واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ايران و شناخت واقعبينانه ابزارهاي قدرت در آمريكا
اشاره:
در بخش پاياني اين مقاله، نگارنده نگاهي به موقعيت سياسي ايران و آمريكا تحت شرايطي دارد كه محافل سياسي از آن به عنوان ياد ميكنند. صرف نظر از موضعگيريهايي كه موافقان و مخالفان گفتگو در هر دو كشو دارند، دو عامل اساسي در حال حاضر وجود دارد كه باعث ميشود ناظران با اميدواري به آينده بنگرند: 1- توفيقهاي ايران در حفظ اجماع جهاني به سود خود در چارچوب فعاليت صلحآميز هستهاي، مشوقي براي انتخاب گزينه گفتگو با ايران است 2- عمر دولت جنگطلب بوش به پايان آمده و دولت بعدي آمريكا با هرگرايشي، بايد به فكر پايان دادن به تنش با ايران به صورت مسالمتآميز باشد.
***
ايران براي ادامه فعاليت صلحآميز هستهاي خود به يك نوع اجماع بينالمللي نياز دارد و در كسب آن موفق بوده است. در اين رابطه ميتوان به نشست وزراي خارجه كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد در تهران اشاره كرد كه بيش از صد كشور عضو اين جنبش، يعني حدود 60درصد كشورهاي عضو سازمان ملل در اين نشست، بر صلحآميز بودن فعاليتهاي هستهاي ايران تاكيد كردند و به آن راي مثبت دادند. اين از نظر ايران يك موفقيت بزرگ محسوب شد، اما چنين خبري، بازتاب بسيار محدودي در رسانههاي آمريكا داشت. از نظر آمريكا، جنبش عدم تعهد اطلاع چنداني از وضعيت پرونده هستهاي ايران و مهلت دو هفتهاي پس از نشست ژنو نداشت!با اين وجود، توفيقهاي جهاني ايران در اين زمينه، ميتواند به عنوان مشوقي براي مذاكرات احتمالي ايران و آمريكا در آينده محسوب شود.
نكته مهم ديگر اينكه، ايران نبايد به ميانهروي حزب دموكرات آمريكا در آينده اطمينان زيادي داشته باشد چون ايالات متحده كشوري است كه در آن قدرت سياسي بيش از هر كشور ديگري غيرمتمركز است. اين امر موجب شده تا از يك سو جريانات و تشكلهاي پرنفوذ بتوانند بر روند پيچيده تصميمگيري سياسي در آمريكا تاثير بگذارند و از سوي ديگر، مواضع كانديداها و انتخابات رياست جمهوري، همواره با ايدئولوژيهاي سياسي، اجتماعي و مذهبي همراه شود. يكي از لوازم درك موضعگيري اوباما در سازمان (AIPAC) خصوصا در رابطه با ايران و مسائل خاورميانه، شناخت عيني و واقعبينانه ابزارهاي قدرت صهيونيستها در آمريكاست. در اين خصوص ميتوان به كميته يهوديان آمريكا و انجمن روساي سازمانهاي يهودي آمريكا اشاره كرد. نمونههاي اخير تاثير لابي صهيونيستي بر آمريكا را ميتوان در نشست ژنو مشاهده كرد كه آمريكا در اين نشست را به عنوان نماينده خود اعزام كرد، اما به آمريكا اعلام كرد كه نيازي به فرستادن برنز در اجلاس ژنو نبود. نمونه ديگر، تغيير موضع در سخنان اوباما بود كه ابتدا اظهار داشته بود با ايران وارد مذاكره مستقيم خواهد شد، اما چندي نگذشت كه تغيير موضع داد و اعلام داشت:
البته نبايد اين احتمال را از نظر دور داشت كه سخنان اوباما در مرحله انتخاباتي، صرفا جنبه لفاظي عليه ايران داشته است، چرا كه هر حزبي درآمريكا پيروز انتخابات شود، بايد تمام تلاش خود را در جهت آرامسازي تنش با ايران مبذول دارد.
از آنجا ميتوان احتمال غيرواقعي بودن لفاظي هاي اوباما را زياد دانست، چون مك كين لفاظيهاي بيشتري در اظهارات خود داشته است و اين شروع مرحله آزمون و خطاي وي در مورد ايران خواهد بود. ايران بايد مذاكره چند جانبه را در استراتژي خود قرار دهد و اين روند تا تشكيل دولت جديد پس از انتخابات در آمريكا همچنان ادامه داشته باشد، چون در حال حاضر در آمريكا اجماع داخلي درباره مذاكره مستقيم وجود ندارد و هر دو كشور خواهان تغيير شرايط هستند. در آژانس بينالمللي انرژي اتمي كشورهاي ديگري كه به جز آمريكا حضور دارند، داراي توان و قدرت محدودي هستند و آمريكا به راحتي ميتواند مانع عملي شدن توافقات آنها با ايران شود. بنابراين مشكل كنوني، بيشتر بين ايران و آمريكاست تا ايران و اتحاديه اروپا و از جانب غرب جنبه صرفا سياسي به خود گرفته است.
در آمريكا، تصميمگيرندگان سياست خارجي به تعداد انگشتان دست هستند، اما در اتحاديه اروپا هر 27 كشور بدون يك اجماع دروني، تقريبا تصميم خاصي نميگيرند (هر چند سه كشور اروپايي نسبت به عملكرد ايران نظارت مستقيم دارند و حساسيت نشان ميدهند).
اشتباهي كه ايران نبايد در شرايط كنوني مرتكب شود، اين است كه آمريكاييها معتقدند قطع رابطه با ايران، ابزارهاي اعمال قدرت آمريكا را در مورد ايران محدود كرده و آمريكا يا از آنچه در داخل ايران ميگذرد بيخبر است، يا حداكثر از طريق كانالهاي ديپلماتيك غير مستقيم و يا از طريق اپوزيسيون از آنها خبر ميشود، بنابراين، دولت آينده آمريكا چه جمهوريخواه و چه محافظهكار، به سياست دوگانه خود عليه ايران ادامه خواهد داد و مذاكره با ايران، به معناي عقبنشيني واشنگتن از مواضع سرسختانه مبني بر سلطهاش نخواهد بود.
فرجام سخن:
با توجه به مطالب گفته شده، منافع استراتژيك آمريكا در منطقه از بعد سياسي، حفظ اعتبار و جايگاه بينالمللي و بازيابي هژموني از دست رفته است. از بعد اقتصادي، بيشتر مساله انرژي و منابع خاورميانه و بعد ايدئولوژيك آن، مربوط به حكومت مسيحيان صهيونيست در آمريكا و حمايت آنها از يهوديان آمريكا است. چهار سطح بينالمللي، منطقه اي، ملي و داخلي در رابطه با سياست خارجي آمريكا در مورد ايران وجود دارد. هر كدام از چهار سطوح مذكور با هم در تعارض و تقابل امنيتي قرار دارند. فضاي سياسي ايران و آمريكا به گونهاي است كه با تغيير قوه مجريه حاكم بر آمريكا، ممكن است در شرايط خاص، منافع سياسي و اقتصادي دو كشور با يكديگر همسويي پيدا كند، اما هيچگاه منافع ايدئولوژيك ايران و آمريكا در يك جهت قرار نميگيرد، مگر اينكه آمريكا از تلاش براي مداخله در امور ايران و حمايت از رژيم صهيونيستي دست بردارد.
ايران بايد در چنين شرايطي، تنها به دنبال منافع ملي با حفظ ارزشها باشد و اجماع بينالمللي و منطقهاي خود را هيچگاه از دست ندهد.
دوشنبه 25 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]