تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835121515
گفتگوی انتقادی با وحید جلیلی درباره سیاست فرهنگی سینما
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: رفیع پیتز فرانسوی را حوزه هنری از فرانسه دعوت میکرد که تو بیا این فیلم سیاه را در ایران بساز
نشریه "پنجره" در شماره اخیر خود گفت وگویی درباره سیاست فرهنگی سینما و حوزه هنری با وحید جلیلی انجام داده است. در مقدمه این گفت وگو می خوانید:
وحید جلیلی، فارغالتحصیل رشته معارف اسلامی و اقتصاد از دانشگاه امام صادق (علیهالسلام) است. او کار مطبوعاتی خود را از دوران دانشجویی در مجلههای داخلی دانشگاه آغاز کرد. بعدها نام او در مجله نیستان سیدمهدی شجاعی دیده شد. جلیلی در دهه هشتاد، سردبیر روزنامه ابرار شد و سپس به حوزه هنری رفت و سردبیری ماهنامه سوره را بر عهده گرفت. اواخر سال 1385 بود که او و همکارانش در تحریریه چهارم سوره، بهدلیل اختلاف با شیوه مدیریت وقت حوزه هنری، از سوره اخراج شدند. پس از آن، وی و همکارانش دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی را پایهگذاری کردند. مجله «راه» یکی از محصولات همین دفتر است.
مشروح این گفت وگو را این جا بخوانید:
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سازمانها و نهادهایی با شاخصههای خاص ایجاد شد. بهطور مثال، در حوزه نظامی، سپاه پاسداران تشکیل شد، در حوزه اقتصاد، «جهاد» بهوجود آمد. در حوزه فرهنگ و هنر هم نهادی به نام حوزه هنری تأسیس شد. آیا این نهاد فرهنگی و هنری موفق بوده؟
نباید جریانات فرهنگی و هنری انقلاب را تنها به حوزه هنری محدود کنیم. جبهه هنر انقلاب شامل دهها هزار هسته هنر انقلابی بود. یعنی به هر مسجدی که میرفتیم، یک گروه سرود داشت، بعضی مساجد، دو گروه سرود یا گروه تئاتر داشتند، کتابخانههای فعال در مساجد و مدارس شکل گرفت که این حرکتها در کل کشور فراگیر بود. از بندر لنگه تا میدان امام حسین (علیهالسلام) تهران، سنگرهای فعالی وجود داشت که در یک منظومه معرفتی و آرمانی فعالیت میکردند.
با توجه بهنظر امام خمینی (ره)درباره هنر، آیا حوزه هنری بهعنوان یک نهاد هنری و فرهنگی توانسته است در این زمینه موفق عمل کند؟
این را باید مقطع به مقطع مورد بررسی قرار داد. در مقطع اول تشکیل حوزه هنری، چون انقلاب مردم با نوعی قهر نخبگانی در حوزه هنر و ادبیات مواجه شد و دستاندرکاران حرفهای و مشهور هنر در کشور یا رسما در مقابل انقلاب ایستادند یا انقلاب را بایکوت کردند و هرچقدر ماهیت «اسلام ناب»ی انقلاب روشتر شد، بیشتر از آن فاصله گرفتند؛ در آن مقطع حوزه هنری یکی از مکانهایی بود که رویشهای انقلاب را در خودش ظاهر کرد و در عرصههای مختلف از شعر گرفته تا سینما، گرافیک، موسیقی و... خوب جواب داد و ضرورتها و نیازهای هنری انقلاب را پاسخ گفت.
مقطع دیگر، مقطع ورود شهید آوینی به حوزه هنری است. از سال 1368 تا 1372 ایشان و تیمی که همراه او بودند، نقش مهمی در فضای فرهنگی انقلاب ایفا کردند. دو مقطع اصلی که میشود مثال زد، همین دو مقطع است.
کم نیست؟
در آن دورانی که با تعدادی از دوستان، مجله سوره را در حوزه منتشر میکردیم، یکی از دغدغههای اصلی ما آسیبشناسی هنر انقلاب اسلامی بود و اینکه بفهمیم چه مشکلاتی بر سر راه وجود دارد.
یک عده در تحلیل آسیبهای هنر انقلاب، «بوروکراتیک» نگاه میکنند که مثلا ساختارها به این شکل بود، فلان مدیر، مدیریت نمیدانست و... اما تحلیل درستتر این است که مشکل مدیریت هنر انقلاب، بیشتر ایدئولوژیک است تا بوروکراتیک. اگر مشکل استراتژیک و تاکتیکی هم داریم، این ناشی از انحرافات ایدئولوژیکی است که یک عده از مدیران ایجاد کردند؛ به این معنا که از منشور هنر انقلاب که پیام امام (ره) به هنرمندان است، فاصله گرفتند. تاریخ 30 ساله هنر انقلاب اسلامی نشان میدهد که هر موقع ما به مبانی حضرت امام (رحمتا... علیه) در حوزه هنر نزدیک شدیم، هم از لحاظ فنی و استانداردهای هنری توانستهایم آثار بهتری را تولید کنیم و هم اینکه با اقبال وسیعتری از سوی مخاطب مواجه شدیم که محور آن همان تفاوت اسلام ناب و اسلام آمریکایی است. امام (رحمتا... علیه) میفرماید تنها باید به هنری پرداخت که ذیل این گفتمان باشد. شما در مقاطع مختلف و در دستگاههای مختلفی که قرار بود مدیریت هنر انقلاب را بر عهده داشته باشند، مشاهده میکنید ویروس انحراف ایدئولوژیک رسوخ کرد و بهدنبال آن بسیاری از اشکالاتی که در حوزه بوروکراتیک هم بهوجود آمد، ناشی از این انحراف ایدئولوژیک بود.
دوره طلایی هنر انقلاب دورهای است که انقلاب اسلامی را ذیل «اسلام ناب» میبینند، با تعریف «جنگ فقر و غنا» میبینند! با ادبیات «مستکبر و مستضعف» میبینند. ولی وقتی مبنای تفکر، «اسلام سکولار» شد، وقتیکه مدل مطلوب برای مدیر فرهنگی جمهوری اسلامی، کشورهای ترکیه و مالزی شدند، قاعدتا این انحراف ایدئولوژیک به مشکل بوروکراتیک هم برخورد کرد. مشکل بوروکراتیک قابلحل نیست چون سطح آن ریشهدارتر از این حرفهاست. مثلا طرف میگوید، بنده مبنای تحلیلی که برای بررسی مسائل جامعه دارم به فیلم «زادبوم» میرسد؛ یعنی اینکه باید به بچه بسیجی فحش داد و او را محکوم کرد و یک تصویر احمقانه از بچه بسیجی مطرح کرد.
مدیران فرهنگی کشور حاضرند 700 میلیون تومان خرج کنند برای اینکه بچه بسیجی را تخریب کنند. وقتی مبنای مدیر فرهنگی چنین باشد، قاعدتا حاضر نیست از حرفی خلاف آن طرفداری کند. حتی اگر یکی بیاید در مجله و تریبون دیگری از بچه بسیجی دفاع کند، مدیر فرهنگی نهتنها امکانی برای او فراهم نمیکند، بلکه میکوشد آن امکان را از آن تریبون بگیرد.
بهنظر من فیلم زادبوم نمونه خوبی است که نشان بدهد انحطاط مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی تا چه اندازه است. آنجا که آقایان قرار بود بچه بسیجی را خراب کنند، قرار بود ذیل گفتمانهای روشنفکری، انقلاب اسلامی را نقد کنند، حتی به سلطنتطلبها باج بدهند، خیلی سخاوتمندانه خرج میکردند؛ ولی یک صدم همان خرج را حاضر نبودند خرج بچه حزباللهیهایی بکنند که میگفتند اولویت باید مبارزه با فقر و فساد و تبعیض باشد و هنر انقلاب باید در خدمت این مبارزه باشد.
چرا بعضی از مدیران فرهنگی میخواهند این حرفها را بشنوند؟
چون از نگاه آنها اصلا خطری وجود ندارد. البته این را نباید به همه مدیران فرهنگی تعمیم داد. بعضی از مدیران در مقاطع مختلف عملکردهایشان متفاوت است؛ مثلا آقای زم در مقاطع مختلف حرکتش متفاوت است. در بعضی از مراحل، مسائلی که ما تهدید میدیدیم، آنها فرصت میدیدند.
چهچیزی را شما تهدید میدیدید؟
غلبه قرائتهای سکولار از اسلام، غلبه نگاه انجمن حجتیهای، غلبه نگاه زینتالمجالسی به هنر، اینکه هنر بهجای همراهی با نیازهای واقعی جامعه و مردم، به یک نگاه اشرافی برسد.
اختلاف شما با آقای بنیانیان هم همین بود؟
مشکل ما این بود که با یک نوع ریاکاری روبهرو بودیم. آنها میدانستند حذف بچههای سوره به این آسانی نیست؛ به همین دلیل آن زمان رییس حوزه هنری برای اینکه این را توجیه کند، طی حکمی آقایانی را بهعنوان عضو «شورای راهبردی ماهنامه سوره» انتخاب کرد و یک آقایی را هم بهعنوان دبیر شورای راهبردی ماهنامه سوره برگزید، انگار که قرار بود سند چشمانداز 20 ساله نوشته شود! این در حالی بود که هیچکدام از شوراهای اصلی، خود حوزه را جدی نمیگرفتند. برای اخراج 20-10تا بچه حزباللهی از حوزه هنری، برای اینکه صورت موجهی بهکارشان بدهند، گفتند ما اینها را اخراج کردیم که چنین اشخاصی را بیاوریم! چون آنها با چنین فضایی مخالف بودند، اخراجشان کردیم! یکی بپرسد که این شورای راهبردی چند جلسه تشکیل داد؟ از همان ابتدا هم مشخص بود که قرار نیست تشکیل شود و کاملا صوری و ریاکارانه بود. با اینکه دهها مورد دیگر هم وجود دارد. بهنظر من همین یک نمونه نشان میدهد که در ماجرای سوره با چه موجوداتی سر و کار داشتیم. اینها دبیر شورای راهبردی هم داشتند؛ بیایند صورتجلسههایشان را نشان دهند! من استقبال میکنم از اینکه بحث موسع بگذارید؛ نه بهخاطر اینکه آن دعواها را زنده کرده و جدل کنیم، بلکه چون ماجرای اخراج تحریریه دوره چهارم سوره نمونه کاملی است برای اینکه نشان دهد رفتارهای بخشی از مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی چگونه بوده و اصلا چقدر منطقی و عاقلانه بوده؟ حتی من نمیخواهم تعبیر آرمانی بهکار ببرم. میخواهم بگویم برخورد چقدر عاقلانه بوده؟ نمیگویم حتی بحث را با محوریت اسلام ناب تحلیل کنیم و بگوییم عملکرد حضرات چقدر متناسب با اسلام ناب و منشور هنر انقلاب بود؛ اصلا اینها هم نه! میگویم با همان چیزهایی که خودشان ادعا میکنند و میگویند علم، عقل، تدبیر، کارشناسی و... بیاییم تکتک این معیارها را قاضی کنیم و ببینیم نتیجه چه میشود. من استقبال میکنم و آمادگیاش را هم دارم.
چالش اصلی شما با مجموعه مدیریتی حوزه چه بود؟
آخرین شمارهای که ما درآوردیم و بعد از آن آقایان به این نتیجه رسیدند که دیگر وقتش فرا رسیده و دیگر نمیشود تحمل کرد، بحثی درباره تلویزیون شد که بهانه اخراج تحریریه نیز همین ویژهنامهای بود که در آن به نقد عملکرد تلویزیون در مورد مقوله دین پرداختیم؛ ولی بهنظر من مهمترین دلیل اخراج این بود که سوره داشت جدی میشد و مخاطب پیدا کرده بود و یکی از مشکلات بچهحزباللهیها این است که نقطه قوت یعنی نقطه ضعف! یعنی هرچه قویتر باشی، خطرناکتری.
اگر سوره مجله ضعیفی بود، راحتتر تحمل میشد؛ اگر مخاطب پیدا نمیکرد، تحمل میشد. ولی چون دیدند حرفش را با استدلال نمیتوانند پاسخ بگویند و منطقی برای پاسخگویی به حرف بچههای انقلاب نداشتند، بهترین ابزار، زور بود که از آن استفاده کردند. اصولا عدهای از مدیران جمهوری اسلامی نقد برونگفتمانی را بهتر تحمل میکنند و حتی تشویق میکنند؛ چون نقد برونگفتمانی اشکال را به اساس نظام برمیگرداند و میگوید با این ساختار و با این مبانی نمیشود جامعه را اداره کرد و اشکال را بهجای اینکه به مدیران برگرداند، به مبانی میرساند. اما بچه حزباللهیها نقد درونگفتمانی میکنند؛ میگویند اصل درست است، اما این تو هستی که اشکال داری! تو تاب تحمل ارزشها و آرمانهای نظام یا توان و اراده لازم برای حل مشکلات را نداری و قاعدتا این نوع منتقدان برای مدیران خطرناکتر از روشنفکرها و سکولاریستها هستند. چون حاضر نیستند بهجای مطالبه از مسئولان، نظام را متهم کنند.
ضعف مدیریت، در این میان چه نقشی دارد؟ استفاده از مدیران غیرفرهنگی در نهادهای فرهنگی؟
من اصلا غیرفرهنگی و فرهنگی نمیگویم؛ چون بعضی از مدیران، فرهنگ را هم میفهمند حداقل چهار تا کتاب هم خواندهاند، برخلاف بعضی از کسانی که حتی یک رمان هم نخواندهاند. اما بیشتر از ضعف مدیریت، مشکل هنر انقلاب، انحراف فکری و استحاله مدیران است؛ یعنی تا ما به آن منظومه معرفتی - آرمانی انقلاب اسلامی بازگشت نکنیم، اتفاقی نخواهد افتاد. هر چقدر هم مدیران قویتری بیاورید، اگر ذیل آن منظومه منحرف بخواهند عمل کنند، بدتر میشود.
بعضی از مدیران فرهنگی در پایان عمر مدیریت خود در پاسخ به عملکردشان میگویند که ما باید مدیریت میکردیم؟
اتفاقا من میخواهم بگویم اصلا مدیریت نکردند. در ماجرای سوره، طرف مقابل اصلا نمیخواست مدیریت کند. مدیریت یعنی تدبیر، کارشناسی، هدایت درست جریانها. روش اینها اصلا مدیریت نبود؛ قطع کردن بود.
بالاخره شما خودتان را جای یک مدیر بگذارید. او که نمیتواند هر روز جواب انتقادهای شما را به این و آن بدهد؛ میتواند؟
به این صورت هم نبود؛ مسئله عمیقتر از این حرفهاست. آقایان فرش قرمز برای عناصر ضدانقلاب پهن میکردند. برای این مطالب سند داریم و چیزهایی نیست که از بین رفته باشد. مثلا فیلمهایی که ساخته شده. صدها میلیون تومان پول میدادند به عناصر رسما ضدانقلاب که فیلم بسازند، بعد حقالتحریر چند صد هزار تومانی یک شماره مجله، گاهی اوقات تا یک سال و نیم تأخیر میافتاد. در همان زمان، شخصی از فرانسه دعوت میشود بیاید در ایران تا در حوزه هنری سازمان تبلیغات، یک فیلم سیاه بسازد و برگردد. فیلمی بهنام «زمستان است». بهنظر آقایان که با سیاهنمایی مخالف بودند و میگفتند سوره سیاهنمایی میکند، آیا «زمستان است» سیاهنمایی نبود! فیلمی بر اساس داستان محمود دولتآبادی و با یک تصویر بهشدت تیره و تاریک و سیاه. سیاهنمایی اگر ذیل گفتمانهای وارداتی ميبود، صدها میلیون تومان هم خرجش میکردند و از آن حمایت میکردند. «رفیع پیتز» فرانسوی را حوزه هنری از فرانسه دعوت میکرد که تو بیا این فیلم سیاه را در ایران بساز و ما حمایتت میکنیم، اما اگر چند تا بچه حزباللهی، ذیل گفتمان امام (ره) و رهبری نقد میکردند و راهکار نشان میدادند و تلاش میکردند تا امید را در جریان حزباللهی زنده نگه دارند، اینها میشدند سیاهنما، ولی آقای پیتز برای مدیریت حوزه هنری برخلاف بچههای سوره، محترم و عزیز بود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 464]
-
گوناگون
پربازدیدترینها