پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850727785
کیفیت بعثت پیامبر و آغاز دعوت سری
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام و بارک علی نبینا الکریم و علی آله و صحبه أجمعین
کیفیت بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
حضرت محمد -صلى الله عليه و آله و سلم- به سن چهل سالگي نزديک ميشدند؛ و هر اندازه بر ژرفاي بينش و گستره انديشه ايشان افزوده ميشد، شکاف عقلاني و فکري ميان ايشان با مردم هم روزگارشان نيز بيش از پيش افزايش مييافت؛ و بيشتر اوقات دوست ميداشتند که با خويشتن خلوت کنند. آب و غذايي با خود برميداشتند و به غار حراء- واقع در جبلالنور، در فاصله دو مايل تا مکه- ميرفتند. غار حراء غار تنگ و باريکي است به درازاي چهار ذراع که پهناي آن يک و سه چهارم ذراع فلزي است.
سراسر ماه رمضان را همه ساله در غار حراء اقامت ميکردند، و اوقات خويش را به عبادت خداو تفکر و تأمل در اطراف صحنههاي عبرتآموز آفرينش در محيط زندگاني خويش، و دست قدرت و ابتکاري که همواره در ماوراي اين صحنهها و در خود اين صحنهها در کار است، ميگذرانيدند. آن حضرت هرگز زمام انديشه خود را به دست افکار و عقايد سست و بيپايه و اساس قوم و قبيله خويش نداده بودند؛ اما، در عين حال، راه روشن و روش مشخص، و مسير معيني نيز پيش روي نداشتند که به آن دل ببندند و آن را بپسندند و برگزينند.
اين گوشه عزلت اختيار کردن، خود گوشهاي از تدبير خداوندي در کار اين بنده برگزيده خداي بود، تا اين بريدن از سرگرميها و اشتغالات زميني و هياهوي زندگاني بشري، و انديشههاي حقير آدميزادگان، نقطه تحولي باشد براي آماده شدن ايشان در ارتباط با مسئوليت و رسالت عظيمي که در انتظار ايشان بود، و از اين راه، بتوانند آمادگي لازم را براي کشيدن بار امانت بزرگ الهي و دگرگون ساختن چهره زمين و تنظيم مسير تاريخ پيدا کنند.
همينکه چهل سال تمام از عمر شريف آن حضرت گذشت- که قله کمال است، و گفتهاند: پيامبران همگي در اين سن مبعوث به رسالت ميشوند- طلايههاي نبوت آشکار، و اثار پيامبري در وجود آن حضرت مشهود بود، از جمله اينکه در مکه تختهسنگي بود که بر آن حضرت سلام ميکرد؛ رؤياهاي صادقه مشاهده ميکردند؛ و هرگاه که خواب ميديدند، نوري را در عالم خواب همانند سپيدي صبحگاهان ميديدند؛ تا اينکه بر اين منوال، شش ماه گذشت. اگر مدت رسالت و نبوت حضرت ختمي مرتبت -صلى الله عليه وسلم- را بيست و سه سال درنظر بگيريم، اين رؤياهاي صادقانه براي آن حضرت، در واقع امر، يکي از اجزاء چهل و شش گانه دوران نبوت و پيامبري محسوب ميگردد. اين سومين ماه رمضاني بود که حضرت محمد -صلى الله عليه وسلم- در غار حراء عزلت ميگزيدند، و خداوند در اين ماه رمضان اراده فرمود که رحمت بيمنتهاي خود را بر اهل زمين ارزاني فرمايد، و آن حضرت را با اعطاي مقام پيامبري گرامي داشت، و جبرئيل را با آياتي از قرآن کريم به نزد ايشان فرو فرستاد.
با بررسي قرائن و شواهد و دلايل مختلف، ميتوانيم سالروز بعثت پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- را شامگاهان دوشنبه بيست و يکم رمضان، مطابق با دهم اگوست سال 610 ميلادي، شب هنگام، معين سازيم که در آن اوان، ايشان دقيقاً چهل سال قمري و شش ماه و دوازده روز از عمر شريفشان ميگذشته است که با 39 سال شمسي و 2 ماه و 20 روز برابر خواهد بود.
امالمؤمنين عايشه -رضي الله عنها- گويد: «نخستين بار که نزول وحي بر رسول خدا آغاز گرديد، به صورت رؤياي صادقه و در خواب بود. آن حضرت مکرر در عالم خواب منظره طلوع فجر و شکافتن نيزههاي براق نور خورشيد تاريکيهاي شب تار را، مشاهده ميکردند. اندک اندک، به خلوت گزيدن از مردم و دوري کردن از غوغاي شهر علاقمند شدند. هرچند وقت يکبار، به غار حراء ميرفتند و در آنجا خلوت ميکردند و به تحنث (عبادت) ميپرداختند. غالبا، مقداري آب و غذا با خود ميبردند و چندين شب متوالي در غار ميماندند و نزد خانوادهشان بازنميگشتند؛ گاه نيز، پيش از موقع به نزد خديجه بازميگشتند و براي چند شب ديگر آب و غذا برميداشتند و دوباره به غار حراء ميرفتند؛ تا آنکه در يکي از آن روزها که وي در غار حراء به سر ميبردند، پيک حق به سراغ ايشان آمد. فرشته وحي به نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقرأ»؛ بخوان! گفتند: «ما انا بقاري» من خواندن نميدانم! ميفرمايند: جبرئيل مرا دربرگرفت و محکم فشار داد، به حدي که بيتاب شدم. آنگاه رهايم کرد و اين بار گفت: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْأِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْأِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ »
رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در حالي که قلبشان به شدت ميطپيد، نزد خديجه بنت خويلد رفتند و گفتند: «زملوني! زملوني!» بپوشانيدم! بپوشانيدم! آن حضرت را در گليمي پوشانيدند تا هراس و وحشت ايشان پايان پذيرفت، و به خديجه گفتند: «مالي؟» چه بر سر من آمده است؟! و ماجرا را براي خديجه تعريف کرد و گفتند: «لقد خشيت علي نفسي» به شدت بر خويشتن ترسيدهام! خديجه گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! خداوند هيچگاه تو را تنها نخواهد گذاشت؛ تو صله رحم ميکني؛ و بار ناتوانان را بر دوش ميکشي، و به مستمندان رسيدگي ميکني؛ و مهماننواز هستي، و در راه حق مردمان را ياري ميرساني! خديجه آن حضرت را برداشت و با خود برد، تا بر ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزي پسر عموي خديجه وارد گردانيد. وي مردي بود که در عهد جاهليت نصراني شده بود، و کتابت عبراني را نيک ميدانست و آيات انجيل را هر اندازه که خدا ميخواست بنويسد به عبراني مينوشت. اکنون ديگر پيرمردي کهنسال بود و از دو چشم نابينا شده بود. خديجه به او گفت: اي پسرعمو، بشنو، ببين برادرزادهات چه ميگويد! او بازگفت. ورقه به آن حضرت گفت: اين همان ناموسي است که خداوند او را بر موسي نازل گرده است. اي کاش من به هنگام دعوت تو تازه جواني بودم! اي کاش من زنده باشم آنگاه که قوم و قبيلهات تو را از شهر و ديارت آواره ميسازند! رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- گفتند: «اَوَ مُخرجي هُم؟» مگر آنان مرا اخراج ميکنند؟! گفت: آري، هيچ مردي تاکنون همانند آنچه را که تو آوردهاي نياورده است، مگر آنکه همگان با او دشمني آغاز کردهاند! اگر روزگار تو را دريابم تو را ياري شايستهاي خواهم کرد! آنگاه طولي نکشيد که ورقه از دنيا رفت، و فترت وحي نيز آغاز گرديد. »
نخستين وحيي که پس از دوره فترت بر رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نازل شده، در نخستين روز شوال، پس از پايان همان ماه رمضاني که تشريف نبوت بر قامت آنحضرت پوشانيده شده، فرود آمده است؛ به دليل اينکه اين آخرين اقامت و اعتکاف پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- در غار حراء بوده است. از طرفی آغاز نزول وحي شامگاه روز بيست و يکم ماه رمضان بوده است؛ بنابراين، نتيجه ميگيريم که فترت وحي تنها ده روز به طول انجاميده، و پس از گذشت آن ده روز، بامداد پنجشنبه اول شوال سال نخست بعثت بار ديگر نزول وحي استمرار يافته است؛ و شايد همين مطلب راز اختصاص يافتن دهه آخر ماه رمضان به مجاورت بيتالله و اقامت و اعتکاف در مسجدالحرام و ديگر مساجد، و نيز راز عيد گرفتن روز اول شوال بوده باشد؛ و الله اعلم.
در اثناي روزهاي فترت وحي- بنا به روايات رسيده- نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- - گاه آنچنان اندوهگين ميشدهاند که سر به کوهستان ميگذاشتهاند و در پي آن برميآمدهاند که خويشتن را از فراز قلههاي بلند کوه به زير افکنند؛ اما هربار که خود را به قله بلندي ميرسانيدهاند تا خويشتن را به ژرفاي درههاي عميق بيافکنند، جبرئيل در برابر ايشان نمودار ميشده و ميگفته است: اي محمد، تو براستي رسول خدايي! و به اين ترتيب، جوش و خروش درون آن حضرت تسکين مييافته و آرام ميگرفتهاند، و از کوه به زير ميآمده و بازميگشتهاند؛ و باز، بار ديگر همينکه مدتي نزول وحي به تأخير ميافتاده، همان کار راتکرار ميکردهاند، و باز هم، وقتي که خود را بر فراز قله کوه ميرسانيدهاند، جبرئيل در برابرشان نمودار ميشده و همان سخن ياد شده را بر زبان ميرانده است.
رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- ميفرمايند: « يک ماه تمام در غار حراء اعتکاف کرده بودم. وقتي که دوره اعتکاف به سرآمد از دامنه کوه سرازير شدم؛ همين که به دشت پاي نهادم شنيدم که مرا صدا ميزنند. به سمت راست خويش نگريستم، چيزي نديدم؛ به سمت چپ خويش نگريستم، چيزي نديدم؛ روبرو نگاه کردم، چيزي نديدم؛ پشت سر نگاه کردم، چيزي نديدم؛ سرم را بالا کردم، آنچه را که بايد ميديدم، ديدم؛ آن فرشتهاي که در غار حراء به نزد من آمده بود، ميان آسمان و زمين روي يک کرسي نشسته بود. وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت. به گونهاي که نقش زمين شدم. نزد خديجه آمدم و گفتم: زملوني، زملوني، دثروني، دثروني! مرا بپوشانيد... و بر سر و روي من آب سرد بپاشيد! آنگاه اين آيات نازل شد: « يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ »
نزول اين آيات پيش از واجب شدن نماز بود؛ پس از آن تنور وحي داغ شد و نزول وحي استمرار يافت. اين آيات، مباني رسالت خاتم پيامبران است، و با آغاز بعثت ايشان، تنها به اندازه فترت وحي فاصله دارد، و مشتمل بر تبيين و ابلاغ دو نوع وظيفه براي آن حضرت است، و ضمناً، پيامدهاي طبيعي اقدام به اين امور را نيز براي آن حضرت برميشمرد.
نوع اول: وظيفه ابلاغ و انذار؛ چنانکه در آيه شريفه ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ فرموده است: مردمان را از عذاب خداوند بر حذر دار، که اگر از اين کجرويها و گمراهيها و پرستش خدايان ديگر جز خداي متعال، و شرک آوردن به خدا در ذات و صفات و حقوق و افعال، دست برندارند، گرفتار شدن آنان به عذاب الهي حتمي است!
نوع دوم: وظيفه تطبيق اوامر خداي سبحان بر خويشتن خويش و تعهد و التزام دروني نسبت به اجراي آن، تا بدينوسيله بتواند خشنودي خداي خويش را به دست آورد، و اسوه حسنه و الگويي نيکو براي جامعه اهل ايمان گردد؛ چنانکه در آيات بعدي آمده است. معناي ﴿وَربَّکَ فَکبِّرْ﴾ اين است که: خداي خودت را بزرگ بدار، و در بزرگداشت خداي خويش هيچکس را شريک مگردان. منظور از ظاهر کلام در آيه شريفه ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ﴾ همان پاکيزه گردانيدن و پاک نگاه داشتن جامه و تن است، زيرا، آن کس که تکبير مي گويد و در پيشگاه خدا ميايستد، روا نيست که جامهاش نجس و آلوده باشد. البته، اعمال و اخلاق نيز به طريق اولي خواسته شده است. معناي ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ اينست که: از موجبات و عوامل سخط و عذاب الهي خويشتن را دور گردان! و اين مطلب، البته از راه التزام به فرمانبرداري و ترک معصيت خداوند دست يافتني است ﴿وَلا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ﴾ يعني: وقتي احسان ميکني نبايد پاداش آن را از مردم بخواهي، يا در همين روابط دنيوي انتظار داشته باشي که احساني برتر و بيشتر نسبت به تو روا دارند.
آخرين آيه از اين مجموعه مشتمل بر يادآوري اين مطلب است که وقتي به دين و آييني متفاوت با دين و آيين مردم روزگار خويش پايبند ميگردد؛ و قوم و قبيله خويش را به سوي خداي يکتا دعوت ميکند، و آنان را از عذاب و برخورد شديد او برحذر ميدارد، ناگزير بايد انتظار انواع آزار و شکنجه را از سوي آنان داشته باشد؛ از اين رو، ميفرمايد: ﴿وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ﴾.
وانگهي، مطلع اين آيات، در بردارنده يک نداي آسماني همراه با طنين دلانگيز صداي خداوند کبير متعال است، حاکي از اينکه نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- براي اين امر عظيم درنظر گرفته شده است، و به همين جهت، خداوند آن حضرت را با اين خطاب استثنائي از خواب و راحت و آسايش جدا ميسازد، و به سوي جهاد و مبارزه و رنج و مشقت فرا ميخواند: « يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ » گويي ميخواهد بگويد: کسي که براي خودش زندگي ميکند، چه بسا بتواند بيخيال و آسوده زيست کند؛ اما، تو که اين چنين بار سنگيني را بر دوش داري، تو رابا خواب چه کار؟! تو را با آسايش چه کار؟! تو را با بستر نرم و گرم چه کار؟! تو را با زندگاني آرام و توأم با عيش و عشرت چه کار؟! براي امر عظيمي که انتظار تو را ميکشد، و آن وظيفه بسيار سنگيني که براي تو درنظر گرفته شده است، به پاخيز! براي کار و کوشش و رنج و تعب، به پاخيز! به پاخيز، که وقت خواب و راحت سپري شده، و از پس امروز، ديگر نوبت بيدار خوابي پيوسته است و مبارزه طاقتفرساي دراز مدت! به پاخيز و براي اين امور آماده و مهيا شو.
فرماني بزرگ است و سهمگين، که پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- را از بستر نرم در خانه آسوده و آرام و کانون گرم خانواده جايکن ميکند، تا او را به کام ازدحام، و کانون غوغا و بلواي اجتماعي بيافکند، و آن حضرت را با گردونه گردان احساسات و عواطف گوناگون، و واقعيتهاي تلخ و شيرين زندگاني درگير کند.
آري، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- به موجب اين فرمان «قم» از جاي برخاست، و از آن پس به مدت بيست سال تمام، بلکه بيشتر، استوار و پايدار ايستاد، و لحظهاي استراحت نکرد و نياسود، و حتي دقيقهاي براي خود يا خانوادهاش زندگي نکرد. از جاي برخاست، و همچنان برپاي ايستاد و کار دعوت اليالله را سامان داد. بار سنگين اين رسالت عظيم را بر دوش گرفت. و هيچگاه احساس خستگي و درماندگي نکرد. بار امانت بزرگ الهي و آسماني را در اين شرايط و اوضاع و احوال زميني کشيد، و مسئوليت تمامي بشريت، و مسئوليت تماميت عقيده، و مسئوليت نبرد و مبارزه در ميدانهاي متعدد و متنوّع را يک تنه عهدهدار گرديد. متجاوز از بيست سال، در ميدان نبرد بيامان زيست، و با هرکس به گونهاي به سر برد. از لحظهاي که اين نداي پرطنين و ارجمند آسماني را شنيد، تا زماني که نفس واپسين را کشيد، پرداختن به هيچ کاري، وي را از پرداختن به کار ديگر بازنداشت؛ زيرا، هيمنه وظيفه و تکليف را آنچنان که بايد و شايد دريافته بود!... خداوند از جانب ما و از جانب قاطبه بشريت، آنحضرت را با بهترين جزاي خير پاداش دهاد.
« مرحله اوّل دعوت، سه سال دعوت پنهاني »
به دنبال نازل شدن آيات نخستين سوره مدّثر که پيش از اين آورديم، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- براي دعوت مردم به سوي خداوند- سبحانه و تعالي- به پاخاستند؛ اما، از آنجا که قوم و قبيله آن حضرت مردمي بيفرهنگ بودند؛ جز بتپرستي و وثنيت دين و آئيني نداشتند، جز اينکه پدران و نياکانشان را بر آن دين و آيين يافتهاند، دليل و برهان ديگري نميشناختند؛ و جز غيرت جاهلانه و حميت و فخر و مباهات بياساس، از اخلاق انساني چيزي نميدانستند؛ و در برابر مشکلات اجتماعي با هيچ راهحل ديگري بجز شمشير آشنا نبودند؛ با وجود اين، صدارت و زعامت دين و دنياي مردم در جزيرهالعرب با آنان بود، و مرکز اصلي عربستان يعني مکه را در اختيار داشتند، و خود را ضامن حفظ و نگهداري کيان آن معرفي ميکردند. بنابراين، برخورد حکيمانه با چنين وضعيت و با چنان مخاطباني اقتضاي آن را داشت که دعوت آن حضرت، در آغاز کار، پنهاني باشد، تا آنان به يکباره و بطور غيرمنتظره با دعوت آسماني اسلام روياروي نشوند، و برنياشوبند.
مسلمانان پيشتاز
بسيار طبيعي بود که رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- اسلام را، نخستين بار، به نزديکترين کسان از خاندان و خويشاوندان و دوستان خويش عرضه فرمايند. آن حضرت نيز چنين کردند؛ ابتدا بستگان و دوستانشان را به سوي اسلام فرا خواندند. همچنين، همه کساني را که اميد خيري از آنان ميرفت؛ ايشان آنان را ميشناختند، و آنان ايشان را ميشناختند؛ پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- جز راستي و درستي در کارشان نيست؛ همه را به اسلام فرا خواندند. از ميان اين افراد، که راجع به عظمت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- و جلالت قدر و راستي و درستي آن حضرت هيچگاه کوچکترين ترديدي به دل راه نميدادند، جماعتي دعوت آن حضرت را اجابت کردند که در تاريخ اسلام با عنوان «سابقين اوّلين» شناخته شدهاند، و درصدر آنان همسر نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- امّالمؤمنين خديجه بنت خويلد؛ و برده آزاد شده وي، زيدبن حارثه بن شراحيل کلبي ، پسرعموي ايشان، علي بن ابيطالب- که نوجوان و تحت کفالت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- بود-، و دوست صميمي ايشان، ابوبکرصديق قرار دارند که در نخستين روز دعوت، اسلام آوردند.
آنگاه، ابوبکر در راستاي دعوت به سوي اسلام فعال گرديد. وي مردي نرمخوي و دوستداشتني و خوش مشرب و خوش اخلاق و دست و دل باز بود. مردان قوم و قبيلهاش به خاطر دانشوري و مردمداري و خبرگي وي در بازرگاني پيوسته نزد او آمد و شد داشتند و با او دمساز بودند. ابوبکر نيز خويشاوندان و دوستان و همنشينانش را که مورد اعتماد او بودند به اسلام دعوت ميکرد. در پرتو دعوت و تبليغ اسلام توسط ابوبکر صديق -رضي الله عنه-، عثمان بن عفان اموي؛ زبيربن عوام اسدي؛ عبدالرحمان بن عوف زهري؛ سعدبن ابي وقاص زهري؛ و طلحه بن عبيدالله تيمي اسلام آوردند؛ و اين هشت نفر نخستين پيشتازان و پيشقراولان مسلميناند که در اسلام آوردن از همگان سبقت گرفتند.
از پس اين گروه، «أمين هذه الأمة» ابو عبيده عامر بن جراح از بني حارث بن فهر؛ ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومي؛ همسرش ام سلمه؛ ارقم بن ابي الارقم مخزومي؛ عثمان بن مظعون جمحي؛ دو برادر وي قدامه و عبدالله؛ عبيده بن حارث بن مطلب بن عبد مناف؛ سعيد بن زيد عدوي؛ همسرش فاطمه بنت الخطاب عدويه، خواهر عمربن خطاب؛ خباب بن ارت تميمي؛ جعفربن ابيطالب؛ همسرش اسماء بنت عميس؛ خالدبن سعدبن عاص اموي؛ همسرش امينه بنت خلف؛ آنگاه، برادرش عمروبن سعدبن عاص؛ حاطب بن حارث جمحي؛ همسرش فاطمه بنت مجلل؛ برادرش خطاب بن حارث؛ همسر برادرش فکيهه بنت يسار؛ برادرش معمربن حارث؛ مطلب بن ازهر زهري؛ همسرش رمله بنت ابيعوف؛ و نعيم بن عبدالله بن نحّام عدوي اسلام آوردند. اينان همگي از تيرهها و طايفههاي مختلف قبيله قريش بودند.
ديگر سابقين اوّلين که از غير قريش در اسلام آوردن پيشتاز بودهاند، عبارتند از: عبدالله بن مسعود هذلي؛ مسعود بن ربيعه القاري، عبدالله بن جحش اسدي؛ برادرش ابواحمدبن جحش؛ بلال بن رباح حبشي؛ صهيب بن سنان رومي؛ عمار بن ياسر عنسي؛ پدرش ياسر؛ مادرش سميه؛ عامربن فهيره.
ديگر زنان پيشتاز در تشرف به اسلام، جز آن بانواني که پيش از اين ياد شدند، عبارتند از: امّ يمن؛ برکه حبشيه؛ امّ الفضل لبابه کبري بنت حارث هلاليه همسر عبّاس بن عبدالمطلب؛ و آسماء بنت ابيبکر صدّيق- رضيالله عنهما .
اسامی مذکور تنها کساني هستند که با عنوان «سابقين اوّلين» شهرت يافتهاند؛ در پرتو تتبع و استقراي تامْ، شمار دقيق افرادي که در منابع مربوطه با عنوان پيشتازي در اسلام توصيف شدهاند، به يکصد و سي تن مرد و زن ميرسد؛ ليکن به دقت معلوم نيست که آيا تمامي اين افراد پيش از علني شدن دعوت، اسلام آوردهاند، يا اسلام آوردن برخي از آنان به مرحله دعوت علني پيوسته است.
« تشريع نماز »
يکي از نخستين احکام شريعت اسلام، دستور شارع مقدس دائر بر وجوب نماز است. ابن هشام يادآور شده است که نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- و صحابه آن حضرت هنگامي که وقت نماز داخل ميشد به درههاي اطراف پناهنده ميشدند، و نمازشان را از قوم و قبيله خويش پنهان ميکردند. ابوطالب روزي ديد که رسولاکرم -صلى الله عليه وسلم- با علي به نماز جماعت ايستادهاند؛ در آنباره با هردوي ايشان سخن گفت؛ امّا، وقتي با واقعيت امر آشنا شد، آن دو را امر به ثبات کرد.
نماز، عبادتي بوده است که [دردوران مکّي] مسلمانان مأمور به انجام آن بودهاند، و زياده بر آن [در آن دوران] امر و نهي و عبادتي در کار نبوده است، جز آنچه به نماز مربوط ميشده است. وحي نيز، به بيان و تبيين جوانب مختلف توحيد ميپرداخته، و مسلمانان را به تزکيه نفس مشتاق ميساخته؛ و درجهت مکارم اخلاق ترغيب و تشويق ميکرده، و بهشت و دوزخ را آنچنان براي آنان توصيف ميکرده است که گويي با چشم سر آنها را ميديدهاند؛ و با مواعظ مؤثر و تکان دهنده دلهاي مسلمانان را روشن ميگردانيده، و ارواحشان را تغذيه ميکرده است؛ و آنان را آرام آرام به سوي جو ديگري متفاوت با جوي که بشريت در آن روزگار با آن خو گرفته بود، سوق ميداده است.
اين چنين، سه سال بر همين منوال گذشت، و دعوت اسلام همچنان محدود به دعوتهاي فردي بود، و هنوز پيامبر گرامي اسلام -صلى الله عليه وسلم- در مجامع و محافل به دعوت علني نپرداخته بودند. البته، در نزد قريشيان دعوت اسلام شناخته شده، و صيت شهرت اسلام در شهر مکه پيچيده بود، و مردم همواره از آن سخن ميگفتند. گاه نيز بعضي از مردم در برابر اسلام موضع ميگرفتند و نسبت به برخي از مسلمانان ستمهايي را روا ميداشتند؛ امّا، از آنجا که هنوز رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- به دين و آئين جاهليت تعرضي نکرده بود، و راجع به خدايان و بتهايشان سخني نگفته بود، دعوت اسلام را چندان به خرج برنميداشتند. در مقاله بعدی إنشاءالله به جریان دعوت علنی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)و مشکلاتی که طی این دوران گریبان گیر ایشان شد، خواهیم پرداخت.
« و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین »
منبع : monaadi.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-