واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: هيچ کجا خانه آدم نميشود اما چه ميشود که از اين چارديواري بيرقيب پا بيرون ميگذارند و پيشاني به مهر «دختر و پسر فراري» داغ ميکنند ؟ تن به آوارگي ميدهند و جان به خراشيده شدن ؟! پلهاي پشتسر را ويران ميکنند و راههاي فردا را بنبست ؟! هر چه ميدوند بيشتر عقب ميروند؛ بيشتر فرو ميروند و با همه بدبينيها حتي اگر روزي دستشان به جايي بند شود، آنقدر زخمهايشان عميق شده که نه تنها درمان يا فراموش نميشوند بلکه هر روز بيش از روز پيش عمق ميگيرند و مي سوزند...
همه انسانها در برابر مسايل، مصائب، مشکلات و انواع فشارهاي روحي به درجات مختلف از خود فرار ميکنند، اما فرار از خانه، واکنشي است منفي که به سرعت برنامهريزي ميشود و عواقب ناخوشايند و غيرقابل جبراني را به وجود ميآورد. نوجوانان و جوانان از محيط خانه فرار ميکنند و باعث نگراني و آشوب اطرافيان ميشوند، حتي ديده شده که بزرگسالان نيز از خانه و کاشانه، همسر، فرزند، زندگي و همه واقعيتهاي اطرافشان فرار ميکنند و به جاي اين که با استواري و مقاومت، سد راه مشکلات شوند و آنها را ريشهکن سازند، خود را باخته، فرار را بر قرار ترجيح ميدهند.
فراريان از خانه تصور ميکنند که خانواده، آنها را درک نميکند و معمولا خانوادهها نيز احساس ميکنند که فرزندان بسيار پرتوقع و بيمنطق شدهاند. فرار از خانه به هر دليلي که اتفاق افتد، رفتاري غيرعقلايي و غيرمنطقي به حساب ميآيد و عواقب آن در درجه نخست متوجه فرارکننده است، در حالي که فرارکننده به اشتباه تصور ميکند در خارج از چارچوب خانواده ميتواند به اهداف و آرزوهايش برسد.
واقعيت تلخي است وقتي که آمارهاي نهچندان دقيق و کامل داخلي نشان ميدهد ميانگين سني 12 تا 16سال براي آنهايي که دست به فرار ميزنند، آماري پذيرفتني است و حتي اين ميانگين سني در بعضي موارد به 9 سالگي هم ميرسد. واقعيت تلخي است وقتي که اعلام ميشود از لحظه فرار از خانه تا غلتيدن در باندهاي خطرناک تنها 24 ساعت فاصله است... قصد ما مرور اين آمارهاي تلخ نيست؛ شکافتن درز مشکلات است تا ببينيم لابهلاي اين شکاف دردناک چه خفته است که قربانيان آن راه را در فرار ميبينند و از خانه گريختن.
** گفتگو با دكتر سيدعلي احمدي ابهري روانپزشك و استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران
چه عواملي باعث ميشود كه نوجوانها به آن حد از فشار رواني برسند كه تصميم بگيرند از خانه فرار كنند؟
ما اساس شكلگيري نهاد خانواده را در ايجاد روابط متقابل و مطلوب افراد خانواده تعريف ميكنيم. به اين معنا كه پدر و مادر در ارتباط با فرزندشان از بدو تولد تا زماني كه به عنوان افراد مستقل وارد جامعه نشدهاند، مسوول رشد، تعليم، تربيت و آموزشهاي مختلفي هستند كه حس ميكنند به نفع فرزندشان است. اگر كودك و نوجوان مشكل جسماني و رواني كه توجيهكننده فرار او از خانه و خانواده است را نداشته باشد بايد ريشه مشكل را بين ارتباط خانواده جستوجو كرد زيرا عواملي وجود دارد كه ارتباط مستقيمي با رابطه افراد خانواده ندارند اما باعث ميشوند كه نوجوان يا جوان از خانه فرار كند. فراريان از خانه تصور ميکنند که خانواده، آنها را درک نميکند و معمولا خانوادهها نيز احساس ميکنند که فرزندان بسيار پرتوقع و بيمنطق شدهاند. فرار از خانه به هر دليلي که اتفاق افتد، رفتاري غيرعقلايي و غيرمنطقي به حساب ميآيد و عواقب آن در درجه نخست متوجه فرارکننده است
يكي از اين عوامل، ابتلا به بيماريهاي رواني است. فردي كه دچار افسردگي ميشود ممكن است به هر دليل ذهني كه در فكرش ايجاد ميشود، خانه را ترك كند. يك بيمار سايكوتيك مانند اسكيزوفرنيا ممكن است تحت تاثير توهماتش اين اقدام را انجام دهد يا فردي كه دچار اختلال شخصيت ضداجتماعي است، ميتواند از خانه فرار كند و جذب گروههاي خلافكار شده و وارد عرصه خلافكاري شود. نهايتا نوجواناني كه از برخي مواد محرك و مخدر استفاده ميكنند، اين مواد آنها را دچار توهم و آلودگيهاي ديگر کرده و از خانه فراري ميدهد زيرا خانواده نميتواند بپذيرد كه نوجوان يا جوانشان آلوده به مصرف موادمخدر شده است. اينها عناصر و عواملي هستند كه ممكن است ارتباط مستقيمي با رابطه بين اعضاي خانواده نداشته باشند ولي در عين حال موجب فرار نوجوان يا جوان از محيط خانواده شوند.
بنابراين ساير عواملي كه باعث فرار نوجوان از منزل ميشوند، عوامل خانوادگي و بين فردي هستند. درست است؟
بله! اگر عوامل فوق را كنار بگذاريم آنچه باقي ميماند محصول يك ارتباط معيوب بين اعضاي خانواده است. به عبارت ديگر والدين نتوانستهاند به عنوان پدر و مادر مسوول و وظيفهشناس، نقش خود را بهخوبي ايفا کنند و باعث رشد شخصيت فرزندانشان شوند يا اينكه درکل اين رابطه از ابتداي كودكي به صورت يك رابطه معيوب شكل گرفته است. به عنوان نمونه تحقيري كه خانواده نسبت به فرزندانشان اعمال ميكنند، تنبيه بهخصوص براي اعمالي كه واقعا تنبيهپذير نيستند و متاسفانه جاي تشويق يا جاي كمك و حمايت را گرفتهاند از مهمترين فاکتورهاي خراب شدن رابطه بين والدين و فرزندشان است.
اگر پدر و مادر با حمايت و تشويق نسبت به رفتارهاي مطلوب فرزندشان ولو اينكه آن رفتار خيلي كوچك باشد، اقدام کنند آن رفتار اثرات بسيار مثبتي خواهد داشت ولي اثرات تنبيه و تحقير در جهت عكس عمل ميكند و موجب به هم خوردن رابطه والد و فرزند ميشود.
متاسفانه گاهي رابطه بين والدين و فرزندان آنقدر دور و سرد است كه نوجوان حتي در ذهنش هم نميگنجد كه بخواهد خصوصيترين مسائل مربوط به خود را به جاي اينكه به دوستان و همكلاسهايش بگويد با والدينش مطرح كند. اين رابطه سرد و دور، موجب دوري و شكست در ارتباط بين اعضاي خانواده ميشود و آن زمان است كه نوجوان محيط خانه را براي ادامه اقامت و زندگي، مطلوب نميبيند و دوست دارد سرنوشت ارتباطي خود را در جاي ديگري و با دوستان و متاسفانه گاهي با افراد خلافكار، پيدا كند يا به سمت زندگي مستقل ميرود. در حالي كه متاسفانه اين استقلال او را درگير حوادث و گرفتاريهاي سختي ميكند.
با توجه به عواملي كه ذكر كرديد فرار بين دختران شايعتر است يا بين پسران؟
من آمار دقيقي ندارم ولي به نظر ميرسد فرار بين پسران بيشتر است اما متاسفانه در دختران هم اين آمار در حال افزايش است. ضمن اينکه خطر فرار از خانه در دختران به خاطر وضعيت جنسيتي كه دارند بسيار بيشتر است. زيرا متاسفانه اغلب دختران بعد از فرار، جذب افراد سودجو و بعد آنقدر سرخورده و شرمنده ميشوند كه ديگر راه بازگشتي به خانه نميبينند. به همين دليل پيشآگهي فرار دختران بدتر از پيشآگهي فرار پسران است.
اگر دختري بعد از فرار از خانه مورد تجاوز قرار بگيرد، در معرض چه آسيبهاي رواني قرار خواهد گرفت و اين آسيبها روي زندگي آينده وي چه تاثيري ميگذارد؟
گاهي اوقات ممكن است دختري كه از خانه فرار ميكند هيچگونه آمادگي يا تمايلي براي ايجاد يك رابطه جنسي نداشته باشد. در اين صورت اين تجاوز از نظر روانشناختي نوعي تهاجم جنسي تلقي ميشود. تهاجم جنسي ميتواند اثرات رواني بسيار سختي را براي نوجوان قرباني در پي داشته باشد كه روانپزشكان به آن «استرس پس از ضربه رواني» مي گويند. اين استرس ميتواند تا سالهاي سال در ذهن اين نوجوان باقي بماند و دايما در ذهنش تكرار شود و آثار رواني بسيار سختي را برايش بههمراه داشته باشد.
اگر پدر و مادر با حمايت و تشويق نسبت به رفتارهاي مطلوب فرزندشان ولو اينكه آن رفتار خيلي كوچك باشد، اقدام کنند آن رفتار اثرات بسيار مثبتي خواهد داشت ولي اثرات تنبيه و تحقير در جهت عكس عمل ميكند و موجب به هم خوردن رابطه والد و فرزند ميشود
اما اگر اين تهاجم جنسي شكل نگيرد بلكه فقط يک ارتباط جنسي برقرار شود، حتي اگر بدون علاقه دختر باشد، در آن صورت آثار سخت تهاجم جنسي را بههمراه نخواهد داشت اما آثار اجتماعي آن را در آينده براي فرد در پي خواهد داشت. به اين معنا كه شانس ازدواج در او محدود ميشود. از سوي ديگر فرد را دچار نوعي سرخوردگي و احساس حقارت ميكند كه چرا جسمش را در اختيار فردي قرار داده است كه ديگر كاري به كارش ندارد. اگر هم اين ارتباط بخواهد ادامه داشته باشد ارتباط در جهت سوءاستفاده جنسي از آن دختر خواهد بود. ضمن اينکه چنين ارتباطاتي اغلب به جدايي منجر خواهد شد و فرد متجاوز و سوءاستفادهگر به يک قرباني قناعت نكرده و براي اينكه رفع خطر و شر بكند دختر را به نوعي از خود طرد خواهد كرد. آن وقت يك دختر جوان آسيبديده باقي ميماند و ضربههاي رواني و افسردگي و حقارت و... در اين صورت اين دختر وارد يك سيستم اجتماعي ميشود كه نه جايگاهي در پناه خانواده دارد و نه آغوش كسي براي او باز است كه او را مورد دلجويي قرار دهد و لاجرم ممكن است كه مجددا جذب افراد خلافكار ديگري شود يا براي امرار معاش دست به هر كاري بزند.
در مورد پسرها چه اتفاقي ميافتد؟ زيرا آنها هم ممكن است جذب گروههاي خلافكار شده و در نتيجه مجبور به انجام انواع جرم شوند
تفاوتي نميكند. پسران هم در معرض انواع آسيبها قرار دارند. درست است كه دختران مورد تجاوز قرار گرفته كمتر روي بازگشت به خانه را دارند و پيشآگهي فرار آنها بدتر است اما پسرها هم ممكن است در معرض آسيبهاي فراواني قرار بگيرند. پسري كه از خانه فرار ميكند هنوز رشد و بلوغ ذهني و فكري لازم را پيدا نكرده و قدرت تجزيه و تحليل عميق مسائل را ندارد. به همين دليل يك آدم كمتجربه و رشد نيافته است که خيلي سريعتر جذب افراد خلافكار ميشود. ضمن اينكه در حال حاضر متاسفانه از پسرهايي هم كه از خانواده دور ميشوند سوءاستفاده جنسي به عمل ميآيد. بنابراين همان آثار تبعي كه در مورد دختران گفته شد در مورد پسرها هم صادق است اما ممكن است موردي بوده و عموميت نداشته باشد.
چه كنيم تا فرزندانمان فكر فرار از خانه حتي در ذهنشان هم خطور نكند؟
اگر خانواده مطلع شود كه فرزندش مشكلي دارد بايد اين آگاهي را در خود تقويت كند كه اگر ميتواند به نوجوانش كمك كند يا اگر نميتواند بايد از متخصص روانشناس يا روانپزشك كمك بگيرد تا آنها حل مساله بكنند. اما اگر والدين به مشكلات فرزندشان پي ببرند و روش نصحيت كردن، تنبيه كردن و به قولي توصيههاي فلسفي كردن را پيش بگيرند در آن صورت فرزندي كه مشكلات عميقي دارد، عصبي و ناراحت شده و به عبارتي فرارش از خانه به جلو ميافتد. در حالي كه اگر والدين بهطور دوستانه به حرفهاي فرزندشان گوش بدهند، مشكل او را بررسي كرده و درصدد حل آن برآيند اين فرارها صورت نميگيرد. در غير اين صورت نوجوان سرخورده و ناراحت، مشكلات خود را در خانواده قابلحل نميداند و فرار ميكند تا در خارج از خانه به بهشتي كه در روياهايش براي خود تصور كرده برسد.
فرآوري: نسرين صفري
تبيان
منبع:
سلامت/ جهان نيوز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]