واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جهان قایم موشک بازی(ظهور صنعت فوتوگرافی و تاثیر آن بر رسانه و افکار عمومی)شماره سومدر ادامه آنچه در مقاله قبل گفته شد،اگر تلگراف با خصلت ویژه خود در شکلدهی به افکار و شعور جامعه تنها میبود، به احتمال زیاد کتاب، با تبعات خود موفق میشد در برابر امواج آن ایستادگی کند و لااقل موضع خود را حفظ کند. درست در همان زمان که مورس (مخترع تلگراف)به اطلاعات، معنا و مفهومی جدید عطا کرد، لوئی داگوئر (LOUIS DAGUERRE) فرانسوی دست به کار شد تا به طبیعت، و حتی میتوان گفت به واقعیّت، معنا و مفهومی نو ببخشد.
انسان همواره مایل و نیازمند آن بوده است که نسخه بدلی از طبیعت برای درک و لمس بهتر آن در دست داشته باشد. وجود نقوش و تصاویری از طبیعت بر دیواره غارها و بیغولهها نمایانگر تلاش انسانهای اولیه برای تحقق آرزوی دیرینه مهار و تسخیر طبیعت میباشد. به بیان دیگر، فکر و تصوّر نسخهبرداری و همانند سازی از طبیعت از دوران قدیم وجود داشته است؛ اما داگوئر از این نسخهبرداری و همانند سازی منظور دیگری داشت. او میخواست اعلام کند که فوتوگرافی به همه افراد این قدرت را میدهد که در هر زمان و در هر مکان، هر چه را دوست داشتند میتوانند کپی و تکرار کنند. او میخواست اعلام کند که موفق شده است اولین روش «تولید مثل» واقعیّت را اختراع کند و بالاخره میخواست اعلام کند که نسبت فتوگرافی با مشاهدات بصری همان نسبت ماشین چاپ با الفاظ مکتوب است.
به هر تقدیر از زمانی که این روش نام و عنوانی پیدا کرد، فوتوگرافی طبیعتاً به مثابه یک «زبان» شناخته شد. این تعبیر، با مفاهیم استعارهای مستتر در آن، مخاطرهآمیز به نظر میرسید؛ زیراانسان را به سمتی گرایش میدهد که تفاوت اساسی و اختلاف ذاتی میان این دو وسیله ارتباط جمعی را محو کند و آن را از میان بردارد.وجود نقوش و تصاویری از طبیعت بر دیواره غارها و بیغولهها نمایانگر تلاش انسانهای اولیه برای تحقق آرزوی دیرینه مهار و تسخیر طبیعت میباشد.فوتوگرافی زبانی است که قطعه به قطعه سخن میگوید. یک قطعه عکس، بر خلاف الفاظ و عبارات، ایده و اندیشه و مفهومی از جهان را به ما عرضه نمیکند مگر آنکه ما، برای گرفتن یک فکر و یک ایده از یک تصویر، زبان را به کمک بگیریم. قطعه عکسی با این ویژگیها نمیتواند با نامرئیها، پنهان شدهها، درونیها، و مجردات انتزاعی سر و کاری داشته باشد.
یک قطعه عکس، از «انسانها» سخن نمیگوید، بلکه از «یک مرد» یا «یک زن» سخن میگوید؛ از «درختان» سخن نمیگوید بلکه از «درخت»ی سخن میگوید. از «طبیعت» نمیتوان عکس گرفت؛ انسان فقط میتواند از یک قطعه و یک جزء از «اینجا» و در «الآن» عکسبرداری کند.همانطور که نمیتوان از «طبیعت» عکسبرداری کرد، همانطور هم نمیتوان به مدد لغتنامه تصاویر پیرامون مفاهیم و معانی انتزاعی و مجرد و کمال یافتهای نظیر حقیقت، شرف، افتخار، حرمت، عشق، خطا و ناصواب سخن گفت؛همانطور که نمیتوان از «طبیعت» عکسبرداری کرد، همانطور هم نمیتوان به مدد لغتنامه تصاویر پیرامون مفاهیم و معانی انتزاعی و مجرد و کمال یافتهای نظیر حقیقت، شرف، افتخار، حرمت، عشق، خطا و ناصواب سخن گفت؛ زیرا که «چیزی را نشان دادن» و «درباره چیزی سخن گفتن» دو روند کاملاً مجزا و متفاوت از یکدیگر هستند.فوتوگرافی جهان را در قالب اشیا نمودار میسازد در حالی که زبان جهان را به صورت ایده و اندیشه عرضه میدارد. در طبیعت «انسان»ی یا «درخت»ی وجود ندارد. جهان خلقت یک چنین تقسیم بندی و یک چنین تعاریف کلی و عامی را در بر ندارد. فوتوگرافی جزئیات این تنوع لایتناهی را رسمیت میبخشد و بر آنها گواهی میدهد در حالی که زبان آنها را قابل فهم و قابل توصیف میکند.فوتوگرافی با جهان اسناد و مدارک سر و کار دارد و نه با نظریههای مختلف. افزون بر اینها، فوتوگرافی دارای تمایلات معرفتشناسانه نیست و نقطهنظر خاصی ندارد.فوتوگرافی ارتباط و به هم پیوستگی لحظات را جدا میکند و حوادث و اشیایی را که هیچگونه قرابت منطقی یا رابطه تاریخی با یکدیگر ندارند در کنار هم قرار میدهد.وقتی که در ارتباط با یک قطعه عکس سوال میشود «آیا این حقیقت دارد؟»، معنی این سوال فقط این میتواند باشد که آیا این عکس از یک صحنه واقعی گرفته شده است؟ چنانچه جواب«آری» بود، چیز دیگری نمیتوان گفت؛ زیرا انکار عکسی که جعلی نیست معنی ندارد. یک قطعه عکس به تنهایی شهادتی نمیدهد که پیرامون آن بتوان بحث و گفتگو کرد؛ تفسیر جامع و بدون ابهام در این جا بی معنی است. ادعایی که قابل نقض کردن باشد، از یک قطعه عکس- که جعلی نیست- برنمیآید.فوتوگرافی ارتباط و به هم پیوستگی لحظات را جدا میکند و حوادث و اشیایی را که هیچگونه قرابت منطقی یا رابطه تاریخی با یکدیگر ندارند در کنار هم قرار میدهد. همانند تلگراف، فوتوگرافی نیز جهان را از نو میسازد و آن را تبدیل میکند به یک سلسله حوادث و رویدادهای مجزا از یکدیگر و متناسب با میل و نیاز لحظهای. دنیای فوتوگرافی، دنیایی است اتمی شده، ذره ذره و قطعه قطعه شده که در آن فقط زمان حال وجود دارد و نیاز ندارد که خود را جزئی از تاریخ قابل نقل و گذشته قابل شرح بیابد.این که هر تصویر و واژه دارای نقش و وظیفه متفاوتی است وعکسالعملهای متفاوتی در پی دارد، بر کسی پوشیده نیست. عمر نقاشی لااقل سه برابر عمر کتابت و نگارش است، و در قرن نوزدهم کسی تردید نداشت که در میان ابزارهای گوناگون وسایل ارتباط جمعی تصویر نیز از جایگاهی ویژه و مخصوص به خود برخوردار است. لذا جایگاه عکس در ردیف ابزار ارتباط جمعی چیز جدیدی نبود.
آنچه در اواسط قرن نوزدهم بیسابقه جلوه کرد، هجوم و نفوذ وسیع فوتوگرافی و دیگر اشکال تصویری به دنیای سمبلها و نمادها بود.فوتوگرافی، بدین منظور پای به درون فرهنگ نگذاشت تا به عنوان مکمل و حامی زبان ایفای نقش کنند، بلکه به دنبال این بود که زبان را که مهمترین وسیله برای تبیین و درک و ارزیابی و کنترل واقعیتها است از میدان به در کرده، فوتوگرافی را جایگزین آن کنند.آنچه در اواسط قرن نوزدهم بیسابقه جلوه کرد، هجوم و نفوذ وسیع فوتوگرافی و دیگر اشکال تصویری به دنیای سمبلها و نمادها بود.به عبارتی میتوان گفت،از آنجا که تصویر در مرکز توجهات ما جای گرفت، مفاهیم و معانی دیرین و متداول اطلاعات، اخبار، رویدادها، و حتی نفس واقعیت به میزانی گسترده یکسره از میان برداشته شد. گام اول از تابلوی اعلانات شروع شد و سپس به پلاکاردها و آگهیهای تجارتی و سرانجام به مجلات و روزنامههای خبری رخنه کرد و در هر مرحله، تصویر، بحث و کلام را به عقب راند و در موارد دیگری به حذف تمام عیار و کامل آنها پرداخت. در دوران پایانی قرن نوزدهم بنگاههای تبلیغاتی و نیز روزنامهچیان به خوبی دریافتند که یک عکس نه تنها وزنهای بیشتر از یک هزار کلام دارد، بلکه هر کجا مسئله بر سر فروش کالایی باشد ارزش عکس به مراتب بیشتر و بالاتر است. کار به جایی رسید که در اذهان تودههای بیشماری از آمریکائیان دیدن به جای خواندن مبنای اعتماد و پایه اعتقاد قرار گرفت.در دوران پایانی قرن نوزدهم بنگاههای تبلیغاتی و نیز روزنامهچیان به خوبی دریافتند که یک عکس نه تنها وزنهای بیشتر از یک هزار کلام دارد، بلکه هر کجا مسئله بر سر فروش کالایی باشد ارزش عکس به مراتب بیشتر و بالاتر است.تصویر و عکس، با روش خاص خود و به مثابه ابزاری تکامل یافته، خود را به عنوان عنصری مکمل و موثر در کنار امواج رودخانه اطلاعاتی و خبری که تلگراف از ناکجا آبادها مخابره میکرد قرار داد و به دریای گزارشهایی متصل کرد که از مکانهای ناشناخته، درباره افراد ناشناس، با چهرههای ناشناس، سرچشمه گرفته بود و خواننده را به غرقه شدن در آن تهدید میکرد. زیرا که عکس به نامهای ناشناس سیما و چهره عطامی کند و به این ترتیب این گمان را میآفریند که « اخبار » با حوزههای فردی و ماجراهای شخصی انسانها سر و کار دارند، و به علاوه برای «اخبار روز» چیزی شبیه چارچوب و قالبی نمایشی میآفریند و متقابلاً همین «اخبار روز» یا «گزارشهای روز» هستند که چارچوب و قالب و ساختاری برای این تصاویر خلق میکنند. ادامه دارد... با اندکی تصرف - برگرفته از کتاب زندگی در عیش،مردن در خوشی- نوشته نیل پستمن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 920]