تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 10 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند در بهشت هفتاد هزار قصر از يا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1824992620




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان رد پاي عشق


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: مقدمه

از شدت ناراحتي و عصبانيت کتاب را به گوشه اي پرت کرد .با خود زمزمه کرد ،" درست مثل سرنوشت من "
از جا برخاست و به آشپزخانه رفت . استکان را پر از چاي کرد و دوباره به اتاق بازگشت و پشت ميز نشست . استکان را روي ميز گذاشت و با انگشتانش سطح خارجي آن را لمس کرد .به نقطه اي خيره شد و به فکر فرو رفت . زير لب زمزمه کرد" اي عشق خانمانسوز وجودم را سوزاندي و قلبم را ..."
به اطرافش نگريست و نفس عميقي کشيد . انگشتانش را لاي موهايش کشيد و گفت :"خسته شدم بس که فکر کردم ."
چاي سرد شده اش را يک نفس سر کشيد . به سمت آشپزخانه رفت .استکان را روي کابينت گذاشت .بي حوصله مانتويش را پوشيد و از خانه خارج شد و بي هدف در کوچه شروع به قدم زدن کرد .چنان غرق در افکارش بود که متوجه اطرافش نبود .جرقه ي کوچکي در مغزش شعله ور شد قدمهايش را سريع تر کرد .جلوي در کرم رنگي ايستاد .نفس را در سينه حبس کرد و بعد از مکثي با احتياط تکمه زنگ را فشرد .صداي دلنشين خانمي شنيده شد :
کيه ؟
پاسخ داد :
سلام خانم رامشي . مريم جان تشريف دارن؟
خانم رامشي گفت :
سلام عزيزم .بيا بالا
و تکمه آيفون را فشرد .در روي پاشنه چرخيد .وارد شد .پله ها را پشت سر گذاشت .خانم رامشي با روي گشوده صورت جوانه را بوسيد و گفت :
خيلي خوش اومدي
جوانه متين گفت :
مزاحم شدم خانم رامشي .
خانم رامشي لپ جوانه را گرفت و گفت
اين حرفا رو ديگه نزن .مريم توي اتاقشه .بفرما.الان منم ميام .
جوانه ضربه اي به در زد و آن را گشود و سلام کرد .مريم با خوشحالي گفت
واي خداي من !چي مي بينم ؟چه عجب دختر فراري .اين طرفا پيدات شده ؟&
جوانه لب تخت نشست و گفت
اگه بگم از تو ياد گرفتم دروغ نگفتم.
مريم به اطراف نگاهي انداخت و شروعبه جمع و جور کرد و گفت
ببخش که اينجا انقدر شلوغ و ريخته پاشه .
ججوانه دست مريم را کشيد و گفت
تو هميشه همينطوري بودي .اگه تو کار کنيکي بخوابه ؟&
مريم اخمي کرد و گفت
بعدا با هم حساب مي کنيم
خانم رامشي با ظرف ميوه وارد اتاق شد و گفت
دلمون برات تنگ شده بود
جوانه از جا برخاست و گفت
چرا زحمت کشيدين؟راضي به زحمت نبودم
صداي زنگ تلفن خانم رامشي را مجبور کرد که آن دو را تنها بگذارد .بعد از رفتن او جوانه رو به مريم کرد و گفت





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن