تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833599925




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

او سراغ پیر صحرا را می‌گرفت


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: او سراغ پیر صحرا را می‌گرفتایمانش کوه را به لرزه در می‌آورد، چشمایش از دنیایی دیگر سخن می‌گوید و کلامش ندای وحی را سر می‌‌دهد، نامش را نمی‌دانم همچنین از روز تولدش خبری ندارم. امّا سیمایش از روز تولدش سخن می‌گوید: یادم نیست، پنداری آن روز که زمینی گرم به خون سرداران آغشته شد و کبوترها پیام خون را به سرزمینی دیگر می‌بردند او نیز در میان لاله‌های صحرا متولد شد و آواز کبوتران را شنید و ندای آنان را سرداد. غنچه‌ای بیش نبود که باران صحرا سرگرفت و تندرهای خویش را به نشانه غضب آتشین سرداد و هر چه که در توان داشت بر زمین تشنه بارید. او هنوز بارش باران ندیده و صدایش را نشینده بود که حیران به صدای او گوش فرا داد. باران که ایستاد پرس و جویش آغاز گشت و از باران پرسید: با لاله‌ها سخن گفتن آغاز کرد و از باران پرسید. اما آنان گفتند برو از پیر صحرا بپرس. اندکی پیش رفت از گز و طاق صحرا سراغ پیر صحرا را گرفت. آنان نیز به کوهی حرا، مانند رهنمونش ساختند. او در راه بود. گرمای بیابان پاهایش را به فراست انداخته بود. گرما زبانش را از حرارت می‌سوزاند. اما چهره‌اش با این همه سختی، گلگون‌تر می‌گشت. تشنه دیدن پیر صحرا بود. تا او را از تندرها و باران‌های شب محفوظ سازد. با سختی‌های بسیار بیابان را پشت سر نهاد. و از رودها و جویبارها گذشت سراغ پیر صحرا را از جویبارها و رودها می‌گرفت تا اینکه به کوه حرا مانند نزدیک و نزدیکتر می‌گشت. پیر صحرا را دید اما چه دیدنی، در چشمهایش نمی‌شد که بنگری. سیمایش طراوت جوانی را باز یافته بود و ایمانش کوه را به لرزه در می‌آورد. و نیروهایی آنجایی، کجایی، خدایی او را در برگرفته بود. پرسش از یادش رفت باران را فراموش کرد. سیل مرگ‌آسا از یاد برد. انگارمی‌خواست تنها به دیدار این پیر بشتابد. اما با صدای او به خود آمد که می‌گفت: از میان لاله‌ها می‌آیی. باران دیده‌ای. اما افسانه طوفان را نشنیده‌ای طوفان در پیش است تندرها و سیل‌ها چیزی بیش نیستند. بخود آمده بود. به پیر گفت: چگونه با سیل و تندرهای آتشین آن به مقابله بنشینم؟ از طوفان می‌گوئید. اگر از سیل سهمگین‌تر است و غرش آن از تندرهای باران صحرا گوش‌خراش‌تر پس چگونه طوفان را به زانو در بیاوریم؟ چگونه؟ آیا این دشوار نیست پیر صحرا گفت: این مقابله با خودت است. به قلبت نگاه کن! چه کسی در آن خانه کرده است؟ آیا گرمای آفتاب قلبت را باور نساخته؟، آیا صدای کبوتران را شنیده‌ای؟ آیا لاله‌ها را بوئیده‌ای؟ آیا تاکنون به آهنگ آرام جویباران در صحرا گوش کرده‌ای؟ آیا آن نیروی اهورایی و ایمان سرسخت که کوه را نیز در هم می‌شکند، در وجودت خانه کرده است؟ اگر در آینه وجود به تماشای اینها نشسته‌ای پس با این سلاح به جنگ طوفان برو. طوفان در هم خواهد شکست. حتی اگر خونت زمین را گلگون سازد.براه افتاد و در راه با خود خلوت کرده بود. در آئینه وجود نگران به انتظار دیدار نشسته بود. باز هم آوای کبوتران را شنید آهنگ جویباران را با طنین آرامشان پذیرا گشت. لاله‌ها را بوئید. ناگهان قدم‌هایش محکم‌تر بر زمین کوبیده شد. و دست‌هایش نیرویی دیگر یافتند. اما داشت شب می‌رسید. شب طوفان در سرداشت. تا در سحرگاه صحرا را خونین سازد. آنگاه که دامنه‌ی شب گسترده می‌گشت و شب چادر سیاه خویش را در زمین برپا می‌کرد، آسمان غرش‌های مهیب سرداد و باران باریدن گرفت و سیل فراگیر شد. آنگاه طوفان آغاز گشت. او با چشمان آسمانیش به آسمان نگریست به صحرا نیز باز نگریست آنگاه به مقابله با طوفان نشست. طوفان دست‌هایش را به سوی او دراز می‌کرد و گلویش را می‌فشرد. اما او شکست ناپذیر بود. طوفان با تمام نیرویش را بر سر او بارید. وجودش به خون نشست، اما قطره‌های خون او باز در میان لاله‌ها رویشی دوباره می‌یافت و باز این روئیده جوان آوای کبوتران را تکرار می‌کرد، لاله‌ها را می‌بوئید به طنین جویباران گوش فرا می‌داد و سراغ پیر صحرا را می‌گرفت. در راه می‌رفت همان سخن را می‌شنید و با طوفان شب و شب‌نشیندن طوفان و با حرامیان شب به مقابله می‌نشست.اطلاعات- 6/3/1361




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 404]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن