واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فرا رخسارهای وسایل ارتباطی جمعی (شماره چهارم)
در راستای آنچه در مقاله قبلی گفته شد،در بین افراد و گروه های مختلف،این اختلاف موجود میان «جهان بینی»ها زمانی (به همان میزان) آشکارتر میشود که انواع و اقسام متفاوت و متعدّد ابزارهای ارتباطی و مبادلاتی، انسانها را فارغ از کارآیی «کلام» مدنظر قرار دهیم.درست است که فرهنگ محصول زبان است، اما هر وسیله و تکنیک ارتباطی جدید میتواند آن را نوآفرینی کند. این ابزار و وسایل میتوانند تکنیک و ابزاری به نام نقّاشی، وسیلهای به نام خطوط تصویری(1) و اشکال قراردادی، یا ساختاری به نام الفبا و بالاخره دستگاهی به نام تلویزیون باشد. همانگونه که از دیرباز زبان، محتوایی خاص از محاوره و افکار عامّه را شکل میداد، هر ابزار و وسیله جدیدی نیز قادر است شکل و محتوای ویژه و غیرقابل تفکیک خود را به افکار و بیان عامّه تحمیل کند و به دنبال آن نوع تفکّر و شیوه تبیین و توان احساسی و عاطفی افراد را نیز تعیین کند. یک پیام دربردارنده بیانی خاصّ و دقیق از جهان است. وسایل ارتباطی موجود رسانههای گوناگون هر کدام با سمبلهای مخصوص به خود، که چنین مبادلات و برخوردهایی را ممکن میسازند، قادر نیستند چنین بیان خاص و دقیق و مشخصی را از جهان عرضه کنند. اینها بیشتر به «کنایه» و «استعاره» شباهت دارند که با تعریف نسبی- و نه مشخّص و دقیق- واژه خود را با قدرت کامل و در عین حال به آرامی و با نرمی خاصّ حاکم میسازند. ما خواه شناخت جهان را از طریق عینیّت و مفاهیم ظاهری زبان گفتاری یا از راه لغات و کلمات نوشتاری چاپ شده در کتاب استنباط کنیم و یا اینکه آن را از روزنه دوربین تلویزیون بنگریم، رسانهها و ابزارهای ارتباطی به تبعیّت از خصلتهای خاص و استعاری خود به مثله کردن و تجزیه جهان و آوردن اجزای آن در یک ردهبندی با تقدّم و تأخّر زمانی به میل خود میپردازند و نیز از طریق بزرگ و کوچکتر ساختن یا رنگ آمیزی آن اجزا، به تصریح و تأکید بر معنایی معین از کارآیی واقعیت و جهان واقع پافشاری میکنند.قابل توجّه این است که انسان به ندرت متوجّه این واقعیت میشود که ابزارهای ارتباطی که بین انسان و جهان قرار دارند و واسطه انتقال شناخت جهان به انسان هستند تا چه حدّ و به چه کیفیّت در چگونه دیدن گیتی و نحوه استنباط او از جهان دخالت دارند: کسی که کتابی را میخواند یا در مقابل تلویزیون نشسته است یا به ساعت مچی خود نگاه میکند، غالباً علاقهای ندارد به اینکه بداند چگونه و تا چه میزان هر کدام از این وسایل در سازماندهی و کنترل نظام فکری او نقش دارند؛ چه رسد به اینکه اصلاً بداند چه برداشتی از جهان توسط کتاب، تلویزیون یا ساعت به او الفا میشود. البتّه هستند کسانی که به این مسائل پرداخته و به این گونه مکانیسمها توجه داشتهاند.این واقعیت که حروف الفبا شکل جدیدی از ارتباط و تبادل اندیشه میان انسانها را پایهریزی کرد برای تحصیل کردگان امروزی از بدیهیات به شمار میرود. اما این پیشرفت شگرف، در آن زمان برای بشر حیرتانگیر بوده است؛ تصور اینکه بتوانیم اظهارات خود را، بجای اینکه فقط آنها را بشنویم، ببینیم، در آن زمان انسانها را به وجد آورده بوده است. و این مسئله کوچک و کم اهمیتی نیست- هر چند که دانش امروز ما در عرصه این میدان وسیع بسیار کم تاخته است. ضمناً در این واقعیت تردید نیست که نگارش اصوات- آنچه را که بر زبان میآید و میشنویم- چارچوبی جدید و برنامهای نوین، هم برای علم و دانش و هم برای تصور و استنباط ما از ذکاوت و هوش گذشتگان و مخاطبهای حاضر و نیز انسانهایی که بعد از ما خواهند آمد به ارمغان آورد، و این همان مطلبی است که در مسیر تکامل و توسعه نگارش، افلاطون نیز دریافته بود. او در نامه هفتم میگوید: «هیچ فرد اندیشمندی جرئت و شهامت آن را نخواهد یافت، که افکار خود را تا حد قالب محدود یک زبان تنزّل دهد، چه رسد به آنکه آن را در قالب کتابت و نوشته در آورد؛ زیرا که فرم اخیر آن را غیرقابل تبدیل و تغییر ناپذیر میسازد». در حالی که میدانیم خود افلاطون، بدون توجه به نکته یاد شده، مقالههای بسیاری نوشت در حالی که بهتر از هر کس دیگر میدانست که به ثبت رساندن افکار و عقاید به کمک حروف الفبا آغازی بر فلسفه بود و نه خطی بر پایان آن. بدون نقد و تحلیل و بحث، امکان رشد و تکامل فلسفه وجود ندارد و این نگارش و کتابت است که امکان تمرکز و تعمّق را به منظور بررسی، مطالعه و سنجش بیشتر یک فکر آسان میسازد. این نگارش است که لغت و کلام ادا شده- و آنچه را که بر زبان آورده شده- منجمد میکند و آنگاه تمامی علمای زبان شناس، متخصصان دستور زبان، استادان منطق، خطبا، مورخان، دانشمندان و همه کسانی را که همواره باید زبان مدنظرشان باشد، فرا میخواند تا به بررسی و نقد آنچه نگاشته شده بپردازند و مفهوم و معنا و صواب و خطای آن را مشخص کنند و بیان دارند که متن مورد بحث، خواننده را به کدام سمت سوق میدهد و مسیر و جهت حرکت به کجا میانجامد.آنچه را که افلاطون به عنوان آثار و تبعات نوشتن محتمل میدانست، انسانشناسان امروز به خوبی درک میکنند؛ خصوصاً آنان که کار خود را بر روی بررسی فرهنگهایی متمرکز کردهاند که در آن، زبان گفتاری- فرهنگ شفاهی- تنها ابزار و شکل موجود برای ارتباط و تبادل و نیز داد و ستدهای پیچیده فکری انسانها به شمار میآید. این انسانشناسان میدانند که یک واژه مکتوب، به گفته فرای، تنها بازتاب و طنین صدای یک متکلّم نیست، بلکه در فرم و اساس کاملاً صدای دیگری است و آن یادگار است مفتون کننده از یک تلاش روحی و معنوی. کسانی که کتاب را آفریدند، باید خود مسحور و مجذوب این پدیده افسونگر شده باشند. نوشتن ممکن است برای ما دیگر چندان جاذبهای داشته باشد و اعجاب ما را برنینگیزد؛ اما مردمشناسان خوب میدانند که این امر چه تأثیر جادویی و خارقالعادهای نزد اقوام و ملتهایی داشته است که انحصاراً روابط فکری و انسانی خود را بر شفاهیات و فرهنگ گفتاری استوار کرده بودند.نوشتن یعنی: مبادله اندیشه با هیچکس و در عین حال با همه کس. چه چیز شگفتانگیزتر از آن سکوتی است که هر کس با آن مواجه میشود هنگامی که متنی را پیشرو دارد و در مورد آن سوالی را مطرح میکند؟ آیا پدیدهای معمّا گونهتر از این وجود دارد که انسان با مخاطبهایی نامرئی روبرو شود؟ این امری است که هر کس کتاب مینویسد با آن روبرو است.همه این مطالب به این دلیل ذکر میشود که نشان داده شود چگونه بشر امروز تحوّلی خطرناک و عمیق را پذیرفته است، تحوّلی که حاصل آن تبدیل جادوی نگارش به جادوی الکترونیک است. میتوان تشخیص داد که اختراع و به کار گرفتن تکنیک و ابزاری نو، نظیر نوشتن، نه فقط تواناییهای انسانها را در درک و حفظ زمان گسترش میدهد، بلکه حتی به دگرگونی در سیستم و نوع اندیشه و تفکر و محتوای فرهنگ آنان نیز میانجامد. ما در مدرسه میآموزیم که استعاره و کنایه، تبیین و تصوری ذهنی از خصلت یک شیء است که آن را در مقام قیاس و تشابه به شیء دیگری اطلاق میکنیم. از رهگذر قدرت همین کنایه و استعاره است که میتوانیم تصویری چنان واضح و صریح و پرداخته شده از چیزی در ذهن خود تصویر کنیم که بدون آن، درک آن شیء یا موضوع دشوار و یا حتی غیرممکن مینماید.کنایهها و استعارههایی که ابزارها و رسانههای امروزی ما با خود یدک میکشند نه تنها این وضوح و سادگی و در عین حال این بار معانی را ندارند، بلکه به مراتب پیچیدهتر و در نتیجه گنگتر نیز هستند. چنانچه بخواهیم نقش و بار کنایی و عاریتی وسایل ارتباطی امروزی را دریابیم باید به شکل و فرم سمبلیک اطلاعات و اخباری که این رسانهها به ما عرضه میکنند به همان اندازه توجه داشته باشیم که به مأخذ و مقدار و سرعت مبادله این اطلاعات و همچنین چارچوب و مجموعهای که این دادهها باید در درون آن جای گیرند. باید بدانیم هر وسیله و ابزاری که ما خلق میکنیم، در درون خود و به همراه خود ایدهای را نیز حمل میکند که تأثیر آن به مراتب وسیعتر از کار برد مورد نظر اولیه آن وسیله و ابزار میباشد.علاوه بر اینها ابزار تفکر و اندیشه ما به عباراتی معنا و مفهوم میبخشد که درک آنها بدون در نظر گرفتن معانی عاریتی و کنایی آنها امکان پذیر نیست؛ زمانی که گالیله اظهار داشت ریاضیات زبان طبیعت است، بدیهی است یا زبان کنایه سخن میگفت چه طبیعت خود سخن نمیگوید؛ همانگونه که روح ما، جسم ما، ساختمان اجتماع ما و پیکره حکومت ما زبان ندارند و تکلم نمیکنند. و این در حالی است که اینها با همه زبانهای ممکن با ما سخن میگویند و این امر را نیز بسیار عادی و بدیهی میانگاریم. این گونه است که ما طبیعت، هوش و ذکاوت، انگیزههای انسانی یا ایدئولوژیها را آنگونه که هستند نمیبینیم، بلکه آنگونه میبینیم که زبان ما آنها را تبیین میکند. زبانهای ما نیز ابزار ارتباطی ما هستند. این ابزارها تداعی کننده مفاهیم کنایهای و استعارهای ما به حساب میآیند و همین کنایات و استعارات و ایدههای درونی یا به عبارت دیگر فرار خسارهای ابزارها و وسایل ارتباطی ما هستند که محتوای فرهنگ ما را شکل میدهند.پانوشت:-1.هیروگلیف، یکتورل که قبل از ابداع خط میخی رواج داشت.منبع:برگرفته از کتاب زندگی در عیش ، مردن در خوشی – نیل پستمن( ترجمه دکتر صادق طباطبایی)لینک مطالب مرتبط: امپریالیسم و رسانههای عالمگیر (1) نقش رسانهها در کنترل جامعه(1) فن آوری نوین ارتباطی و امنیت اخلاقی(1) فن آوری نوین ارتباطی و امنیت اخلاقی (2) فن آوری نوین ارتباطی و امنیت اخلاقی (3) جستجوی اطلاعات یا اطلاعیابی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 617]