واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: نتيجه يک امتحان تلخ
مرگ پسر،فلج شدن دختر
جواني براي آزمايش وفاداري دختر مورد علاقهاش نسبت به خود، با اوتماس گرفت و وي را به بي وفايي متهم كرد. دختر جوان وقتي اين تهمت ناروا را شنيد، خود را در خيابان جلوي يك خودروي عبوري كه سرعت زيادي داشت انداخته و از ناحيه دو پا فلج شد.
پسر جوان هم كه خود را دراين حادثه گناهكار ميديد، دچار عذاب وجدان شد و دست به خودكشي زد. اين جوان 24 ساله قبل از مرگ به يكي از دوستانش گفته بود، من باعث شدم كه دختر مورد علاقهام فلج شود.
پس از اين پيام بود كه كيومرث به قصد خودكشي مقدار زيادي قرص خورده و بعداز چند دقيقه به علت ايست قلبي جان سپرد.
يكي از نزديكان اين جوان گفت: وي 2 سال پيش با دختري به نام آشنا شد. در مدت كوتاهي آنها به شدت به هم علاقهمند شدند و قرار شد كيومرث به خواستگاري مينا برود. او ميخواست علاقه دختر را نسبت به خودش آزمايش كند.
چند بار به دختر گفتم، روشي را كه انتخاب كردهاي اصلا درست نيست، اما او كار خودش را كرد.
كيومرث در تماس تلفني اش به به دختر گفت كه او را با چند پسر ديده وديگر حاضر به ازدواج با او نيست.
پسر ميخواست واكنش دختر را بسنجد،ولي به عواقب اين كار فكر نكرده بود.
دو روز بعد از اين تلفن، پسر دوباره با دختر تماس گرفت تا بگويد كه شوخي كرده و قصد امتحان او را داشته، اما وقتي مادر دختر گوشي را برداشت با گريه و زاري گفت كه دخترش خود را جلوي يك ماشين پرت كرده و اكنون در حالت كماست.مادرشماگفت: نميدانم چه صحبتهايي بين تو و مينا شده است.
فقط گفته كه تو ديگر نميخواهي با او ازدواج كني. او مرتب گريه ميكرد و غذا نميخورد.
صبح ديروز كه براي خريد به بيرون از منزل رفته بود، خود را جلوي يك ماشين پرت كرده ومردم بدن غرق او را به بيمارستان رسانده شد. بلافاصله شوهرم را مطلع كردم و به بيمارستان رفتيم.
پسر بلافاصله به بيمارستان رفت، اماهيچ كاري از دست پزشكان برنميآمد. دختر دو هفته بعد به طور معجزهآسايي از مرگ نجات پيدا كرد،اما حافظهاش را به طور كامل از دست داده و از ناحيه دو پا فلج شده بود.
پزشكان گفتند: مينا تا آخر عمر فلج خواهد ماند واز طرفي احتمال اينكه او حافظه خود را دوباره به دست آورد بسيار كم است، مگر اينكه يك اتفاق غيرمنتظره بيفتد. دختر هيچكس را نميشناخت، حتي پدر و مادرش را. او فقط پسر را ميشناخت و از دست او غذا ميخورد. پسر كه خود را مقصر اين ماجرا ميدانست، مدام به دختر سر ميزد واز او مراقبت ميكرد، تا اينكه دچار عذاب وجدان شده وتصميم گرفت به زندگي خود پايان دهد. هيچكس نميدانست كه او واقعا قصد خودكشي دارد.به هيچكس هم چيزي نگفته بود به جز ميلاد، صميمي ترين دوستش. او به گفته بود: «مقصر اين حادثه من هستم و بايد بميرم» ميلاد نتوانسته بود خواستگارش را از اقدام به خودكشي منصرف كند.بعد از مرگ او، مينا تنها تكيه گاه خود را از دست داده است.
او هنوز نميداند كيومرث فوت كرده و هيچكدام از اطرافيانش حاضر به گفتن اين حقيقت به او نيستند. ....
منبع---http://www.iiwclub.com/Default.aspx?tabid=1512&articleType=ArticleView&articleId=861
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]