واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: سرزمین اشباح نویسنده :
دارن شان معرفی
من همیشه از عنکبوت ها خوشم می آمد و وقتی بچه بودم آنها را جمع میکردم.من ساعت های زیادی را صرف کندوکاو در آلونک قدیمی ته باغمان میکردم و با زل زدن به تار عنکبوت ها در کمین یکی از این غارتگران هشت پا می نشستم.وقتی یکی از آن عنکبوت ها را پیدا میکردم آنرا به خانه می آوردم و توی رختخوابم ولش میکردم.
مادرم از دست من دیووانه میشد!
معمولا عنکبوت ها فقط یکی دو روز بیرون می آیند و دیگر پیدایشان نمیشود.ولی بعضی وقت ها آنها کمی بیشتر بیرون میمانند.یک بار یکی از آنها بالای تخت من یک تار درست کرد و یک ماه رویش نشست و نگهبانی داد.آن روز ها هر بار که میرفتم بخوابم با خودم فکر میکردم که شاید عنکبوت پایین بیاید توی دهانم برود سر بخورد و از گلویم رد شود و در شکمم یک عالم تخم بگذارد.بعد هم بچه عنکبوت ها از تخم بیرون بیایند و مرا زنده زنده و از درون بخورند.
وقتی بچه بودم خیلی خوشم می آمد که از چیزی بترسم.
وقتی نه ساله شدم مامان و بابا یک رتیل کوچک به من دادند.آن رتیل خیلی بزرگ نبود.سمی هم نبود.ولی بزرگترین هدیه ای بودکه تا آن موقع گرفته بودم.هرروز صبح با آن رتیل بازی میکردم و هر چیزی که به آن میدادم میخورد.:مگس-سوسک و کرم های کوچک.آن رتیل همه چیز را خرد و خمیر میکرد و میخورد.
اما یک روز من یک کار مسخره کردم.در یک کاریکاتور دیده بودم که یک حشره توی جارو برقی رفته بود ولی جلوی کیسه ی آن گیر کرده و چیزیش نشده بود.آن حشره پر از گرد و خاک و کثیف و بسیار عصبانی از جارو برقی بیرون آمده بود.این برایم خیلی جالب بود.آنقدر جالب که هوس کردم خود آنرا امتحان کنم.پس همین کار را با آن رتیل بیچاره کردم.خوب معلوم است که همه چیز مثل آن کاریکاتور پیش نرفت.رتیل من به محض اینکه به جارو برقی رسید تکه تکه شد..من خیلی گریه کردم.ولی برای گریه کردن دیر بود.همبازی عزیز به خاطر اشتباه من مرده بود و دیگر از دست من کاری بر نمی آمد.
مامان و بابا وقتی فهمیدند که من چه کار کرده ام کلی داد و بیداد براه انداختند.آخر آن رتیل خیلی قیمت داشت.آنها گفتند که بخاطر این بی مسئولیتی احمقانه دیگر اجازه ندارم حتی یکی از عنکبوت های باغمان را نگه دارم.
من قصه ام را با این ماجرا شروع کرده ام تا بدانید که آن روز ها چقدر عنکبوت ها را دوست داشتم و چرابرای بدست آوردنشان خودم را به آب و آتش میزدم.
قصه من در واقع شرح یک کابوس است.یک کابوس دنباله دار
اما یک نکته مهم:اسم واقعی من دارن شان نیست.اسم خواهرم دوستانم و معلم هایم همین طور اسم شهرم کشورم و بقیه نشانه هایی که در این داستان میبینید و می خوانید هم واقعی نیستند.
بهرحال معرفی و مقدمه چینی تا همین جا بس است.اگر حاضرید شروع میکنیم.البته اگر این داستان مثل همه قصه های تخیلی دیگر بود حتما در شبی طوفانی با هوهوی جغدها و سرو صداهای عجیب زیر تخت شروع میشد.اما چون قصه من با بقیه قصه ها فرق دارد از جای دیگری شروع میشود:از دستشویی مدرسه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]