تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834997320
مقاله اقتصادی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: ارزیابی دیدگاه های سه رویکرد نظری رقیب در بحران اخیر اقتصادی جهان
در این جا بنا داریم که از زاویه جدیدی به مهمترین مسئله اقتصادی جهان طی ماه های گذشته یعنی بحران اخیر نگاه کنیم . بحرانی که ابتدا بازار های مالی آمریکا را در بر گرفت و بعد از آن به سایر بازار های مالی مهم دنیا سرایت کرد . این نگاه جدید در واقع به معنای این است که می خواهیم ببینیم رویکرد های نظری رقیبی که در حوزه اقتصاد وجود دارند هر کدام به چه صورتی به این مسئله نگاه می کنند و چه تبیینی از این بحران ارائه کرده و چگونه نتیجه گیری نموده و چه توصیه هایی ارائه می کنند .
برای این کار تلاش شده سه رویکردی را که در بین اقتصاد دانان آمریکا جایگاه نسبتاً مشخصی دارند واکاوی کنیم . این سه رویکرد به ترتیب عبارت اند از :
1 - رویکرد اقتصاد مرسوم ( سنتی )
2 - رویکرد مارکسیستی
3 - رویکرد نوکینزی
تصور می کنم که نگاه از این زاویه می تواند دستاوردی مهم برای ما به همراه داشته باشد و اگر قرار است ضوابط و معیار های علمی همراه با رعایت شرافت حرفه ای تحلیل گرانی که به این مسئله می پردازند ، مبنای نظریه پردازی باشد ، از دل این ارزیابی به روشنی می توان دید چطور ما به سمت یک همگرایی محسوس بین رویکرد هایی که علی الاصول فاصله خیلی شدیدی با هم دارند می رویم و این می تواند یک نکته امیدوارکننده باشد که هر کدام از رویکرد های نظری رقیبی که برای حل و فصل مسائل ایران و تبیین مشکلاتش مورد استفاده قرار می گیرد اگر مبانی و اصول روش شناختی اقتصاد را رعایت کنند ، اختلاف و فاصله بین آنها خیلی زیاد نخواهد بود . اگر ما بتوانیم چنین چیزی را نشان دهیم شاید بتوان گفت بارقه امیدی به وجود می آید که در ایران هر کس از هر نحله فکری که باشد اگر موازین متعارف پژوهش علمی و روش شناسی علمی را رعایت کند فهمش از واقعیت با فهم دیدگاه های رقیبش فاصله زیادی پیدا نخواهد کرد . گرچه فرایند متفاوتی را طی کرده باشند .
رویکرد سنتی
در چارچوب رویکرد اقتصاد مرسوم به این پدیده اقتصاددانانی که از این زاویه مسئله را تحلیلی می کنند عمدتاً روی آموزه ای که در سال های 1980 به بعد در اقتصاد آمریکا در دستور کار قرار گرفت متمرکز هستند که از آن اصطلاحاً به عنوان Reeganomics یا اقتصاد ریگانی نام برده می شود . در چارچوب این آموزه دو مؤلفه کلیدی است که مبنای سیاست گذاری اقتصادی قرار می گیرد و ادعای اقتصاددانان مرسوم در آمریکا این بوده است که اگر این دو آموزه به اندازه اهمیتی که دارند درک بشوند و مبنای سیاست گذاری قرار بگیرند بدون نیاز چندانی به مداخله دولت یا با حداقل نیاز به مداخله دولت سیستم اقتصادی اداره خواهد شد . این دو مؤلفه به ترتیب عبارتاند از :
1 - پرهیز دولت از دخالت در اقتصاد و محور قرار دادن اندیشه مقررات زدایی به عنوان موتور تحرک اقتصاد
2 - اتکا به نرخ های مالیاتی حداقل
تصور اقتصاددانان مرسوم که به شدت از آموزه ریگانی در اقتصاد آمریکا دفاع می کردند این بود که با تکیه بر این دو مؤلفه کلیدی می توان اقتصادی شکوفا و پررونق را شاهد بود . این رویکرد که در یک دوره هشت ساله در دوره حکومت ریگان مورد استفاده قرار گرفت ، به واسطه خصلت سرمایه سالارانه ای که داشت منشأ مواجهه اقتصاد آمریکا با سطوح نسبتاً بالای کسری بودجه و همینطور مواجهه با نابرابری های فزاینده در مقیاس اقتصاد آمریکا شد و واکنش آن هم اقبال خارق العاده و غیر متعارفی بود که به بیل کلینتون و مشاوران او در انتخابات بعدی صورت پذیرفت . در دوره حاکمیت اقتصاد ریگانی در آمریکا هم حداقل سه بار شاهد بحران هایی در حوزه مالی از قبیل این چیزی که این بار مشاهده کردیم بودیم اما در دوره جدید حاکمیت جمهوری خواهان با وجود این که در این فاصله تحولات چشم گیری در عرصه علوم و تکنولوژی پدید آمده بود و بخش های مهم و قابل توجهی از دستاورد های انقلاب دانایی در آمریکا ظاهر شده ، آنها باز هم به سراغ همان برنامه قبلی شعار های سنتی خود رفتند .
همانطور که می دانیم در اثر انقلاب دانایی به دلایل گوناگون نیاز به تنظیم گری در اقتصاد ملی به طرز خارق العادهای افزایش می یابد . بنابراین در شرایطی که اقتصاد نیاز به تنظیم گری خیلی بیشتری داشت بازگشت به آموزه اقتصاد ریگانی و دخالت حداقل دولت و به حداقل رساندن هر نوع مقررات تنظیم کننده در کنار اصرار به نرخ های بسیار پایین مالیاتی به همان اندازه که در کوتاه مدت می تواند به طرز خارق العادهای منافع سرمایه داران بزرگ را حداکثر کند فشار های محسوسی را به گروه های متوسط و ضعیف درآمدی جامعه وارد می کند و هزینه هایی که به تبع آن به وجود می آید افزایش پیدا می کند . شدت آثار مخرب آموزه ریگانی که در دوره اخیر توسط بوش پسر مورد استفاده قرار گرفت به اندازه ای است که فرانسیس فوکویاما ، نظریه پرداز مطرح نئولیبرال ها و یکی از بلند مرتبه ترین و مشهور ترین چهره های ترویج کننده اندیشه لیبرال دموکراسی در مقام ارزیابی و تحلیل آنچه در این دوره در اقتصاد آمریکا گذشته ، به صراحت می گوید ما فقط در یک صورت می توانیم از عهده این بحران برآییم که از آموزه اقتصاد ریگانی فاصله بگیریم و بدانیم که با تغییر شرایط این آموزه دیگر قابل کاربرد نیست .
از این بابت روی ایده های فوکویاما تأکید می کنم که در درجه اول او یکی از تکیه گاه های اصلی نئوکان ها در حوزه نظری است و در درجه دوم به اعتبار نگرش فیلسوفانه اش به این مسئله ، نگاهش به آنچه که اتفاق افتاده ، به نگاه صرفاً اقتصادی محدود نمی شود و سعی بر توجه بر وجوه دیگر مسئله نیز دارد .
بحث فوکویاما این است که از منظر اقتصادی اقتصاددانان مرسوم در آمریکا باید این واقعیت را بپذیرند و تسلیم شوند که آموزه اقتصاد ریگانی دیگر قابل تداوم نیست و به نظر من همین تسلیم و تمکین نسبت به واقعیت و شرایط تغییریافته گرچه تا حدودی سست بودن پایه های اعتقادی این رویکرد را نشان می دهد اما در عین حال نشانه روشن اندیشی و واقع بینی و تمکین نسبت به واقعیت خارجی و شرایط جدید است و از این نظر در حوزه علم یک رویه ارزشمند است و اگر هر کس هر رویکرد نظری را که قبول دارد به همین اندازه نسبت به واقعیت ها تمکین کند و مرز بین تئوری و ایدئولوژی را مخدوش نکند ، رسیدن به همگرایی و توافق چندان دشوار نخواهد بود .
فوکویاما از زاویه دیگری نیز به این مسئله نگاه می کند که به نظر من برای اقتصاد در حال توسعه ای مانند ایران که تفکیک وجوه مختلف حیات جمعی از هم دیگر به واسطه این که اقتضای ساخت توسعه یافته این طور ایجاب می کند که ما ساخت یافتگی و سطح کمتری از تفکیک نقش ها داریم و بنابراین در هم آمیزی وجوه حیات جمعی در یک ساخت توسعه نیافته بهتر مشهود است ، از این نظر شاید برای ما قابل تأمل تر باشد .
بحث فوکویاما این است که این سرمایه سالاری بی مهار در اقتصاد آمریکا به همراه خود علاوه بر پدیده نابرابری های فزاینده ، فساد مالی نسبتاً گسترش یافته ای را هم به همراه آورده و این نابرابری و فساد مالی در کنار برخورد های بی پروای دولت بوش در زمینه نادیده گرفتن آن چه که او اصول نئولیبرالی به شمار می آورد مثل حقوق بشر و احترام به دموکراسی ، باعث شده اقتصاد آمریکا مانند جامعه آمریکا دچار بحران بی اعتمادی شود . در این زمینه فوکویاما مثال هایی می زند که شاید ما در تبلیغات روزمره چندین بار آنها را می شنویم اما آنها را خیلی جدی نمی گیریم اما وقتی از زبان فوکویاما مطرح می شود قابل تأمل تر می شود .
مثلاً در یکی از بحث هایش خطاب به دولت بوش می گوید : در حالی که شما در دنیا این همه شعار های حقوق بشر و دموکراسی و از این قبیل می دهید ، اما در عمل با رژیم هایی پیوند و ارتباط برقرار می کنید که چندان تعهدی به دموکراسی و حقوق بشر ندارند و اتفاقاً با حرکت هایی مخالفت شدید می کنید که با قاعده بازی دموکراتیک سرکار آمده اند . در مقاله فوکویاما به طور مشخص از پیروزی سیاسی جنبش حماس و پیروزی سیاسی جنبش حزب الله نام می برد و استدلال می کند که این ها صرف نظر از سمت گیری هایی که دارند به قاعده بازی دموکراتیک بر سر کار آمده اند و اگر آمریکا نسبت به شعار دموکراسیخواهی خود صادق بود باید با اینها رفتار مناسب تری می کرد و نسبت به رژیم هایی که دموکرات نیستند و دوستان و متحدان آمریکا محسوب می شوند مرزبندی می کرد یا به داستان گوانتانامو اشاره می کند که این پذیرفتنی نیست که کشوری این همه سخت گیری و فشار روی کشور های دیگر تحت عنوان حقوق بشر وارد کند در حالی که خود ابتدایی ترین استاندارد های حقوق بشر را رعایت نمی کند .
نکته جالب توجه برای من این بحث است که همان طور که شما از زبان آلنگرنیسپن می شنوید در زبان فوکویاما هم می شنوید که یکی از کلیدی ترین پاشنه های آشیل آن چه که در این بحران مشاهده شد این است که ما باید نسبت به مقررات زدایی بیش از حد و توهم وجود دست نامرئی در اقتصاد تجدید نظر کنیم . هر کدام از آنها با همین مضمون عبارت های تندی به کار بردند که مضمون آن ، این است که تنها راه نجات ، تمکین به اجتناب ناپذیری واقعیتی به نام ضرورت تنظیم گری فزاینده در اقتصاد است . همان طور که عرض کردم طرح این مسائل از نگاه اقتصاددانان نئولیبرال اهمیت زیادی دارد و گرنه رویکرد های نظری دیگر قبلاً هم این مسائل را مطرح می کردند .
یکی دیگر از بحث های گسترده مطرح شده توسط این ها ، فکر کردن درباره نابرابری فزاینده ای است که در دوره بوش پسر تشدید شد . حتی اقتصاددانان میانه هم به شدت از بوش انتقاد می کنند ، از باب این که هر پیشنهادی که گرایشی به سمت عدالت اجتماعی داشته ، طی هشت سال گذشته با وتوی جرج بوش مواجه می شده است .
نکته دیگر جالب توجه ، حمله بسیار شدیدی است که به جهت گیری های بوش پسر به اعتبار اتخاذ رویه انبساط مالی او شده . یکی از بزرگ ترین انتقاد های وارده به بوش درباره این است که میزان کسری بودجه در اقتصاد آمریکا در سال پایانی دولت بوش بیش از دو برابر سال شروع ریاست جمهوری او می باشد ، و بحث بر سر این است که این کسری بودجه گسترده و اتخاذ رویه انبساط مالی و به خصوص فشار هایی که به صورت های مستقیم و غیرمستقیم در دولت بوش گذاشته شد که به تقاضای سوداگرانه اعتبارات هم اعتنایی جدی شود یکی از کانون های کلیدی بحران توسط این نحله معرفی می شود .
همان طور که می دانید اتخاذ رویه انبساط اعتباری تا آنجایی به صورت افراطی مثلاً در بخش مسکن جلو رفت که می شد با پیش پرداخت صفر افراد صاحب خانه شوند و نوعی اتفاق نظر وجود دارد که نقطه عزیمت بحران همین جاست که این شرایط یک فرصت خیلی گسترده ای را برای فعالیت های سوداگرانه هم روی مسئله خرید مسکن و هم روی اعتبارات بخش مسکن ایجاد کرد ، بخش مسکن را تا آستانه یک حبابی که نهایتاً ترکید جلو برد و نتیجه عملی آن هم این بود که در این بین سوداگران و واسطه ها و دلالان سود های خیلی سرشاری بردند اما در آخرین تحلیل وقتی قرار شد که با این پدیده برخورد شود ، جریمه ها را فقیر ترین قشر های اجتماعی پرداخت کردند . کسانی که نهایتاً خانه هایشان به واسطه اختلال در بازپرداخت وام از سوی بانک ها بازپس گرفته شد .
گزارش های رسمی در آمریکا حکایت از این دارند که فقط در سال 2007 در مجموع چیزی حدود یک میلیون و سیصد هزار واحد مسکونی به واسطه اختلال هایی که در بازپرداخت تسهیلات شان ایجاد شود بود توسط بانک ها به تصرف درآمدند . این تصرف که برای بانک ها اجتناب ناپذیر است در عین حال به هیچ وجه مطلوبشان هم نیست چون با شکسته شدن حباب مسکن و نیل به شرایط رکودی در بازار مسکن ، علی رغم تصرف این خانه ها به وسیله بانک ها ، فقط در سال 2007 چیزی حدود 435 میلیارد دلار زیان بانک ها از ناحیه این مسئله بود یعنی تفاوت ارزش وام با قیمت های موجود مسکن بانک ها به شدت خسارت دیدند .
به این ترتیب ، ترکیبی از اتخاذ رویه انبساط مالی و بازگذاشتن دست بانک ها برای اعطای تسهیلات بدون هرگونه ضابطه و محور قرار گرفتن بخش مسکن به اعتبار ویژگی های خاصی که این بخش دارد و تقریباً در دو دهه اخیر در اکثر اوقات نقطه عزیمت بحران های بزرگ مالی همین حباب مسکن بوده در کنار ملاحظات دیگری که مطرح شد از دیدگاه اینها به عنوان مؤلفه های اصلی شکل گیری بحران شناخته می شود .
رویکرد مارکسیستی
رویکرد نظری رقیب نئولیبرال ها یعنی رویکرد نظری مارکسیستی هم در نگاهی که به این بحران دارد ، گرچه از نظر الگوی تبیینی با الگوی اخیر تفاوت محسوسی دارد اما در توصیف بحران و در نتیجه گیری و ارائه تجویز ها شباهت خارق العادهای به رویکرد نئولیبرالی پیدا می کند .
مارکسیست ها در تحلیل این بحران روی دو تضاد تمرکز می کنند ، یکی تضاد بین خود سرمایه دارها و یکی تضاد بین کار و سرمایه که به طور سنتی کانون اصلی تنش از دیدگاه مارکسیستی است و نقطه اتکای دیگری که مطرح می کنند تکیه بر مفهومی است که مارکس مطرح کرد و برای آن عنوان سرمایه « غیرحقیقی » را برگزید و پیش بینی کرد که این مفهوم می تواند بخش مهمی از بحران های ادواری را در اقتصاد های سرمایه داری توضیح دهد در بحث های پراکنده مطرح شده . مارکس بر لفظ « غیرحقیقی » تأکید می کند و آن را از غیر واقعی قابل تفکیک می داند چرا که لفظ غیرحقیقی از لفظ غیر واقعی متمایز است . به عبارت دیگر ، مارکس می گوید : برای مبادله ، خدمات واسطه درحدی که نقش در فرایند تولید و رسیدن کالا به مشتری نهایی اش دارد جایگاه دارد اما اگر اصل بر دست به دست کردن های اسناد اعتباری مستقل از آن چیزی که در بخش حقیقی اتفاق افتاده باشد و به اصطلاحی که خودشان مطرح کرده اند سرمایه و پول زایندگی پیدا بکند ، اقتصاد سرمایه داری دچار بحران خواهد شد .
مارکسیست های متأخر ، آن چیزی را که مارکس در کادر یک الگوی دولت ملی مطرح می کرد در مقیاس جهان گسترش داده اند و به اعتبار پدیده فراملیتی شدن سرمایه توضیح دهنده این می دانند که چون این بحران در کشور های اصلی سرمایه داری شکل می گیرد از کانال بازار های مالی جهانی شده به همه اقتصاد های دیگری که پیوند نزدیکی با یکدیگر دارند سرایت می کند .
آن چیزی که از دیدگاه مارکسیست ها از این زاویه خیلی مهم است و می توانیم از آن استفاده کنیم این است که در شرایط محور قرار گرفتن سرمایه غیر حقیقی و رونق فعالیت های سوداگرانه و بورس بازی ، در آن چه اتفاق می افتد به جای اینکه بنگاه های تولید کننده کالا و خدمات درگیر یک رقابت با تکیه بر نوآوری شوند ، سرمایه با سرمایه به رقابت برمی خیزد و برحسب قدرتی که هر صاحب سرمایه دارد در رقابت با سرمایه های دیگر طلب سودهای بیشتری می کند که برای آن زحمتی کشیده نشده و ما به ازایی در بخشش حقیقی هم برای آن وجود ندارد .
بنابراین از دیدگاه مارکسیست ها ، بخش مالی و به خصوص بازار های مالی جهانی شده منشأ بحران نیستند بلکه تجلی گاه بحران هستند و اصل بحران برمی گردد به آن مناسباتی که اجازه می دهد پول زایندگی پیدا کند و بر این باور هستند که هر وقت که بخواهیم در این زمینه برخوردی داشته باشیم باید جلوی این مسئله بحران آفرین را بگیریم . زیرا در غیر این صورت در چنین شرایطی به صورت اجتناب ناپذیری به سمت رکود پیش خواهیم رفت و همیشه چنین بوده که چون شرایط رکودی با بحران اعتماد همراه است ، ما با کمبود شدید اعتبار هم روبرو خواهیم شد .
رویکرد نوکینزی
از دیدگاه نئوکینزی سمت گیری های اقتصاد ریگانی که در ذات خود سمت گیری های سرمایه سالارانه است در چارچوب یک ساخت سلسله مراتبی عمل می کنم بنابراین در چنین چارچوبی رویه های مقررات زدایی و کاهش چشمگیر مالیات همان اندازه که سود های بادآورده و غیر متعارفی را برای سرمایه داران بزرگ به همراه می آورد منشأ فشار های شدیدی به گروه های درآمدی متوسط و کم خواهد شد و از این منظر آنها در چارچوب همان مفهوم سنتی « تقاضای مؤثر » نشان می دهند که چگونه اقتصاد در شرایط نا برابری فزاینده با بحران تقاضای نا مکفی روبرو می شود و از طریق این تقاضای نا مکفی به سمت بحران کشیده می شود .
یکی از برجسته ترین نماینده های دیدگاه نئوکینزی در اقتصاد آمریکا ، ژوزف استیگلیتز است که برنده جایزه نوبل می باشد بنا بر نظر او ، شرکت هایی که در حوزه مالی فعالیت می کردند طی این چند ساله نرخ های سود تا 30 درصد را هم کسب کردند در حالی که کمپانی های بزرگ مثل جنرال موتورز سقف سود مکتسبه شان در این چند سال اخیر به زحمت به 2 تا 4 درصد در سال می رسد .
در واقع در بحث آنها این رویه انبساط مالی غیر متعارف و گسترش اعتبار و پذیرش سرمایه خارجی بیش از ظرفیت جذب اقتصاد ملی و اتخاذ رویه های افراطی اعمال سیاست های کسر بودجه در دولت بوش ، منشأ اصلی این بحران قلمداد می شود و نکته جالب توجه ، تمرکز فوق العادهای است که این ها از همین منظر بر مسئله گسترش و تعمیق فساد مالی و گسترش و تعمیق نابرابری ها هم در دوره اقتصاد ریگانی و هم در دوره اخیر می کردند طی یکی دو ماهه گذشته نزدیک به 20 سخنرانی و نزدیک همین تعداد مصاحبه از ژوزف استیگلیتز منتشر شده که در اغلب آنها او روی همین مسائل یعنی محوری شدن فعالیت های سوداگرانه برای خلق ارزش های افزوده ، از بین رفتن گروه های ضعیف و متوسط و بی دفاع شدن آنها در برابر فشاری که حاکمیت سرمایه ایجاد کرده و همین طور مسئله فساد مالی تکیه ویژه دارد .
در یکی از مصاحبه هایی که استیگلیتز در روز نهم اکتبر 2008 انجام داده ، یکی از نکاتی که روی این ایدئولوژی حاکمیت سرمایه در دوران بوش پسر مورد توجه قرار می دهد ، این است که می گوید شما به یاد داشته باشید که این ها به دلیل این سیاست های به شدت نابرابر ساز خود کار را به جایی رساندند وقتی که در چند ماه پیش کنگره آمریکا قانونی را تصویب کرد که براساس آن بچه های خانواده های فقیر از امتیازاتی برای بیمه بیماری قرار بود برخوردار شوند ، با وجود تصویب کنگره ، رئیس جمهور بوش آن را وتو کرد . در مقاله دیگر منتشر شده استیگلیتز در یکی از روزنامه ها ، عنوانی که برای مقاله انتخاب کرده بود ، این بود که تلاش کنید اقتصاد نجات یابد نه وال استریت .
بحث او این بود که وقتی دولت می خواهد به سمت اصلاح برود ، به جای اینکه کانون های اصلی بحران را که در حوزه تقاضای مؤثر برای اکثریت قاطع جمعیت پدیدار شده مورد اصابت قرار دهد آن 700 میلیارد دلار که دولت تصویب کرده را عمدتاً به شکل های مختلف می خواهد بین شرکت های بزرگ سرمایه گذاری مالی توزیع کند یا مثلاً آن قسمت هایی را که هزینه اعتبار است و در عمل پول تزریق نمی کند را نیز در خدمت تضمین اعتبارات این شرکت ها قرار می دهد و از این موضع بسیار انتقاد کرده بود و بحثش هم این بود که اگر اقتصاد بخواهد روی سلامت به خود ببیند دوباره باید به یک تعادل و توازنی برگردد که محور اصلی اش انجام فعالیت های خیلی وسیع تر تنظیم گری توسط دولت ، مبارزه گسترده با فساد مالی ، توجه ویژه به گروه های فرودست اجتماعی و جلوگیری از سودآوری های هنگفت فعالیت های سوداگرانه است .
اقتصاد ایران و بحران اخیر
همانطور که ملاحظه می فرمایید چه در دو سر این طیفی که دیدگاه شان مطرح شد یعنی نولیبرال ها و مارکسیست ها و چه در مرکزش ، الآن تقریباً همه یک حرف را می زنند آن هم تأکید بر نقش بی انضباطی مالی ، اعتبارات بی ضابطه تخصیص یافته ، سیاست هایی که در عمل نابرابری های اجتماعی را تشدید می کند و سمت گیری هایی که کنترل و نظارت را برنمی تابد و نسبت به فساد مالی غیر حساس است ، اینها از دیدگاه نوکینزی ، مارکسیستی و حتی نولیبرالی کانون های اصلی این بحران هستند . تصور من این است که اگر ما بخواهیم از مرور رویکرد های نظری که این بحران را تبیین کردند ، جای استفاده شعاری و هیجانی ، ابزاری بسازیم برای اینکه فهم بهتری از مسائل خودمان به دست بیاوریم ، می توان ادعا کرد که تمام آن مؤلفه هایی که در اقتصاد آمریکا منشأ بحران شده در هر اقتصاد دیگری هم اگر وجود داشته باشد ، میتواند منشأ بحران شود یعنی چه در یک اقتصاد در حال توسعه و چه در یک اقتصاد توسعه یافته ، تزریق منابع مالی بدون توجه به اقتضائات بخش حقیقی و ظرفیت جذب اقتصاد ملی ، اصرار بر اتخاذ رویه هایی که گسترش و تعمیق فساد مالی را به همراه می آورد ، اعمال فشار به سیستم بانکی برای دادن اعتبارات بی ضابطه ، هر کدام می تواند به گونه ای برای اقتصاد ملی بحران آفرینی بکند و از این منظر هیچ تفاوتی بین اقتصاد آمریکا و یک اقتصاد در حال توسعه مثل ایران وجود ندارد .
نکته دیگر این است که طی چند ساله اخیر عملاً اکثریت قریب به اتفاق رویه هایی که در اقتصاد آمریکا منشأ بحران شده ، در دستور کار مدیریت اقتصادی ایران هم قرار داشته همان طور که می بینید ما نه به واسطه استحکام بیشتر بنیان های نهادی و سا ختاری اقتصادی مان ، بلکه به اعتبار جهش چشمگیر در درآمد های نفتی است که توانستیم این بحرانی که واقع شده و دامن گیر اقتصاد ایران شده را بپوشانیم و شاید مهمترین استفاده ای که ما از این چیزی که در آمریکا و اروپا و شرق آسیا اتفاق افتاده بتوانیم بهره بگیریم این است که قبل از این که با تزلزل بیشتر در قیمت نفت در بازار های جهانی بحران به صورت غافلگیر کننده و بسیار پرهزینه خود را به اقتصاد ایران تحمیل بکند ، ما از این رویه های غیر عادی و بحران ساز دست برداریم .
در سند گزارش ارزیابی انتشار یافته توسط سازمان برنامه سابق یا معاونت راهبردی فعلی که عملکرد سال اول و دوم برنامه چهارم یعنی سال های 1384 و 1385 را مورد توجه قرار داده ، و خیلی دیر هم منتشر شده اند به عقیده من ، این خیلی مهم است که واقعیتی به نام افزایش نابرابری ها را نتوانسته اند کتمان کنند و در هر دوی این سند ها تصریح شده که نابرابری های درآمدی در اثر اتخاذ رویه های انبساط مالی طی سه ساله اخیر حتی نسبت به گذشته ای که چندان مطلوب هم نبود افزایش پیدا کرده . از نظر فساد مالی هم شواهد کافی وجود دارد و مستنداتی که مکرر مورد استفاده قرار گرفته نشان دهنده این است که گستره و عمق فساد مالی در اقتصاد ایران ابعاد نگران کننده ای پیدا کرده است در حالی که طی سه ساله گذشته شاید نمایندگان بیش از 30 گروه از تولیدکنندگان اطلاعیه هایی دادند که شرایط بحرانی فعالیت های مولد را در اقتصاد ایران نشان می دهد و این ها اذعان داشته اند که یا ورشکسته شده اند یا در آستانه ورشکستگی هستند .
تصور من این است که آن چیزی که هم مارکسیست ها و هم نئولیبرال ها مطرح می کنند و هم ژوزف استیگلیتز مطرح می کند ، تحت عنوان بحران اعتماد می تواند برای ما هم اگر دیر بجنبیم هزینه هایی بسیار سنگین را ایجاد کند . همین الآن هم بخش بانکی ما به اعتبار فشار های غیرعادی که متحمل شد و هر مدیر بانکی که روی مواضع کارشناسی خودش ایستادگی کرد ، عزل شد در اثر آن فشار های غیر عادی حجم مطالبات معوق بانک های ما از مرز 400 هزار میلیارد ریال گذشته یعنی چیزی حدود 42 میلیارد دلار ، بانک های ما طلب های بلاوصول دارند که در شرایط عادی به هر صورتی که دولت بخواهد با آن برخورد کند ، ما را با انواع بحران های اقتصادی اجتماعی یا ترکیبی از این ها مواجه خواهد کرد .
دولت با چنین پدیده ای چه کار باید بکند ؟ آیا راه حل آن است که همه کسانی که ناتوان یا بی تمایل نسبت به بازپرداخت بدهی شان هستند را زندانی کنیم ؟ آیا زندان های ما گنجایش پذیرش این ها را دارند ؟ آیا در صورت رها کردن این ها ، بانک های کشور قابلیت ادامه حیات دارند ؟ آیا اگر به آنها مهلت بدهیم با این وضعیت فضای کسب و کار و با این موقعیت بخش های مولد ، امکان اینکه این ها رونقی به کسب خود بدهند و بتوانند این آب رفته را به جوی برگردانند وجود دارد ؟
ملاحظه می فرمایید که تمام عناصر و مؤلفه های شکل گیری یک بحران جدی به اعتبار سیاست های شتابزده ای که اتخاذ شده از سال 80 به این طرف در اقتصاد ایران وجود دارد و هرچقدر هم که به سال های اخیر تا امسال نزدیک می شویم گستره و عمق این بی دقتی ها و شتاب زدگی ها افزایش می یابد .
به عقیده من درسی که باید از این بحران بگیریم این است که قبل از این که به اعتبار کاهش چشمگیر قیمت نفت ، متوجه فشار هایی که آن بحران به اقتصاد ایران تحمیل خواهد کرد ، بشویم . بهتر است به آن جهت گیری های اصلی که منشأ این بحران بودهاند توجه کنیم و از آن زاویه عملکرد مدیریت اقتصادی خودمان را مورد ارزیابی قرار بدهیم و این اراده و همت در درون خود دولتی ها هم به وجود بیاید ، قبل از اینکه دیگران به حساب آنها برسند ، خودشان شروع به محاسبه آنچه که انجام شده و هر آنچه را که مهار کردنی و متوقف کردنی است ، مهار و متوقف کنند و کمک کنند که ان شاء الله اقتصاد ایران از این شرایط خطیر با هزینه کمتری عبور کند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]
-
گوناگون
پربازدیدترینها