واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: ادب جهان - كلماتتان را در شعلههاي آتش پرتاب كنيد
ادب جهان - كلماتتان را در شعلههاي آتش پرتاب كنيد
پيتر اچ.رينولدز/ ترجمه اكرم حسن:پيش از اين مقدمهاي بر زندگي رينولدز به قلم خود او را خوانديد. اينك دو متن ديگر از او در باب نوشتن را ميخوانيد.
به شدت به كلمات ايمان دارم. دوستشان دارم. آنها نبايد طولاني و پيچيده باشند. كلمههاي كوچكي مورد علاقه من هستند كه با هم در يك گروه قرار ميگيرند؛ كلماتي ساده و آرام، كلماتي كه احساسات خيالانگيز و رويايي را در ما برميانگيزند. خوابيدن... سبك و سنگين كردن... زمزمه كردن... مخملي... شناور.
كلمهها را همانطور كه توي جعبه شكلات به دنبال شكلاتهاي كرمدار ميگردم (هيچ علاقهاي به شكلاتهاي ژلهاي ندارم) شكارشان ميكنم. به اين موضوع فكر كنيد، همه ما يك ايدهآلهايي داريم. رنگهاي دوستداشتني. جاهاي دوستداشتني. لباسهاي دوستداشتني. و ايمان دارم كه هر كدام از ما كلمات دوستداشتني خودمان را داريم؛ كلماتي خاص كه در قله قرار ميگيرند. كلماتي كه احساساتمان را تحريك ميكنند، در حالي كه همين كلمات با ديگران اين كار را نميكنند.
آن روزهايي كه دبيرستاني بودم، دوستي به نام «اِوِلين» داشتم كه كلمه محبوباش «در انباري» (Cellar door) بود. دليلش را پرسيدم. گفت چون اين دو در كنار هم، آهنگ زيبايي دارند. در واقع، آهنگ آن دو كلمه، او را تسخير كرده بود نه معنايشان. اِولين 15 ساله، در تاريخ تمدن ما، اولين كسي بود كه به اين فكر افتاد و به آنمعنا داد. اين فكر براي او معنيداشت؛ فكري خلاق و شجاعانه.
يكي از كليدهاي نويسندگي اين است كه بدانيد براي خودتان مينويسيد يا براي ديگران. خيليها با نوشتن مشكل دارند چون نگرانند ديگران چه فكري درباره نوشتهشان ميكنند. دلواپسي مداوم نويسنده در مورد اينكه با اثرش چطور برخورد ميشود، ميتواند همه كارها را خراب كند. مسلما انتقال معناي مورد نظر، منطقي و موجه است اما نبايد اين مسئله، قانونِ تعيينكننده و اصلي باشد. سعي كنيد براي خودتان بنويسيد. اگر به شما كمك ميكند، شومينه يا بخاري نزديكتان باشد. به محض اينكه نوشتههايتان را تمام كرديد، كلمات را در شعلههاي آتش پرتاب كنيد، نه به دليل آنكه به اندازه كافي خوب و مناسب نيستند، بلكه صرفا به خاطر تقويت اين تفكر كه اين كلمات فقط مال شما هستند. لحظهاي كه از خود ميپرسيم ديگران در مورد اثرمان چه فكري ميكنند، درواقع داريم براي آنها مينويسيم، نه براي خودمان. وقتي براي خودتان مينويسيد، ميتوانيد قوانين را زير پا بگذاريد، قواعد دستوري را به دست باد بسپاريد، كلمهها را اختراع كنيد، خطخطي كنيد، از اين شاخه به آن شاخه بپريد و اجازه بدهيد هر چه در دلتان هست، مثل جوهر روي كاغذ ظاهر شود. به خود اين اجازه را بدهيد كه راهيـ راه خودتان راـ براي ابراز خودتان پيدا كنيد. اين موهبتي كمياب و لذتبخش است.
كلمههاي مورد علاقه شما چيست؟ / سعي كنيد فهرستي از آنها تهيه كنيد./ بگذاريد آن كلمات، شعر يا داستاني را در شما بپرورانند:/ به خوابي ناگهاني خوش آمدي/ فرصتي براي سبك و سنگين كردن و حلاجي كردن/ عزيزم گوش كن به زمزمههاي طبيعت/ به روياهاي خيالانگيزي كه در زمستان شناورند. تصور كنيد آن زماني را كه در فهرست لغات ميگشتيم و از ما ميخواستند 3 كلمه مورد علاقهمان را با ستاره مشخص كنيم. يادم است كلاس سوم، كلمه «گل آويز»(Fuchia) من را گير انداخت. آهنگ دور از انتظاري داشت و زماني كه معنايش را كشف كردم، آن واژه در رنگ شكوفا شد!
كاري كه آن كلمه ششحرفي (گل آويز) كرد، حيرتانگيز بود! به راستي آن كلمه مرا واداشت تا سفرم را از همانجا، براي يافتن مجموعه كلمات خودم آغاز كنم.
همينطور كه به فهرست كلمههاي مورد علاقهام اضافه ميكنم، هميشه دنبال واژههاي جديد و تازه ميگردم. گوشهايم را تيز ميكنم تا آهنگشان را تشخيص بدهم، تا ببينم چه رنگي را ميسازند، تا ببينم چطور دلم را با خودشان ميبرند، و بعد با شادي و لذت، آنها را به روشي جديد درهم ميآميزم.
از هيچچيز شگفتزده شويد. /يا نيستي را مزه مزه كنيد
من عاشق هيچچيزم. / هيچچيزهاي دوستداشتني. / من نيستي مشتاق و قشنگ يك صفحه سفيد و خالي را دوست دارم. يكي از آداب شبانهام، كشيدن يك علامت، خط، كلمه و نقاشي در سفيدي دفترچه يادداشتم است. دفترچهام را ورق ميزنم و دنبال آن صفحه بدون صاحب ميگردم؛ همان صفحهاي كه يك خطخطي نيمه شب را التماس ميكرد و برايش مهم نبود من چقدر خستهام و من هم گذاشتم خودكار كارش را انجام بدهد. بعضي شبها كه بيش از اندازه خوابآلودم، انگار خودكارم از من هشيارتر است. ميتوانم روزها، هفتهها و ماهها بعد، به دفترچهام برگردم و از آن مجموعه عجيب كلمات رويايي، كه يكي بعد از ديگري روي صفحه سفيد كاغذ پاشيده شده، حيرتزده شوم. يك نوع هنر شاعري خاص در ضمير ناخودآگاه است كه وقتي سپر روز كنار ميرود، اجازه آشكار شدن مييابد. ميدانم كتاب «ستاره شمالي»ام در طي يكي از همان مراسم نيمهشب، روي كاغذهايم جاري شد. از خودم ميپرسيدم آن داستان كجا ميتواند پايان بگيرد اگر فقط يك رويا باشد. در بازديدم از مدارس، درباره دفترچه خاطرات براي بچهها حرف ميزنم. آنها را دعوت ميكنم همين كار را انجام دهند. بچهها به خوبي دعوت سادهام را پاسخ ميدهند. به خصوص دعوت بازيام را. اگر ميخواهيم كودكان چيزي ياد بگيرند، كتاب بخوانند، بنويسند، پس بايد به بازي دعوتشان كنيم. بازي با كلمات. پر كردن صفحه سفيد كاغذ. با كلمات، نقاشيها و حتي خطخطيها و علائم. بگذاريد مستقيم و بيواسطه لذت مراجعه به صفحه كاغذ را در روز بعد و هفته بعد كشف كنند. و به اين كشف دوباره برسند كه آن صفحه، از افكار و آفرينشهاي خودشان پر شده است. بارها، آدمهايي را ديدهام كه تندتند به خريد هديهاي براي خانواده و دوستانشان ميروند. فكر ميكنم بايد هديه سادهاي را به آن يك عالمه هدايايشان اضافه كنند: يك دفترچه سفيد. دفترچهاي ساده با هزينهاي كمتر از يك دلار. لازم نيست لوكس و تجملي باشد. دفترچههاي فانتزي بسيار زيادي ديدهام كه بدون استفاده ماندهاند، خالي و بيفايده. چون صاحبش ميترسيده در آن صفحات خاص، يك علامت يا خطي بكشد. دفترچه ساده خيلي بهتر است. داشتن دفترچه سفيد و خالي به دلايل بيشماري، بينظير و معركه است. در آن دفترچه ميتوان تمام هنر و نوشتههاي درهم و برهم را به عنوان مجموعه آثار كنار هم قرار داد. با سفر به دفترچه خاطراتي كه پر شده، خيلي چيزها ياد ميگيريد. ميتوانيد از ايدهاي الهام بگيريد و در دفترچه خاطرات بعديتان آن را بپرورانيد. كتابخانه خيالانگيز من، پر از كتاب است و به همان اندازه، دفترچههاي سفيد و خالي. يك ديوار بسيار بزرگ از «چيزهايخالي»كه در انتظار پرشدناند. و در كنار آنها، سطلهاي خودكار، چسب و رنگ، كه آماده مصرفاند. دفترچههاي سفيد، نماد چيزهايي هستند كه ميتوانيم بيافرينيم، ارائه كنيم و ديگران را در آنها سهيم نماييم. آن دفترچهها، حكايت از آن دارند كه هر كدام از ما داستاني براي تعريف كردن داريم. دفترچههاي سفيد، اشارهاي هستند به اينكه بهترين فصلها هنوز نوشته نشدهاند و فقط منتظرند تا كسي آنها را شرح و بسط بدهد.
از نيستي لذت ببريد. مزمزهاش كنيد. / از هيچچيز شگفتزده شويد. /شيفته شكوه و شگفتي صفحات خالي كاغذ شويد.
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]