واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: تجارت جنگافزار و گسترش تروريسم پست مدرن
تروريستهاي پست مدرن، كمتر از گذشتگان خود در دهههاي 60 و 70 ايدئولوژيك هستند و در عين حال بيشتر از آنها به اعتراضات مذهبي و قومي متوسل ميشوند. به نظر مي رسد كه تروريسم پست مدرن هيچ محدوديتي را چه در داخل و چه در خارج، برنميتابد. اين نوع از تروريسم بينالمللي بوده و به عبارتي به طور واقعي جهاني به شمار ميرود؛شهروندان عادي را بيشتر از نظاميان مورد هدف قرار ميدهد
چالشي كه پست مدرنيسم با آن روبهرو شد، نه از سوي فلاسفه فرانسه به وقوع پيوست و نه از سوي معماران آمريكايي، بلكه از سوي جورج بوش در كاخ سفيد و اسامه بن لادن در كوههاي تورابوراي افغانستان شكل گرفت.
به گزارش خبرنگار «تابناك» درحالي كه بهكارگيري ترور به عنوان سلاح در جنگ و سياست، تأثيري انكارناشدني در سراسر تاريخ بشر داشته است، استفاده مدرن از آن به عصر روشنگري در اواخر قرن هجدهم و به فرانسه برميگردد. در اين دوره بود كه براي نخستين بار، دولت فرانسه براي رسيدن به مقاصد سياسي خود از ترور استفاده كرد.
در طول جنگ سرد و تا دهه اخير تروريسم، عملياتي پراكنده، محدود و نسبتا مشخص بود كه بيشتر جنبه داخلي داشته و به طور عمده، متوجه رهبران و ديپلماتها ميشده و به عنوان بخشي از روابط بينالملل مورد حمايت يكي از دو قطب بوده است، اما هماكنون ديگر تروريسم به اقدام عليه دولتها محدود نميشود و علاوه بر دولتها، سازمانها، گروههاي گوناگون و بيشتر، افراد و ملتها را در بر ميگيرد.
بنا بر اين گزارش، گروههاي تروريستي، سازمانها يا جنبشهايي هستند كه ارعاب سيستماتيك، حرفه اصليشان بوده است. «تروريسم عبارت است از كاربرد حساب شده ارعاب يا خشونت پيشبيني ناپذير ضد حكومتها، مردمان يا افراد براي دستيابي به يك هدف سياسي». در اين عمل قانون زير پا گذاشته ميشود و هدف بيشتر ايجاد ترس در گروه بزرگي از مردم است، اما تروريسم پست مدرن با گونههاي گذشته آن اين تفاوت را دارد كه قربانيان آن اغلب شهروندان بي گناهي هستند كه يا تصادفي برگزيده شدهاند يا آن كه صرفاً به طور اتفاقي در موقعيتهاي تروريستي حضور داشتهاند.
بررسي آنچه در اين مقاله تروريسم پست مدرن ناميده شده است، نيازمند به شناخت بيشتر تئوريهاي پست مدرنيستي دارد. پست مدرنيته جرياني است كه در واقع، برآمده از دل مدرنيته و تلاشي است براي يافتن پاسخهايي در حل معظلات مدرنيته و خروج از بن بست مدرنيسم؛ نمادي است برآمده از دل بحرانهاي متعددي كه مدرنيته در فرايند تكامل و تحول خود با آنها روبه رو بوده است و ظهور انديشههاي پست مدرنيستي، نتيجه سرخوردگي جامعه روشنفكري اروپا از دستاوردهاي مدرنيته در غرب بود. پست مدرنيستها با انتساب پديدههايي چون قهر، خشونت، تروريسم و... به روشنفكري و رنسانس، تمامي دستاوردهاي مثبت انساني و اجتماعي آنها را زير سؤال برده و انكار كرده و به دنبال آن، به محكوم كردن و نفي روشنگري و رنسانس برخاستند، به گونهاي كه «ژان ـ فرانسواليوتار» در كتاب معروف خود «وضعيت پست مدرن» گزارشي درباره دانش مينويسد: مدرنيته با جايگزين كردن روايتهاي غيردينيتر و دنياگرانهتر، ولي روايتهايي نه چندان جهاني و كلي به جاي روايتهاي الهي يا تقديري درباره سرنوشت انسان، پا به عرصه وجود نهاد.
تروريستهاي پست مدرن، كمتر از گذشتگان خود در دهههاي 60 و 70 ايدئولوژيك هستند و در عين حال بيشتر از آنها به اعتراضات مذهبي و قومي متوسل ميشوند. به نظر مي رسد كه تروريسم پست مدرن هيچ محدوديتي را چه در داخل و چه در خارج، برنميتابد. اين نوع از تروريسم بينالمللي بوده و به عبارتي به طور واقعي جهاني به شمار ميرود؛ شهروندان عادي را بيشتر از نظاميان مورد هدف قرار ميدهد؛ هميشه در حال جابجايي است و از اين جهت مثل زنبوران عسل در كندو عمل ميكند؛ از تكنولوژيهاي جهاني ارتباطات و اطلاعات استفاده ميكند؛ سلولهايش كه نقش شبكههاي اطلاعاتي را دارند، آن را قادر ميسازند تا هميشه خود را بازيابي كرده و به قيد و بندهاي رسمي شناخته شده مقيد نباشد؛ از اهميت رسانههاي همگاني براي تحت تأثير قرار دادن افكار عمومي آگاه بوده و بر استفاده از آنها تأكيد ميكند؛ از نظر نظامي از آخرين پيشرفتهاي موجود در زمينه تعلميات نظامي بهرهمند است؛ درباره منابع مالي همانند كارتلهاي قاچاق دارو عمل ميكند و علاوه بر همه اينها، اطلاعات كافي از سلاحهاي بيولوژيكي نيز در اختيار اين نوع از تروريسم قرار دارد كه هر زمان بخواهد، ميتواند از آن استفاده كند.
تروريسم پست مدرن هم در كشورهاي پيشرفته پديد ميآيد و هم در كشورهاي در حال توسعه (طراحان و مجريان اصلي حملات 11 سپتامبر بيشتر شهروندان كشورهاي آلمان، مصر و عربستان سعودي بودند).
از جمله دلايل گسترش تروريسم پستمدرن، ميتوان به :
1ـ روند غير مذهبي كردن كشورها
2ـ روند جهاني كردن و در نتيجه رونق تجارت جنگ افزار
3ـ نقش رسانهها در انتشار سريع و وسيع اخبار مربوط به عمليات تروريستي به ويژه پس از انقلاب رسانهاي كه از يكسو در ترويج افكار تروريستي مؤثر بوده و از سوي ديگر، به رسيدن اهداف تروريستها مبني بر جلب نظر افكار عمومي اثرگذار بوده است، اشاره كرد.
همانگونه كه «ژاك دريدا» تروريسم را نشانهاي از نوعي نارسايي در نظم موجود در مكانيسمهاي دفاعي مدرنيسم ميداند كه طراحي شده بودند تا از سيستم محافظت كنند، اما عليه خودش به كار گرفته شدند. از نظر «يورگنها برماس»، عدم تساهل مذهبي ـ بنيادگرايي عصر مدرن ـ نوعي واكنش تدافعي عليه مدرنيسم و در دفاع از شيوههاي سنتي زندگي است. وي خشونت تروريسم را كه از بنيادگرايي سرچشمه ميگيرد، بسان شكلي از آسيب شناسي ارتباطي درك ميكند كه از بدگماني مايه گرفته و منجر به شكست ارتباط ميشود. بدينسان، اصلاح ساختار و نوع ارتباط، ميتواند بر مشكلات ناشي از تروريسم غلبه كند.
به هر ترتيب، شايد ريشه گسترش تروريسم نوين را بتوان در بيعدالتيهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي موجود در جهان، نژادپرستي، نابرابري در رشد و توسعه ميان كشورهاي شمال و جنوب، نقض گسترده حقوق بشر، گرسنگي و فقر يافت و به طور كل، شكست سرمايهداري جهاني و ظهور تروريسم جهاني در ارتباطي تنگاتنگ با يكديگرند.
شنبه 23 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]