تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):كسى كه بر باطل سوار شود، مَركبش او را ذليل خواهد كرد. كسى كه از راه حق منحرف شود ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850119405




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: محمدجواد شريعت انسان كامل (قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمدجواد شريعت انسان كامل (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: در اين مقاله، جنبه‏هاى علم، شخصيت، فصاحت و بلاغت و ساير محاسن آن حضرت على‏بن‏ابى‏طالب (ع) مورد دقت قرار گرفته و نشان داده شده است كه كسى جز او مظهر «انسان كامل» نيست.


در اين مقاله، نويسنده به معرفى مولى الموحدين حضرت على‏بن‏ابى‏طالب عليه‏السلام به عنوان «انسان كامل» مى‏پردازد و از زواياى مختلف به وصف شخصيت والاى اين مظهر علم و عمل و شجاعت و سماحت نغمه مى‏سازد.
ايمان مولى مهم‏ترين خصيصه آن حضرت است كه نويسنده مورد توجه قرار مى‏دهد زيرا كه ايمان، پايه و مايه سازنده شخصيت والاى هر كسى است و در اين خصيصه، آن حضرت را نمونه و سرمشق هر مؤمنى مى‏داند و رسيدن به مقام او را سخت دور از دسترس مى‏شمارد. نتيجه اين ايمان، فداكارى شگفت‏انگيزى است كه آن حضرت در راه پيامبر اسلام به آن دست مى‏زند و خود را در معرض خطرى حتمى قرار مى‏دهد.
زهد و ورع خالصانه نيز نتيجه اين ايمان است. همچنين، علم امام عليه‏السلام هم كه باعث اعجاب دوست هم دشمن است، بر پايه همين ايمان است. شجاعت على عليه‏السلام هم از چشمه ايمان او سيراب مى‏شود. شجاعتى كه نه تنها باعث شگفتى فراوان بلكه باعث پيشبرد سريع و اعجاب‏انگيز هدف‏هاى رسول اكرم (ص) مى‏شود. انفاق در راه خدا و مواظبت از ضعيفان و توجه به بيوه زنان و يتيمان جلوه ديگرى از ايمان آن حضرت است. پرهيزگارى و عدل و عدالت خواهى او نيز از همين ايمان نشأت گرفته است.
در اين مقاله، جنبه‏هاى علم، شخصيت، فصاحت و بلاغت و ساير محاسن آن حضرت مورد دقت قرار گرفته و نشان داده شده است كه كسى جز او مظهر «انسان كامل» نيست.مقاله حاضر، خلاصه‏اى است از مقاله مفصلى كه پس از اين به نگارش درخواهد آمد.

كلمات كليدى: على عليه السلام، انسان كامل، ايمان، زهد، شجاعت، انفاق، پرهيزگارى، علم و عدل.

دى شيخ با چراغ همى گشت گرد شهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتم كه يافت مى‏نشود جسته‏ايم ما گفت آن كه يافت مى‏نشود آنم آرزوست

همه متفكّران و فيلسوفان جهان از آغاز خلقت چشم‏انتظار «انسانى» ويژه بوده‏اند كه به او لقب آرمانىِ انسان كامل داده‏اند. آنان در جستجوى چنين انسانى از هيچ كوششى دريغ نداشته‏اند. گاهى اين انسان را با معيارهاى روحى و روانى مى‏سنجند و از معيارهاى ظاهرى و جسمانى وى غفلت مى‏ورزند و در نتيجه مى‏بينند كه اين انسان آن موجودى نيست كه در انتظارش بوده‏اند. و گاهى توجه آنها به ظاهر جلب مى‏شود و از عوالم روحى و روانى دور مى‏شوند و در نتيجه، باز هم مطلوب خود را نمى‏يابند. اگر به نمونه‏ها و «مُثُل‏ها»يى كه تاكنون جستجوگران اين وادى به ما معرفى كرده‏اند بنگريم، خواهيم ديد كه اگر چه در آنها نقاط قوت فراوانى يافت مى‏شود، اما نقاط ضعف آنها هم كم نيست و آن نقاط قوت در مقابل اين نقاط ضعف رنگ و روشنى خود را از دست مى‏دهد و اين مُثُل هم در نظر ما انسانى معمولى جلوه مى‏كنند. اگر اصحاب تفكر و تعمق، پيغمبران را كه فرستادگان درگاه حق جلّ و علا هستند، و از عالم بالا مؤيِّد و موظّفند از حيطه جست‏وجوى متفكران و فلاسفه خارج مى‏سازند، از اين جهت است كه پيامبران، آنان خود براى ساختن «انسان كامل» مأمورند و بديهى است كه خود بايد عين كمال انسانى باشند، اما كمال آنان، نشأت گرفته از نيرويى خارج از اين جهان مادى است. وانگهى اين كمال مبناى اعتقادى دارد؛ يعنى پيروان اين پيغمبران آنان را انسان كامل مى‏دانند و ممكن است پيروان پيغمبرى، پيغمبر ديگرى را انكار كنند و امتيازات او را مورد قبول قرار ندهند. اگر جدا از معتقدات دينى و احساسات مذهبى و با وجدانى آسوده و دور از تعلقات فكرى تحميلى، و جدا از جرگه پيغمبران (كه گفتيم به خاطر مسئوليّت و مأموريتى كه دارند و مؤيّد به تأييدات ربّانى هستند) بخواهيم در اين دنيا، از آن زمان كه تاريخ نشانه‏هايى از وجود انسان و معرفت بشر را در خود ذخيره كرده است تا به امروز، فردى را با عنوان ممتاز «انسان كامل» انتخاب و اختيار كنيم و به جهانيان معرفى كنيم، بدون شك تنها اسمى كه به خاطر هر انسان منصفى مى‏رسد، نام نامى على‏بن‏ابى‏طالب عليه‏السلام است.

درست است كه ما به خاطر اعتقادات دينى و احساسات مذهبى علاقه و وابستگى كامل نسبت به اين شخصيت بزرگ مذهبى داريم، اما در اينجا فارغ از اين علاقه و وابستگى مى‏خواهيم اين انسان والا و امتيازات او را پيش چشم جهانيان به نمايش بگذاريم و تا جايى‏كه مى‏توانيم همه انسان‏هاى منصف را به اين اعتراف بكشانيم كه آرى! در جهان خلقت فردى را مى‏توان يافت كه شايسته لقب «انسان كامل» است. از نظر ما مسلمانان، اين اعتقاد كه آن حضرت نيز مانند پيغمبران مؤيّد به تأييدات الهى بوده است چيزى نيست كه بتوان آن را كتمان كرد؛ اما در اين مقاله تا جايى كه ممكن بوده ما از اين اعتقاد فاصله گرفته‏ايم تا آنچه بيان مى‏كنيم، نه به دليل اعتقاد ما بلكه به واسطه حضور شواهد متقن بتواند مورد نظر غيرمسلمانان نيز قرار گيرد.
على عليه‏السلام بدون شك نمونه بى همتايى از يك انسان كامل است كه در هيچ يك از ابعاد انسانى كمى و كاستى ندارد، نه از نظر روحى و نه از نظر جسمى. يعنى هر آنچه آدمى آرزومند آن است و در حيطه ايده‏آل بشرى مى‏گنجد، در وجود مبارك اين اسوه بشريت موجود است.
به نظر مى‏رسد كه آنچه آدمى را مى‏تواند به سر حدّ كمال برساند و پايه و مايه انسانيّت و شرف و تعالى او شود، ايمان است؛ مطلق ايمان و پاى بندى به اعتقاد قلبى و پا بيرون ننهادن از مسيرى كه اين ايمان براى او تعيين كرده است. البته انتخاب نوع ايمان خود مى‏تواند معيارى براى شناخت شخصيت هر كس باشد. كسانى هستند كه زمينه اعتقادى آنها اصولاً به‏گونه‏اى است كه آنان را به كجراهه و بيراهه مى‏كشاند و طبعا آنان را نه تنها به كمال انسانيّت نمى‏رساند، بلكه از آن دور مى‏سازد. بنابراين انتخاب و اختيار نوع ايمان، خود توفيقى است كه بايد از جانب خداوند متعال نصيب بشر بشود و كسانى كه موفّق و مؤيّد به تأييدات الهى هستند در همين قدم اول از اين توفيق و تأييد بهره‏مند مى‏شوند.
وقتى به زندگانى سراسر عظمت و افتخار مولى على‏بن‏ابى‏طالب عليه‏السلام مى‏نگريم، مى‏بينيم از بدو تولد تا آخرين روز حيات پربركت اين امام بزرگوار، گويى ابروباد و مه و خورشيد و فلك در كار بوده‏اند كه بزرگترين و موفق‏ترين و كامل‏ترين انسان را پرورش دهند و به جهانيان نشان بدهند كه اگر خدا بخواهد و چشم عنايتش به كسى باشد مى‏تواند او را به جايى برساند كه فرشته به آنجا راه ندارد و آن، همانا كمال انسانيت است. بنابراين مى‏بينيد كه ابوطالب پدر بزرگوار او با داشتن فرزندان فراوان قدرت مالى چندانى ندارد و آشنايان او هر كدام براى سبك كردن بار زندگى براى او، عهده‏دار نگهدارى يكى از فرزندان او مى‏شوند و قرعه فال در مورد فرزند كوچك او ـ على عليه السلام ـ به نام پيامبر بزرگوار صلوات اللّه‏عليه اصابت مى‏كند. اين اتفاق كوچكى نيست. اين همان توفيقى است كه از آن سخن گفتيم. آيا زندگى كردن در جوار بزرگترين پيامبر جهان و تحت تربيت او رشد كردن، حادثه كوچكى است؟ كسى كه قرار است معلّم كلّ بشر شود، به تعليم و تربيت كودك خردسالى مى‏پردازد و به او درس ايمان و انسانيّت مى‏دهد و از او بشرى در حدّ پيغمبران مى‏سازد و اين جز توفيق و تأييد الهى نيست. البته كسان ديگرى هم در جوار پيامبر بوده‏اند كه نتوانسته‏اند قدمى در راه تكامل بردارند، زيرا زمينه فكرى و استعداد امام بزرگوار را نداشته‏اند و باز هم همين داشتن استعداد از مواهبى است كه ذات احديّت در وجود او به وديعه گذاشته است. بنابراين توفيق و تأييد ذات پروردگار باعث شده است كه فرزند جوان ابوطالب در دامن پر مهر پيامبر زمان پرورش يابد و تربيت و تعليم بپذيرد. زمينه اين تعلّم و آموزندگى به‏گونه‏اى فراهم شده است كه فرزند كوچك ابوطالب در ده سالگى به دين اسلام مشرّف شود و اوّلين مرد مسلمان ناميده شود. درست توجّه كنيد، على عليه السّلام در ده سالگى اوّلاً مرد مى‏شود، ثانيا مسلمان مى‏شود، در مقابل خديجه عليهاالسّلام كه اوّلين زن مسلمان ناميده مى‏شود، هر دو حامل مسك وجود پيامبر اسلام، هر دو مستعد، هر دو موفّق و مؤيّد به تأييد الهى:
من كتاب مسند احمد (ص 373) عن ابن عبّاس، قال: اوّل من صلّى مع النّبى ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ بعد خديجه على عليه السّلام.

اين ايمان چنان با قلب و روح على عليه السّلام درآميخت كه تاكنون در دنيا چنين ثبات قدمى از هيچ كس در هيچ راهى از راه‏هاى زندگى ديده نشده است. ايمان مولى از عين‏اليقين هم فراتر رفته است به‏گونه‏اى كه مى‏فرمايد اگر همه پرده‏ها برداشته شود، چيزى به يقين من افزوده نمى‏شود و رسيدن به اين مرحله از هيچ‏كسى برنمى‏آيد اگر چه مدعيان آن افزون و فراوان‏اند. همه مدعى‏اند اما چنين ادعايى جرأت مى‏خواهد و اين جرأت را كسى جز على ندارد.
اين ايمان وقتى در كسى رسوخ كرد و محكم شد پايه و مايه محاسن ديگر امور نفسانى مى‏شود؛ همان گونه كه در جهت منفى نيز چنين حالتى آشكار مى‏شود. يعنى وقتى شر و شرارت در روح و روان كسى رسوخ كرد و و محكم شد، از هيچ جنايتى روى‏گردان نمى‏شود. بنابراين وقتى از شجاعت كسى تعريف مى‏كنيم، غيرمستقيم از ايمان او دم مى‏زنيم و وقتى هم درباره فداكارى كسى سخن مى‏گوييم، در حقيقت باز هم از ايمان محكم او آگاهى مى‏دهيم. همان‏گونه كه گفتيم، ايمان باعث فضايل اخلاقى ديگر مى‏شود كه نمونه آن فداكارى مولى در مورد معلّم و مربّى خود بود: در بسترى خوابيد كه مى‏توان آن را بستر مرگ ناميد.
من كتاب مسند احمدبن حنبل (1-330-331)... و كان المشركون يريدون رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ فجاء ابوبكر، و على ـ عليه السّلام نائم. و أبوبكر يحتسب انّه نبىّ اللّه. (فقال:يا نبىّ اللّه) فقال له على (عليه السّلام) بانّ نبىّ اللّه قدانطلق نحوبئر ميمون، فأ دركه. فانطلق ابوبكر فدخل معه الغار. و جعل على (عليه السّلام) يرمى بالحجارة، كماكان يرمى رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله)، و هو يتضوّر، قدلفّ رأسه باثّوب، لايخرجه حتّى اصبح. ثمّ كشف عن رأسه الثّوب. فقالوا: كان صاحبك نرميه فلا يتضوّر و انت تتضوّر و قد استنكرنا ذلك.

اين فداكارى كه تاريخ مانند آن را به ما نشان نمى‏دهد، ريشه در ايمان مثبت و پايدارى دارد كه در چند مورد به تأييد پيامبر بزرگ اسلام نيز رسيده است:

من كتاب الخصائص للطّبرى (احقاق الحق 4/34 نقل شده از ارجح المطالب /447 كه مى‏گويد: اخرجه الطّبرى و الدّيلمى): عن ابى ذر، و سلمان، قالا: اخذ رسول اللّه ـ صلىّ اللّه عليه و آله ـ بيد على، فقال: انّ هذا اوّل من آمن بى، و هذا اوّل من آمن بى، و هذا فاروق هذه الامّة، و هذا يعسوب المؤمنين و اول من يصافحنى يوم القيامة، و هذا الصّديق الاكبر.

وروى ابوالمؤيّد (مناقب خوارزمى /17) عن سلمان قال: سمعت النّبى ـ صلّى اللّه عليه و آله - يقول: اوّل الناس ورودا على الحوض يوم القيامة اوّلهم اسلاما و هو علىّ بن ابى طالب.

اين ايمان علاوه بر حسّ فداكارى، باعث زهد و ورع خالصانه و زاهدانه و عابدانه شده است كه جز از كسى كه با همه دل و جان به خدا و پيامبر او ايمان دارد برنمى‏آيد. در طول تاريخ، زاهدان و عابدان زيادى را مى‏بينيم كه وقتى در احوال آنان دقيق مى‏شويم، شائبه‏هاى ريا را به صورت رگه‏هايى پيدا و ناپيدا در آنان مشاهده مى‏كنيم و آن خلوص و بى‏ريايى را كه شايسته مردان خدا است در وجود آنان نمى‏بينيم.
در كتاب مناقب از قول زمخشرى (رياض النّضرة:2/226) مى‏خوانيم كه عمربن خطّاب مى‏گويد: سمعت رسول اللّه ـ صلّى‏اللّه‏عليه و آله ـ يقول: لو أنّ السّموات و الارض وضعت فى كفّة و وزن مع ايمان علىّ، لرجح ايمان علىّ.
نمودار ايمان دينى، همانا زهد و تقوى است. اين زهد و تقوى بايد با تمام وجود و بدون رياكارى باشد. نمونه‏اش خارى است كه گويند در پاى حضرت اميرسلام اللّه عليه فرو رفته بود كه بيرون آوردن آن خار توأم با درد و رنج زيادى بود و به جهت همين درد و رنج در حالت عادى خارج كردن اين خار ممكن نبود؛ اطرافيان حضرت به اين نتيجه رسيدند كه اين كار جز در حين نماز ممكن نيست، زيرا اميرمؤمنان در حين نماز چنان غرق جلوه محبوب بود كه به هيچ چيز توجهى و احساسى نداشت و چنين شد كه خار را از پاى مبارك ايشان بيرون كشيدند.

خوارزمى در مناقب (ص 66) از عمّار ياسر روايت كرده است كه: سمعت رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ يقول: يا علىّ، انّ اللّه ـ تّعالى ـ زيّنك بزينة لم يزيّن العباد بزينة هى احبّ اليه منها؛ زهّدك فيها، و بغضها اليك، و حبّب اليك الفقراء فرضيت بهم اتباعا و رضوابك اماما...

و عمر بن عبدالعزيز گفته است (مناقب 67): ما علمنا انّ أحدا كان فى هذه الأمّة بعد النّبىّ ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ أزهد من علىّ بن ابى طالب عليه‏السلام.

و قبيضة بن جابر گفته است (مناقب 71): مارأيت فى الدّنيا ازهد من على‏بن‏ابى‏طالب عليه‏السلام.

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج‏البلاغه درباره زهد امام على عليه‏السلام مى‏گويد: و أمّا الزّهد فى الدنيا فهوسيّد الزّهاد و بدل الابدال، و اليه تشدّ الرحال. ما شبع من طعام قطّ، و كان اخشن الناس مأكلاً و لباسا. و كان لا يأكل من اللّحم الاّ قليلاً، و يقول:

لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوان. و كان مع ذلك اشدّ الناس قوّة و اعظمهم أيدا. و هو الّذى طلق الدّنيا ثلاثا...

اما آنچه در نهج‏البلاغه از زهد آن بزرگوار مى‏توان استنباط كرد به طور اختصار چنين است:

1. در پايان خطبه شقشقيّه مى‏فرمايد: و لألقيتم دنيا كم هذه أزهد عندى من عفطة عنز (خطبه 3/44)

2. عبداللّه بن عبّاس گفته است كه در ذى قار بر امام على‏بن‏ابى‏طالب ـ عليه‏السلام ـ وارد شدم، در حالى كه كفش خود را وصله مى‏كرد و آن حضرت به من روى آورد و فرمود قيمت اين كفش چند است؟ و من گفتم اين كفش قيمتى ندارد. و آن حضرت فرمود: واللّه الهى أحب الىّ من أمركم الاّ أن أقيم حقا، أوادفع باطلاً (خطبه ـ 33/89)

3. و در خطبه ديگرى مى‏فرمايد: و انّ دنياكم عندى لأهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها. مالعلىّ و لنعيم يفنى، و لذّة لاتبقى (خطبه 222/427)

از اين نشانه‏هاى زهد و بيزارى از دنيا در همه آثار امام فزون و فراوان مى‏توان يافت؛ و كسى كه با اين شدّت اظهار بيزارى از دنيا كند و تكيه او بر ايمان مذهبى ـ آن هم ايمان شخصيت والايى مانند امام على عليه‏السّلام ـ باشد درجه زهد و تقواى خود را در معرض قضاوت افكار مردم جهان نمى‏گذارد.

اما اين زهد و تقوا اگر بر پايه‏هاى علم و تفكر صحيح قرار نداشته باشد، ارزش چندانى ندارد؛ زيرا زهد بدون علم، در حقيقت كوركورانه در راه زندگى رفتن است؛ و اين حقيقتى است كه از ساحت مقدّس انديشه گرى چون مولى على‏بن‏ابى‏طالب عليه‏السلام سخت دور است.

امتياز ديگر امام على عليه‏السلام كه او را انسان كامل و شخصيتى جامع ساخته است، سواى ايمان و زهد او، علم او است كه از سراسر آثار او پيدا است و اين تا حدّى است كه دوست و دشمن هماهنگ با هم به دانش بى‏منتهاى او اقرار دارند.

علم آن حضرت، پيوستگى و اتّصال به مهبط وحى دارد و در موارد متعددى از زبان رسول اكرم صلوات‏اللّه‏عليه‏وآله‏وسلّم مى‏شنويم كه در مورد علم و دانش اميرالمؤمنين على عليه السّلام اظهار نظر فرموده‏اند.

