محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829557916
نا گفتههای اسارت از زبان تنها زن آزاده ایرانی که در خط مقدم جبهه به اسارت درآمده است(1)
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نا گفتههای اسارت از زبان تنها زن آزاده ایرانی که در خط مقدم جبهه به اسارت درآمده است قسمت اول
مهر : خانم دکتر ناهیدی ضمن تشکر از اینکه وقت خود را به ما دادید به عنوان اولین سؤال بفرمایید چه شد که از مناطق جنگی سردرآوردید و وقتی میخواستید به جبهه بروید ، خانواده چه برخوردی داشتند ؟من دختری بودم که خانواده کاملا نسبت به فعالیتهای من شناخت داشت . در آن زمان کمتر زنی تحصیلات دانشگاهی داشت. شاید به یک درصد هم نمیرسید . و زن تحصیلکرده مانند یک زن دانشمند مورد توجه بود . از همان ابتدا که پدر و مادرم ایدههای مرا دیدند ، و درس خواندن و مطالعه مرا میدیدند ، متوجه شدند که از خیلی از مسائل نگران کننده دور هستم. بنابراین مرا آزاد گذاشتند . البته این آزادی را به راحتی به دست نیاوردم . شاید بارها از طرف پدر و ماردم مورد امتحان قرار گرفتم . تا آنکه آنها متوجه شدند ، من میتوانم از خودم حفاظت کنم .همچنین دوران دانشگاه من در جریان انقلاب بود ، درنتیجه فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی هم داشتم . من قبل از جنگ به مناطق محروم میرفتم مثل استان ایلام ، کرمان ، هرمزگان و در روستاهای دور افتاده کار میکردم . حتی یک بار پدرم به من گفت : ببین این خط مرزی ایلام و عراق است . اینها کمین می کنند و احتمال کشته شدنت هست . گفتم : نگران نباشید . تنها دعای خیرتان دنبال من باشد .
زمانی که جنگ شد ، به تهران آمدم و به پدرم گفتم که میخواهم به مناطق جنگی بروم . سعی کردم توجیهشان کنم . گفتم که پسرتان به کردستان رفته و جوانان مردم هم در آن مناطق هستند . در همان جلسه داییام به من گفت : تو چه کار داری به مناطق جنگی ؟ در بیمارستانها خیلی مشکلات بیشتر هست . تو یک ماما هستی و با زنان باردار سروکار داری . گفتم : من هیچ کاری نتوانم بکنم ، حد اقل میتوانم یک ترکش را پانسمان کنم و بخیه بزنم . و کمترین کاری که میتوانم بکنم تی کشیدن است . بعد از اینکه خیلی با آنها صحبت کردم ، در نهایت پدرم گفت : من تنها به خدا میسپارمت . این کلام پدرم بعدها در تمام طول مدت اسارت ، در گوش من بود . و هرجا که اتفاقی میخواست بیافتد بلافاصله این پشتوانه دعای پدر را داشتم .درواقع پدرم مرا بعنوان یک دختر نگاه نمیکرد . و همیشه میگفت : طرز فکر و فعالیتهایت مثل پسرهاست . به دلیل آنکه کاملا مستقل عمل میکردم .مهر : تحصیلات پدرتان چه بود ؟لیسانس علوم تربیتیمهر : خانم ناهیدی در چه سالی و در کدام منطقه به اسارت نیروهای بعث عراق در آمدید؟بیستم مهر 59در یکی از خطوط مقدم خرمشهر نزدیک شلمچه در حین انتقال مجروحین وشهدا به همراه یک تیم پزشکی بهدست نیروهای بعث اسیر شدم وحدود چهار سال در عراق بودم.مهر : غیر از شما آیا زنان دیگری به اسارت نیروهای عراقی در آمده بودند؟اولین زن ایرانی که در خطوط مقدم جبهه اسیر شد من بودم. که یک هفته بعد از آن خانم آباد و بهرامی اسیر شدند و آنها برای انتقال کودکان شیرخوارگاه آبادان به شیراز رفته بودند که در بازگشت به خرمشهر در جاده ماهشهر- آبادان به اسارت درآمدند. به فاصله یکهفته بعد از آنها خانم آزموده که برای دیدن خانواده اش به شیراز رفته بود و محل کارش در زایشگاه خرمشهر بود، در همان جاده ماهشهر- آبادان به اسارت درآمد.بعد از اسارت من واین سه خواهر، خانم میرشکار نیز که همراه همسرشان بودند ، گویا در جاده خرمشهر - سوسنگرد اسیر شدند. که البته همسرشان در آنجا مجروح و به فیض شهادت نائل می شوند وخانم میرشکار هم حدود 13ماه در اردوگاه موصل عراق اسیر بودند.در واقع کل زنان ایرانی که به این صورت در عراق اسیر بودند همین تعداد میشدند. ولی زنان کرد و عرب هم بودند که در کنار خانوادههایشان در اردوگاه های مرزی نگهداری می شدند.مهر : غیر از شما که تحصیلات دانشگاهی داشتید ، آیا دیگر زنان اسیر هم تحصیلات عالیه داشتند ؟من از همه آنها بزرگتر بودم و لیسانس مامایی داشتم . خانم آزموده فوق دیپلم مامایی داشت و خانم آباد سال سوم دبیرستان بود و خانم بهرامی هم دیپلمش را تازه گرفته بود .
مهر : از دوران اسارت بگویید؟ابتدا که اسیر شدم مرا به اردوگاهی نزدیک شهر بصره و تنومه بردند. یک اردوگاه نظامی بود که دو هفته مرا آنجا نگه داشتند وبعد از اینکه خواهران دیگر را هم آوردند، همه را پس از بازجویی منتقل کردند . وضعیت من به دلیل اینکه در خط مقدم به اسارت درآمده بودم متفاوت از دیگران بود. در واقع من به عنوان یک نیروی تهاجمی و یک نیروی نظامی محسوب می شدم. من و خانم آباده به دلیل اینکه کاملا محجبه بودیم و رنگ مانتوهایمان هم طوسی بود - با اینکه فرم ومدلش فرق داشت - یکی از منافقین به عراقیها گفته بود : به اینها خواهران مجاهد میگویند یعنی زنانی که با سپاه همکاری می کردند. به هرحال ماهیت ما برای آنها روشن نبود. تقریبا تا زمان آزادی هم من را یا فرمانده سپاه یا افسر ارتش تلقی می کردند و هر چه می گفتم که من یک دختر فارغ التحصیل مامایی هستم و بنا بر ضرورتی که کشورم داشت برای امداد رسانی به مناطق جنگی آمده ام قبول نمی کردند.حتی یادم است قبل از اینکه اسیر بشوم بچهها به من یک نارنجک و کلت دادند . به آنها گفتم : من به طرف جلو میروم و اگر آنها این را ببینند برای ما بدتر میشود . یکی از برادرها گفت : خب این را داشته باش که اگر بخواهی خودت را بکشی بتوانی. من به او گفتم : من لزومی نمیبینم که خودم را بکشم . من آمدهام اینجا کار کنم . حتی از یکی از هم سلولیهایم یک خنجر و یک قیچی گرفته بودند ، بعنوان سلاح ثبت شد و کلی روی این دو وسیله مانور میدادند .از صبح تا شب در خط دوم در حال باز جویی بودم . در واقع در همان خطوط مقدم سرنوشت هرکسی مشخص می شد. اگر اعدامی بود، همانجا اعدامش می کردند و اگر نه به پشت جبهه منتقل می شد. ابتدا برای من حکم اعدام زدند ولی یکی از پزشکان آنها که اتفاقی مرا دید با من صحبت کرد و به آنها گفت: او دکتر است. به زعم خودش مرا دکتر معرفی کرد.من از یک طرف در واقع کسی بودم که به قلب دشمن زده بودم - هر چند که آن منطقه برای ایران بود، اما در واقع به دست عراقی ها افتاده بود وما نمی دانستیم- از طرفی با آمبولانس بودم و این یک پوئن مثبت بود. از طرف دیگر هیچ کارت شناسایی نداشتم و معمولا کسی که در مناطق جنگی کارت شناسایی نداشته باشد جاسوس محسوب میشود و حکم این افراد اعدام است.وقتی مرا به عقب منتقل کردند شاید روزی 7-8 بار توسط افراد مختلف بازجویی می شدم. چون برای آنها خیلی مهم بود که یک زن در خط مقدم باشد. روزهای اول بازجویی زیادی شدم که بعد از آن مرا تحویل سازمان امنیت عراق دادند که همانجا درستی یا نادرستی حرفهایم مشخص می شد.من خاطرات زندانیان سیاسی و مبارزین ایرانی در ساواک را خوانده بودم و می دانستم که هر حرفی بزنم نباید یک واو آن جا به جا شود و از همان ابتدا سعی کردم مطالبی بگویم که اطلاعاتی به آنها منتقل نشود. روزسیزدهم بعد از اسارت مرا دوباره به سازمان امنیت عراق بردند و همراه دیگر خواهران حکم زندان الرشید را برایمان زدند.زندان الرشید زندان امنیتی آنها بود و ما را زندانیان سیاسی تلقی می کردند ومی گفتند شما آمده اید با رژیم ما بجنگید. پس اسیر جنگی نیستید. این زندان 5 طبقه زیر زمین داشت و هر طبقه که پایین تر بود، شکنجه هایش دردناکتر می شد. سه طبقه هم بالای زمین داشت که طبقه دوم سلولهای تنگ و سرخ رنگی داشت و طبقه بعد سلولها کمی بزرگتر وبه رنگ کرم بود. ما را ابتدا به سلولهای سرخ رنگ بردند وبعد از ده روز ما را به سلولهای طبقه بالا که روشن تر بود منتقل کردند و دوباره بعد از مدتی به سلولهای سرخ رنگ برگشتیم و تا دو سال در آنجا نگهداری می شدیم.مهر : خانم ناهیدی شما به عنوان یک زن اسیر شده بودید و آیا از جنایات نیروهای بعثی نسبت به زنان هراسی نداشتید؟من زمانی که اسیر شدم حدود 23 سال داشتم. ما چهار دختر اسیر نگرانی بسیاری داشتیم. نگرانی ما تنها مرگ و شهادت - که نگرانی یک اسیر مرد هست - نبود. زمانی که مرا در خط مقدم گرفتند مرا در چاله زباله ای انداختند که تنها جای نشستن یک نفر بود و می خواستند با ایجاد ترس و وحشت از من اطلاعات بگیرند. در همان گودال تنها صدای توپ وخمپاره را می شنیدم و نمی دانستم به کجا می خورد .من هم برای اینکه خودم را از دست آنها نجات بدهم سرم را بالا می گرفتم تا ترکشی به سرم بخورد و در دست بعثی ها زنده نمانم. چون می دانستم اسارت در دست آنها مسائلی را به همراه خواهد داشت.در همان گودال که آفتاب داغی هم بر سرم می تابید مروری بر گذشته ام می کردم تا ببینم به کسی مدیون هستم یا نذری ، عهدی دارم که همانجا یادم آمد یک نماز امام زمان (عج) نذر دارم و همانجا در حالت نشسته شروع به خواندن نماز کردم که عراقی ها هم متوجه نشدند. این نماز آنچنان سکینه ای در قلب من ایجاد کرد و آنچنان نیرویی به من داد که احساس کردم به پای خودم به اینجا نیامده ام و تنها برای خدا آمدهام . خدا نیز ناظر بر اعمال من هست . خدا مرا اینجا آورده و خودش نیز نگهدار من خواهد بود . همین باعث آرامش من شد.در ابتدا حس می کردم آنقدر زبون شده ام که نمیتوانم حتی جواب آنها را بدهم یا مقاومت کنم. با اینکه من دختر بسیار فعالی بودم. چه در دوران انقلاب و چه در دوران پس از انقلاب در مناطق مختلف کشور فعالیت می کردم و از هیچ چیز نمی ترسیدم. نه از مرگ و نه از چیز دیگری. اما در ابتدای اسارت این مسئله به صورتی بود که مرا از حرکت بازداشت و تنها این نماز سکینه ای بر قلبم شد . حس کردم مانند آدم خمیده بودهام که اکنون راست قامت شدم . از آن حالت تکیده بیرون آمدم و جرأت پیدا کردم. حتی در صحبت خودم آن جرأت را دیدم وبدون اینکه از چیزی بترسم جواب آنها را محکم می دادم . مرگ برایم اهمیتی نداشت وشهادت را افتخار میدانستم.تنها نگرانی من از حرمت شکنی آنها بود که با آن حالت توسل وتوکل و نماز این مسئله نیز حل شد و این عدم ترس و مقاومت اطمینانی در قلبم ایجاد کرد که در تمام مدت اسارت عراقی ها نتوانستند یک نقطه ضعفی پیدا کنند. چون برادران آزاده را تهدید به مرگ یا شکنجه می کردند ومی گفتند اگر صدایتان در بیاید اعدامتان می کنیم و یا شکنجه میشوید . اما هر موقع که به ما این حرف را می زدند ما می گفتیم خب هیچ اشکالی ندارد مردن در دست شما شهادت است و شهادت افتخار ماست. و دیگر آنها لال میشدند .از طرف دیگر باید بگویم که اسارت ما درست مصادف شده بود با یکسری از اعمال وحشیانهای که نیروهای عراقی در یکی از شهرهای جنگی با زنان وکودکان داشتند- البته بعدها من متوجه شدم- شهید رجایی به دلیل این اتفاقات سر وصدای زیادی در سازمان ملل به راه انداخته و رژیم بعث را بعنوان یک رژیم وحشی عنوان کرده بود . لذا برای اینکه آنها نشان دهند این حرف ها دروغ است ، ما را کاملا محفوظ نگه میداشتند . یعنی زمانی که ما در زندان الرشید بودیم ، سرباز اجازه نداشت در سلول را بدون اجازه ما باز کند . حتی یک بار یکی از مسئولین زندان که آمده بود به او گفتیم که سربازتان ما را اذیت میکند . بلافاصله پزشک فرستادند و پرس و جو میکردند که سرباز ما چه برخوردی با شما کرده و این مسئله برای آنها خیلی مهم بود.ما میدانستیم که بعثیها فوق العاده کینهای و وحشی هستند . حتی یکی از زنان اسیر میگفت : من همیشه سرنگی در جیبم میگذاشتم که اگر دست اینها بیافتم فوری سرنگ هوا را به خودم بزنم . چون از پدر و مادربزرگم شنیده بودم که به دست آنها افتادن مساوی با چیست . یا ایرانیهایی که از عراق رانده شده بودند ، اخبار آنها به ما رسیده بود که سربازان بعثی چه بر سر زن و فرزند اینها آورده بوند . و برای ما خیلی سؤال بود که چطور شده است سرباز اینها حق اینکه نزدیک سلول بیاید را ندارد . بعدها که آزاد شدم فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است . در واقع آنها برای اینکه ما را بعنوان یک نمونه نگهداری کنند ، و نشان دهند که این چند نفر در سلامت کامل هستند ، این برخورد را با ما میکردند . از طرف دیگر آوازه غیرت ایرانیها نیز به گوش آنها رسیده بود . و نکته دیگری که موجب حفظ و حراست ما میشد همین مسئله بود . آنها از برخورد سایر اسرای مرد ایرانی هراس داشتند . میترسیدند که آنها شورش کنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 604]
صفحات پیشنهادی
آزادگان در سینمای ایران غایبند
منبع : خبرگزاری مهر مطالب مرتبط :یوسف تباران ( یادنامه آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی آزادگان ؛ افتخار آفرینان میدان نبرد شما هم رأی بدید . [ارسال شده از: تبیان] ...
منبع : خبرگزاری مهر مطالب مرتبط :یوسف تباران ( یادنامه آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی آزادگان ؛ افتخار آفرینان میدان نبرد شما هم رأی بدید . [ارسال شده از: تبیان] ...
جانبازان، اسوه هاي صبر، مقاومت و ايثار
تاريخ پر افتخار انقلاب اسلامي، ايثارگري ها و فداکاري هاي جانبازان و شهداي جنگ ... شهدا، جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس درس ايمان، از خودگذشتگي و مردانگي را به ما ... دوران دفاع مقدس در ميدان هاي نبرد حق عليه باطل آفريدند که در تاريخ بي نظير است. ... آشنا نمودن نوجوانان و جوانان با فرهنگ غرور آفرين جانبازان، وظيفه همه ما به خصوص ...
تاريخ پر افتخار انقلاب اسلامي، ايثارگري ها و فداکاري هاي جانبازان و شهداي جنگ ... شهدا، جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس درس ايمان، از خودگذشتگي و مردانگي را به ما ... دوران دفاع مقدس در ميدان هاي نبرد حق عليه باطل آفريدند که در تاريخ بي نظير است. ... آشنا نمودن نوجوانان و جوانان با فرهنگ غرور آفرين جانبازان، وظيفه همه ما به خصوص ...
زندگینامه داستانی مهدی مهدوی كیا (9)
... خود برگزید و در اولین سال حضورش در جمع سرخ پوشان مزه قهرمانی در لیگ آزادگان را چشید. ... مهدی گرچه در این مسابقات زیاد به میدان نرفت ولی كسب مقام سومی آسیا برایش تجربه ... منظم خود را آماده نبرد با حریفانی كنند كه در سوریه یكبار آنها را ملاقات كرده بودند. ... ایران هم كه از جمله افتخار آفرینان این بازیها در دوره های قبلی بود با توجه به ...
... خود برگزید و در اولین سال حضورش در جمع سرخ پوشان مزه قهرمانی در لیگ آزادگان را چشید. ... مهدی گرچه در این مسابقات زیاد به میدان نرفت ولی كسب مقام سومی آسیا برایش تجربه ... منظم خود را آماده نبرد با حریفانی كنند كه در سوریه یكبار آنها را ملاقات كرده بودند. ... ایران هم كه از جمله افتخار آفرینان این بازیها در دوره های قبلی بود با توجه به ...
سخنان زیبا و پند آموز بزرگمهر بختگان
بزرگمهر rooya_k2214th May 2010, 04:35 PMخردورزان همیشه به راه آزادگان و ... بزرگمهر دانای روشندل کسی است که به فرمان دیو از راه یزدان پاک جهان آفرین برنگردد. ... June 2010, 05:53 PMعلم نعمت بزرگی است که در زمان حیات،تاج افتخار و پس از مرگ ... چهار چیز بر پادشاهان عیب است : ترسیدن در میدان جنگ ، گریز از بخشندگی ، خوار ...
بزرگمهر rooya_k2214th May 2010, 04:35 PMخردورزان همیشه به راه آزادگان و ... بزرگمهر دانای روشندل کسی است که به فرمان دیو از راه یزدان پاک جهان آفرین برنگردد. ... June 2010, 05:53 PMعلم نعمت بزرگی است که در زمان حیات،تاج افتخار و پس از مرگ ... چهار چیز بر پادشاهان عیب است : ترسیدن در میدان جنگ ، گریز از بخشندگی ، خوار ...
عاشورا از نگاه بزرگان جهان معاصر
... على«ع»در میدان نظامى یا سیاسىشكستخورد، اما تاریخ،هرگز شكستى را سراغ ندارد ... (داستان حسینى) عشق آزادگان را به فداكارى در راه خدا بر مىانگیزد و استقبال مرگ ... تمام این قرون متمادى هركسى كه آن را شنید، بى اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. ... به نام حسین ببالد،بلكه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریفافتخار كنند.
... على«ع»در میدان نظامى یا سیاسىشكستخورد، اما تاریخ،هرگز شكستى را سراغ ندارد ... (داستان حسینى) عشق آزادگان را به فداكارى در راه خدا بر مىانگیزد و استقبال مرگ ... تمام این قرون متمادى هركسى كه آن را شنید، بى اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. ... به نام حسین ببالد،بلكه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریفافتخار كنند.
شعر،ادبیات،انقلاب
... به بهانه مظلومیت آن حضرت، گوشه هایی به آزادگان و مبارزان اسیر در چنگ طاغوت داشت. ... کنونی ام احساس افتخار و ستایش ز ملتی است کاینسان دلاورانه، نبردی بزرگ را با ... سر /هوای کربلا دارد بسیجی/ بسیجی دیده بیدار عشق است /بسیجی پیر میدان دار ... بشناسند به این سرچشمه های حرکت آفرین که در مکتب اسلام و فرهنگ شیعی است، ...
... به بهانه مظلومیت آن حضرت، گوشه هایی به آزادگان و مبارزان اسیر در چنگ طاغوت داشت. ... کنونی ام احساس افتخار و ستایش ز ملتی است کاینسان دلاورانه، نبردی بزرگ را با ... سر /هوای کربلا دارد بسیجی/ بسیجی دیده بیدار عشق است /بسیجی پیر میدان دار ... بشناسند به این سرچشمه های حرکت آفرین که در مکتب اسلام و فرهنگ شیعی است، ...
- فتــنـه
تنها سلاح در نبرد سیاسی گرفتن کرسی در مجلس و دولت است. .... در مقابل آتش توپخانه جناح دوم خرداد، روح الله حسینیان اولین شخصیتی بود که به میدان آمد وچند ..... خرداد و عصر آزادگان فعال گردند و به تخریب و ترور شخصیت حسینیان بپردازند و در مقابل هجمه ... آن روز را خواهید دید که همه کسانی که افتخار دخالت در رسیدگی داشتند و آشکارا ...
تنها سلاح در نبرد سیاسی گرفتن کرسی در مجلس و دولت است. .... در مقابل آتش توپخانه جناح دوم خرداد، روح الله حسینیان اولین شخصیتی بود که به میدان آمد وچند ..... خرداد و عصر آزادگان فعال گردند و به تخریب و ترور شخصیت حسینیان بپردازند و در مقابل هجمه ... آن روز را خواهید دید که همه کسانی که افتخار دخالت در رسیدگی داشتند و آشکارا ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها