تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به راستى كه دانش، مايه حيات دل‏ها، روشن كننده ديدگان كور و نيروبخش بدن‏هاى ناتوان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827681680




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعری نغز از شهریار


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: شعری که خواهید خواند سروده شهریار است . داستان از ایت قرار بوده که سربازی ترک زبان پس از پایان خدمت سربازی اش در مورد مسخره کردنش توسط تهرانیهای خودبین به شهریار گله میکند . استاد شهریار هم این چکامه زیبا را میسراید . گویا چندی پیش در مجلس نماینده تبریز آن را با وجود مخالفت و سر و صدای دیگران تا ته میخواند. < مایه عبرت افراد خودبین>

[/font]
الا تهرانیا



الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعیت ، ایران ، جز پریشانی
چه داند رهبری سرگشته صحرای نادانی
چرا مردی کند دعوی ، کسی کو کمتر است از زن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله‌ماهی‌خور به توسی کله‌خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


تو اهل پایتختی ، باید اهل معرفت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی و بی‌تربیت باشی
به نقص من چه خندی، خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم‌کیش و هم‌میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل
تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
تو را تنبور و تنبک بر فلک میشد ، مرا شیون
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم به جای ، از پای ننشستم
به کام دشمنان ، آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش ، چشم ما روشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
تو را تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر یک را ، به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا ، که دیگر سر نیافرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
چرا بیچاره آذربایجان ، عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ، ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را ، اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدین سان بود
چه شد کرد و لر یاغی ، کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی ، کزو دشمن هراسان بود
کنو ای پهلوان پنبه چونی ، نه تیر ماند و نی جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من



کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه‌ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد ، دیزی از بنشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من



[font=Times New Roman]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن