واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: امین حیایی استاد بهترین بازیها در بدترین فیلمها
ته خیابان فرشته، یک تریلی گنده افتاده بود جلوی ماشینها و خیابان هم که تنگ بود. راه بند آمده بود. سرپیچ از یکی دو ماشین جلویی رد شدم تا از همه سبقت بگیرم و راحت شوم که تریلی راه نداد. مجبور شدم کنار ماشین پشت تریلی برای خودم جا باز کنم که رانندهاش گفت: ناسلامتی ما هم تو همین مسیر حرکت میکنیم ها. دیدم صدا آشناست. متلکاش هم آدم را ناراحت نمیکرد. برگشتم نگاه کردم، امین حیایی بود. اعتراضاش را همان جوری گفت که در فیلمها سراغ دیالوگهایش میرود: صمیمانه، دوست داشتنی، با مزه و در عین حال با رنگ و لعابی از طنز.او از همان گروه بازیگرانی است که قدرتاش را دارند تا بخشی از عادتها و رفتار زندگی روزمرهشان را وارد دنیای شخصیتی کنند که روی پرده دارند نقشاش را بازی میکنند.و این موهبت کوچکی نیست. زیاد هم ارتباطی به آموزش و تجربه ندارد. در شیوه بازیگری حیایی، شما یا شخصیت شیرینی بیرون از پرده دارید یا ندارید. به هر حال بخشی از جذابیت شما به عنوان بازیگر، به روش زندگیتان در دنیای معمول و زندگی واقعی برمیگردد.حیایی از آن گروه بازیگرانی است که میتوانند اعتماد تماشاگر را جلب کنند. سر صحنه فیلمهایش بروید و ارتباطی را که حیایی با بقیه اعضای گروه برقرار میکند، از نزدیک ببینید. او میتواند هر دیالوگای را به شیوهای باورپذیر بیان کند. زهرش را بگیرد. به چیزی عادی و راحت تبدیلاش کند.امین حیایی نقش کم رمقای دارد در فیلمی به اسم دختر ایرانی. یکی از این شخصیتهای عارفانهای که مجسمه معشوقشان را میسازند و گوشهگیری میکنند و درویش مسلکاند و اینها.
اما این شخصیت تکراری سینمای ایران، با کمک حیایی تبدیل شد به یک «علی شوتی» دوست داشتنی. شخصیت قابل لمسی که میشد درکش کرد و دوستش داشت. حیایی حتی روش دوست داشتنی کردن چنین شخصیتی را هم پیدا کرده بود.بدشانسی حیایی اما این است که اینجور چیزها بین منتقدها و حتی عامه تماشاگران سینمای ایران، جدی گرفته نمیشود. خیلی که محبت کنند، اینجور مواقع از جمله: «طرف نقش خودش را بازی میکند.» استفاده میکنند و به قول کری گرانت، هیج کس حواساش نیست که این «خود» بودن (اصلاً اگر به چنین نکتهای قائل باشیم) چه کار سختی است.حیایی ظاهراً سر صحنه زور نمیزند، اما معمولاً بهترین روش برای گفتن یک جمله را پیدا میکند. مثلاً وقتی در کما با محمدرضا گلزار توی حیاط دراز کشیدهاند و گلزار درباره ستارهاش در آسمان حرف میزند و حیایی آسمان جل که ظاهراً چیزی از حرفهای بچه سوسوله، سر در نیاورده، در میآید: «ایول».و این ایول را جوری میگوید که دیالوگ ظاهراً سادهاش، به یکی از جذابترین لحظههای کمدی سال سینمای ایران تبدیل میشود. این چیزها را این جا جدی نمیگیرند و همه دنبال بازیگرهایی هستند که نقشهای ظاهراً «سختی» مثل دیوانهها و معلولهای جسمی و پیرمردها را بازی کنند. پس حیایی خیلی شانس آورد که در تمام این سالهای جدی گرفته نشدن، دوام آورد، فراموش نشد و راهاش را دنبال کرد. اتفاقی که برای خیلی از بازیگرهای با استعداد سینمای ایران افتاد. بازیگران خوبی که نقشهای غیرعادی بازی نکردند.