تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه بنده اى بخواهد چيزى بخواند و يا كارى انجام دهد و بسم اللّه  الرحمن الرحيم بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830429144




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب ايران - اين خانه سياه و سفيد است


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب ايران - اين خانه سياه و سفيد است


ادب ايران - اين خانه سياه و سفيد است

فرهاد اكبرزاده:حسن فرهنگي در سال 80 مسوول واحد فرهنگ و ادب فرهنگسراي «بهمن» بود. تازه رمان «ليلي بهانه ناگزير» و «ترساي شهريار» را به چاپ رسانده و هنوز مديريت خانه داستان را بر عهده نگرفته بود. كمي بعد، از او رمان «نويسنده نمي‌ميرد ادا در مي‌آورد» منتشر شد و تقريبا در همان زمان خانه داستان را تاسيس و مديريت آن را به عهده گرفت با رفتن او و تغيير مديران و تفاوت سلايق اتاق، جلسه ما هم در فرهنگسرا بر چيده شد هر چند كه بيشتر همان دوستان جمع هنوز هم دغدغه ادبيات را داشتند و دارند. «خاطرات عاشقانه يك گدا» و رمان/ گزارش «تنديس‌هاي بي‌قرار باران» نيز پيش از مجموعه داستان «از آسمون بارون مي‌ياد لي‌ليا» از او منتشر شدند.

ديالوگ و برخورد تقابلي يكي از محوري‌ترين مولفه‌هاي آثار شماست چيزي كه براي مثال در داستان طبقه دوم يا «اين خانه سياه و سفيد است» و اغلب داستان‌هاي ديگر مجموعه جديد شما ديده مي‌شود. نقش نويسنده چقدر در ايجاد زاويه ديد متفاوت در نفوذ به مركز يك تقابل موثر است؟
نگاه من به ديالوگ اندكي فرق مي‌كند. من نخست به خاستگاه انديشه نگاه مي‌كنم و با بررسي زيست‌هاي انسان‌هاي متفاوت در ذهن به اين نتيجه مي‌رسم كه انسان در فضاي محدودي به نام مغز كه در يك جمجمه قرار دارد مي‌انديشد اما انديشه او فراتر از خود مي‌رود و آن فراتر از ساخته‌ ذهن است. شايد شك فلاسفه از افلاطون به بعد كه نهايت به دكارت منجر مي‌شود به خاطر تقابلي است كه ذهن در درون مركز پردازش انديشه كه در فضاي محدود شكل مي‌گيرد با فضاي بيروني تعارض دارد و انسان نمي‌داند چگونه به موضوعات ديگر مي‌تواند بينديشد. براي همين ديالوگ‌هاي نوشته و نانوشته من سعي در بازگشايي آن رابطه‌ محدود و نامحدود را دارد و از اين روي شك من نسبت به هستي حتي با گزاره‌ دكارتي كه مي‌انديشد پس هست هم جمع نمي‌شود و من نسبت به بود و نبود خود نمي‌توانم با قطعيت سخن بگويم. اينجاست كه ديالوگ شكل مي‌گيرد. اگر دقت بفرماييد خواهيد ديد كه اين ديالوگ با ديالوگ داستاني يا روايي جماعت كه همه چيز هستي را با قاطعيت پذيرفته‌اند كلي تفاوت دارد. اين تفاوت در متن خود را نشان مي‌دهد. در اينجا زمان محاوره يا ديالكتيكي به ديالوگ بودن خود اصالت نمي‌دهد و همواره در حيراني سرگردان است. با اينكه واقعه‌اي را روايت مي‌كند اما در كل هيچ چيز را روايت نمي‌كند چراكه روايت‌ها مدام توسط كاراكترهاي داستاني كه معلوم نيست كه آنها واقعيت دارند يا در ذهن نگارنده‌اند به هم مي‌ريزد و خواننده را هم در پيمودن مسير كمك مي‌كند و كمك نمي‌كند. اين نوع برخورد با متن به خاطر بازي ساختاري نيست بلكه به خاطر نگاه هستي‌شناسي نويسنده كه از سر اتفاق اينجا من هستم و نمي‌دانم اين من كيست رخ مي‌دهد. داستان «طبقه‌ي دوم» كه شما مثال زديد نمونه مثالي اين نوع برخورد با متن است. قسمتي از داستان توسط راوي و با كارپردازي من نوشته مي‌شود. هرچند كه خواننده مي‌تواند در ابتداي داستان راوي را شناسايي كند اما در انتهاي داستان كه طبقه‌ دوم روايت مي‌شود راوي گم مي‌شود و در اينجاست كه ما به شك پديداري دست پيدا مي‌كنيم. نه پديدآورنده را مي‌شناسيم و نه نويسنده را. خود خواننده مي‌ماند با سوالات ذهني و اينجاست كه خواننده به مثابه نويسنده متن را ادامه مي‌دهد و خود را در خوانش نه خواندن دخيل مي‌كند و داستان را آنگونه كه مي‌خواهد ادامه مي‌دهد و يكي از خوانندگاني كه اين كار را مي‌كند به يقين خود من هستم كه از قضا اسمم حسن فرهنگي است.
اغلب داستان‌هاي شما نتيجه‌گرا هستند و ما در آخر با يك پايان باز به معناي متعارف آن روبه‌رو نيستيم اين هدفمندي را به دور از آن دموكراسي متن كه به آزادي كاراكتر مي‌انديشد نمي‌بينند؟
با توجه به جواب سوال بالا، من تجربه و آگاهي خود را نوشته‌ام. ما در بحث پديدارشناسي موضوع مهمي را كه رديابي مي‌كنيم اين است كه «آگاهي ما از» و «تجربه ما از» نمودي است كه يك «بود» كه ابهام دارد و هيچ شناختي از آن نداريم شكل گرفته است. اما اين تجربه و آگاهي در كل از يك ابژه تاثير گرفته است. وقتي من– كه واقعا نمي‌دانم كي هستم– روايتي را مي‌نويسم اين روايت برگرفته از ابژه‌هايي است كه در زندگي ناخودآگاه من دخيل است. براي همين بسيار مضحك به نظر مي‌رسد كه نويسنده‌اي بگويد من در نوشتن دموكراسي را رعايت كرده‌ام. رعايت دموكراسي يعني زندگي كردن در فراذهنيت‌ها يا به تعبيري نفوذ در ذهن‌هاي ديگر كه واقعيت براي آنها از طريق ابژه و عينيت‌هاي ديگري شكل گرفته است. با علم به عدم قطعيت من با قطعيت اين را مي‌گويم كه هيچ عدم قطعيتي را نمي‌توان در داستاني پي‌گرفت و هيچ دموكراسي‌اي را نمي‌توان در آن رعايت كرد. تبحر نويسنده در اين است كه امكان دموكراسي را در خوانش اثر ايجاد كند. بدين معني كه بعد از اينكه دنياي ذهني خود را نوشتي آن را چنان نبندي كه كسي نتواند واردش شود. بايد خواننده عينيت‌هاي خود را با آن تطبيق داده و خود در نوشتن و ادامه‌اش دخيل باشد. به جز چند داستان بقيه‌ داستان‌هاي مجموعه‌ «از آسمون...» اين خصلت را دارند. يعني بدون درنظر گرفتن دموكراسي كه در ارائه‌ باورها– شناخت‌ها و سوالات ذهني است با باز گذاشتن امكان تاويل دموكراسي را در متن ايجاد كرده است. دموكراسي در روايت كار خدايگان است كه من نيستم و اصلا خلق چنين اثري امكان‌پذير نيست اما ايجاد دموكراسي در خوانش كار من است كه با تكنيك‌هاي داستاني كه در يد من است مي‌توانم اين كار را بكنم و تا اندازه‌اي در اين مجموعه داستان اين اتفاق افتاده است و خود من نه به عنوان كارپرداز بلكه به‌عنوان خواننده وقتي اثر را مي‌خوانم اين حس را دارم كه اكنونم را كه با نمود ديگري از پديده‌ها مواجه هستم با داستان تطبيق بدهم و پيش بروم.
پيوندها و جنس روابط در داستان‌هاي شما گاهي خواننده‌اي مثل من را به اين فكر مي‌اندازد كه گويي اين آدم‌ها را درون يك حباب گذاشته و برخورد آنها را به عنوان سوژه‌هايي آزمايشگاهي مورد تحليل قرار داده‌ايد. آنها در هر شرايط به چيزي دچارند و اين دچار بودن باعث مي‌شود كه از خود رفتارهايي را نيز بروز دهند اين امر دو مسئله را در پي دارد. يك موضوع هارموني به مثابه هماهنگي اجزا با كليت و دوم فرديت اجزا؛ تناسب اين هر دو را چطور مي‌توان به تعادل رساند؟
در سوال قبلي هم اشاره كردم من تنها فرديت خودم را مي‌نويسم. يعني ابتلاعات بشري را از ذهن خود عبور مي‌دهم و مي‌نويسم. براي همين در هنگام نوشتن به فرديت كاراكترها به معناي اينكه آنها خودشان هستند اشاره نمي‌كنم بلكه دنياي ذهني خود را در روايت و كنشي متفاوت مطرح مي‌كنم. به همين خاطر است كه اگر يك اثر نويسنده‌اي را با دقت بخوانيم انگار تمام آثار او را خوانده‌ايم. تنها تكنيك– نوع روايت– سؤالات مطروحه متفاوت مي‌شوند و اگر نويسنده‌اي بتواند موارد فوق را متفاوت بيان كند توانسته است مخاطبين خود را به خوانش همه‌ آثارش دعوت كند و همين‌جاست كه بحث هارموني مطرح مي‌شود. هارموني بين اجزايي كه كنار هم چيده شده‌اند در حالي كه، در اثر ديگر اين نويسنده اجزا به اين شكل كنار هم گذاشته نشده است. نوع كنش كاراكترها و فراتر از آن نوع دخالت مخاطب در خوانش هر اثري بايد متفاوت با ديگري باشد و اين كار را بايد نويسنده انجام دهد. نويسنده‌اي كه قدرت ايجاد هارموني را نداشته باشد در اثر دوم خواهد مرد. چرا كه اثر نخست او همان هارموني را ايجاد كرده است و ديگر نيازي به ادامه ندارد. مشكل بعضي از آثار– حتي آثار نويسنده كاركشته‌اي همانند كارور– در اين است كه يك اثرشان پرچمدار ديگر آثارشان است. البته خواهش مي‌كنم كه در تعريفم دقت شود. منظورم تغيير دنياي ذهني نويسنده نيست بلكه تغيير هارموني در آثار است. نويسنده بايد و هزار بايد در نوشتن اثر با توجه به اينكه شناختش نسبت به «كيفيت ثانوي» كه دنياي زيستي‌اش است تغيير مي‌كند بايد اين تغيير را در ايجاد هارموني براي خواننده نشان دهد تا خواننده در خوانش هر اثري از او به لذت يا كشف يا سوال و حتي جواب متفاوتي برسد.
گاهي مواجهه با داستان‌هاي شما با يك پس‌زمينه رنگي روبه‌رو مي‌شويم؛ نوع رنگ گرم و تا حدي تلطيف شده براي من چيزي حدود «صورتي». اين مسئله در شرايطي كه اغلب نويسندگان به سمت نوعي پس زمينه خاكستري در آثار خود ميل دارند براي شما بيشتر به چه چيزي باز مي‌گردد؟ اميدواري؟ يا نوعي تزيين پس‌زمينه؟
كاملا با شما موافق هستم. باز بايد برگرديم به نمودي كه جهان در من داشته است. وقتي كه گرافيستي زحمت طراحي كتاب‌هاي من را مي‌كشد خواهش مي‌كنم كه از زمينه قرمز متمايل به صورتي استفاده بكند. باز در حوزه پديدارشناسي مي‌گويند رودخانه- دريا و همه‌ ابژه‌هاي كه حالت نمودگاري پيدا مي‌كنند و به عنوان «كيفيت ثانوي» مطرح هستند در هر كسي نمود خاصي دارد و از اينجاست كه طبايع و خصلت‌هاي متفاوت به وجود مي‌آيد. من ريشه‌ تاثيرگذاري جهان واقعي را در خود نمي‌دانم اما به يقين اتفاقي در درون من رخ داده است كه با شما و ميلياردها نفر ديگر متفاوتم كرده است و رنگ مورد دلخواه من را با ميلياردها نفر ديگر و شما متفاوت كرده است. اين رنگ اثر انگشت و نوعي امضاي شخصي من است. البته افراد بسياري همانند من از اين رنگ‌ها لذت مي‌برند اما تاويل‌شان از آن كاملا با من و با بقيه متفاوت است و رويكرد رنگ‌ها در من و شما متفاوت مي‌شود و همينجاست كه من به اين باور مي‌رسم كه دنيا در عين وحدتي كه دارد از تكثر فوق‌العاده‌اي برخوردار است و از اين روست كه مي‌توانم همه را دوست داشته باشم؛ حتي دشمنانم را. چراكه تاثير جهان را در آنها درك مي‌كنم كه خودشان در تاثيرپذيري، هيچ دخالتي ندارند. و براي همين است كه در نوشته‌هايم سعي مي‌كنم آنها را به حيراني برسانم. چون حيراني در مرتبه‌ شك رخ مي‌دهد و زماني كه شك شكل مي‌گيرد هر كسي مي‌تواند به جهان بينديشد. هرچند كه با انديشيدن باز نخواهيم توانست دليل تاثيرپذيري از جهان را به‌طور كامل درك كنيم اما در كل جزئي از هستي را خواهيم شناخت و مهربان خواهيم شد. انسان را با تمامي كمبودها– جنايت‌ها و خدماتش دوست خواهيم داشت.
به واقعيت فردي اشاره كرديد. آيا به داستان‌هاي خود به مثابه «فيكشن» يا موضعي صرفا خيالي نگاه مي‌كنيد يا دغدغه نقد شرايط اجتماعي نيز در توليد اين متون موثر است؟
من در كل هستي را جز خيال چيز ديگري نمي‌بينم. براي همين است كه با فكر كردن هم به بودن خودم نمي‌رسم. خيام مي‌گويد: «چون نيست ز هر چه هست جز باد به دست/ چون هست به هرچه هست نقصان و شكست/ انگار كه هست در عالم نيست/ پندار كه هر چه نيست در عالم هست». عاشقانه اين شعر خيام را دوست دارم و معتقد هستم كه فلاسفه‌ بزرگ جهان زور زده‌اند كه اين دو بيت خيام را توضيح و تفسير كنند. خارج از خيال هيچ چيز نيست. شما كه در اين زمان و در اين مكان با من مصاحبه مي‌كنيد من را واقعي مي‌بينيد و جز من هيچ واقعيتي وجود ندارد اما به محض اينكه در همين اتاق به پدرتان يا كس ديگر بينديشيد آن كس به بودگاري مي‌رسد و براي شما هست مي‌شود و آن كس براي من هست نيست. من در جهان خيال زندگي مي‌كنم و كل ادبيات كلاسيك ما كه توسط عرفا نوشته شده است اين خيالاتي بودن، زندگي و هستي و واقعيت را نشانه‌دار كرده است و از طريق همين نشانه‌هاست كه حافظ و خيام براي من هست و ديگران و ميلياردها ديگران ديگر براي من و تو نيستند چون امكان انديشيدن بدان‌ها وجود ندارد. همين موضوع‌ است كه انسان را به مرتبه عظيم حيراني مي‌رساند كه عامه مردم بدان دقت نمي‌كنند و به تعبير نيچه كه بسيار دوستش دارم در مرحله شتري كه هيچ سوال و جواب و حيراني وجود ندارد مي‌مانند. اما زماني كه به هستي به عنوان خيال نگاه شود به تعبير نيچه به مرحله‌ شيري مي‌رسد كه به همه چيز نه مي‌گويد و دنبال واقعيت مي‌گردد. هر چند كه اين مرحله بسيار مرحله دلنشيني است اما باز هم اينجا نبايد توقف كرد بلكه بايد به مرحله كودكي نيچه‌وار رسيد كه «نمود» و «بود» با هم يكي مي‌شود و از همديگر نمي‌شود تفكيك‌شان كرد. اين مرحله براي من لذت‌بخش‌ترين مرحله است و ادبيات كلاسيك ما نشان مي‌دهد كه براي عرفاي ما نيز اين مرحله بسيار دلنشين بوده است.
تبلور اين ايده منجر به تخدير ذهن خواننده و دادن مسكن فوري و زودگذر در برابر واقعيت مهيب پيرامون او نمي‌شود؟
همين واژه‌ مهيب جواب سوال شماست. هر وضعيت در موقعيت خود و با الزامات خود تعريف مي‌شود. وقتي چنين نگاهي به دنيا داشته باشيم– البته اگر همه داشته باشند- ديگر واقعيت مهيب نخواهد بود. در اين مورد مولانا را در مناقب‌العارفين مي‌بينيم كه وقتي وارد حمام شد و دلاك با ورود ايشان سيب‌هايي را كه در حوضچه انداخته بود برداشت كه او بنشيند برآشفته شد. تعامل انساني كه به جهان چنين نگاه مي‌كند با هستي چنان است كه خشونت را از جهان مي‌گيرد. مثال‌هاي بسياري دارم كه بدان‌ها اشاره نمي‌كنم. ما بايد نخست بدين موضوع دقت كنيم كه چرا واقعيت‌ مهيب شده است. دكتر سروش در جايي گفته بود كه زماني آسمان چنان به زمين چسبيده بود كه بدون اينكه سرت را بلند كني آن را مي‌ديدي اما حالا آسمان آنقدر از ما دور است كه سرمان را بلند مي‌كنيم و كلاه از سرمان مي‌افتد اما آسمان را نمي‌بينيم. الزاماتي كه به جهان امروز سيطره پيدا كرده خشن نگاه كردن به جهان را به ما آموخته است. ادبيات مدرن كه نمونه‌هايش را در كافكا، سارتر، كامو و بسياري از نويسندگان اين روزگار مي‌بينم جز سرگشتگي و واقعيتي مهيب‌تر چيزي به انسان نداده است. البته همه‌ ادبيات كلاسيك ما نيز واجد شرايط فوق نيست. شما دخالت عقلانيت محض را در آثار انديشمنداني چون رازي و خاقاني و بسيار ديگر مي‌بينيد. منظورم آثاري است كه در آنها واقعيت هستي با فاصله‌گذاري با هستي و واقعيت شكل مي‌گيرد كه مولانا دلنوازترين و بهترين نمونه‌ آن است.
با اين ديدگاه مفصل‌بندي و الزامات (چيزهايي كه باورپذيري را تقويت مي‌كنند) در داستان‌هاي اين كتاب كمي با مشكل چفت و بست مواجه مي‌شود گويي در جايي ما با خواستي پنهان در مواجه كردن دو عنصر غير همجنس روبه‌روايم كه طبق سنتي قديمي به قدمت هومر «از خواست خدايان» پيروي مي‌كنند نه امكان و آزادي در اختيار شرايط. چيزي كه مثل «يك مهريه سنگين» در داستان «پنجاه و هشت» پيشاپيش وامدار و بدهكار آنند. اينطور فكر نمي‌كنيد؟
به مورد خوبي اشاره كرديد. داستان «58» كاملا نظر من را تامين مي‌كند. در اين داستان شما با زني روبه‌رو هستيد كه مهريه‌اش را كه قلب شوهرش است به اجرا مي‌گذارد. اين داستان ضمن اينكه طنز تلخي در خود دارد عرض عالم را كه ابژه‌ قابل لمس است مي‌برد. قلب شوهر زن 58 ميليون ارزش دارد. وقتي با شوهرش مسئله را مطرح مي‌كند چون شوهر انساني است كه در مرحله شتري زندگي مي‌كند نمي‌تواند باور كند كه قلبش 58 ميليون مي‌ارزد و بر اين وجه ارزش‌گذاري مي‌كند و ذوق‌زده مي‌شود كه اينقدر مي‌ارزد اما زماني كه با انديشيدن به 58 ميليون به مرحله شيري مي‌رسد به همه چيز نه مي‌گويد. نمي‌تواند خود را اينقدر بي‌ارزش تلقي كند و اندك اندك در مورد خود نيز به شك فلسفي مي‌رسد. اين نوع تعامل با هستي در عين ارزشمند نشان دادن واقعيتي كه واقعيت نيست به نيستي و عبث بودن آن نيز اشاره مي‌كند. اينجاست كه نگاه عرفاني به هستي شكل مي‌دهد يعني با پذيرش هيچ بودن زندگي به همه چيز بودن آن هم مي‌رسيم. اين اتفاق هر چند كه در دنياي مدرن بعد از بحث‌هاي پديدارشناسي مطرح شده است و بعد از شناخت اتم و ملكول و... انديشمندان را به اين واقعيت معطوف كرده است كه جهان واقع يا همان «كيفيت ثانوي» با سيطره‌ علم معني عوض كرده است اما هزاران سال در انديشه بشري به‌خصوص عرفاي ما ريشه داشته است و با پذيرش اين مهم مي‌توانم مهربان باشيم و هستي را در عين نيستي بپذيريم. مرگ آگاهي هم ريشه در همين دارد. با پذيرش نيستي در زمان هستي بهترين‌ها را برگزيدن و بدان‌ها عمل كردن.
در «شترهاي عزيز» هم با شتر مواجهيم كه گويا اشاره‌اي است به روند تكامل خاص در فلسفه نيچه. آيا شما سعي در القاي اين نكته داريد كه متن شما در حال ديالوگ و ايجاد رابطه بينامتني با چيزي مثل متن نيچه است تا ارجاع مستقيم به واقعيت روزمره؟
به صرف استفاده از يك واژه نمي‌‌توانيم رابطه‌ بينامتني ايجاد كنيم. بايد اين واژه مابه‌ازاي بيروني داشته باشد. به فرض وقتي مي‌گوييم سيندرلا نقش بينامتني در متن‌مان ايجاد كرده‌ايم كه شتر به عنوان اسم عام اين نقش را بازي نمي‌كند. اما هنگام نوشتن همين موضوع را در نظر داشتم. داستان را طوري طراحي كردم كه افرادي كه با دگرديسي مورد نظر نيچه آشنا نباشند بتواند از داستان بدون نياز به خوانش بينامتني لذت ببرند. اما كليت داستان برگرفته از اين تفكر است. زن به خاطر يك سوال كه در مرحله‌ شيري اتفاق مي‌افتد از خانه رانده مي‌شود و طلاق داده مي‌شود و همين رانده‌شدگي موجب مي‌شود كه او در سطح بماند و در مواجه با فرزندش كه او را 20 سال است نديده است خود را تثبيت شده در مرحله‌ شتري به او نشان دهد. در اينجا ستمي كه به بشريت مي‌شود و امكان پرسشگري از آنها گرفته مي‌شود را نشان داده‌ام. و سعي كرده‌ام بدين معني نزديك شوم كه اگر امكان پرسشگري را از انسان بگيريم او را در سطح «بل هم اضل» نگه خواهيم داشت و امكان رشد را از وي خواهيم گرفت.
* عنوان مطلب برگرفته از يكي از داستان‌هاي اين مجموعه است.
 دوشنبه 18 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 258]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن