تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836081203
تك نوشتهاي براي 12 سال زندگي... «مدرسه» محل دوست داشته شدن نوآموز ترسيم شود خانه اول نوآموزان را با تصويرسازي غيرعلمي خراب نكنيم
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: تك نوشتهاي براي 12 سال زندگي... «مدرسه» محل دوست داشته شدن نوآموز ترسيم شود خانه اول نوآموزان را با تصويرسازي غيرعلمي خراب نكنيم
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: اجتماعي - آموزش و پرورش
نميدونم اين تك نوشته رو ميخونيد يا نه، ولي تورو خدا، بخونيد ... گناه دارم، ميميرم، جوون مرگ ميشم، رو دستتون باد ميكنم... شب اول قبر...!
دلتون سوخت؟! ................................................. حالا ميگم:
ميخوام وسط روز كه عالم و آدم دنبال يه لقمه نون، صبح تا شب، شسصت پاشون ميره تو چششون و يا پس از ساعتها نوش جان كردن مزه گرما و فحش و خستگي و آويزون موندن تو صف CNG و ....، يه قصه بگم براتون.
يه قصه از اون قديما. دور دورا.
اون موقع كه جزغله بودين، كوچولو بودين، ماماني بودين... به كفش ميگفتين، كشف ... به قاشق ميگفتين، گاشگ... به تريلي ميگفتين، تليلي...به مدرسه ميگفتين، مردسه...
آره، از اون موقع...ولي مگه يادتونه؟!...يادتونه؟... عمرا...دروغ ميگيد!...چي؟... حرف (...) نزنيد!... پس قصه من چي؟!...
حالا چون اصرار ميكنيد...
يكي بود، يكي نبود ...غير از يه عروسك كوچولوي كچل كه اسمشو گذاشته بودم، «حسني» و كل صورتشو خودكار كشيده بودم، هيچ چي نداشتم.
يادش بخير اون شعره....
»صبح كه از خواب پا ميشم... يه كمي نرمش ميكنم، تو باغچه ورزش ميكنم...
صدا ميزنم مامان جون، چايي رو بريز تو فنجون...
وقتي چايي رو نوشيدم، مامان و بابا رو بوسيدم...
ميرم مهد ترانه، بدون هيچ بهانه...»
ولي اين فقط شعر بود. مهد كجا بود. صبح كه پا ميشدم با زهرايينا، لي لي بازي ميكرديم، كش بازي ميكرديم، خاله بازي ميكرديم، قايم باشك و اله كلنگ ... فقط بازي ميكرديم، تا اين كه يه روز ...
«ببين اصغر آقا، اين بچه امسال ميره مدرسه. دو ماه بيشتر نمونده. مدرسه پول ميخواد. بچم مانتو ميخواد. كفش ميخواد. كيف ميخواد. لوازم تحرير ميخواد...»
»مدرسه» ...
مفهومش برام غريب بود. نميدونستم چيه. آخه تا اون موقع، فقط حسني رو ميشناختم و زهرا و سميه رو با اقدس خانم و زري خانم كه ماماناشون بودن.
«اصغر آقا تا الان با همه چيت ساختم. با جيب خاليت. بوي گازوييل لباسات. دستاي سيات. بد خلقيات. با همه چيت. ولي از اين بچه نميگذرم. بچم داره ميره كلاس اول. نميخوام جلو بقيه كم بياره. حالا خود داني...»
«كلاس اول»...
قرار بود كجا برم؟! ... مامان يه جوري حرف ميزد كه انگار ميخوان منو بفرستن يه جاي ديگه، يه جاي دور.
دلم ميخواست از پشت زيرپردهاي آشپزخونه بپرم بيرون، بگم «آهاي مامان، مدرسه كجاست؟»
اون شب تا صبح به مدرسه فكر ميكردم.
زهرا دو سال از من كوچيكتر بود.
صبح كه شد ...«زهرا ميدوني مدرسه كجاست؟»
«آره، مامانم گفته، ولي الان كه نميگلم، يك، دو، ...، نميدونم، ولي، مامانم ميگه، چند سال سال ديگه، ميريم توش درس ميخونيم.»
«ميريم توش درس ميخونيم؟»
«مامان مدرسه كجاست؟»
«دخترم، مدرسه جايي كه ميري باسواد بشي تا تو سري خور نشي. ميري با سواد بشي تا مثل من و بابات بيسواد نموني. ميري سواددار بشي كه بفهمي از يه من ماست چقدر كره ميگيرن تا كسي كلاه سرت نذاره. ميري ...»
حاليم نميشد...
حسني رو گرفتم بغلم و تا آخر تابستون اون سال، بيخيالش شدم. بيخيال مدرسه. فقط وقتي بچههاي اون يكي پس كوچه رو ميديدم كه با مامان باباهاشون ميرفتن كيف صورتي ميخريدن، كفش ميخريدن، كتاب دفتر ميخريدين، يه جورايي ميفهميدم كه مدرسه، قشنگه...
«حسني! بايد صورتتو تميز كنم، ميخوايم با هم بريم مدرسه، گريه نكنيا، من پيشتم، تازه، انقدر اونجا خوشگله، همه كيف دارن، كفش نو دارن، سوادم ياد ميگيرن، نميدونم شايد موام در بياري، پسرم، پسر خوبي باشيا، خوب؟!...»
31 شهريور 1368
«ليلا، مامان، بيا»...
مامانم گفت: «ببين دخترم، فردا بايد بري مدرسه، ميري كلاس اول.»
بغض كرد... بغلم كرد... گريه كرد...
«مامانيه من، فردا ميخواي بري كه بزرگ شي، خانم شي، بشي ليلا خانم»...
گريه كرد...بغلم كرد...بغض كرد...
»مامان قربونت بره، خودت ميدوني كه ما بيپوليم، ولي ليلامون ميخواد خانم شه، بابايي و من كه كم نميزاريم، حالا چشماتو ببند»...
12 سال بعد، تازه وقتي دانشگاه قبول شدم، فهميدم كه قاليچه آشپزخونه رو فروخته بودن تا پول اون مانتو و شلوارو كيف و دفتر مداد و دربيارن...اون موقعام، بغض كرد...بغلم كرد...گريه كرد...
اول مهر 1368
صبح زود بود...هيچ وقت اون موقع بيدار نشده بودم، ولي خوابم نميومد...
«بيا مامان، زود باش...قربون اون موهاي خوشگلت برم... ببين چقدر ماه شده...بيا اينم لقمه نون پنير، زنگ تفريح بايد بخوري... دختر خوبي باشيا...ميدونم، دخترم ميخواد، شاگرد اول شه...حرف خانم معلمتم گوش بده»...
«خانم معلم»...
هنوز غريب بود... دست مامانو گرفتم...چادرشو به سرش كشيد...
«يعني بايد از اين به بعد دست خانم معلمو ميگرفتم؟!»
مامان گفت: «خيلي مهربونه»...
«اگه مهربون نبود چي؟ اگه ديگه نميتونستم برگردم خونه چي؟ اگه مامانم گم ميشد چي؟ اگه حسني گريه ميكرد چي؟ كش بازي چي؟ اگه دفترامو پاره ميكردن چي؟...
نميدونم اين همه «اگر» چه جوري تو كلم جا شده بود...
كاش مامان از مدرسه بيشتر برام ميگفت...
دست حسني رو گرفتم تو دستم، رفتيم...خيابون پر بود از اونايي كه مثل خودم بودن ...مانتو شلوار سرمهاي، كيف صورتي، كفش نو...همهشون خوشحال بودن...ولي منو حسني دلمون گرفته بود...
تو راه مدرسه هي تكرار ميكردم: «حسني، ميخواي بري درس بخوني، بزرگ شي، آقا شي، گريه نكنيا»...
به يه ساختمون رنگي رنگي كه رسيديم، مامان وايستاد ...گفت: «اينم مدرسه، رسيديم.»
«مدرسه»...
يه نگاه به مامان كردم، يه نگاه به حسني، يه نگاه به مدرسه...
جلوي در مدرسه، دست مامانمو سفت گرفته بودم ... وايستاده بودم...مامان وايستاد...تو فكر بودم كه يهو از پشت يكي دستشو كشيد رو سرم...
«سلام عزيز دلم... خوش اومدي...منتظرت بوديم...نميخواي با ماماني خدافظي كني...بيا گلم، دست قشنگتو بده به من...»
دستش خيلي گرم بود...خيلي خيلي گرم بود
«يعني خانم معلم، اين بود؟!»
مامان گفت: «برو دخترم، دست خانم معلمو بگير، برو...»
دست مامانو ول نكردم... يهو يكي صدام زد...
«ليلا، بابا جون، خدا به همرات»...
خنديدم... بابام بود...بوسم كرد، نازم كرد، گفت: «خوب جايي داري ميري، دخترم...دوست دارم، بابايي.»
دست مامانو ول كردم...آروم شدم... حالا دوتاشون بودن...
اون خانومه دستمو گرفت...دستش خيلي گرم بود، خيلي خيلي گرم...
به حسني نگاه كردم... ميخنديد...دستشو گذاشتم تو دست مامان...
رفتم...
همه اون ترديدها رو پشت در مدرسه جا گذاشتمو رفتم...
رفتمو 12 سال بعد از سفر برگشتمو ديدم كه حسني هنوز بزرگ نشده، ولي بازم ميخنديد...
به گزارش خبرنگار «آموزش و پرورش» ايسنا، به اعتقاد كارشناسان تعليم و تربيت، چگونگي ترسيم فضاي مدرسه براي نوآموزان از سوي والدين، تا حدي بر افزايش يا كاهش انگيزه و رغبت آنها براي تجربه فضاي ناآشناي مدرسه تاثيرگذار است كه هرگونه غفلت در زمينه تصويرسازي فضايي مطلوب براي آنها، آثار سوء رواني اعم از هراس فضاي فيزيكي و رواني از مدرسه، بيانگيزگي نسبت به يادگيري، احساس پذيرش نداشتن نسبت به شخصيت و سخنان معلم، بياعتقادي نوآموز نسبت به والدين براي تنها گذاشتن وي در فضاي خوفانگيزي كه از مدرسه برايش ترسيم شده است، رغبت نداشتن براي دوستيابي به عنوان يكي از اهداف مورد تاكيد در مقطع ابتدايي به ويژه بدو ورود به دبستان و در چشماندازي وسيعتر، تاثيراتي عميق مانند ناتواني در قطع وابستگي از والدين در شرايط مختلف، ترس از تجربه فضاهاي رواني و فيزيكي ناآشنا حتي در سنين بزرگسالي و در نهايت حتي بيميلي عميق نسبت به ارتقاي تحصيلات را بر جاي خواهد گذاشت.
كارشناسان تعليم و تربيت همچنين معتقدند كه آنچه كه براي نوآموز بدو ورود به دبستان از مدرسه و معلم تصوير ميشود، به نوعي پاشنه آشيل 12 سال تحصيل بهنجار در طول دورههاي مختلف تحصيلي خواهد بود.
آن گونه كه خوف انگيز جلوه دادن مدرسه با بيان جملاتي همچون «اگه به حرف خانم معلم و خانم ناظم گوش نكني، دعوات ميكنن»، ترسيم مدرسه به عنوان فضايي خشك و بيروح كه تنها حق دانشآموز در آن، درس خواندن است و بس، با استفاده از تركيباتي مانند اين كه «اگه شاگرد اول نشي، ديگه دوست ندارم» يا «تو «بايد» شاگرد اول مدرسه بشي» و حتي فراتر از اين، با بيان جملاتي همچون «گول دوست بد رو نخوري» و موكدا، تاكيد افراطي بر اين مسايل، خود، يكي از عوامل ايجاد ناهنجاري تحصيلي در نوآموزي كه 11 سال ديگر نيز، «مدرسه» خانه اول او محسوب ميشود، خواهد بود.
شركت در جشن شكوفهها اجباري نيست، ولي موكدا توصيه ميشود
در اين زمينه، عليرضا رحيمي ـ مديركل آموزش و پرورش پيش دبستاني و ابتدايي ـ در گفتوگويي با خبرنگار «آموزش و پرورش» ايسنا، با اشاره به اين كه روز آينده، 26 شهريور ماه، حدود يك ميليون و 200 هزار نوآموز بدو ورود به دبستان به طور هماهنگ در مدارس ابتدايي سراسر كشور، در جشن شكوفهها يا جشن ورود خود به زندگي 12 ساله تحصيل شركت ميكنند، گفت: هدف از برگزاري اين جشن، آشنا كردن نوآموزان با فضاي جديد مدرسه پيش از آغاز رسمي كلاسهاست؛ چرا كه اگر مدرسه محيط آشنايي براي نوآموز نباشد، پذيرش قطع وابستگي از والدين و رغبت داشتن براي ورود به مدرسه از سوي دانشآموز دشوار خواهد بود.
وي با بيان اين كه شركت نوآموزان و اولياي آنها در جشن شكوفهها اجباري نيست و مدارس نبايد در اين زمينه الزامي براي والدين قرار دهند، موكدا تاكيد كرد كه توصيه ميشود: نوآموزان با همراهي والدين خود در جشن شكوفهها شركت كنند تا از اين طريق، باب خوبي براي ورود آنها به دنياي جديد مدرسه، باز شود.
والدين بايد از هر گونه اظهار نظر غيرعلمي نسبت به فضاي مدرسه براي نوآموزان پرهيز كنند
مديركل خلاقيت و نوآوري آموزش و پرورش پيش دبستاني و ابتدايي در ادامه تاكيد كرد: ورود نوآموزان بدو ورود به مدرسه بايد ابتدا، به نحوي از سوي والدين و سپس از سوي كادر مدرسه ساماندهي شود كه نوآموزان با رغبت به مدرسه وارد شدند، زيرا اگر براي مثال اوليا تصوير مناسبي از مدرسه، سرپرستان و نوآموزان ديگر ارائه ندهند، اين امر هراسي در نوآموز ايجاد ميكند كه از بين بردن اين هراس نسبت به يادگيري و محيط مدرسه، ماهها طول خواهد كشيد.
وي با تاكيد بر اين كه والدين بايد از هر گونه اظهار نظر غيرعلمي نسبت به فضاي مدرسه براي نوآموزان پرهيز كنند، يادآور شد: ممكن است والدين در برخي موارد مدرسه را محيطي كاملا آرماني و در موارد ديگر محيطي غريب با فضا و افرادي ناآشنا كه وظيفه دانشآموز در برابر آنها مطيع بودن است، تصوير كنند كه هر دوي اين تصويرسازيها، نوآموزان را نسبت به فضاي مدرسه با نوعي حس هيجان افراطي يا هراس روبرو ميكند.
برنامههاي كلي نوآموزان را سازمانهاي آموزش و پرورش كشور تعيين ميكنند
رحيمي در ادامه اين گفتوگو اضافه كرد: از سوي ديگر برنامههاي ابتدايي معلمان و كادر مدرسه نيز بايد براي نوآموزان شادي انگيز باشد، زيرا اين امر، سرعت خوگيري آنها با محيط مدرسه را افزايش ميدهد.
وي خاطرنشان كرد: تعيين برنامههاي كلي نوآموزان بدو ورود به دبستان بر عهده سازمانهاي آموزش و پرورش سراسر كشور و در زيرمجموعه آن مدارس، با توجه به موقعيت فرهنگي هر استان قرار داده شده است كه در اين ميان برنامه جشن شكوفهها به صورت مشترك و سراسري در كل كشور اجرا ميشود.
نوآموزاني كه نتوانند با مدرسه خو بگيرند، خدمات مشاورهاي دريافت ميكنند
نوآموزان به شدت تحت تاثير تصوير مدرسه از ديد والدين قرار دارند
مديركل آموزش و پرورش پيش دبستاني و ابتدايي، حضور اوليا در كنار نوآموزان در روز جشن شكوفهها را دليلي بر امن بودن محيط مدرسه در نظر نوآموزان و آرامشبخشي به آنها خواند و با تاكيد بر اين كه از حضور اوليا در مدرسه نبايد جلوگيري شود، اعلام كرد: براي نوآموزاني كه نتوانند، مانند ساير نوآموزان با محيط مدرسه خوگيرند، خدمات روانشناسي از طريق مراكز مشاوره خانواده در سطح هر منطقه ارائه ميشود.
وي همچنين با تاكيد بر اين كه چهره معلم بايد يك چهره دوستداشتني و جايگزين چهره پدر و مادر براي نوآموزان تصوير شود، عنوان كرد: نوآموزان به شدت تحت تاثير تصوير مدرسه از ديد والدين قرار دارند و اگر در ابتداي ورود به مدرسه تصوير مطلوب و آرامش بخشي از محيط مدرسه براي نوآموزان تصوير شود، بسياري از اهداف روانشناختي يادگيري و آموزش در دانشآموزان بدو ورود به دبستان حاصل ميشود.
هر گونه تنبيه جسمي و رواني دانشآموزان جرم است
رحيمي در ادامه با تاكيد بر اين كه آييننامه اجرايي مدارس هر گونه تنبيه جسمي و رواني دانشآموزان را ممنوع كرده است، تصريح كرد: انجام اقدامات تنبيهي در قبال دانشآموزان جرم است و والدين در صورت مشاهده چنين رفتاري نسبت به فرزندشان بايد قضيه را پيگيري قانوني كنند.
مدرسه محل دوست داشته شدن براي نوآموز ترسيم شود
مدير كل آموزش و پرورش پيش دبستاني و ابتدايي، با اشاره به هشت مقوله اهداف آموزشي اعم از اهداف اعتقادي، درسي، اخلاقي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و زيستي اشاره و اظهار كرد: اين اهداف آموزشي در مقطع ابتدايي به 95 ذي هدف كيفي اعم از آموزش صداقت، مشاركت در زندگي و رغبت به مسايل مذهبي تقسيم ميشوند كه اين امر موجب شده است كه دانشآموزان در دوره ابتدايي بيشتر به تحقق اهداف كيفي نسبت به اهداف كمي مانند ميزان آموزش دروس ترغيب شوند.
وي در راستاي تحقق هر چه بيشتر اين اهداف كيفي به والدين نوآموزان توصيه كرد: ترسيم جلوهاي زيبا از مدرسه براي نوآموزان و معرفي آن به عنوان محل دوستيابي و دوست داشته شدن به تحقق هر چه بيشتر اين اهداف با افزايش رغبت نوآموزان براي ورود به فضاي مدرسه كمك ميكند.
انتهاي پيام
دوشنبه 25 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 212]
-
گوناگون
پربازدیدترینها