1. روى ابونعيم الحافظ الشّافعى (حلية‏الاولياء: 1/67) باسناده: قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ يا على، انّ اللّه عزّ و جّل. أمرنى أن أذنيك و أعلّمك، فأنزلت هذه الآيه: « و تعيها أذن واعية» فانت أذن واعية لعلمى.

2. قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ أقضاكم علىّ. و القضاء يستلزم العلم و الدّين. فاذا كان أقضى من غيره وجب ان يكون أعلم منه (مجمع‏الرّوائد 9/114 ـ الاستيعاب فى هامش الاصابة 3/38).

3. روى سلمان الفارسى (مناقب الخوارزمى: 40) عن عبداللّه بن مسعود قال: قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ قسمت الحكمة على عشرة أجزاء، فأعطى علىّ (بن ابى طالب منها) تسعة، و النّاس جزءا واحدا.

5. روى التّرمذى فى صحيحه (سنن التّرمذى، ج 5، باب 87، ص 301، ج 3807)، أنّ رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ قال: أنامدينة العلم و علىّ بابها.

6. روى البغوىّ فى الصّحاح (ميزان الاعتدال 4/99، مناقب ابن مغازلى /212 و ذخائرالعقبى 93) عن ابى الحمراء قال: قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله - من أراد أن ينظر الى آدم فى علمه، و الى نوح فى فهمه، و الى يحيى بن ذكّريا فى زهده، و الى موسى بن عمران فى بطشه، فينظر الى علىّ بن ابى طالب.

بنابر آنچه نقل شد (و موارد متعدد ديگرى هم مى‏توان در متون اخبار و احاديث يافت) اتصال علم على عليه‏السلام به مهبط وحى، مسلم است اما نبايد اين اتصال باعث شود كه اين علم را علم لدنّى و علم منبعث از عالم غيب بدانيم بلكه شخصيت جامع آن حضرت و استعداد ذاتى اميرالمؤمنين زيربناى اين علم است. به اين بخش از نهج‏البلاغه توجّه كنيد. يكى از ياران اميرالمؤمنين عليه‏السلام به آن حضرت گفت: اى اميرمؤمنان گويى به شما علم غيب داده شده است، و آن حضرت تبسّم فرمود و به آن مرد كه كلبى بود فرمود كه‏اى برادر كلبى، اين علم غيب نيست بلكه از آموختن در پيشگاه يك معلّم حاصل مى‏شود و علم غيب، علم دانستن روز قيامت است و آنچه خداى بزرگ و پاك در گفتارش فرموده است:« انّ اللّه عنده علم السّاعة و ينزل الغيث و يعلم ما فى الارحام و ما تدرى نفس ماذاتكسب غدا، و ما تدرى نفس بأى ارض تموت...». پس خداوند پاك مى‏داند كه جنينى كه در رحم است پسر است يا دختر، زشت است يا زيبا، سخاوتمند است يا بخيل و بدبخت است يا خوشبخت؛ و مى‏داند كه چه كسى هيزم آتش جهنم است يا با پيغمبران در بهشت خدا يار و همنشين است. بنابراين اينها كه برشمردم علم غيب است كه هيچ كس جز خداى بزرگ آنها را نمى‏داند. و جز اينها دانش‏هايى است كه خداى بزرگ آنها را به پيامبرش آموخته و او نيز آنها را به من ياد داده است و دعا كرده است كه سينه من آنها را نگاه دارد و پهلوهايم آنها را احاطه كنند. (خطبه 126)

در مسند احمد بن حنبل (5/26) آمده است: انّ النّبىّ ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ قال لفاطمة ـ عليها السّلام ـ أوما ترضين أنّى زوّجتك أقدم امّتى سلما، و اكثرهم علما، و أعظمهم حلما.

در ترجمه مروج‏الذّهب (714) ضمن جنگ جمل چنين آمده است....در اين وقت على آب خواست عسل و آب براى او آوردند و دمى بنوشيد و گفت:«اين عسل طائف است و در اينجا غريب است» عبدالله بن جعفر گفت: « در اين گيرودار به اين چيزها هم توجه دارى؟!» فرمود: «پسرك من! هرگز چيزى از امور دنيا سينه عمويت را پر نكرده است.» در خطبه (221) نهج‏البلاغه آمده است كه آن حضرت فرمود: ايّها الناس! سلونى قبل ان تفقدونى؛ فلأنا بطرق السّماء اعلم منّى بطرق الارض، قبل ان تشغر برجلها فتنة تطأفى خطامها و تذهب بأحلام قومها.

اى مردم، بپرسيد از من پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، زيرا من راه‏هاى آسمان را بيش از راه‏هاى زمين مى‏دانم؛ پيش از آن كه فتنه پا بردارد، و مهار گسيخته گام برنهد و خردهاى اهل خويش را از ميان ببرد.

مظاهر علم على عليه‏السلام در كتب عامه و شيعيان فزون و فراوان است و كتاب‏هايى كه درباره قضاوت‏هاى محيّرالعقول آن حضرت نوشته شده است مؤيّد اين علم و فضيلت است و بسيارى از اصحاب خاصّ پيغمبر و خلفاى اوّليّه با اقرار بر درستى اين قضاوت‏ها در حقيقت، علم و نبوغ خارج از وصف آن حضرت را تأييد و تصديق كرده‏اند.

اخبار آن حضرت در خطبه‏هاى نهج‏البلاغه از ايجاد عالم و طرز پيدايى كرات و سماوات و سيارات و كواكب و انجم و زمين‏ها و تشريح پايان عالم هستى و قيام قيامت، نشانه واضحى است بر احاطه ايشان به تفكّر و تعمّق علمى و تحقيقى كه تا آن زمان كمتر كسى نسبت به آن توجه و شناخت داشت و اين خود شاخص بودن آن حضرت را در زمينه علم و معرفت نشان مى‏دهد. كلمات قصار آن حضرت كه در پايان نهج البلاغه آمده است علاوه بر آن كه انديشه‏ها و افكار بلند آن حضرت را نشان مى‏دهد، قدرت و تسلّط ايشان را بر زبان و ادب عرب به گونه‏اى شگفت آور نمايان مى‏سازد. البته در دو بخش ديگر يعنى خطبه‏ها و نامه‏ها نيز قدرت تلفيق كلمات و ترتيب جملات به طرزى حيرت‏آور و بيان ناشدنى، انسان را مسحور زبان والاى آن حضرت مى‏سازد؛ امّا در بخش كلمات قصار، اين حسن و ابتكار به گونه‏اى ديگر كه مافوق تصّور است انسان را به خود جلب و جذب مى‏كند و انسان با خود مى‏انديشد كدام معلّم بزرگوار توانسته است اين استعداد را تربيت كند و به اين مرحله برساند و آنگاه معلوم مى‏شود كه اين معلّم كسى جز ذات پيامبر گرامى اسلام صلّى‏اللّه‏وعليه‏وآله‏وسلّم نيست كه او نيز متّصل به ذات بى مثال حق جلّ و علا است.

در كتب احاديث شيعه از قبيل كافى و تهذيب و استبصار و من لايحضره الفقيه احاديثى كه از قول على عليه السّلام نقل شده است در مقام مقايسه با احاديثى كه از ديگر امامان آورده شده است از نظر زبان و بيان و صنايع لفظى و معنوى بسيار تفاوت دارد؛ اگر چه از نظر مضمون در خطى واحد است و نشان دهنده آن است كه حضرت امير عليه‏السلام به سرچشمه وحى دسترس داشته است و ديگر امامان هم از جريان جارى و نهرى كه اين سرچشمه به وجود آورده، سيراب شده‏اند.

اما آن حضرت از نظر شجاعت زبانزد خاصّ و عام است و اين چيزى نيست كه قابل انكار باشد و دوست و دشمن به آن اقرار دارند. همه مسلمانان آن حضرت را بعد از رسول اكرم صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله‏وسلّم، شجاع‏ترين مردم مى‏دانند. مى‏دانند كه او در اغلب غزوات همراه رسول اللّه و در صف اوّل غزا مشغول جنگيدن با كفّار و اشقيا و معاندين بود و همواره بدن مباركش از زخم‏هاى حريفان جنگيش دردناك بود و حضرت رسول صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله‏وسلّم فرموده است كه كشته شدن عمر و بن عبدودعامرى به دست على عليه‏السلام ازعبادت ثقلين افضل است. و در جنگ اُحد، همه مسلمانان از قول بلند آوازه جبرئيل شنيدند كه مى‏فرمود: لاسيف الاّ ذوالفقار و لافتى الاّعلىّ (الارشاد للمفيد 47)

مولى على در اغلب جنگ‏ها (و به قولى در همه آنها به جز يكى) با كمال جديّت و از صميم قلب مى‏جنگيد و مسلمانان را به پيروزى مى‏رسانيد. يكى از اين جنگ‏ها، جنگ خيبر است كه واقدى در مغازى ( ترجمه جلد دوم، صفحه 499) چنين مى‏نويسد: ابورافع گويد: «هنگامى كه پيامبر صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله، على عليه‏السلام را با پرچم روانه فرمود، ما همراه على عليه السّلام بوديم. مردى كنار در حصار به او برخورد و ضربتى به على عليه السّلام زد؛ آن حضرت ضربه را با سپر گرفت و درى را كه كنار حصار افتاده بود برداشت و آن را سپر خويش قرار داد، و پيوسته جنگ كرد و همچنان آن در را به دست گرفته بود تا آن كه خداوند حصار را براى او گشود. على عليه السّلام مردى را به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گسيل فرمود و مژده فتح حصار مرحب و ورود به آن را به اطلاع آن حضرت رساند...».

در كتاب مغازى واقدى كه شرح جنگ‏هاى پيامبراسلام صلّى‏اللّه وعليه وآله و سلّم است و علماى شيعه و سنّى در نوشته‏هاى خود به اين كتاب استناد مى‏كنند قريب صد بار نام نامى على عليه السّلام آمده است و اين نشان‏دهندهّ آن است كه آن حضرت همواره در ركاب پيامبر گرامى و در همه جنگ‏ها فردى شاخص و فداكار بوده است.

در كتاب مستطاب نهج‏البلاغه مواردى آمده است كه از زيربناى شجاعت آن حضرت نشانه‏هاى واضحى به دست مى‏دهد، بدين معنى كه شخص شجاع خود نمى‏تواند و شايسته نيست كه از شجاعت خود دم زند، امّا از راه‏هاى ديگر اين معنى را مى‏توان دريافت. حضرت على عليه‏السلام در نامه‏اى به معاويه مى‏نويسند: فأنا ابوحسن قاتل جدّك و اخيك و خالك شذخا يوم بدر (جدّه عتبة بن ابى ربيعه، و خاله الوليد بن عتبة، و اخوه حنظلة بن ابى سفيان) و ذلك السّيف معى و بذلك القلب القى عدوّى، ما استبدلت دينا، و لا استحدثت نبيا، و انّى لعلى المنهاج الّذى تركتموه طائعين، و دخلتم فيه مكرهين. (نامه شماره 10 با اين آغاز: و كيف انت صانع اذا تكشّفت...)

يعنى همان ابوالحسن كشنده جدّ تو و برادر تو و دايى تو هستم (جدّ مادرى معاويه عتبة بن ابى ربيعه، و دايى او وليدبن عتبة، و برادر او حنظلة بن ابى سفيان است) كه در جنگ بدر آنان را از ميان برداشتم و همان شمشير اكنون با من است، و با همان دل با دشمنم برخورد مى‏كنم. دينم را عوض نكرده‏ام، و پيغمبر تازه‏اى هم نگرفته‏ام و در راهى هستم كه شما به اختيار رها كرديد و به اكراه در آن قدم نهاده بوديد. در خطبه (27) از كتاب نهج‏البلاغه آمده است: حتّى لقد قالت قريش: انّ ابن ابى طالب رجل شجاع، ولكن لاعلم له بالحرب. للّه ابوهم: و هل احد منهم اشدّ لهامراسا، و أقدم فيها مقاما منّى! لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين، وها أنذا قد ذرفت على السّتين...يعنى تا آنجا كه قوم قريش گفتند كه پسر ابى طالب مرد دليرى است، اما دانش ميدان رزم نمى‏داند. خدا پدرانشان را بيامرزد! آيا كدام يك تمرين جنگى مرا داشتند، و كدام يك از آنها در جنگ پيش قدم‏تر از من بودند؟ من هنوز به بيست سالگى نرسيده بودم كه در ميدان جنگ اسب مى‏تاختم و اكنون بيش از شصت سال از عمرم مى‏گذرد...

و در خطبه (22) نهج‏البلاغه آمده است: فان ابوااعطيتهم حدّ السّيف و كفى به شافيا من الباطل، و ناصرا للحق! و من العجب بعثهم الى ان ابزر للّطعان! و أن اصبر للجلاد هبلتهم الهبول! لقد كنت و ما أهدد بالحرب، و لا ارهب بالضّرب! و انّى لعلى يقين من ربّى، و غير شبهة من دينى.

يعنى پس اگر اينان سركشى كنند، تيزى شمشيرشان مى‏بخشم، كه همين تيزى شمشير برايشان كافى و بر بيمارى باطل آنان شافى؛ و ياور حق و حقيقت است! و شگفت آن كه مرا براى نيزه زدن فرا مى‏خوانند! و از من مى‏خواهند كه براى شمشير زدن شكيبا و بردبار باشم! مادر به عزايشان بنشيند! من هرگز از جنگ نترسيدم و از ضرب شمشير نهراسيدم! و من به ذات خداى خويش اطمينان دارم و ترديدى در آيين خويش مرا درنگرفته است.

مورد ديگر، سخاوت على عليه‏السّلام است و اين امتيازى است كه هيچ مسلمانى اعمّ از شيعه و سنّى منكر آن نيست. همه اينان باور دارند كه بعد از پيامبر اسلام صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله‏وسلم سخاوتمندترين مردم مولى على عليه‏السلام است و بزرگترين سخاوت سخاوت، جان است كه على عليه السّلام در خوابيدن در بستر پيامبر، آن را به جهانيان نشان داد.

ابن اثير در كتاب اسدالغابه (4/25) چنين مى‏گويد: انّ قوله تعالى: و من النّاس من يشترى نفسه ابتغاء مرضاة الله (البقرة 207) نزل فى على عليه السّلام ذلك لانّ النبى صلّى اللّه عليه و آله لمّا هاجر و ترك عليّا عليه السّلام فى بيته بمكّة و أمره أن ينام على فراشه، ليوصل اذا اصبح ودائع الّناس اليهم. فقال اللّه عزّ و جلّ لجبرئيل و ميكائيل. انّى قد آخيت بينكما و جعلت عمر أحدكما أطول من عمر الآخر. فايّكما يؤثر أخاه فاختار كلّ منهما الحياة فأوحى اللّه تعالى اليهما: الاّ كنتما مثل علىّ آخيت بينه و بينه محمّد، فبات على فراشه يفديه بنفسه و يؤثره بالحياة؟ أهبطا اليه فاحفظاه من عدوّه. فزلا اليه فحفظاه، جبرئيل عند رأسه و ميكائيل عند رجليه و جبرئيل يقول: بخ بخ، يابن أبى طالب. من مثلك و قدباهى اللّه بك الملائكة.

در بحارالانوار (36/63) آمده است كه اميرالمؤمنين على عليه السّلام چهار درهم داشت و جز اين چهار درهم، از مال دنيا چيزى نداشت: آنگاه يك درهم را در شب به عنوان صدقه داد و يك درهم را در روز و يك درهم را پنهانى و يك درهم را به گونه‏اى آشكار در راه خدا داد. در اين هنگام اين آيه شريفه در اين مورد نازل شد: الذين ينفقون اموالهم بالّليل و النّهار سرّا و علانية فلهم أجرهم عندربّهم و لا خوف عليهم و لاهم يحزنون. و در تفسير ثعلبى (مخلوط، ص 220 به نقل از كشف‏اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين) آمده است كه امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام مريض شده بودند، و حضرت رسول صلّى‏اللّه عليه‏وآله جدّ آنها همراه ابوبكر و عمر از آنها عيادت كردند و عدّه زيادى از اعراب نيز چنين كردند. در اين ضمن به حضرت على عليه السّلام گفته شد يا اباالحسن به خاطر دو پسرت نذرى كن، و به اين نذر وفا كن. على عليه السّلام فرمود من نذر مى‏كنم كه به خاطر فرزندانم سه روز روزه بگيرم. حضرت فاطمه زهرا عليهاالسّلام نيز فرمود من نيز نذر مى‏كنم كه سه روز روزه بگيرم. خدمتكار آنان فضّه نيز گفت من هم نذر مى‏كنم كه به‏خاطر بهبود اين دو بزرگوار سه روز روزه بگيرم.

آنگاه اين دو بزرگوار بهبود يافتند، امّا در خاندان آنان چيزى نبود و مكنتى نداشتند. بنابراين اميرالمؤمنين على عليه‏السّلام نزد شمعون خيبرى يهودى رفت و سه صاع جو از او قرض كرد و حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام آن جوها را آرد كرد و پخت و پنج قرص نان به وجود آورد كه به هر كدام يك قرص نان جو مى‏رسيد.

اميرالمؤمنين عليه السّلام نماز مغرب را همراه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به‏جا آورد و به منزل خود آمد و موقعى كه غذا را در سفره افطار گذاشتند فقيرى آمد و دقّ‏الباب كرد و گفت اى خاندان بزرگوار، من مسكينى از مساكين مسلمان هستم مرا غذايى بدهيد تا خدا از غذاهاى بهشتى شما را اطعام كند. وقتى حضرت على عليه السّلام سخن او را شنيد فرمود كه من قسمت خود را به او خواهم داد، همچنين حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام و باقى خانواده به اين روش عمل كردند و با آب گوارا افطار كردند.

روز دوم باز هم حضرت فاطمه زهرا عليهاالسّلام يك صاع از همان جو را به صورت نان درآورد و اميرالمؤمنين عليه‏السّلام پس از نماز مغرب كه همراه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به‏جا آورده بود به منزل خود آمد و موقعى كه غذا را در سفره افطار گذاشتند، يتيمى آمد و گفت درود بر شما اى خاندان محمّد. من يتيمى از اولاد مهاجرين هستم كه پدرم در روز عقبه شهادت يافت، به من غذايى بدهيد كه خداوند در بهشت عوض آن را به شما بدهد. وقتى على عليه السّلام سخن او را شنيد همراه ديگر اعضاى خانواده غذاى خود را به يتيم دادند و براى شبانه روز دوم با آب گوارا افطار كردند.

روز سوم به همان ترتيب فاطمه زهرا عليهاالسّلام نان از باقيمانده جوها تهيّه فرمود و حضرت على عليه‏السّلام پس از نماز مغرب كه با پيغمبر خدا صلّى‏اللّه عليه و آله و سلّم به‏جا آورده بود، بر سر سفره افطار آمد. در اين موقع، اسيرى بر در خانه آمد و گفت كه اى خاندان رسول‏اللّه شما ما را اسير مى‏كنيد ولى به ما غذا نمى‏دهيد. لطفا به ما غذا بدهيد تا خدا در بهشت به شما غذاهاى بهشتى بدهد. وقتى على عليه السّلام سخن اسير را شنيد همراه ديگر اعضاى خانواده غذاى خود را به اسير دادند و براى شبانه روز سوم نيز با آب گوارا افطار كردند. وقتى روز چهارم شد و نذر آنها ادا شد، على عليه‏السّلام دست حسن را به دست راست و دست حسين را به دست چپ گرفت و در حالى كه آنان مانند جوجه به خود مى‏لرزيدند (از شدّت گرسنگى) آنها را به نزد رسول‏اللّه صلّى اللّه عليه و آله برد. وقتى پيامبر آنها را مشاهده فرمود، اظهار داشت اى اباحسن چه قدر شما را ناراحت مى‏بينم بياييد تا نزد دخترم فاطمه (عليهاالسّلام) برويم، و وقتى نزد آن حضرت رفتند او را در حالى در محراب عبادت ديدند كه پوست شكمش از شدّت گرسنگى به پشتش چسبيده بود و چشمانش به گودى نشسته بود. وقتى پيامبر عليه صلوات اللّه اين منظره را مشاهده كرد فرمود يا اللّه، خانواده محمّد از گرسنگى در شرف مرگ هستند. در اين وقت جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد، اين سوره را كه درباره خاندان تو است خدايت برايت فرستاده است، آن را بگير و شروع كرد به خواندن به: هل أتى على الانسان...
ادامه دارد/
 سه شنبه 19 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن