واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اظهارات مهران اصدقی عضو سازمان منافقین و فرمانده نظامی تهران پیرامون چگونگی شکنجه شهدای کمیته انقلاب اسلامیآیات ایثار- 23/5/1363بعد از ضربهای که سازمان در دوازدهم اردیبهشت61 خورد بخش ما یک سری تحرکاتی انجام میدهد برای اینکه جلوی ضربات را بگیرد بخاطر کوچکترین مسئلهای خانه را تخلیه میکرد و گاه اتفاق میافتاد که مسئولان نظامی تا چندین رده بالا در یک خانه جمع میشدند فیالمثل در خانهای واقع در خیابان کارون که مربوط به بخش ویژه سازمان بود، در آنجا مسئولان بالای نظامی جمع شده بودند.مسئول امنیتی این خانه که فردی بنام طاهر (کشته شده) بود، طالب طاهری (یکی از همین برادران پاسدار که مورد شکنجه واقع شد) را از داخل خانه میبیند و برای برخورد با او اقدام میکند. پس از برخورد با وی فکر میکند که بچه محل همانجا است اما روز بعد همین برادر (طالب طاهری) را بههمراه برادر پاسدار دیگری که محسن میرجلیلی نام داشت مشاهده میکند و به آنها مشکوک میشود و بههمراه سه نفر دیگر از افرادیکه در آن خانه بودند اقدام به دزدیدن این برادران میکنند. شیوه گرفتن آنها این بود که با ماشین جلو آمده و از موضع اینکه ما کمیتهای هستیم این برادران را به زور گرفته و داخل ماشین انداخته و چشم آنها را بسته و به خانهای که قبلاً توضیح دادم و در خیابان بهار واقع بود میبرند. افراد مستقر در آن خانه فردی بنام مصطفی معدن پیشه که با نام مستعار رحمان (یکی از فرماندهان بخش ویژه که کشته شد) و دو نفر دیگر بنام شهرام و محمدرضا بودند.روز اول خود طاهر که این برادران را دستگیر کرده و به آن خانه برده بود شروع به شکنجه این برادران پاسدار میکند و با این هدف که ببیند آیا اینها خانه خیابان کارون را زیرنظر داشتهاند یا خیر بههمین خاطر کابل به کف پا و سایر نقاط بدن آنها میزند. بطوریکه تمام بدن آنها کبود شده بود. در همین حین به من و مسئولم اطلاع میدهند که چنین افرادی را ما گرفتهایم و شما یک سری سوال در زمینه تعقیب و مراقبت تنظیم کنید تا از طریق این افراد که دزدیدهایم بپرسیم تا کانالهای ضربه را پیدا کنیم. من بههمراه مسئولم این سوالات را طرح کردیم و روز بعد خود من به همان خانه خیابان بهار رفتم رحمان به من گفت که دیروز طاهر آنها را به اینجا آورده و بعد از اینکه آنها را زده برایش مشخص شده که آنها آن خانه (خیابان کارون) را زیرنظر نداشتهاند. ما طبق سوالاتی که درآورده بودیم مرحله دوم را آغاز کردیم. هدف مرحله دوم کار ما این بود که مشخص بشود آیا آنها جاهای دیگر را زیرنظر داشتند یا نه؟ بههمین خاطر خود من بههمراه رحمان و شهرام شروع به کابل زدن این برادرها نمودیم. روز بعد من جهت ادامه سوالات مراجعه کردم. همانروز صبح طاهر هم بههمراه مسئول من به آن خانه آمدند. در اینجا لازم به توضیح است که این خانه بخاطر موارد مشکوکی که قبلاً در اطرافش دیده شده بود به اصطلاح تشکیلاتی خودمان زرد شده بود و در رفت و آمدها افراد خیلی احتیاط میکردند و مسئولان بالای سازمان آنجا مراجعه نمیکردند ولی از آنجا که بعد از شکنجههایی که کرده بودیم اطلاعاتی از این برادرهای پاسدار بدست نیامد مسئولان بالای سازمان تصمیم میگیرند که خودشان بیایند و از نزدیک برخورد کنند. بهمین خاطر مسئول من که هیچوقت به آن خانه نمیآمد بههمراه طاهر یعنی رابط مرکزیت بخش ویژه و اعضای مرکزیت یعنی مهدی کتیرائی و حسین ابریشم چی به آن خانه آمدند تا خودشان با مسائل برخورد کرده باشند. بچههای تشکیلاتی میدانند که در مواردی که مسئله مهم باشد افراد بالای سازمان و مسئولان حتی با پایینترین افراد واحدهای عملیاتی نشست میگذارند. ما از این افراد اطلاعات کسب نکرده بودیم آنها مجبور میشوند خودشان به آنجا مراجعه کنند. بعد از ورودشان به خانه شروع به زدن برادران پاسدار یا شلاق و کابل و چک ولگد میکنند و خطاب بما میگفتند که شما بلد نیستید از اینها اطلاعات بگیرید و آنها باید از شما بترسند. خود طاهر رو به من کرد و گفت من تا ظهر اینجا هستم و پدر اینها را در میآورم و در همین حال که آنها آنجا بودند، طاهر با مشت دندانهای این برادران را شکست روی پاهای کابل زده آنها آب داغ ریختند و به پشت کمر یکی از آنها اتو چسباندند. حوالی عصر بود که در آن خانه یک تیر شلیک شد، چون یکی از این برادران تکانی خورده بود اینها فکر کرده بودند میخواهد عکسالعملی نشان بدهد و مجبور میشوند تیر در کنند. بههمین خاطر فکر کردیم خانه لو رفته و بایستی آنجا را تخلیه کنیم. این بود که تصمیم به شهید کردن این برادرها گرفتیم و شیوه به شهادت رساندن آنها این بود که آنها را روی صندلی نشانده و بعد از آنکه بدن آنها را به صندلی بستیم با میلههایی که سازمان برای ابتکار در اختیار ما قرار داده بود و گفته بود موقعیکه خواستید افراد را بدزدید با آن به پشت گردن آنها بزنید بیهوش میشوند (از این نوع میلههای سنگین و سربی در اکثر خانههایی که این خط به آنها داده شده بود وجود داشت) آنها را بیهوش کرده و با تزریق آمپول سیانور آنها را به شهادت رساندیم. بعد از شهید کردن این برادرها آنها را بستهبندی کرده و بههمان شکلی که قبلاً در تلویزیون نشان داده شد، داخل پارچه و طناب بستیم و بعد از بستهبندی داخل ماشین جهت تحویل به خسرو زندی گذاشتیم ما فکر میکردیم که اینها شهید شدند در حالیکه شهید نشده بودند و در حال جان دادن بودند که خود خسرو زندی در این زمینه توضیه میدهد.خسرو زندی: پس از اینکه این سه برادر پاسدار ربوده شدند و توسط تیمهای عملیاتی سازمان مورد شکنجه قرار گرفته و شهید شدند مسئله دفن آنها مطرح شد. اینکار توسط من و یکی دیگر از اعضای تیم با نام مستعار جعفر (که از واحد مسعود حریری بودیم) صورت گرفت. حدوداً ساعت 30/10 شب بود که مسئول ما رحمان به خانه ما مراجعه کرد و گفت الان وقت این حرفها نیست. خانهای که ما بودیم لو رفته و این سه را با گلوله کشتیم اما معلوم شد واقعیت چیز دیگری بود و آنها را زیر وحشیانهترین شکنجهها قرار داده بودند.در رابطه با مسئله دفن چند روز قبل به اتفاق جعفر به محلی که تشکیلات نشان داده بود رفتیم و گودالی به این منظور کندیم. در ساعت 30/10 شب من به اتفاق جعفر از خانه تیمی که واقع در نظامآباد بود با تسلیحات کافی حرکت کردیم و از مسیرهایی که قبلاً تعیین شده بود به محل فوق که واقع در باغ فیض بود رسیدیم و اجساد را بهداخل گودال انداختیم، از یکی از پتوها صدای نفس میآمد و بدن همه گرم بود و تمام شواهد حاکی از زنده بودن این برادران بود. بههر ترتیب با همان وضع آنها را دفن کردیم و از محل دور شدیم. بههر ترتیب این جنایت که ما مجری آن بودیم و خطوط چنین اعمالی جنایت باری که از طرف مرکزیت نفاق و خائن به خلق نشات میگرفت دقیقاً از سیاستی برمیخیزد که ناشی از ایدئولوژی آنها بود. ایدئولوژی که عرصه عمل به علت پوچ و انحرافی بودن آن این جنایتها را بهدنبال میآورد. تا آنجا که در ادامه چنین اعمالی دست به شنیعترین و فجیعترین شیوهها میزند و دست دوستی و اتحاد با دشمنان اسلام و امت مسلمان میدهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]