باور نمیکنید اگر بگویم که امین حیایی از سال 1370 دارد در فیلمهای سینمایی بازی میکند. یعنی از 15سال پیش. اولین نقشاش در بیست و یک سالگی، در دو همسفر به کارگردانی اصغر هاشمی بود.فیلمی که با مشکلاتی در پخش مواجه شد و به شکل رو به راهی اکران نشد. بعد در دو روی سکه، یک نقش فراموش شدنی و کم اهمیت در کنار ابوالفضل پورعرب بازی کرد. پایش به تلویزیون هم باز شد و در مجموعه تلویزیونی آپارتمان بازی کرد.موهای لختاش وقتی توی گوشش میزدند، توی صورتاش میریخت. و این در آن سالها که چنین تیپهایی، زیاد مجاز و باب طبع نبود، یک تابوی ریز و کوچک تلویزیونی به نظر میرسید. با چنین ظاهری، طبیعی بود که در آن سالها بیشتر نقش منفی بهاو بدهند.ده سال بعد از بازی در اولین نقشاش، تازه با بازی در دستهای آلوده بود که نامش سر زبانها افتاد. هر چند که باز هم نقش اصلی را به او ندادند. در این یکی فیلم هم او در سایه هدیه تهرانی و ابوالفضل پورعرب ماند.در همین سال با بازی در سریال پربازیگر همسایهها، برای تماشاگر تلویزیونی هم به شخصیتی شناخته شده تبدیل شد. او از قدرت کمیابش برای زدن رنگی از طنز و شیرینی به رفتارهای ظاهراً عادی زندگی روزمره استفاده کرد و مردم دوستش داشتند. اما با این که حیایی خیلی زود وارد سینما شده بود، هنوز کسی جدیاش نمیگرفت. آن چه حیایی به تماشاگرش میداد، ظاهراً اهمیت چندانی نداشت. همه دنبال چیزهای مهمتر بودند. امین حیایی به بازیگر نقش اول تبدیل شد، اما در بدترین فیلم های سال.مانی و ندا و علفهای هرز و مونس و یکی دو فیلم دیگر. در سالهای آغاز دهه 1380، باید سری به اکران مرده اسفند ماه سینماهای تهران میزدید تا امین حیایی را در نقش اول همه این فیلمها ببینید.فیلمها خیلی بد بودند و باز حیایی قابل قبول بود. هنوز میتوانست در قالب پیش پا افتادهترین شخصیتها، بازی خوبی ارائه کند. همچنان کسی او را نمیدید، تا این که شانس آورد و بالاخره یکی از همان نقشهای عجیب و غریبای که نظر ملت را جلب میکند، گیرش آمد:نقش مردی که نقش یک زن را بازی میکند در فیلم مزاحم. این یک نقش غیرقابل باور در یک فیلم خسته کننده بود، اما برای این که توجه سینمای ایران را به حیایی جلب کند کافی بود. کسانی که این بازیگر با رفتار «عادی» و «شیرین» را نمیدیدند، حالا دیگر توجهشان به بازیگری جلب شد که در نقش یک زن بازی میکرد. گیرم که باز در نقش دوم در فیلمی که ستاره اصلیاش خسرو شکیبایی بود.به این ترتیب امن حیایی دفن نشد و زنده ماند تا بعد از بازیهای قابل قبول در فیلمهای بدی مثل رز زرد، دختر ایرونی و عروس خوش قدم، در دو تا از پر فروشترین فیلمهای سال 1382 بازی کند: کما و مهمان مامان.حیایی در کما آن قدر از تماشاگر خنده گرفت که به اندازه بازیگر نقش اصلی فیلم، یعنی محمدرضا گلزار خوش تیپ جلب توجه کرد. رقص دو نفرهاش با گلزار با نوای نوارهای داخل ضبط های دزدی، به یکی از معروفترین سکانسهای سال تبدیل شد.یک نکته همین جا برایتان بگویم. دقت کردهاید که حیایی همیشه با مزه و خندهدار است، اما هیچ وقت به عنوان یک بازیگر کمیک شناخته نمیشود؟ این به خاطر همان مرز باریکی است که همیشه رویش بندبازی میکند و معمولاً نمیافتد.
اگر داریوش مهرجویی استاد کهنه کار سینمای ایران را بشناسید، از این که بازیگری مثل امین حیایی با سابقه بازی در این همه فیلم بد را برای بازی در یکی از نقشهای اصلی فیلماش، مهمان مامان انتخاب میکند، تعجب نخواهید کرد. مهرجویی دید کوته نظرانه معمول را ندارد. جذابیت چیزها را در سطح وسیعتری نسبت به همکارهای روشنفکرش درک میکند و از سلیقه خیلی خوبی برخوردار است.پس از حیایی خواست در نقش یک دکتر ساده دل بازی کند و حیایی با بازی در نقشی که ظاهراً هیچچیز خاصی نداشت، ضرب کمدی فیلم را به اوج رساند. او معمولیترین دیالوگهای جهان روزمره شخصیتهای مهرجویی را جوری تلفظ میکرد که در مواردی دست نیافتنی به نظر میرسید. مثلاً وقتی از او پیاز میخواستند و او میگفت: ندارم. فقط چاقو و چراغ داشتم که آوردم. (دقیقاً یادم نیست که اشیاء مورد بحث؛ همین پیاز و چاقو و چراغ بود یا نه.) الان و موقع نقل روی کاغذ، ظاهراً دیالوگ بیمزه یا حداقل پیش پا افتادهای است، اما باید حیایی را موقع گفتن این دیالوگها ببینید، از خنده روده برتان میکند.بازیگرانی مثل حیایی اما با مشکل بزرگی هم رو به رو هستند: این که تکراری شوند. وقتی نقشها شبیه هماند و حیایی از تمهیدات دوست داشتنی اما تکراری همیشگیاش برای باورپذیر کردنشان استفاده میکند، کم کم دستاش رو میشود. مکثها، پیچ و تابهای زبانی، حرکات بدن و همه آن چیزهایی که حیایی را جلوی دوربین به موجود قابل تحملی تبدیل میکند، برای تماشاگر لو میرود. همان چیزهایی که گفتم از دنیای بیرون، با ظرافت وارد فیلم میشوند. و حیایی، بعد از این موفقیت دیر هنگام، بیشتر از حد معمول از خودش استفاده میکند. سال پیش او با بازی در فیلمهایی مثل شارلاتان و شکلات و آکواریوم و شارلاتان و عروس فراری، دیگر امین حیایی همیشگی نبود. یک نفر تا کی میتواند بد نقش انتخاب کند و خوب بازی کند؟ این وضعیت، آن روی سکه بیادعایی و سادگی امین حیایی بود.این روزها حیایی با فیلم شام عروسی روی پرده سینماهای تهران است. امسال به اندازه پارسال فیلم روی پرده نداشته و در شام عروسی هم نقش مرد مسنی را بازی میکند که داماد دارد، در حالی که تا به حال خودش نقش دامادها را بازی میکرد. برای بازی در این نقش، حیایی سراغ گریم سنگینی رفته و لحن گفتارش را عوض کرده، اما خوب نگاه کنید، میبینید که همچنان حیایی وقتی جذاب است که یک نقش عادی را در کمال بیادعایی جوری بازی میکند که هیچ کس دیگری نمیتواند. او میتواند یک آدم عادی جذاب باشد و بقیه نمیتوانند. همانطور که وقتی توی خیابان فرشته، به راننده بغل دستیاش فهماند که حق تقدم را رعایت نکرده، این جوری بود.امیر قادریمنبع: مجله نسیم – شماره دهملینک: حاتمیکیا ,دن کیشوت وقتی آرام شد که مرد نگاهی به کارنامه حرفهای نیکی کریمی فیلم سازی كه چند روز بعد از تولدش، درگذشت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1515]