي سر مي‌زند، ولي در اينجا در اول ظهور و بين خواص و عوام و احبا به توسط اهل حرم اين بدع باطله ترويج مي‌شود.)

از موارد مهم ديگر تناقض بهاييت، حقوق زن و دعاوي تساوي حق زن و مرد است: (مي‌گفتند تساوي حقوق زن و مرد را چه مي‌گويي؟ مي‌گفتم: اولاً چنان كه در اسلام رعايت حقوق زن شده، در هيچ شريعتي نگشته و اگر مقصود تساوي در جمع شئون است، اين مخالف را‡ي اكثر حكما و قانون خلقت و طبيعت است و اگر آزادي مطلقه زنان منظور است، سالها قبل از تولد بهاء در اكثر نقاط اروپا اين شيوه عملي شده و تازه بعد از اين همه حرفها زن و مرد در شريعت بهايي مساوي نيست:

اولاً: به موجب كتاب (اقدس) مرد مي‌تواند دو زن و يك باكره براي خود بگيرد، در صورتي كه زن نمي‌تواند سه شوهر كند.

ثانياً:‌ مرد مي‌تواند زن خود را طلاق گويد و زن با شوهر خود اين معامله نتواند.

ثالثاً: در ميراث خانه مسكونه و البسه مخصوصه به اولاد اناث نمي‌رسد.

رابعاً: زن نمي‌تواند عضو بيت عدل باشد و اعضا بايد مرد باشند (و هلم جراً).‌

جوانان اظهار تعجب كرده، مي‌گفتند:در حقيقت چنين است كه مي‌گويي؛ اما چه كنيم با اين كلمه كه مي‌گويد دين بايد مطابق علم و عقل باشد و بلاشك اين حكم در هيچ ديانتي نيست! مي‌گفتم هست و از اركان اسلام: (كلما حكم به‌العقل حكم به الشرع)، وانگهي اين همه دعوت به تعقل و تفكر كه در قرآن است، در هيچ كتابي نيست به عكس آنچه كه در اقدس است، چنان كه مي‌گويد: (اگر صاحب امر به آسمان،زمين گويد و به زمين آسمان، كس را حق و چرا نيست)، در صورتي كه اين قضيه مخالف عقل است. و اگر تحري حقيقت و ازاله تعصب ديني و مذهبي و معاشرت به عموم اهل اديان به روح و ريحان را هم بگوييد، خواهم گفت اين عقيده تمام فلاسفه و اهل تحقيق است و تازه اهل بهاء عامل به اين تعاليم نيستند؛ چه، از روي انصاف و تحقيق بهاييان متعصب‌ترين اقوام و مذاهب‌اند.)

كشف حجاب‌

بهاييان در ايران اولين فرقه‌اي بودند كه زمزمه‌هاي كشف حجاب و اختلاط بي‌مانع زنان و مردان بيگانه را تحت عنوان حريت نسا مطرح ساختند. در دوران مشروطه فرماني از عبدالبهاء صادر شد كه زنان بهايي را از به كار بردن حجاب بازمي‌داشت. پس آنچه توسط رضاشاه به زور اجرا شد، بدون سابقه نبوده. زيرا بهاييان در عصر مشروطه اولين گامهاي آن را برداشته بودند. در لوحي كه بهاء به لندن ارسال كرده، چنين مي‌نويسد:‌ (حريت نساء ركني از اركان امر بهائيت! و من دختر خود (روحا) خانم را به اروپا فرستاده‌ام تا دستورالعملي براي زنهاي ايراني باشد... اگر در ايران زني اظهار حريت نمايد، فوراً او را پاره پاره مي‌كنند، مع‌ذلك احباب روزبه‌روز برحريت نساء بيفزايند. رسيدن اين لوح به تهران، بهاييان را به جوش و خروش انداخت و ابن‌ابهر يكي از بهاييان به تشكيل مجلس حريت قيام نمود. در اين جريان تاج‌السلطنه دختر ناصرالدين شاه هم در اين جلسات شركت مي‌كرد؛ جلساتي كه هم فال بود و هم تماشا. با ابن‌ابهر تاج‌السلطنه نيز در اين مجالس زينت‌بخش صدر شبستان بود!

بالجمله در اين محافل، معدودي از اهل حال به آزادي دخول و خروج مي‌كردند و بساط انس و الفت و گاهي مشاعرت و مغازلت مي‌‌گستردند...)

اين جلسات تا جايي مايه افتضاح شد كه برخي از بهاييان خود به مخالفت برخاستند و (محافل را معارض عفت و علمداران كشف حجاب را بدكاره و آن‌كاره مي‌شمردند.) اين جريان در برخي از منابع منتشر نشده تاريخ مشروطه هم انعكاس يافته است: (... سرانجام لوحه‌اي از طرف عباس افندي براي بهاييان طهران رسيد كه به كلي حجاب را از ميان خود زنها بردارند. حال در مجالس مخصوص خود كه زنها و مردها حضور دارند، زنان بي‌حجاب مي‌نشينند و مي‌خواهند ميان زن و مرد همه چيز مساوي باشد و مشغول مي‌باشند كه در ساير ولايات ايران هم اين اقدام را نمايند. بهاييها به شاهزاده تاج‌السلطنه دختر ناصرالدين شاه كه از فواحش است، لقب قره‌‌العين داده و او را مبلغه ساخته‌اند!)

پي‌نوشتها

‌1- كتاب صبحي يا خاطرات، ص 270 (در اينجا و موارد بعدي، استنادها به چاپ چهارم كتابهاي خاطرات صبحي است كه در سالهاي پيش از انقلاب توسط نگارنده اين سطور به چاپ رسيده است).

2- اين كتاب هم در خرداد 1357 در تهران توسط اين‌جانب و با نام مستعار (ابورشاد) تحت عنوان (اسناد و مدارك صبحي درباره بهايي‌گري) منتشر گرديده است.
ادامه دارد/
 سه شنبه 26 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن