تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851135556




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من چرا آمده ام روی زمین؟


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: من چرا آمده ام روی زمین؟

در یکی روز عجیب، مثل هر روزِ دگر، خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش.

منزلم بی غوغا، همسر و فرزندان، چند روزی است مسافر هستند، توی یک شهر غریب.

فرصتی عالی بود، بهرِ یک شکوۀ تاریخی پر درد از او . . . . . . .

پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من:

با شما هستم من!

خالق هستیِ این عالم و آن بالاها . . . .!

من چرا آمده ام روی زمین؟

شده ام بازیچه؟ که شما حوصله تان سر نرود؟

بتوانید خدایی بکنید؟ و شما ساخته اید این عالم،

با همه وسعت و ابعاد خودش، تا به ما بنمائید،



قدرت و هبیت و نیروی عظیم خودتان؟؟؟

هیبتا، ما همگی ترسیدیم! به خداوندیتان،

تنمان می لرزد . . .!

چون شنیدیم ز هر گوشه کنار، که شما دوزخِ سختی دارید،............

آتشی سوزنده و عذابی ابدی!

و شنیدیم اگر ما شب و روز، زِ گناهان و زِ سرپیچی خود توبه کنیم، چشممان خون بارد و بساییم به خاکِ درتان پیشانی،

و به ما رحم کنید، و شفاعت باشد و صد البته کمی هم اقبال،

حور و پردیس و پری هم دارید..........................

تازه غلمان هم هست، چون تنوع طلبی آزاد است!

من خودم می دانم که شما از سر عدل، بخت و اقبال مرا قرعه زدید،

همه چیز از بخت است! شده ام من آدم،

اشرف مخلوقات، ( راستی حیوانات، هرچه کردند ندارد کیفر؟)

داشتم خدمتتان می گفتم، قسمتم این بوده،

جنس من مرد شده ! آمدم من دنیا، مرز سال دو هزار.

قرعه ام این کشور

و همین شهر و دیار،

پدرم این بوده، که به من گفت:پسر! مذهبت این باشد! راه و رسم و روشت این باشد!

سرنوشتم این بود. جنگ و تحریم و از این دست نِعَم . . . . ! هرچه شد قرعۀ من این آمد!

راستی باز سؤالی دارم، بنده را عفو کنید. توی آن قرعه کشی، ناظری حاضر بود؟

من جسارت کردم، آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست ولی می گویم: من شنیدم که کسی این می گفت:

چشمِ تنها ز خودش بی خبر است.

چشم را آینه ای می باید، تا خودش دریابد،

تا بفهمد که چه رنگی دارد، تا تواند ز ِخودش لذّت کافی ببرد.

عجبا فهمیدم، شده ام آینه ای بهر تماشای شما!

به شما بر نخورد . . . . . .! از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز؟

ظلم و جور ستمِ آینه را می بینید؟

شاید این آینه، معیوب و کج است، خط خطی گشته و پُر گرد و غبار!

یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید!

ور نه در ساحتتان، این همه زشتی و نا زیبایی؟

کمی از عشق بگوییم با هم.

عرفا می گویند، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل، خلق نمودی بنده!

عجبا! عشق ما یک طرفه ست؟

به چه کس گویم من؟

می شود دست زِ من برداری؟ بی خیالم بشوی؟

زورکی نیست که عاشق شدنِ ما برهم!

من اگر عشق نخواهم چه کنم؟

بنده را آوردی، که شوم عاشق تو؟

که برایت بشوم والِه و حیران وخراب؟

مرحمت فرموده، همۀ عشق و مِی و ساغر خود را تو زِ ما بیرون کش!

عذر من را بپذیر!

این امانت بده مخلوق دگر!

می روم تا کپه ام بگذارم.

صبح باید بروم بر سر کار، پی این بدبختی، پی یک لقمۀ نان!

به گمانم فردا، جلوۀ عشق تو را می بینم،

در نگاه غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده . . . . !

خوش به حالت که غمی نیست تو را، نه رئیسی داری، نه خدایی عاشق، نه کسی بالا دست!

تو و یک آینۀ بی انصاف! کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.

وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی؟

خواب سنگین به سراغم آمد. کم کمک خواب مرا پوشانید.

نیمه شب شد و صدایی آمد،

از دل خلوت شب،

از درون خود من.

من خدایت هستم،

هرچه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.

تو خودت خواسته ای تا باشی!

به همان خندۀ شیرین تو سوگند که تو، هرچه را می بینی،

ذهن خلاق خودت خلق نمود.

هرچه را خواسته ای آمده است. من فقط ناظر بازی توام.

منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی!

تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه، زِته دل، زِ درون،

خواهشی نا محسوس، نه به فریاد بلند،

بلکه از عمق وجود، زِ برای عدم خود بنما،

تو همان لحظه دگر نابودی، به همان سادگیِ آمدنت.

خواهش بودن تو، علت خلقِ همه عالم شد.

تو به اعماق وجودت بنِگر، زِ چه رو آمده ای روی زمین؟

پیِ حس کردن و این تجربه ها .

حس این لحظۀ تو، علّت بودن توست!

تو فقط لب تر کن، مثل آن روز نخست،

هرچه را می خواهی، چه وجود و چه عدم، بهر تو خواهد بود.

در همان لحظۀ آن خواستنت.

و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟

دلبرم حرف قشنگت این بود:

شهر زائیده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم،

و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.

پدرم آن آقا،

خلق و خویش، روشش، میراثش،

همه اش راه مرا می سازد.

بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.

همه را با وسواس تو خودت آوردی. همه را خلق نمودی همه را.

تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی، من شدم عاشق تو.

دست من نیست، تورا می خواهم،

به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای،

شرّ و بی حوصله و بازیگوش، مثل یک بچۀ پر جوش و خروش،

ناسزا گفتن تو باز مرا می خواند، که شوم عاشق تر،

هرچه معشوق به عاشق بزند حرف درشت،

رشتۀ عشق شود محکمتر ....................!

دیر بازی ست به من سر نزدی!

نگرانت بودم، تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!

و به آواز بلند، رمز شب را گفتی:

" من چرا آمده ام روی زمین؟ "

باز هم یادم باش! مبر از یاد مرا

همه شب منتظر گرمیِ آغوش توام.

عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد . . . . . . . . . . . !

خواب من خواب نبود! پاسخی بود به بی مهری من،

پاسخ یک عاشق . . . . . . . . . . . . . . . . .

به خداوند قسم، من از آن شب،

دل خود باخته ام بهر رسیدن

به عزیزم به خدا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن