واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: از هاجر تا زینب علیهاالسلام (2)
زینب فریادگر عاشوراست، خشتخشت مناره وجودش از خون عزیزترینهایش ساخته شد. حلقومش پر از فریادهاى خونین و دلش مالامال درد ظلم است، و هر آنچه از درد شنیده به عیان دیده است!زینب، از آنانى زجر دیده كه دیروز جدش را مىآزردند؛ از ابوسفیان و آنانى كه در رداى كفر بودند و امروز در قباى پیامبر و كسوت رسالت به نام دین بر ریشه دین تیغ مىزنند.زینب، دیروز در آن مستورى و امروز در كویرى از همه كس و همه چیز حیران و سرگردان. دستانى را مىجوید كه از آستین برادر بریده؛ و حلقومى را كه بوسهگاه پیامبر بود.او برادرش را از زهرا، اینگونه امانت نگرفته، او باید به زهرا بگوید كه حسین را چه كردند.زنان باید با تولد «زینب» خود را تولد یافته بدانند، پیامبر نجات، از زنده بگورى باشند. بر كوفیان پیمانشكن لعنت كنند و هیچگاه از فریاد بر سر كاخنشینان فرو ننشینند و در هر كوى و برزن پیام خون برادرانشان را به پژواك بنشانند.و اینگونه است كه زنى هماره خواهد ماند و زینبى خواهد شد در تاریخ.او در آن قلزم- دریا- پر خون و قحطی انسانیت دنبال حسینش مىگردد و آنگاه كه جسد بىسرش را مىیابد رگهاى بریدهاش را بوسهباران مىكند و از دل مىنالد و مىگوید: خدایا! این قربانى كوچك را از ما بپذیر!زینب قافلهسالار اسیران سیلى خورده است، فرزندان پیامبر را اینگونه به زنجیر كشیده و شهر به شهر مىگردانند و از پرده عفافشان بیرون مىكشند. زینب كوفیان بىوفا را نفرین مىكند.زینب، امروز فریاد و خون و اشك را به هم مىآمیزد و راز عداوت فرزندان زر و زور و تزویر را برملا مىكند كه اگر اینان رداى پیامبر را نیز بپوشند رذالتشان پوشانده نخواهد شد.زینب، از محمد تا حسین را فریاد مىكشد، روز شمار جور شمشیرها را از «لیلة المبیت» تا حلقوم حسین باز مىگوید.او قاصد خوب برادر است و پیامبر بزرگ رسالت وى، از بیتوته حرا تا سینه شكافته حمزه تا مظلومیت على اصغر.زینب، براى بودن حركت كرد. و براى «بودن» باید از هر آنچه تعلق است برهد.«نخواهى» تا دامى برایت نتند و «نداشته باشى» تا نهراسى و اگر دارى، بر باختنش مضطرب نگردى.پاى در بندى نداشته باشى و براى خود، خدا نتراشى و هر روز عبد معبودى نگردى.«بودن» مكه و مدینه و كوفه و كربلا و دمشق نمىشناسد. «بودن» مقامى است كه فقط از «رهیدن» نصیب انسان مىگردد.زینب الگویى است از «بودن»، از «زندگى»، از «سیلان»، از «حركت»، از «ماندن»، از «عشق»، از «ایثار»، از «عفت»، از «مسؤولیتپذیرى»، از «قیام»، از «هجرت و فریاد»، و از «تاثیر بر خلق»!این الگو، پولادین زنى است آتش دیده درد، و پتك خورده رنج، زینب درسى است براى تمام زنان تاریخ كه باید رسالتى این چنین داشته باشند.او مىآموزد كه باید «ماند» و براى «ماندن» باید كولهبار آتش درد نسلها را بر دوش كشید.این تلاش براى «بودن» را باید زنده كرد، این آلت لهو و لعب بودن زن را باید در هم شكست، آن كنجهاى عزلت را باید فرو ریخت تا «زن بودن»؛ «عزلت نشینى» معنى نگردد.باید به زینب، دو ركعت «فریاد» اقتدا كرد، باید همسفره صبرش شد و در سایه عفافش عفت را آموخت و باید از مدینه تا كربلا و كوفه و دمشق همراهش كولهبار مسؤولیتهاى اجتماعى را حمل كرد و از این كنج تاریكى كه تاریخ براى زنان برگزیده بیرون جهید. و این گونه است كه زنان، «بودن» را تجربه مىكنند. كه جز این، نیستى و نابودى است و گم شدن در لاى رنگها.زنان براى یافتن هویت خود راهى بس طولانى در این تنگناى تار تاریخ دارند. باید بجویند خود را، و این «جستن» سرمایه مىطلبد «دردمندى»، «صبر»، «عفت و پاكى»، «حركت»، «پیام و فریاد» و تلاش پاك و پایدار و دیروز خاك زنده به گورى بر سرش مىریختند و امروز مرده «رنگش» كردهاند و سرگردان بین دو بىانتهاى «بى خودى» و «خدایى بودن»، و زینب از هاجر بود تا زهرا.زنان باید با تولد «زینب» خود را تولد یافته بدانند، پیامبر نجات، از زنده به گورى باشند. بر كوفیان پیمانشكن لعنت كنند و هیچگاه از فریاد بر سر كاخنشینان فرو ننشینند و در هر كوى و برزن پیام خون برادرانشان را به پژواك بنشانند.و اینگونه است كه زنى هماره خواهد ماند و زینبى خواهد شد در تاریخ.تولد زینب تولد رسالت زنان است، رسولى كه در كوتاهترین مقطع تاریخ و در خاموشترین بیابان و در مسمومترین فضا به یك واقعه خونین حیات بخشد و پژواك این پیام تا ابد مناره به مناره مىگردد و گنبد به گنبد طنین مىافكند و سینه به سینه همراه دستها و دوش به دوش همراه زنجیرها مىگردد.باید به زینب، دو ركعت «فریاد» اقتدا كرد، باید هم سفره صبرش شد و در سایه عفافش عفت را آموخت و باید از مدینه تا كربلا و كوفه و دمشق همراهش كولهبار مسؤولیتهاى اجتماعى را حمل كرد و از این كنج تاریكى كه تاریخ براى زنان برگزیده بیرون جهید. و این گونه است كه زنان، «بودن» را تجربه مىكنند. كه جز این، نیستى و نابودى است و گم شدن در لاى رنگها.و زینب مىزید و نمىمیرد بى آن كه لحظهاى در تاریخ بماند!"اردشیر گراوند" ، با تصرفلینک مطلب مرتبط: - از هاجر تا زینب علیهاالسلام (1)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]