تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833746638
داستان شيخ و سيد - محمد قوچاني
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: داستان شيخ و سيد - محمد قوچاني
اين روزها اصلاحطلبان چون تن بيسر پي سرداري ميگردند تا آنان را رهبري كند درست برعكس سرداران اصولگرايان كه چون سر بيتن پي مردم ميگردند تا صاحب راي شوند اما بر سر اين تن بيسر چه آمده كه چنين بيسر و صاحب شده؟داستان را بايد از ساليان دور شروع كرد. از دهه 70 كه هنوز بر اين داستان نام ننهاده بودند و قصه شيخ و سيد را نخوانده بودند و نميدانستند روزي دست روزگار نام شيخ مهدي كروبي و سيدمحمد خاتمي را چنان در برابر هم قرار ميدهد كه ياران هر يك، ديگري را مينوازند. اگر در سالهاي دهه 60 و دهه 70 كسي ميگفت كه ممكن است روزي چپگرايي مسلمان يا مسلماني خط امامي يا اصلاحطلبي ايراني در برابر اين انتخاب قرار گيرد كه يا خاتمي يا كروبي، يا سيد يا شيخ، خلق را خنده ميآمد از اين قياس كه مگر ممكن است از ميان دو دست يا دو چشم يا دو پا يكي را بر ديگري ترجيح داد؟!
نام كروبي و خاتمي چنان در دو دهه اول جمهوري اسلامي در هم تنيده بود كه جدايي براي ايشان متصور نبود. سال 1375 اوج همدلي خاتمي و كروبي بود. هنگامي كه ميرحسين موسوي نامه وداع از نامزدي را نوشت و از تهران خارج شد و خانه خويش را در دامنه آتشفشان سياست به قصد كنج عزلت ترك كرد، اين اول شيخ بود كه سراغ سيد رفت تا او را از كنج كتابخانه به كاخ رياستجمهوري برد و خاتمي چه انتخاب مناسبي بود. سيد خوشتيپ و خوشسخن معترض به سلب آزاديهاي فرهنگي و اجتماعي كه در نهايت پاكدامني و خردمندي عبا و رداي خويش را از سياست برچيده بود و به خلوت رفته بود. آن روزها نيز مانند اين روزها خاتمي اهل انكار بود و آن روزها نيز مانند اين روزها كروبي اهل اصرار بود. اما آن روزها برخلاف اين روزها اصرار كروبي براي اثبات خاتمي بود و انكار خاتمي براي انكار خويش. شيخ و سيد اما سرانجام در يك نقطه به تفاهم رسيدند. در مجمع شيوخ و سادات مبارز تهران مقرر شد با وجود امتناع خاتمي از نامزدي، ريش سفيد مجمع، مهدي كروبي نزد رهبري رود و ضمن اعلام مشاركت جناح چپ اسلامي در انتخابات رياستجمهوري نام سه نامزد نامور را براي گمانهزني در فهم ديدگاه رهبري بر زبان بياورد؛ دو سيد و يك شيخ؛ مهدي كروبي، سيدمحمد موسويخوئينيها و سيدمحمد خاتمي اما شيخ برخلاف عهد خويش عمل كرد و تنها نام سيد را آورد؛ آن هم سيدمحمد خاتمي و اينچنين شد كه خاتمي نامزد رياستجمهوري شد؛ به شرط و شروطها، اول آنكه نام نامزد ديگري در ميان نباشد.
ميرحسين موسوي كه نيامد، مهدي كروبي و موسويخوئينيها كه از نامزدي سر باز زدند؛ حسن حبيبي هم كه از سوي برخي كارگزاران طرح شد چنان سيد را برانگيخت كه صادقانه در جمع دوستانه اعلام انصراف كرد و تا زماني كه حسن حبيبي صريحا پيشنهاد نامزدي را رد نكرد قصد بازگشت نكرد، خاطر خاتمي عزيز بود و شيوخ و سادات و رجال اصلاحطلب او را غنيمت ميشمردند از اين رو چون يار ناز ميكرد، آنان اعلام نياز ميكردند. هنگامي كه در سخنراني شكوهمند خاتمي در مشهد اندك تنشي بهوجود آمد و سيد اصلاحات شمشير قهر را از نيام بركشيد اين تيغ سخن كروبي بود كه به كار ميآمد و هنگامي كه شيخ اصولگرايان مهدويكني از تكرار تجربه مشروطه خبر داد و خاتمي را به اين اتهام نواخت، اين تنها شيخ اصلاحطلبان، مهدي كروبي بود كه ميتوانست به او جواب دهد؛ جوابي كه آيتالله مهدويكني تا مدتها پس از آن روزه سكوت گرفت. كروبي اما آن روزها سراسر ايران را براي خاتمي درمينورديد. شرطهاي خاتمي بسيار بود. ديگر آنكه همه بر سر نامزدي او اجماع كنند كه خاتمي نامزد يك حزب يا گروه حتي مجمع روحانيون مبارز نبود كه خاتمي به صورت مستقل در انتخابات رياستجمهوري سال 1376 اعلام نامزدي كرد. كه ياران خاتمي در كارگزاران تا مرز انشعاب در اين حزب پيش رفتند تا مبادا گروهي ديگر از كارگزاران از نامزدي ديگر دفاع كنند. خاتمي همچنين وعدهاي و اميدي به كسي نداد. نه وزارت و معاونت و صدارتي كه حتي وعده پيروزي هم نداد. خاتمي مظهر اميدي بود كه قرار بود پس از شكست محقق شود. او ميخواست نماينده اقليت قدرتمندي باشد كه گرچه ميداند علياكبر ناطقنوري رئيسجمهور است اما قصد دارد در جامعه اعلام موجوديت كند. شيخ بيش از همه به اين موقعيت آگاه بود و از اين رو پس از موفقيت غيرمنتظره و خيرهكننده سيدمحمد خاتمي هيچ نخواست و اين همان نقطهعطف داستان شيخ و سيد است. كروبي در سال 1376 هيچ نخواست چرا كه او به نقش تاريخي و جايگاه حقيقي خود آگاه بود و به درستي خويش را شيخ ميدانست نه رئيس. كروبي تصميمساز بود نه تصميمگير. او در راس شوراي انتخاب وزيران خاتمي قرار داشت؛ در صدر مجمعي كه خاتمي عضو آن بود مينشست. او ريشسفيد طايفهاي بود كه رئيسجمهور از آن برخاسته بود. اما كروبي نه رئيس وزرا بود نه رئيسجمهور و نه رئيس رئيسجمهور. كروبي شيخ بود؛ مقامي همتاي روساي ايلات و طوايف در تاريخ گذشته ايران يا سران احزاب سياسي در دموكراسي جديد غرب؛ بزرگ طايفه، ريشسفيد، تصميمساز، محل حل اختلاف، مركز مذاكره، پايگاه لابي، جاي در دل، سينهاي براي شوق و خشم، صندوقچه راز پيدا و پنهان و در مقابل خاتمي قرار بود رئيسجمهور باشد؛ رئيس دولت؛ رئيس وزيران؛ مدير اجرايي؛ شخص دوم نظام.
اما اين تقسيم كار تاريخي در مجلس ششم شكست. نسل جديد اصلاحطلبان كه دهههاي 60 و 70 را نديده بودند و نسل مياني اصلاحطلبان كه به هنگام نامزدي و پيروزي خاتمي در دانشكدههاي داخل و خارج از كشور سرگرم مدرن شدن بودند دست به دست هم دادند تا سرفصل اين داستان را پاره كنند.
گويي داستان شيخ و سيد قصهاي بود كه از دوم خرداد شروع ميشد. گويي دوم خرداد تكهاي از آسمان بود كه بر زمين افتاده بود. گويي خاتمي از آغاز خاتمي بود و كروبي هيچ. نسل مياني اصلاحطلبان از فرط تلاش براي پوستاندازي و سعي در فاصله گرفتن از سوابق خود در دهه 60 در جهت جلب راي نسل جديد سعي كرد فهرست انتخاباتي خود در مجلس ششم را از هر نشانهاي از گذشته پاك كند. آدمهاي كم نام و نشان يا حتي آدمهايي با نشاني نادرست را بر آدمهاي نام و نشاندار ترجيح داد و چون امكان را در صدر ليست خود داشت به كروبيزدايي روي آورد؛ چه زحمتي كشيده شد و چه اصراري شد از عقلاي قوم كه نام مهدي كروبي به فهرست جبهه مشاركت راه يافت. در حالي كه در صدر فهرست اصلاحطلبان نام و نشان افراد بينام و نشان بسيار بود، كروبي در انتهاي فهرست قرار گرفت و از انتهاي فهرست به مجلس راه يافت. اكنون ماراتن تازهاي آغاز شده بود. آنان كه به توصيه خاتمي نتوانسته بودند از مجلس كروبيزدايي كنند قصد داشتند شيخ را پايين مجلس ششم بنشانند. نزديك بود براي اولينبار در تاريخ ايران دو برادر در راس دو قوه بنشينند كه به تدبير سيدمحمد خاتمي چنين نشد. سپس قرار شد رئيس مجلس از آن مرد ميانسال ديگري شود كه گرچه مومن و شريف بود اما اين اولين تجربه پارلماني او بود. سرانجام كروبي به مدد منع بزرگان اصلاحطلبان و راي حاشيههاي دور از مركز حزب مشاركت در مجلس ششم به رياست آن رسيد اما خاطره تلخ اين رقابت پدر و فرزندانش در پارلمان از ياد او نرفت؛ رقابتي كه يادآور عقده اوديپ است. نزاع فرزند با پدر؛ تلاش نسل دوم براي پاك كردن خاطرات نسل اول. عقده اوديپ عارضهاي است كه از ضمير ناخودآگاه انسان برميخيزد. تلاش ايشان براي ستيز با خويش و كروبي حتي بيش از خاتمي نماد گذشته اصلاحطلبان است. اگر خاتمي چهره برساخته اصلاحطلبان است، كروبي چهره واقعي ايشان است كه از بيان گذشته خويش هيچ شرمي ندارد و متناسب با زمان آن را بزك نكرده است و روابط سنتي خود را حتي با هستههاي مركزي حكومت قرباني رايدهندگان جديد نكرده است و اين همان چيزي است كه نسل جديد اصلاحطلبان را ميآزارد و آنان را وادار به رقابت و تلاش براي حذف كروبي و نهايتا تبديل او به يك پدر پير محترم ميكند. رقابتي كه 4 سال تمام ادامه يافت و گرچه از سال دوم رياست كروبي بر مجلس ششم تثبيت شده بود اما هرگز او از خاطر نبرد كه چگونه ياران خاتمي قصد گوشهنشيني او را كرده بودند. بر اين دلآزردگي تاريخي ما لايههاي عميقتري نيز افزوده شد. سيدمحمد خاتمي كه عضو مجمع روحانيون مبارز بود در مقام رئيسجمهور قصد كرد كه از حزب خويش دستكم در ظاهر فاصله گيرد و رئيسجمهور همه ملت باشد نه عضو يك حزب سياسي مذهبي. اقدامي كه در نگاه اول درست به نظر ميرسيد اما در عمل به راهي ديگر ختم شد. كروبي باور نميكرد كه اين كنارهجويي از روحانيون مبارز به نزديكي حزب مشاركت به رئيسجمهور تبديل شود. او به ياد ميآورد كه هاشميرفسنجاني همواره - حتي زماني كه حزب كارگزاران سازندگي تشكيل شد - عضو موثر جامعه روحانيت مبارز باقي ماند و خود را از پشتوانه حزبي محروم نساخت و چهره ملي خويش را با قرباني كردن چهره گروهي و حزبي به دست نياورد. باري سيدمحمد خاتمي روزبهروز از شيخ مهدي كروبي دور ميشد. اوج اين دوري در انتخابات رياستجمهوري سال 1384 بود زماني كه قرار بود جانشين خاتمي شود. اگر از نظرات آرمانگرايانه در سياست دوري كنيم و رو به سوي واقعگرايي آوريم، اگر امتناع پايدار ميرحسين موسوي از نامزدي رياستجمهوري و محكوميت قضايي عبدالله نوري را در نظر بگيريم، ميتوانستيم درك كنيم كه چرا مهدي كروبي حق داشت فكر كند او تنها گزينه اصلاحطلبان براي رياستجمهوري است. بدون شك اگر امكان نامزدي موسوي يا نوري وجود داشت كروبي هرگز اين گمان را در خيال نميپروراند اما واقعيت چيز ديگري بود. شيخ كه يك عمر تصميمسازي كرده بود، اجماعآفريني كرده بود، سرداري كرده بود، اكنون ميخواست تصميمگيري كند، مورد اجماع واقع شود، رئيسجمهور شود. اين نه انتظاري نابجا بود و نه امري قبيح. اما همان رقابت تلخ اينك خود را به كروبي نشان ميداد. آنان محمدرضا خاتمي يا مصطفي معين و نيز هاشميرفسنجاني را بر كروبي ترجيح ميدادند. به دو دليل: اول آنكه شانس راي كروبي اندك است و ديگر آنكه كروبي به اندازه كافي دموكرات نيست. اين داوري نادرستي نيست كه كروبي همچون خاتمي يا معين از دموكراسي سخن نميگفت. از شيخي كه در عصر انقلاب رشد كرده بود نه عهد اصلاح، انتظاري هم نبود كه از گفتمان دموكراسي بگويد اما اگر دموكراسيخواهي دفاع از حقوق مخالفان است اگر دموكراسيخواهي دفاع از حقوق زندانيان سياسي، اقليتهاي مذهبي (دراويش) و دگرانديشان سياسي است، اگر دموكراسيخواهي اعتراض به نظارت استصوابي است، اگر دموكراسيخواهي انتقاد از ردصلاحيتهاي غيرقانوني است پس چه كسي چون كروبي در دهه اخير اسناد و نامههايي روشن در دفاع از آزاديهاي اساسي منتشر كرده است؟ كروبي از آزادي حرف نميزد اما به آزادي عمل ميكرد. كروبي سخني از نافرماني مدني بر زبان نميراند اما تنها نافرماني مدني واقعي اصلاحطلبان را به هنگام بازداشت حسين لقمانيان نماينده همدان با برخاستن از كرسي رياست مجلس ششم و اعلام ناتواني از اداره مجلسي كه نمايندگانش مصونيت ندارند را كروبي انجام داده است. اين كروبي بود كه از پشت تريبون پارلمان از جان هاشم آقاجري با صلابت و دقت دفاع كرد. از ماجراي شهرام جزايري و سعيد امامي به صراحت سخن گفت و البته اين همان كروبي است كه با حكم حكومتي اصلاح قانون مطبوعات را از دستوركار مجلس خارج كرد تا مبادا مجلس منحل شود. همان حكم حكومتي كه به وسيله آن مصطفي معين در انتخابات رياستجمهوري سال 1384 تاييد صلاحيت و رقيب كروبي شد. غلامحسين كرباسچي و عبدالله نوري از زندان آزاد شدند و وزراي خاتمي از استيضاح نمايندگان مجلس هفتم رهايي يافتند. با همه اين اوصاف مهدي كروبي در سال 1384 تنها ماند و نهتنها، تنها كه غريب شد. همان روزها كه او از سيدمحمد خاتمي انتظار داشت از او حمايت كند حتي اگر به راي آوردنش اعتقاد ندارد خاتمي سكوت كرده بود بلكه نظر به ديگران داشت. اما مگر كروبي در سال 1376 به پيروزي خاتمي ايمان داشت كه تا مرز نزاع، پاي خاتمي ايستاد. پس چرا سيد اين كار را در حق شيخ نكرد؟ بلكه برخي نهادهاي نزديك به دولت او در نظرسنجيهاي خويش كروبي را در قعر جدول نشان دادند اما انتخابات برگزار شد و شيخ مهمترين مدعي پيروزي در آن بود؛ مردي كه شب رئيسجمهور بوده و صبح رئيسجمهور نبود. كروبي در يازده استان پيروز شد اما رئيسجمهور نشد كروبي نفر دوم انتخابات بود اما رئيسجمهور نشد. اين راي در غربت شيخ را به مدعي اصلي انتخابات بدل كرد، نه فقط در برابر اصولگرايان كه در مقابل اصلاحطلبان كه او را ناديده گرفته بودند و اينگونه شد كه كروبي از يكسو با نامهاي سرگشاده سندي بينظير در تاريخ انتخابات از خود به جا گذشت و از سوي ديگر ادعانامهاي مكرر در نقد بيتوجهي اصلاحطلبان سروده است كه هر از گاهي آن را ميخواند. كروبي از ياد نميبرد روزي را كه در حضور مقامات عاليرتبه از سلامت انتخابات شكايت ميكرد و همان زمان وزير كشور خاتمي از سلامت انتخابات دفاع ميكرد و طبيعي بود كه سران نظام به حرف وزير كشور و رئيس دولت بيش از سخنان رئيس مجمع روحانيون مبارز گوش كنند. پس در آن روز غمانگيز اين كروبي بود كه خار در چشم و استخوان در گلو به سكوت فراخوانده ميشد كه از دشمنان چه نالد كه هر چه با او كرد، آشنا كرد.
***
اختلاف امروز اصلاحطلبان اختلافي ايدئولوژيك نيست. هم خاتمي اصلاحطلب است و هم كروبي؛ نه خاتمي بيشتر اصلاحطلب است و نه كروبي كمتر اصلاحطلب. اختلاف امروز اصلاحطلبان، اختلافي استراتژيك نيست. نه خاتمي تندرو است و نه كروبي كندرو. چه خندهدار است كه ياران خاتمي خود را اصلاحطلبان پيشرو ميخوانند و ياران كروبي خويش را اصلاحطلبان عملگرا. اختلاف امروز اصلاحطلبان گلايه يك اصلاحطلب است از اصلاحطلبي ديگر. گلايه يك شيخ است از يك سيد. اگر روزي شيخ در حق سيدي دوستي كرد آيا رسم روزگار اين نيست كه امروز آن سيد در حق شيخ دوستي كند؟ گمان نكنيد كه قصد دارم داستان را به قصهاي برآمده از سنتهاي پهلواني و جوانمردي فروكاهم و سياست را به اخلاق تحويل دهم اما سياست چيزي جز شناخت سرشت واقعي انسانها نيست و انسان دوست دارد موقعيتهاي برتر و بهتر را در قدرت و سياست و حكومت تجربه كند. اين حق طبيعي و ذاتي هر انساني است. همچنين اين تنها منظري نيست كه بتوان از روزن آن به رقابت خاتمي و كروبي فكر كرد. اين تنها روش تاريخنگارانه و روانكاوانه است و ميتوان تحليلهاي جامعهشناختي و سياسي هم براي تبيين موضوع داشت اما رقابت كروبي و خاتمي رقابت دو دوست قديمي بر سر قدرت نيست. آزمون معرفت انسان است. آزمايشي براي فهم كار جمعي و حزبي. روزگاري كروبي رهبر روحانيون مبارز بود و خاتمي نامزد آنان براي رياستجمهوري؛ آيا گمان نميرود كه اكنون بايد خاتمي در مقام رهبر روحانيون مبارز براي رياستجمهوري كروبي تلاش كند؟ روزگاري كروبي شيخ اصلاحات بود اما امروز به هر دليل چنين نسيت. روزگاري كروبي تصميمساز بود و امروز به هر دليل چنين نيست. چه كسي ميتواند شيخوخيت اصلاحطلبان را بر عهده گيرد جز خاتمي؛ مگر كروبي بايد تا پايان عمر رنج شيخ بودن را به لذت رئيس بودن ترجيح دهد؟ رقابت خاتمي و كروبي اما تنها رقابت بر سر قدرت نيست. خاتمي و كروبي ميتوانند دو شعاع از يك نور باشند اما هر يك روش جداگانهاي دارند. خاتمي استاد سخن است و كروبي استاد عمل، عمل تا از سخن برنخاسته باشد ريشه و پايه ندارد اما سخن تا به عمل نيايد، فايده و نتيجه ندارد. چه خاتمي رئيسجمهور شود و چه كروبي، به بهزاد نبوي و محمدرضا خاتمي و محسن ميردامادي و غلامحسين كرباسچي و مصطفي تاجزاده و محسن آرمين مقام نخواهد رسيد. چه خاتمي رئيسجمهور شود و چه كروبي، احمد مسجدجامعي و اسحاق جهانگيري و بيژن زنگنه و سيدصفدر حسيني و مجيد انصاري در دولت خواهند نشست اما رياستجمهوري كروبي، آزمودن روشها و تاكتيكهاي تازهاي است كه ممكن است براي اصلاحطلبان همچون دوران گذار از عصر احمدينژاد تلقي شود. هنگامي كه برخي از اصلاحطلبان ترجيح ميدهند راست سنتي بر جاي راست افراطي بنشيند؛ هنگامي كه گروهي از اصلاحطلبان حاضر نيستند هيچ تضميني درباره آينده سيدمحمد خاتمي بدهند و نفس حضور او در انتخابات آينده را نشانه لطف او ميدانند، هنگامي كه برخي از اصلاحطلبان با تمسك به نامزدهاي آرماني مانند عبدالله نوري عملا به تحريم فكر ميكنند و برخي با يك پله تاخير قصد دارند با طرح نامزدي محمدرضا خاتمي و ردصلاحيت احتمالي او، پروژه تحريم و انفعال را در دو حركت به اجرا درآورند. آيا سيدمحمد خاتمي نميتواند فراتر از اين نزاعها در نقش سيد و رهبر اصلاحات قرار گيرد و عهد ديرين را به جا آورد و بدون آنكه به راي آوردن يا راي نياوردن نامزد اصلاحطلبان فكر كند (همانگونه كه در سال 76 چنين بود) راهي براي برونرفت از اين بحران بيابد؟ امروز روي سخن فقط با سيدمحمد خاتمي است. نقش تاريخي خاتمي در اين داستان منحصربهفرد است. اكنون كروبي نقش شيخ در اين داستان را كنار نهاده و به جاي شيخوخيت اراده رياست كرده است. خاتمي اما رياست را آزموده است. اين رقابت دو نفر نيست. رقابت دو تاكتيك است. كروبي مدعي روشنفكري، اصلاحطلبي، جامعه مدني، توسعه سياسي يا ديگر حرفهاي خاتمي نيست. كروبي اما ميتواند فرصت يك تنفس باشد. خنكاي نسيم پايان زمستان كه نويد باد بهار را ميدهد. كروبي آرمان اصلاحطلبان نيست، واقعيت آنان است. خاتمي مرد شُكوه است و كروبي مرد شِكوِه. جشن دوم خرداد از آن خاتمي است و غرور و افتخار و شكوه از آن او و در مقابل كاهش هزينه حبس و زندان و ردصلاحيت و تكفير و اعدام اصلاحطلبان از آن كروبي است. آن زمان كه در بيپناهي همه اصلاحطلبان به سراغ كروبي ميروند تا با لابيها و چانهزنيها راهي براي دفاع از حق حيات خويش بيابند و امروز واقعيت اصلاحطلبان كدام است. بزم و شُكوه يا غم و شِكوِه؟ داستان شيخ و سيد روزي پايان مييابد. نيمروزي كه سيد و شيخ با هم ديدار كنند و از گذشتهها بگويند. آنان بايد تنها بدون حضور ياران خود مسائل خويش را حل كنند. در اين ديدار خصوصي بايد كروبي و خاتمي با هم صريح حرف بزنند. پرده را كنار زنند و به زبان اشاره سخن نگويند؛ صريحا از هم گله كنند و روشن بر سر آينده تفاهم كنند. ديداري كه بايد هر چه زودتر برگزار شود تا داستان سيد و شيخ پايان يابد تا اين تن بيسر، سري پيدا كند.
منبع: شهروند امروز
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
دوشنبه 18 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]
-
گوناگون
پربازدیدترینها